eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
166.9هزار دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.1هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ سلام میشه مشکل منو بزارید تو گروه؟ یه بار یه تو گروه گفتن که برای کوچک کردن بینی چسب
❤️ سلام به همه در مورد سوال اون دختر خانوم که گفته ادرارش با درد و خونریزی هست میخواستم بگم منم چند سال پیش اینطور شدم و علتش عفونت مثانه است و شما باید حتما و سریعا به پزشک عمومی مراجعه کنید ودرمان بشید تا وضعیت بدتر نشه مطمئن باش نیاز نیست پیش متخصص برید یا معاینه بشید با داروی خوراکی خوب میشید ❤️❤️❤️❤️ سلام و خسته نباشید. جواب سوال یکی از اعضا:👇 رفع سیاهی و گودی زیر چشم🦋 مواد لازم:🌸 نصف خیار🥒 آلوورا تازه یا ژل آلوورا یک قاشق غذا خوری🌿 طرز تهیه: خیار رو رنده کنید، و با ژل آلوورا ترکیب کنید. ماسک شما آماده است. زیر چشمتون بزنید، حواستون باشه داخل چشمتون نره. بزارید ²⁰ دقیقه بمونه و بعد بشورید، ۲ الی ۳ بار درهفته این ماسک رو امتحان کنید. ❤️❤️❤️ سلام برای دختر خانمی که 17 سالشونه منم توی ادرارم خون داشتم همراه با سوزش خیلی رفتم دکتر و بیمارستان 1 ماه درگیر بودم همه میگفتن عفونت ادراری اما بعدش پیش متخصص که رفتم فهمیدم که یک توده بزرگ زیر شکمم بوده حالا میگم عزیز جان حتمااا برو دکتر چون من و اعضا از پشت گوشی که مشکلت رو نمیفهمیم شاید خدایی نکرده عفونت حاد داری باید زودتر درمانش کنی میتونی از طریق تماس تلفنی با دکتر صحبت کنی لطفا لطفا پشت گوش ننداز که مثل من انقدر درد نکشی😔❤️ ❤️❤️❤️❤️ سلام برای اون دختر خانم‌کنکوری خابالو من مامانم پزشک؛گفتم بهش این اتفاق و گفت که حتما ازمایش بده احتمالا واسه کمبود یکی از ویتامین های بدنته💕 ❤️❤️❤️❤️ سلام خانمی که توی ادرارشون خون دیدن. عزیزم این موضوع شوخی بردار نیست که با درمان خونگی برطرف شه.حتما به دکتر اورولوژی مراجعه کن. ❤️❤️❤️❤️ سلام برای اون دختر خانمی که منافذ پوستشون بازه تخم خربزه آسیاب کنن یک خیار توش رنده کنن و روغن بادام شیرین توش بریزن و روری یک بار بزنن به پوستشون بسیار عالیه با تشکر 🌹🌹 ❤️❤️❤️ سلام برای اون خانومی که در ادرار شون خون بوده عفونت دارن بگین یک قوزه کامل سیر رو پوست بکنن تیک های نگینی کنن و در یک لیوان آبغوره خیس کنن و بزارن تو یخچال بعد از سه تا چهار ساعت روزی ۳ قاشق غذاخوری بخورن من خودمم اینجوری بودم با همین دارو بر طرف شد ممنون از کانال خوبتون 🌹🌹 ❤️❤️❤️❤️ سلام دختر خانمی که عفونت ادرار داره و در ادرارشون خون دیدن من چند بار اینطوری شدم اول اینکه مایعات زیاد بخورن بعدم کپسول فلوکساسین هر ۱۲ ساعت یدونه با آب زیاد بخورن خوب میشه. ولی اگه تونستی حتما برو دکتر آزمایش بده تا مشخص بشه چه نوع عفونتی داری و متناسب با اون دارو بهت بدن. برای من که هر بار همون کپسولو داد و زود هم خوب شدم. موفق باشید. ❤️❤️❤️ سلام درباره ی خانمی که پرسیدند چسب لیفت خوبه یا نه باید بگم که من دارم ازش استفاده میکنم چند مدل مختلف با قیمت های مختلف هم استفاده کردم ولی به هر حال معلوم میشه حتی اگه کرم بزنی معلومه ولی کمتر و اینکه توی ۶ ماهی که من استفاده میکنم مقدار خوبی