شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_پنجاهو_دو زودتر از چیزی که فکر میکردم به ده رسیدم .. پسر نوجوونی رو نزدیک ده دیدم .. ماشین
#قسمت_پنجاهو_سه
کنار یعقوب نشستم و آروم گفتم به روح پدرم بدونم تو صنم رو قایم کردی میکشمت...
اسد بازوم رو گرفت و بیرون رفتیم ..
پریشونی فکرم ، از ظاهرم هم مشخص بود .. حتی لباسم رو عوض نمیکردم ..
روزها کوچه به کوچه میگشتم شاید صنم رو ببینم .. هر در خونه ای باز بود نگاه میکردم شاید همین جا ، خونه ی صنمه ..
با این که قبلا حتی از شنیدن اسم شربت هم خجالت میکشیدم و عار میدونستم .. هر چند روز یکبار به سراغش میرفتم و از صنم میپرسیدم ..
پنج ماه از گم شدن صنم میگذشت و هنوز نشونی ازش نداشتم ..
غروب مثل همیشه میخواستم زودتر از حجره بیرون بیام و تو کوچه ها بگردم ..
اسد جلوی میزم ایستاد و گفت یوسف تا کی قراره بگردی؟ میبینی که نیست.. هر جا بگی رفتم .. خودت رفتی ..
کلاهم رو به سرم گذاشتم و گفتم پیداش میکنم .. مطمئنم که پیداش میکنم ..
_از کجا؟؟ بابا... شاید از این شهر رفتن.. تو که نمیتونی بری تک تک شهرارو هم بگردی ...
بازوم رو گرفت و گفت یوسف از فکرش بیا بیرون .. برو تشکیل زندگی بده .. بچه دار شو .. اینجوری همه چی رو هم فراموش میکنی...
دوباره روی صندلی نشستم و گفتم میدونی چی بیشتر داره عذابم میده؟ اینکه من باعث بدبختی و بدنامی صنم شدم ... اینکه صنم فکر کرده من نخواستمش و ولش کردم داره دیوونم میکنه ...
_با تقدیر نمیشه جنگید ... اینم تقدیر شما بوده ... خودت رو تو آینه دیدی؟ تو این چند ماه انگار چند سال پیر شدی ...
آه بلندی کشیدم و گفتم خودمم خسته شدم .. یکساله رنگ آرامش ندیدم .. نمیدونم چیکار کنم ؟ از اون طرفم مادرم هر روز غر میزنه ..
سرم رو به صندلی تکیه دادم و گفتم حاضرم همه ی داراییم رو بدم ولی دوباره آرامش بیاد تو زندگیم ..
_تا زن نگیری درست نمیشی .. به حرف مادرت گوش کن .. همون دختره کی بود؟ مرضیه ... همونو برو بگیر ..
مگه نمیگفتی هم خوشگله هم خانواده اش خوبه .. برو بگیر هم خودت به آرامش میرسی هم مادرت به آرزوش میرسه....
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ سـلام بابت گروه عاݪیتـون ممنونـم🌸 لطفــا اینۍ ڪ میگـم و ڪمڪم ڪنیـد ✨درمان ڪردن چین
#پاسخ_اعضا ❤️
سلام
خانمی که در مورد عرق رازیانه پرسیدن.
عزیزم معمولا دوره درمان با عرق رازیانه
۴۰روزه است که بسته به نوع بیماری تا ۶ماه هم استفاده میشه..من تابحال درمورد کیست سازی و سرطان سازی
رازیانه چیزی نشنیدم.شما بهتره بایک پزشک متخصص طب سنتی مشورت کنید و طبق تجویز ایشون دارو مصرف
کنید.به هرحال دارو،داروست چه شیمیایی وچه گیاهی.پس باد باتجویز پزشک باشه.
❤️❤️❤️❤️❤️
سلام برای دوست گلمون که بعضی از جاهای بدنش سیاهه
یک قاشق پودر ریشه شیرین بیان(عطاری داره) + یک قاشق گلیسرین گیاهی
مخلوط کنید و روی جاهای که سیاهه بزنید
۱۵ دقیقه بزارید بمونه و بعد با آب ولرم بشورید
هر چقدر بیشتر تکرار کنی این کار پوستت سفید تر میشه
یا هم میتونید از ماسک ستاره دریایی استفاده کنید لوازم آرایشی ها دارند
❤️❤️❤️
سلام و خسته نباشید.
خانومی که درمورد چین و چروک دورچشم سوال کرده بودند.
ژله طبیعی گوجه فرنگی تاثیر گذار هست و توضیحاتش رو میتونید تو Gogle بخونید.
❤️❤️❤️❤️
سلام برای اون خانمی که گفتن دست و پاشون و گردنشون سیاه هست خانمی شما قبل از اینکه خواستی بری حموم دوساعت قبلش وازلین بمال به اونجا هایی که سیاه شده و بعد که رفتی حموم قسمت لیف یا کیسه بکش و با آب ولرم بشور چند بار امتحان کنی درست میشه
❤️❤️❤️❤️❤️
سلام ادمین عزیز در مورد دوستی که گفته بودند خواهرشون اسکیزوفرنی داره عزیزم یکی از اقوام نزدیک ما این بیماری رو گرفته بود خدا رو شکر خیلی خوب شده و مثل یک ادم عادی داره زندگی میکنه میگفت دکترها جواب کرده رودند که خوب نمیشه میگفت باور نکردم اونقدر دعا کردم و گفتم خدایا دکتر واقعی تویی به خاطر بچه هام نجاتم بده خیلی دعا میکرد یک سری کلاسهای روانشناسی هم رفت و یکمدت قرص استفاده کرد دکترا گفته بودند تا اخر عمرت باید بخوری اما کمکم خودش قرصهاش رو گذاشت کنار و شکر خدا حاش خیلی خوبه و برگشت به زندگی خودش به خودش خیلی کمک کرد ورزش هم خیلی خوبه برای این جور افراد انشالله خواهر شما هم خوب بشه عزیزم 🙏🙏🙏
در ضمن میخواستم بگم با چالشهای بسیار زیادی همراه شد خیلی دیگران مسخرش میکردن اما خدا رو شکر اونقدر معجزه ها تو زندگیش اتفاق افتاد و زندگیش از این رو به اون رو شد که همه میگفتن چقدر زندگیش عوض شده معجزه وجود داره فقط باید باورش کنیم
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#بخش_پنجم چند وقتی که گذشت تو یه شرکت به عنوان حسابدار مشغول به کار شدم و همین باعث شد هلما و خیانت
#بخش_ششم
شیرین انگار از قیافم فهمید، خنده ی ملیحی کرد و گفت نترس نمیخورمت.. ولی برات سوپرایز دارم..
با تعجب گفتم سوپرایز؟
گفت آره عشقم..
در گاوصندوق و باز کرد، یه سند درآورد گرفت جلوم گفت سوپرایزم اینه.. میخوام اینو به نامت بزنم..
چشام گرد شد گفتم این چیه؟ چرا میخوای به نام من بزنی؟ معنی این کارا چیه؟
گفت آخه دوستت دارم و میخوام مال خودم بشی..
گفتم یعنی چی مال خودت باشم؟؟
گفت یعنی میخوام با من ازدواج کنی..
شوکه شدم گفتم شیرین من الان موقعیت ازدواج ندارم..
قبل از اینکه من بقیه حرفمو بزنم شیرین حرفمو قطع کرد و گفت یعنی چی موقعیت نداری؟ پس تمام این مدت منو چی فرض کردی؟؟ من که از اول گفته بودم برای ازدواج میخوام باهم باشیم.. مگه من بازیچه توام؟ اصلا تو کی هستی که برای من دلیل و نه میاری؟؟
نزاشتم بیشتر از این با حرفاش دلمو بشکونه داد زدم بس کن دیگه.. آره الان من امادگی عشق و عاشقی رو ندارم چه برسه به اینکه ازدواج کنم..
گفت یعنی تمام این مدتی که با من بودی منو نمیخواستی؟...
یه دفعه زد زیر گریه.. صدای گریه اش تو اتاق پیچید
رفتم کنارش وایسادم... ازش معذرت خواستم و یکساعتی حرف زدم درباره ی ازدواج و خلاصه دلشو کمی به دست اوردم و گفت که ازم دلخور نیست
خوشحال شدم که شیرین منو بخشیده باهم راه افتادیم تو راه هم حرف زدیم شب بود که رسوندمش خونش و راهی خونه شدم
وقتی که به خونه رسیدم همه تو خونه ما جمع شده بودن
هلما و خانوادش برای شب نشینی اومده بودن
من بی تفاوت به هلما یه سلامی کردم و کنار پدرم نشستم قیافه هیچ کدومشون عادی نبود
با رفتن من به جمعشون بینشون سکوت حکم فرما شد و من به این قضیه مشکوک شدم
چند باری گذری به هلما نگاه کردم هربار خیره به من بود تعجب کردم.