بینیم جمع شده و کمی سر بالا و اینکه مارک خاصی ندیدم داشته باشه😊🌹 ❤️❤️❤️❤️❤️ برای عزیزی که منافذ پوستشون بازه .. عزیزم شما یخ بزن به پوستت میتونی از هر نوعی خواستی فریز کنی آب خیار و گلاب یا آب هندوانه یا آب گوجه و خیلی چیز های دیگه ها میتونی فریز کنی منافذ پوستت بسته میشه من خودم هم این کار رو کردم سفیده تخم مرغ رو هم بزن بزار رو صورتت بعد از ۲۰ دقیقه بشورش احساس کشیدگی صورت بعد از ۵ دقیقه طبیعی این روش تخم مرغ جای جوش رو هم از بین میبره 🌹🌹☺️ انشاءالله موفق باشی💫 ❤️❤️🌹 سلام و خسته نباشید در مورد خانمی که ۱۷ سالشونه و خون در ادرارش دیده عزیزم حتما به پزشک مراجعه کن و آزمایش ادرار بده تا دلیل بیماریت مشخص بشه.چون تا علتش را ندونی درمانش مشکله . ❤️❤️❤️❤️ سلام درجواب اون خانومی که گفتن از راه تاج و تل میشه درآمد داشت باید بگم خیر خواهر گلم اصلا این هزینه رو ندین چون اینها کلاهبرداریه که مثلا براآموزش میگیرن وبعد بهت تو یه روز میگن که باید حداقل پنجاه تا صدتا تل ویا تاج درست کنی واین کاملا غیرممکنه، قبلا همین بلاسرم اومد من سوای اون ۱۴۰تومن صدهم بابت وسایل مرحله اول کار دادم وچون بقول اونها تو یه روز نتونستم چهارده تا تل که حداقل ۱۰۰ تا۱۵۰تاگل وفنرپیچ واینها داشت آماده کنم واونام نه تنها پول منو بلکه بقیه هم گروهیامم خوردن یه آبم روش، هرروز ده هانفراینطورگول میخورن شما قول نخورین، ببخشید طولانی شد تجربمو باید میگفتم. ❤️❤️❤️❤️ سلام خانمی که تو ادرارشون خون دیده شده من هم این مشکل رو داشتم کاکل ذرت رو بجوشونید از صافی رد کنید وبا نبات بخورید روزی دو سه لیوان بخور انشاءالله بهتر میشی
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_پنجاهو_هشت نگرانش شدم و به مادر گفتم مرضیه ناخوش احواله؟؟ مادر چینی رو بینیش انداخت و گفت چی
با مشت کوبیدم روی میز و گفتم به درک .. واسه اون مرتیکه ی عوضی اینجور ماتم گرفتی؟ یادت رفته مسبب تمام بدبختیام اون آقا بود که جنابعالی انداختی تو دامن من ... اسد دستش رو بالا آورد و گفت چه خبرته یوسف .. من بهت معرفی کردم تو قبول نمیکردی.. مگه من میشناختمش .. گفتی از این محل و اطراف نباشه .. کف دستمو بو نکرده بودم که چه ذات کثیفی داره .. +عه.. پس میدونی ذاتش کثیف بوده اینقدر از مردنش ناراحتی؟؟ اسد سیگاری روشن کرد و گفت آخ از دست تو یوسف من آخر سر به بیابون میزارم .. نمیزاری حرفم تموم بشه واسه خودت میبری و میدوزی .. تو سکوت نگاهش کردم .. ادامه داد .. اولا من واسه اون بچه های قد و نیم قدش ناراحت شدم .. خودم بی پدر بزرگ شدم میدونم چه دردی میکشن .. مخصوصا که دستشون هم خالیه .. دوما .. سوما .. به هزارتا چیز دیگه فکر میکنم .. اینکه امید داشتم شاید با سرزدن به یعقوب و اون محله سرنخی از صنم یا صمد به دستمون برسه که اینم از دست دادیم .. بعد ... اینکه واسه صنم ناراحتم .. +چرا؟؟ چون نمیتونه تو عزای شوهرش شرکت کنه؟ اسد با حرص سیگارش رو زیر پاش له کرد و جواب داد نه خیر .. اگر خبر از مردن یعقوب نگیره ، به خیال اینکه که نمیتونه شوهر کنه جوونیش تو تنهایی و سردرگمی میگذره .. اصلا به این چیزها فکر نکرده بودم .. احساس شرمندگی کردم .. بیشتر از یک ربع ساعت هر دو سکوت کرده بودیم و اسد پشت سرهم سیگار میکشید .. نفس رو پرصدا بیرون دادم و گفتم برای صنم که نمیتونیم کاری کنیم .. شده سوزن تو انبار کاه... ولی برای بچه های یعقوب ، نه بخاطر پدر کثیفشون بلکه به میمنت پدرشدن خودم ، یه خونه میخرم تا حداقل از دربه دری نجات پیدا کنند .. اسد هر چند ازم دلخور بود ولی لبخندی زد و گفت واقعا.. پدر شدی؟ تبریک میگم .. بلند شدم و گفتم میخواستم امروز شیرینیش رو بدم که باز بی ملاحظه حرف زدم و تو رو رنجوندم .. بمونه واسه فردا که حال هردوتاییمون خوب باشه .. اسد گفت خونه رو جدی گفتی؟واسشون میخری؟ زدم روی شونه اش و گفتم معلومه که جدی گفتم .. اصلا همین الان برو دنبالش .. تا یکی دو روز دیگه واسشون تهیه کنیم ... اسد سریع بلند شد و نزدیک پله ها پرسید به اسم زنش بخریم یا بچه ها؟ چونم رو خاروندم و گفتم زنش.. بزار این چند صباح از عمر باقی مونده اش خیالش راحت باشه ... اسد چند پله پایین رفته بود که صدام رو بلندتر کردم و گفتم نمیخواد امروز به حجره برگردی سعی کن تا غروب یه جارو پیدا کنی .. اسد باشه بلندی گفت و رفت ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❤️ سلام ادمین عزیز ممنونم از کانال بسیار خوبتون منم میخوام مشکلم رو بگم‌ که با برادرشوهرمه برادرشوهرم یک ادم کلاه برداره و هر چند وقت پول هنگفتی به جیب میزنه و خودش و زن و بچش دیگه به خدا هم بنده نیستند انچنان با غرور و فخر فروشی راه میرن که حالت بهم میخوره حتی نگاه کنی و مرتب همه رو تحقیر میکنن به خاطر پولی که داره دوست داره همه جا حرف اون باشه و احترام ویژه ای بهش بزارن ما خونه داریم به همسرم میگفت خونت رو بفروش و بیا تو یکی از اپارتمانهای من زندگی کن یک دفعه یک برج ساخت همسرم قبول نکرد که زیر دین اون باشه یک ادم بسیار مستقله و بارها به همسرم گفت زنت رو طلاق بده چون من یک افسردگی بعد زایمانم گرفته بودم خلاصه نه تنها زندگی من که تو زندگی همه سرک میکشه حالا کاری به ایناش ندارم قبل کرونا که رفتیم خونشون از بیرون اومد خدا میدونه که چیزی مصرف کرده بود یا نه به همسرم گفت چرا هرکس میمیره ختمش نمیری منظور هم دهاتیها و فامیلهاز دور رود همسرم گفت تو داری سرکار نمیری من کار دارم نمیتونم کسایی که نمیشناسم ررم ختمشون دیدم خیلی عصبیه به همسرم گفتم هیچی نگو یکم اروم بشه از بیرون اومده داشت غذا میخورد تمام سفره و غذا و...رو پرت کرد به من گفت تو دخالت نکن منم گفتم من که چیزی نگفتم رفت از اشپزخونه یک چاقوی خیلی بزرگ اورد گفت خودم رو میخوام بکشم نمیزاری داداشم با من رفت و امد کنه در صورتیکه چون پولدارن ماهی حداقل یک تولد و جشن مفصل میگرفتن ما ماهی یک بار رو میرفتیم چون همسرم امر و نهیش رو گوش نمیکرد دوست داشت مثل یک برده کنارش نگه داره و سیلی محکمی هم به پسرش زد و من فقط تو اون لحظه طکوو کردم و گریه کردم چون کوچکترین حرفی ممکن بود به ضرر کسی تموم بشه و چاقو رو یا به خودش یا کسی بزنه چاقو رو همسرم گرفت حتی زنش یک بار به شوهرش نگفت این چه کاریه اینا مهمونن و همسرم به ما گفت بلند شین بریم بلند شد یک سیلی محکم زد به همسرم جلوز بچه هام کجا دارزد میرین پسرم اونقدر عصبی شد وقتی باباش رو زد گفتم الان سکته میکنه