یکم بعد پدرم چندتا سرفه پشت سر هم کرد و گلوشو صاف کرد گفت: علی آقا حالا که میلاد اومده من شروع میکنم.
من مثل مترسک به همه نگاه میکردم و از هیچی خبر نداشتم
پدرم دوباره سر رشته حرفو دستش گرفت و گفت: علی آقا شما در جریان بودین و هستین که سالهای سال میلاد به دختر شما و بارها از مادرش تقاضای خواستگاری کرده بود که چندین بار به بهونه های مختلف شما جواب رد داده بودین و آخرین بار دختر شما به پسرم گفته که به درد هم نمیخوریم و پسرم کاملا ناامید شده بود..
علی آقا با سر حرفای پدرمو تایید میکرد
بابام گفت باز امروز مادرش از شما هلما رو خواستگاری کرده و شما جواب مثبت دادین...
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#پرسش_اعضا ❤️
سلام و خدا قوت
امروز رفتم که یه تغییری بدم به رخت خوابها، دیدم نم کشیده و کپک زده، البته قدیمی نیست، تازه دوماهه اومدیم این خونه،ملحفه هاشو درآوردم شستم به نظرتون چ کار کنم، آیا باید تشک هارو باز کنم و پنبه هارو بشورم یا آفتاب کافیه؟؟؟ تورو خدا بگید، کلی هم بو میده
❤️❤️❤️❤️
سلام خسته نباشید ممنون ازکانال خوبتون یه سوال ازاعضای کانال دارم میشه بگید برای پسر دارشدن چیکاربایدکرد یعنی چی بخورم یانخورم که بچه ام پسرباشه ۴تا دختردارم...ممنون ازهمگی🌹
❤️❤️❤️❤️❤️
پسرم سال نهم هست وبرا دهم امتحان تیزهوشان دادن اما متاسفانه وقتی اومده خونه متوجه شده که کارت ورود به جلسه ویه کارتی دیگه که اونجا بهش دادن رو تو راه گم کرده میخاستم ببینم میشه با شناسنامه از اعلام نتایج اطلاع پیدا کرد ؟؟لطفا راهنمایی کنید ایا اون برگه وکارت ورود به جلسه برا رفتن تو سایت برا نتایج واجبه؟؟
❤️❤️❤️❤️❤️
سلام دوستان
آیا کسی بچهای داشته که لکنت زبان داشته باشه و خوب شده باشه
نوه خواهر من سیزده سالشه لکنت داره
بخاطر همینم خیلی اعتماد بنفسش پایین اومده و تو جمع حاضر نمیشه،یا با کسی حرف نمیزنه
عزیزان ممنون میشم راهنماییم کنید🙏
❤️❤️❤️❤️❤️
خانما سلام برای عفونت ادراری چه کاری مناسبه امکانش نیست برم دکتر
ایدی ادمین 👇🏻🌹
@habibam1399
باتجربه ها لطفا راهنمایی کنید🌹🙏🏻
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#کتاب_نوشت 📚📝
پلیکان نباشیم!
می گویند پلیکانی در زمستان سرد و برفی برای جوجه هایش غذا گیر نمیآورد. ناچار با منقارش از گوشت تنش میکَند و در دهان جوجههایش میگذاشت. آنقدر این کار را کرد تا ضعیف شد و مُرد. یکی از جوجهها گفت: آخیش! راحت شدیم از بس غذای تکراری خوردیم!
وقتی فداکاری میکنیم، انتظار داریم در مقابلش ناسپاسی نبینیم اما بیشتر اوقات میبینیم. مرز میان ناسپاسی و خودخواهی باریک است. هر دو جزو صفت های بد به شمار میروند اما هر آدمی حق دارد زندگی کند، حق دارد خودخواه باشد... عموماً آدمهای خیلی فداکار در تنهاییشان گله میکنند از ناسپاسی اما ترجیح میدهند فداکار شناخته شوند تا آدمی که به فکر خودش است!