به زنعموش گفت شانس اورد عموم بود وگرنه یک بلایی سرش میوردم خلاصه یکم که جو اروم شد بلند شدیم با گریه برگشتم و هیچی نتونستم اونجا بگم از خودم ناراحت شدم نتونستم جوابش رو بدم شاید هم سکوتم تو اون شرایط بهتر رود دو روز بعد اون ماجرا جاریم با یک دسته گل بلند شد اومد خونمون معذرت خواهی کرد از رفتار همسرش و ناها موندن به هر کی گفتم سرزنشم کرد که چرا تو خونه راه دادم نزدیک دو سال باهاشون رفت و امد نکردیم برادرشوهرم با یک واسطه بیرون را همسرم اشتی کردو گفت من تو زندگی خیلی خلاف کردم اما روزی نیست که به خاطر این رفتارم با شما و خانوادت خودم رو سرزنش نکنم اما خشمش خیلی بالاست همیشه ازش حراس دارم خواهراش همین عید میگفت چرا رفت وامد نمیکنید و ...منم گفتم مگه زنش این رفتار و کرده بود که بیاد معذرت خواهی باید خودش میومد اینجوری گفتم دست از سرم بردارند چون یک ادم مغروری هست فکر نمیکردم بیان برادرشوهرم یک کیک بزرگی گرفت با زن و بچش اومد اما دخترم هیچ حس خوبی بهشون نداره انقدر که از خود راضین فکر میکنن پول دارن همه باید نوکر اینا باشن برادرشوهرم به دخترم گفت بیا کنار من و دستش رو دراز کرد دست بده دخترم گفت همینجا خوبه نشستم و دست نداد خیلی حالشون گرفته شد از ازن رفتار من از دلم نمیره چطور انتظار داشته باشم بچه های نوجوونم اون صحنه ها رو فراموش کنن الان من دوست ندارم باهاشون رفت و امد کنم به نظرتون چیکار کنم ببخشید طولانی شد ممنونم از راهنماییهاتون دوستان خوبم🙏🙏 ایدی ادمین 👇🏻🌹 @habibam1399 لطفا دوستمونو راهنمایی کنید خیلی ناراحتن🙏🏻🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#بخش_پایانی ❤️ یک ماه و نیم هست که خونشون نرفتم خیلی حرص م گرفته همش این ماجرا مرور میشه نمیتونم ب
❤️ خانم عزیزی که از خانواده همسرشون شاکی هستن. عزیزم وقتی به کسی زیاد لطف کنی فکر میکنه وظیفته.شما جوری رفتار کردی که هم همسرتون و هم خانوادشون فکرکردن وظیفه خودت را انجام میدی و کار خاصی انجام نمیدی. بهتره بری خونشون و اصلا بروی خودت نیاری که باهات قهر بودن و شما هم باهاشون قهر بودی.خیلی معمولی رفتار کن حتی اگه بهت کم محلی بکنن.اگر گفتن چرا نیومدی خیلی محترمانه بگو من که کمردرد داشتم و بچه کوچک روی دستمه.اگر من به شما سرنزدم ،شما میومدین سربزنین ببینید چه مشکلی دارم. از ین به بعدهم درحد ضرورت کمکشون کن و هروقت ازت زیادی توقع داشتن بگو کمرم درد میکنه و از زیر انجام توقعات نابجا شانه خالی کن.کم کم به این رویه عادت میکنن واگه کاری هم براشون بکنی به چشمشون میاد و قدر میدونن.ممکنه اولش کمی حرف ومتلک بشنوی ولی می ارزه که تحمل کنی. ❤️❤️❤️❤️ باسلام خواهرم به نظرم شما شخصیت مهرطلب دارید وبرایتان رضایت دیگزان وتایید شدن ازطرف آنها مهم تراز شخصیت وعزت نفستان می باشد توجه ومحبت بسیار کردن بعدا مثل طوق لعنت به گردن آدم می افتد نمی دانم که آشتی بکنید یا نکنید ولی اگرهم آشتی کردید باید روال ارتباط با خانواده شوهرتان را با سیاست عوض کنید چون ادامه این راه ازپادرآمدن خودتان هست باید مشاوره بگیرید وروی شخصیت خودتان حسابی کار کنید تاشماذتغییر نکنید ازدیگران انتظارتغییر نداشته باشید ❤️❤️❤️❤️ سلام خدمت اعضا خدمت