گاهی به فکر خودتان باشید، از زندگی تان لذت ببرید. اینطور در گذر زمان کمتر پشیمان میشوید. یادتان باشد کسی برای فداکاری به آدم مدال نمیدهد!
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ سلام و خدا قوت امروز رفتم که یه تغییری بدم به رخت خوابها، دیدم نم کشیده و کپک زده، ا
#پاسخ_اعضا ❤️
سلام در جواب اون خانمی که درمان عفونت ادرای رو میخواستن . قطره گیاهی سنکل در داروخونه ها هست خیلی عالیه .
قطره سنکل رو حتما با دو حبه قند که توش حل شده مصرف کنن . چون فشار رو پایین میاره . قرص سیپرو فلوکساسین هم تهیه کنن از داروخونه جواب میده . فقط بیشتر از ده تا نخورن
دم کرده ی چای کوهی با نبات و لیموی تازه خوبه .
❤️❤️❤️❤️❤️
سلام در جواب اون خواهر ۱۶ساله که اهل روستا هست وبیماری روحی داره ورابطه خوبی با خانواده اش نداره. خواهرم ازاول قرآن شروع کن روزی ۵۰آیه. از قرآن برمقداری آب بخون یعنی با خواندن هرآیه یکبار به آب بدم تا آخر۵۰ آیه وهرروز ادامه بده تا ختم کامل بشه واین آب هرروز میتونی شربت درست کنی ویادر غذا بریزی ویادرتنگ آب بریز تا همه ی اعضای خانواده استفاده کنن واقعا معجزه میکنه همه ی خواهران و برادران که در زندگیشان مشکل هست ویا خیروبرکت و روزی نیست یا برای مطیع شدن فرزند واعضای خانواده ویا برای رفع طلسم وسحروجادو وچشم زخم خیلی خوبه خودم امتحان کردم شماهم امتحان کنید وبرای من دعای خیر
❤️❤️❤️
سلام برای خانومی که پسرشون آزمون تیزهوشان داده
برا اعلام نتایج فقط رمز همگام و کد ملی لازم هست و از طریق لینک سایت میتوانند به کارنامشون را ببینند🍒
❤️❤️❤️❤️
برای عفونت ادراری و عفونت رحم معمولا عنبر نسا خوبه امتحان کنید اگه بهتر شدید چند روزی انجام بدید سلامت باشین انشاالله
❤️❤️❤️❤️
سلام برای ملحفه های کپکی کافیه یک یا دو روز آفتاب بدید تا خشک بشه بعد جاروبرقی بکشید تا تمام کپک خشک شده کشیده بشه دوباره آفتاب کنید و بعد خوب بتکونید
❤️❤️❤️❤️❤️
سلام خانمی که برای عفونت ادرار راهی خواسته امکانش نیست برن دکتر
نصف تَشک راآب بریزه ویک لیوان سرکه بریزه بشینه داخلش ۱۰ دقیقه
❤️❤️❤️❤️
سلام درمورد خانمی که گفت دایما خونه شون دعواست وروستا نشین هستن
ببین خواهرم منم درسن شما که بودم بیرون ازدرخونه نمیرفتم پدرومادرم اجازه نمیدادن الان باگذست ۲۶ سال ازاون زمون دیگه ۳ ساله تنها میرم وبرمیگردم؛ خونه ماهم همین الان دعواهست اختلاف پدرومادرم تمومی نداره
درمورد گوشه گیری کنج اتاق کارتون اشتباهه
شروع کنید باخدا حرف بزنید هرروز چندصفحه قرآن بخونم کم کم بیشترش کن
ماالان چله ۴۰ روزداریم ازاونا بگیر نیت کن اختلاف خانوادت کم بشه چله روشروع کن
اعتمادبه نفس داشته باش
خودمن اعتمادبه نفس ندارم ولی هرروز چندین ساعت باخدا وذکر وصلوات روزم روشب میکنم
برات دعا میکنم ؛
❤️❤️❤️❤️
سلام
در پاسخ خانمی که پسرشون میخوان تیزهوشان قبول بشن...
من خودم تیزهوشان هستم و خب برای ورود ب سایت شما علاوه بر کد ملی ب نام کاربری یا کد ورود نیاز دارید...
اگه اون کد رو دارید ک میتونید وارد بشید
اگر نه هم ک میتونید برید جایی ک مسرتون رو برای تیزهوشان ثبت نام کردید بخواید ک براتون استعلام بگیرن
شاید اونجوری کد در بیاد
مطمعن نیستم
❤️❤️❤️❤️❤️
سلام برای اون خانمی که عفونت ادراری دارن زنجفیل عالیه.
❤️❤️❤️❤️
سلام در مورد خانمی که شوهرش بچه نمی خواد دوستم همین مشکل رو داشت اینقدر هی از قبل کا****م رو سوراخ میکرد از این بازیگوشیها در آورد بالاخره شوهرش تسلیم شد الانم ۴ تا بچه داره منم ۴تا دارم امیدوارم شما هم صاحب ۴ تا بچه بشین ولی بهتر مسالمت آمیزترین روش رو انتخابکنین
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_پنجاهو_سه کنار یعقوب نشستم و آروم گفتم به روح پدرم بدونم تو صنم رو قایم کردی میکشمت... اسد با
#قسمت_پنجاهو_چهار
دستهام رو روی صورتم گذاشتم و گفتم نمیدونم .. نمیدونم چیکار کنم ؟ ته دلم ، همش یه امیدی دارم که ممکنه هر لحظه صنم پیدا بشه .. زن بگیرم و پیدا بشه چی؟
اسد متفکر چونه اش رو خاروند و گفت اینم حرفیه ولی اگر تا آخر عمرت پیدا نشد چی؟ تو همین شرایط میخواهی بمونی؟
جوابی ندادم .. چند دقیقه هر دو سکوت کردیم ..
اسد گفت اینقدر کلافه ای و حالت بده که چند روز میخوام یه حرفی بهت بگم نتونستم ..
+حرفت رو بزن چی کار به حال من داری؟
اسد محجوب لبخندی زد و گفت میگم ولی عصبی نشی .. داد و بیداد نکنی ..
کنجکاو و نگران پرسیدم د .. بگو دیگه ، ظله نکن آدمو...
اسد دستهاش رو برد بالا و گفت باشه .. چشم میگم ..
من ننه ام رو فرستادم خواستگاری .. جوابم گرفتیم .. یه چند وقت دیگه سور و سات عروسی به پا میکنم ایشالا...
واقعا خوشحال شدم و بلند شدم و اسد رو بغل کردم و گفتم خیلی مبارکت باشه .. این خبر رو میخواستی بدی اینقدر صغری کبری میچیدی؟
اسد کمی ازم فاصله گرفت و گفت آخه .. طرف .. خواهر منوچهر... همون که تو چشم دیدنش رو نداری...
آه بلندی کشیدم و گفتم هر کی هست مبارکتون باشه .. من چیکاره ام از کی خوشم بیاد یا نیاد...
اسد با تعجب گفت فهمیدی کی رو میگم .. منوچهر.. رفیق همایون .. همون که میگفتی نجسی میخوره بدم میاد یا...
میون حرفش پریدم و گفتم من به گور بابام خندیدم از این و اون ایراد گرفتم ..
هر چی گفتم همون بلا سرم اومد .. الان هم فقط خوشبختی و خوشحالی تو واسم مهمه .. هر کاری از دستم بیاد واست میکنم ..
اسد هیجان زده شد و محکم بغلم کرد
نوکرتم یوسف .. تو برام مثل داداش میمونی...
از خودم جداش کردم و گفتم هر چقدر پول لازم داشتی فقط به خودم بگو...
به ساعتم نگاه کردم ..
اسد من میرم خونه .. امشب جایی رو نمیگردم ولی تو هم یادت باشه .. هر جا میری بسپار شاید خبری شد ..
اسد دستش رو گذاشت پشتم و گفت برو داداش .. خیالت راحت.. تو همین مدت چند بار به یعقوب سر زدم و آمارش رو گرفتم .. بد وضعیتی داره.. میخواهی کمی کمکش کنی...
+اصلا... هر چی بلا سرمون اومده بخاطر اون مرتیکه چلغوز بوده.. اگه کاری که قرارمون بود رو انجام میداد خودش سالم بود و من و صنم هم سر زندگیمون بودیم ...