اون خانم گلی که میخواست خانواده شوهرش بهش مثل جاریش احترام بگذارند عزیزم مشکل شما همین احترام گذاشتن بیش از حد هست و همین کار باعث (ببخشید) پرو شدن افراد میشه شما در هفته دو الی سه بار برو خونشون سعی کن اونجا با احترام برخورد کنی(اما نه خیلی که باعث سوءتفاهم بشه چون خوبی که از حد بگذرد .....) ،با شوهرت صمیمی شو و بهش احترام بگذار، همیشه شیک پوش برو اونجا از آرایش شیک و ملایم و لباس های قشنگ و خوش پوش ، کمک کن بهشون اما نه در حدی که همه کار ها را انجام بدی، نشون بده که به خودت اهمیت میدی و به خودت می‌رسی،با مادرشوهرت حرف بزن اما نه خیلی زیاد که پر حرفی بشه اصلا از شوهرت شکایت نکن برعکس ببرش بالا(اینم بگم از حدش زیاد تر نشه چون باعث دردسر جدیده و عذر خواهی میکنم بابت این حرفم مادر شوهرت میگه عجب پسر خوبی دارم حیف شده)، به زبان ساده خیلی تو دست و پاشون نباشید ، در مقابل حرفهاشون همیشه جبه گیری نکنید، به نظر من مادرتون هم درست گفتند اصلا وظیفه‌ی شما نیست که برین این کارها را براشون انجام بدید، اگر از مطلبی ناراحت شدید در بعضی از اوقات گله مندی غیر مستقیم کنید، به خونتون هم رسیدگی کنید کارهای منزل خودتون در اولویت باشه، و اینکه ارتباط بهتر با مادر و خانواده خودتون بگیرید فقط برای مادر شوهر نباشه الان براشون کردی تهش چیشد؟ نمیگم به مادر شوهرت احترام نذار اتفاقا بذار اما نه در این حد این کار هارا برای مادر خودتون هم بکنید، در آخر هم تو فضای مجازی خیلی از کانال های خانومانه و سیاست و نحوه برخورد را خانواده شوهر و خود شوهر هست یک مطالعه ای هم توی این کانالها داشته باشید. و نکته بعدی: عزیزم چون شما اونجا در منزل و پیش هم زندگی میکنید طبیعتاً مشکل های خیلی زیادی دارید و از شما انتظارات خیلی بیشتری می‌ره همیشه گفتند دوری و دوستی حتما حتما سعی کنید که هر چه زودتر از اونجا برید چون با هم نشینی خیلی خیلی بده ان شاءالله که مشکلتون حل بشه🌺 ❤️❤️❤️❤️ درمورد اون خانمی که داستان زندگیشو با خانواده شوهرش گذاشته عزیزم بیخیال قهرن که قهرن اصلا محلشونم نذار دوری دوستی👌 بنظر من هرچی ازشون دورتر باشی بهتره تازه اگر سلامتم کردن تو هم سر سنگین جواب بده خودتو کوچیک نکن هرچی خودتو کوچیک کنی خانواده شوهرتم کوچیکت میکنن ❤️❤️❤️❤️ سلام خواهر عزیزم شما هم مثل من خیلی زیاده روی کردید همین کارتون باعث شده که بشه وظیفه، در صورتی که شما اصلا در قبال کارهای اونها وظیفه ای نداشتید و این مهربونی و بزرگی شما رو می رسونه که کارهای خودتون رو ول کردید به اونها رسیدگی کردید الانم این از محبت شماست که ناراحتید ، ببین خواهر گلم از من به شما نصیحت همه ی اینهایی رو که گفتید خودم قبلا تجربه کردم.اول از همه این وسواس فکری رو بذارید کنار که اونها ناراحتن بذار باشن مشکل خودشونه دوم برای خودت ارزش قائل باش اینقد پیش شوهرت هم نگو که شما رو ببره با اونها اشتی بده با این کارت داری اینجوری به همسرت تلقین می کنی که حق با خانواده اش ، به جای فکر کردن به جاری و مادر شوهر به فکر خودت باش ، اول از همه به خودت برس اون وقتی رو که میذاری برای به دست اوردن دل خانواده شوهرت که بگم اگه دور از جون خودت رو هم بکشی هیچ وقت ازت رضایت ندارن پس اونو خرج همسرت کن به بچه ات و زندگی خودت برس و شما هم بی محل باشه بسپار به زمان، می بینی اونوقت اونها تمایل پیدا می کنند سمت شما بیان
🌱🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
😍 😍 به دلیل تقاضای بالا و نیاز اعضای عزیز کانالهامون مبنی بر وجود متخصصین متبحر و مشاوره و ویزیت اعضای محترم مخصوصا کسانی که به هر دلیلی دسترسی یا فرصت مراجعه به رو ندارن ❤️ مدیریت مجموعه کانالهای ما تصمیم بر اجرای این کار ارزشمند فقط برای اعضای محترم و خانواده های محترمشون دارن😍 ما از چهار متخصص طب اسلامی در این امر یاری گرفتیم و با درخواست ازشون با اینکه واقعا وقتشون پر بود ولی لطف کردن و هرکدام یک روز در هفته رو به اعضای ما اختصاص دادن که واقعا ازشون ممنونیم 💚🙏🏻🙏🏻 همچنین تمام داروهای گیاهی رو باهماهنگی مجموعه ی محیا برای عزیزان ارسال میکنیم چون داروها به راحتی در دسترس نیستن💚 ارسال زحمت زیادی داره ولی به خاطر درمان و آرامش اعضای عزیزمون سختی ها برامون آسون میشه🙏🏻❤️ همچنین با همکاری استاد حیدری بزرگوار که بیش از بیست سال هست کار روغن گیری و واردات روغن های کمیاب و خاص رو دارن به زودی فروش انواع روغن هارو هم در مجموعه آغاز میکنیم😍 چون متاسفانه اکثر این روغن ها در بازار مخلوط با روغن کنجد میشن و کیفیت پایین و قیمت بالا دارن❌❌❌❌ به زودی شرایط و نحوه ی ویزیت رو خدمت اعضای محترم اعلام میکنیم😍🙏🏻 هماهنگی 👇🏻🌹 @habibam1399 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۱۷۳🌹 @azsargozashteha💚
4_452715601975052621.mp3
1.54M
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۱۷۳🌹 @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#دردو_دل_اعضا ❤️ #پرسش سلام ادمین عزیز ممنونم از کانال بسیار خوبتون منم میخوام مشکلم رو بگم‌ که ب
❤️ سلام در پاسخ خانمی ک با برادر شوهرشون قطع رابطه کردن... نمیدونم چی بگم فقد متاسفم برای همچین خانواده ای... عزیزم شما باهاشون رفت و امد داشته باشید ولی خیلی خیلی کم... فقد در حدی ک نگن قهر کردین... چند ماهی یکبار نیم ساعت برید خونشون وسلام... اونا هم خاستن بیان سعی کنید بپیچونید یبار بگید فامیل خودم اینجان یبار بگید بیرونم رابطه صمیمی نداشته باشید خیلی کم و سنگین در مورد بچه هاتون هم باهاشون صحبت کنید بحث های عقیدتی و مذهبی در مورد مغرور نشدن و حرص و طمع ب مال دنیا و... باهاشون داشته باشید... موفق باشید💚 ❤️❤️❤️❤️ در رابطه با اون خانومی که با خانواده همسرش مشکل داشت عزیزم شما باید بزاری زمان مشکل رو حل کنه یعنی این که یه مدت از اونا فاصله بگیری بیشتر به خودت و مخصوصا شوهرت برسی یه جوری وانمود کنی که انگار هیچ اختلافی نیست ولی سرسنگین رفتار کنی و با خانوادت رفت و آمدتو بیشتر کنی یه جورایی که شوهرت اذیت نشه مثلا تایمی شوهرت نیست بیان وبرن وقتت رو پر کن به شوهرتم دیگه هیچ اعتراض نکن واگه حرفی هم شدبگو من با کسی هیچ مشکلی ندارم ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام خدامت خانمی که مشکلاتشون رو در طی چند بخش بیان کرده بودن مشکلاتی که با خانواده ی شوهرشون پیدا کردا بودن اول از همه عزیزم میدوتم که خیلی سخت و طاقت فرسا