اسد نگاهش رو ازم دزدید و گفت حالا من تو این فکرم که تو نشونی از صنم نداری.. اون که میدونه تو کجایی .. خونت .. حجره... چرا نمیاد به دیدنت .. چرا یه خبر نمیگیره از تو ؟
گوشه ی لبم رو به دندون گرفتم .. جوابی ندادم ولی اینها سوالهایی بود که خودم هم گاهی میپرسیدم ...
از حجره بیرون زدم و مستقیم به خونه رفتم ...
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#نکته_ی_روز 🌱🌷
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#دردو_دل_اعضا ❤️
سلام من یه زن ۲۸ ساله ام که ۵ ساله ازدواج کردم و یه بچه دارم
من وقتی مجرد بودم زندگی سختی داشتیم پدرم اکثرا بیکار بود معتاد نبود ولی بیکار بود
همچنین تو خونمون خیلی بدرفتاری بود مخصوصا من چون دختر بودم و همیشه باید کوتاه میومدم و لال میشدم
همیشه حسرت همه چی تو دلم بود حتی یه بستنی یا تیشرت
اون موقع که من بچه بودم وضعیت اقتصادی مثل الان نبود اگه پدرم درست حسابی کار میکرد من اینجوری حسرت به دل بزرگ نمیشدم. تا اینکه بزرگ شدم و تصمیم گرفتم خودم کار کنم
کار هم پیدا کردم از روی آگهی هایی که توی خیابونا میزدن شماره برداشتم و هماهنگ کردم که برم صحبت کنم برای استخدام منشی ولی مادرم گفت اگه حرف کارو بزنم بابام منو میکشه
کلا با استرسی که بهم وارد کرد پشیمون شدم و فقط بهم میگفت درس بخون. من علاقه ای به درس خوندن نداشتم ولی به زور دعوا و کتک گفتن باید بخونی در صورتی که حتی پول نداشتن که من کتاب بخرم. با همین بدبختی منو فرستادن دانشگاه با چه خون دلی شهریه رو جور میکردن انگار مجبور بودن
من دوست نداشتم برم دانشگاه و کلا به هنر و عکاسی و اینجور چیزا علاقه داشتم ولی اینا جرم بود تو خانوادمون و دختر عکاس بلا نسبت خراب حساب میشد
بماند که تو دانشگاه حتی یه مانتو درست حسابی نداشتم بپوشم همیشه کم میاوردم پیش همکلاسیام و اعتماد به نفسم پایین میومد
خواستگار داشتم کم و بیش ولی از چاله به چاه افتادن بود
تا اینکه تو همون دوران دانشگاه یکی اومد خواستگاریم به صورت سنتی که خیلی به دلم نشست
خانواده مخالف بودن ولی من این دفعه دعوا راه انداختم که خوشم میاد ازش و اونا قبول کردن
خلاصه عقد کردم اوایل خیلی خوب بود البته بازم خانوادش خیلی اذیتم میکردن و شوهرم تا حدودی جواب میداد
وضع مالی شوهرم خوب نبود و خانوادشم کمکش نمیکردن
بهش پیشنهاد دادم بزار من برم سرکار که با واکنش خییییلی بدی مواجه شدم
بهم گفت من غیرتم قبول نمیکنه زنم بره کارگری
خب منم دوست نداشتم برم کارگری ولی خب بازم حسرت همه چیز تو دلم بود چون شوهرم فقط قسط میداد و پولی نمیموند براش
یکم که گذشت شوهرم راضی شد برم سرکار ولی چه راضی شدنی؟
نمیدونم از قصد یا اتفاقی که دلم میگه از قصد چون یبار تو حرفاش بهم گفت من دلم بچه میخواد و...
من حامله شدم. این دفه بخاطر حاملگی و بعدم بچه نتونستم کار کنم. حسرت خودم کم بود حسرت بچمم اضافه شد نمیتونم چیزایی که دوست دارم براش بخرم و جیگرم آتیش میگیره
کسی هم ندارم بچمو نگه داره من برم سرکار
توروخدا انقد سخت نگیرید به بچه هاتون 😭😭😭😭😭
اگه من الان یه هنر داشتم میتونستم برای خودم کار کنم و بچم پیشم باشه ولی نزاشتن هیچوقت نمیبخشمشون
بعضی از خانواده های ایرانی با دست خودشون بچشونو بدبخت میکنن و ایندشو خراب.
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••