هستن اما اول از همه خانم‌ شما باید به این توجه داشته باشید که بیشتر وقتتون رو توی زندگی خودتون بذارید و کمتر به خانواده ی شوهر اهمیت بدید منظورم این نیست که به آنها بی محلی کنید در واقع منظورم این هستش که بیشتر وقتتان را صرف خودتون و خانواده خودتون شوهر و دختر تون کنید و کمتر به مسائل آنها فکر می‌کنید تا جزئیات رفتار آنها را بسنجید بله میدونم سخته شما یک سری از احترامات را برای آنها می گذارید اما آنها برای شما ارزش زیادی قائل نیستند اما شما نباید خودتان را درگیر مسائل پیش پا افتاده مانند این بکنید که رفتار آنها با خودتان را مقایسه کنید در واقع شما بهتر هستش که بیشتر در ذهن خودتون را درگیر زندگی خودتون کنید و به رفتارهای آنها کمتر توجه و اهمیت بدهید و روابط خودتون را با فرزندتان با همسرتون گسترش بده و کمتر به فکر خانواده آنها باشید سعی کنید روابط خودتون رو با همسرتون گسترش بدید و به دخترتون بیشتر برسید و به رفتار ها و کنایه ها و پر توقعی های اونا کمتر بها بدید چون اینجوی شما فقط خودتون رو اذیت میکنید و به خودتون و خانوادتون لطمه وارد میکنید بهتره که با توکل به خدا و انس با خدا تمام اتفاق های گذشته رو فراموش کنید چون فکر کردن به اونا موجب آزار شما میشه 🌼 و اینکه خیلی با اونا عادی و محترمانه رفتار کنید و اینکه دگیر مسائل زندگی اونا نشین چون اینطوری همسرتون هم به شما سرد میشه و شما هم احترامتون رو هم پبش خانواده شوهر و هم پیش همسرتدن از بین میره انشاالله که مشکل شما هم حل میشه اگه تونستین پیش یه مشاور هم‌ برین که بهتون خیلی هم کمک میکنه ❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️❤️❤️ 🌸طریقه استفاده دعا جهت پسندیده شدن در خواستگاری که از سری دعا های دعای مخصوص است، بدین شرح می باشد که در هنگام جوش آمدن آب باید 7 مرتبه خوانده و بر هفت هل فوت کرده در چای برای دمکشیدن بریزید. « اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی زَوْجَةً صَالِحَةً وَدُوداً وَلُوداً شَکُوراً قَنُوعاً غَیُوراً إِنْ أَحْسَنْتُ شَکَرَتْ وَ إِنْ أَسَأْتُ غَفَرَتْ وَ إِنْ ذَکَرْتُ اللَّهَ تَعَالَى أَعَانَتْ وَ إِنْ نَسِیتُ ذَکَّرَتْ وَ إِنْ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهَا حَفِظَتْ وَ إِنْ دَخَلْتُ عَلَیْهَا سُرَّتْ وَ إِنْ أَمَرْتُهَا أَطَاعَتْنِی وَ إِنْ أَقْسَمْتُ عَلَیْهَا أَبَرَّتْ قَسَمِی وَ إِنْ غَضِبْتُ عَلَیْهَا أَرْضَتْنِی یَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَامِ هَبْ لِی ذَلِکَ فَإِنَّمَا أَسْأَلُکَ وَ لَا أَجِدُ إِلَّا مَا قَسَمْتَ لِی » ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
✅❤️ مرد ثروتمندی دچار چشم درد شد و برای درمان آن پزشکان متعددی را دید ولی هیچکدام نتوانستند مشکل او را حل کنند. بعد از ناامید شدن از پزشکان، نزد راهبی رفت... راهب به او پیشنهاد کرد فقط به رنگ سبز نگاه کند و به غیر از رنگ سبز به رنگ دیگری نگاه نکند. وی پس از بازگشت از پیش راهب، دستور خرید چندین بشکه رنگ سبز را داد و همه خانه را رنگ سبز زدند، همه لباس‌هایشان را و وسایل خانه و حتی ماشینشان را به رنگ سبز تغییر دادند و بعد از مدتی چشمان او خوب شد! تا اینکه روزی مرد ثروتمند راهب را برای تشکر به منزلش دعوت کرد؛ زمانیکه راهب نزد مرد ثروتمند می رسد جویای حال وی میشود. مرد ثروتمند می‌گوید: خوب شدم ولی این گرانترین مداوایی بود که تا به حال داشته‌ام. راهب با تعجب گفت: اتفاقا این از ارزانترین نسخه‌هایی بوده که تجویز کرده‌ام! برای مداوا، تنها کافی بود عینکی با شیشه سبز تهیه می‌کردید! گاهی اوقات برای درمان دردهایمان، نمی‌توانیم دنیا را تغییر دهیم. بلکه با تغییر نگرش و طرز فکرمان می‌توانیم دنیا را برای خود مطلوب‌تر سازیم. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-•• ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_پنجاهو_نه با مشت کوبیدم روی میز و گفتم به درک .. واسه اون مرتیکه ی عوضی اینجور ماتم گرفتی؟ ی
تا غروب فکرم درگیر بود .. این که با مردن یعقوب ، راه ازدواج دوباره ی صنم باز شده بود لرزه به اندامم انداخته بود.. سعی میکردم با کار فکرم رو مشغول کنم ولی نمیشد .. دفتر حساب و کتاب رو بستم ... نمیتونستم تمرکز کنم و یک حساب ساده رو بارها و بارها تکرار میکردم .. رفتم پایین پیش کارگرا.. شروع کردم به جابه جایی اجناس حجره.. محمود دستم رو گرفت و گفت چیکار میکنید آقا یوسف؟ این کارها برازنده ی شما نیستند .. اگر کار ما ایراد داره همین جا بشینید و بگید ما دقیقا چیکار کنیم .. دستم رو عقب کشیدم و گفتم ولم کن محمود.. کاری به کارم نداشته باش... محمود از لحنم فهمید اوضاع داغونه.. چشم زیر لبی گفت و کارش رو انجام داد .. غروب دست و صورتم رو آب زدم و از حجره خارج شدم .. یاد مرضیه و بچه ی تو شکمش افتادم و حرفی که قابله گفته بود ... بین راه کلی میوه و آجیل و جگر گوسفند خریدم .. باید مرضیه تقویت میشد.. توی مسیر ، نزدیک خونه ، یه کوچه خلوتی بود که رفت و آمد خیلی کم بود .. وسطهای کوچه ماشین پنچر شد .. با ناراحتی پیاده شدم و نگاهی انداختم .. توی لاستیک جلو یه میخ بزرگ رفته بود.. اطراف لاستیک چهار پنج تا میخ دیگه بود.. همشون رو جمع کردم و لاستیک ماشین رو با زاپاس عوض کردم .. همین که کمرم رو راست کردم دستی از پشت گردنم رو گرفت و تیزی چاقویی رو زیر گلوم حس کردم .. گفتم تو کی هستی ، ولم کن لعنتی .. هر چی میخواهی از جیبم بردار و برو ... مرد هولم داد سمت در ماشین و گفت بتمرگ پشت رل و اون جایی که بهت میگم برو ... با شنیدن صدای صمد به سمتش برگشتم و باتعجب گفتم تو... صمد چیکار میکنی؟ چاقو رو دوباره زیر گلوم آورد و گفت حرف نزن کاری رو بکن که بهت گفتم ... دستهام رو بردم بالا و گفتم چشم .. چشم .. آروم باش.. سوار ماشین شدم و صمد هم کنارم نشست .. چاقو رو نزدیک گردنم گرفته بود .. سعی کردم آروم باشم .. گفتم نیازی به چاقو نیست بزار کنار.. هر جا میگی میریم .. صمد پوزخندی زد و گفت این چاقو قراره امشب جونت رو بگیره .. تو هم بکشم از تمام عذابهایی که این مدت کشیدم خلاص میشم بقیه اش چی میشه و چه بلایی سرم میاد واسم مهم نیست.. +صنم چی؟ سر صنم چه بلایی میاد هم برات مهم نیست ؟ با دسته چاقو ضربه ی محکمی به شکمم زد و داد زد صدات رو ببر و دیگه اسم خواهرم رو به اون دهنت نیار .... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••