#قسمت_پنجاه
"عباس"
از مریم که خداحافظی کردم دلم میخواست برگردم پیشش ولی کاری بود که شروع کرده بودیم .. میدونستم از پنجره نگاهم میکنه ولی شرم کردم برگردم و نگاهش کنم .. ماشین رو روشن کردم و با سرعت دور شدم ..
جلوی خونه ی نرگس نگه داشتم .. چهره ی مریم برای یک ثانیه هم از جلوی چشمهام کنار نمی رفت.. نرگس با چادر جلوی در بود.. تعارفم کرد که بنشینم .. یک لحظه نگاهش کردم .. زشت نبود ولی مریم نبود.. هیچ کس به نظر من ، به زیبایی مریم نبود .. از فشار ناراحتی سبیلهام رو میجویدم .. اگر همینطور کنار هم مینشستیم تا صبح هم کاری نمیتونستم انجام بدم ..
بهش گفتم چادرش رو برداره و...
حس بدی تمام وجودم رو گرفت .. لحظه به لحظه با مریم مقایسه اش میکردم .. دیگه نمیتونستم بمونم .. سریع دوش گرفتم .. دعا کردم همین ماه باردار بشه .. یک لحظه فکر کردم مبادا تو تنهایی بترسه و اگه حامله بشه ، بچه ام رو سقط کنه .. بهش گفتم در رو ببنده و از خونه زدم بیرون ..
نمیدونستم وقتی با مریم رو در رو شدم چکار کنم و چه حرفی بزنم ..
در رو که باز کردم ، مریم روی کاناپه دراز کشیده بود .. بدون اینکه برق رو روشن کنم نزدیکش شدم .. چشمهاش بسته بود ولی از طرز نفس کشیدنش فهمیدم بیداره...
کنارش رو زانو نشستم و سرم رو نزدیک گوشش بردم و گفتم مریم گلی .. اینجا نخواب بدن درد میگیری ، بلند شو بریم روی تخت بخواب ..
دستم رو بردم سمت موهاش که یهو از جا پرید و گفت بهم دست نزن ..
دستم رو بردم عقب و گفتم باشه .. باشه چشم ..
مریم با صدای لرزون گفت عباس.. تا وقتی که .. اون زن تو زندگیت هست و کنارش میمونی حق نداری به من دست بزنی .. به هیچ عنوان ...
میدونستم الان حالش خوب نیست و بهش حق میدادم .. بلند شدم کمی عقب رفتم و گفتم اون زن تو زندگی من نیست فقط یه وظیفه داره ، انجام که داد میره پی زندگیش ولی تو نفس منی مریم.. تا هر وقت که بگی نزدیکت نمیشم ..
به سمت اتاق خواب میرفتم که دوباره برگشتم و از پشت از سرش بوسیدم و گفتم فقط یه بوس رو اجازه بده که اگه اونم بگیری عباس میمیره ..
صدای آهسته ی گریه اش ، خنجری بود توی دلم ...
از همون شب ، مریم تمام سعی اش رو میکرد که بامن هم صحبت نشه .. قبل از آمدن من غذاش رو میخورد و صبحها تا من از خونه خارج نمیشدم از خواب بیدار نمیشد ..
طبق قراری که داشتیم یک روز در میان پیش نرگس میرفتم ..
.. تو این مدت نرگس از بدبختیهایی که تو زندگیش دیده بود برام تعریف میکرد و منم هر از گاهی براش دردودل میکردم ....
https://eitaa.com/joinchat/1073086497C706b877c24
داستان زندگی مریم و عباس👆🏻🙈😍
جنجال کرده تو کل ایتا😍
فقط در کانال سوم ما💪🏻😍👆🏻
#تموم_شده 😌برید کامل بخونیدش❤️
#پاسخ_اعضا ❤️
سلام درجواب خانمی که گفتن کیست دارن وافتادگی رحم من خودم 10سال پیش برای افتادگی عمل کردم
اما الان با طب اسلامی راحتتر میشه درمانش کرد
با ژل رحمی آنیتا که هم از بین برنده ی کیست هست هم برای افتادگی رحم کلا مشکلات رحمی خوب هست اگه تونستن اینو تهیه کنن خوب میشه، این دارو پاکسازی رحم انجام میده عالیه
❤️❤️❤️❤️
سلام تو کانال بعضی خانوما از همسراشون گله مند بودن به خاطر کار جهادی ومداحی و...نمیدونم چرا انسا ن نعمتی خدا بهش میده به چشمش نمیاد چرا به این فکر نمی کنید خدایی نکرده اگر همسرتون دچار بیماری بشه مجبور باشه یک سر خونه باشه شما به خانوم هایی فکر کنید این مشکلات رو دارن همسر شما خدای ناکرده جای بدی نمی ره این خودش یه نعمت من خودم آرزو داشتم همسر سالم بو د شب ها فقط برمیگشت همه اش استرس دارم اگه امشب دیگه داروس جواب نده دیگه نتونه رو پای خودش باشه چه خیلی عذاب میکشم همسرم هنوز جوان هستن پنج ساله که بیمار شدن هرروز هم یه توانایی شو از دست میده بعضی روز ها حتی نماز هم نمی خونه تورو خدا همه برای پیداشدن یه راه علاج یه صلوات بفرستین وهرکس من به یادش اومد برام دعا کنه چون واقعا کم آوردم 🙏🙏🙏
❤️❤️❤️❤️❤️
خدمت اون آقایی که برادرشون رو توی بیمارستان ابن سینا شیراز بستری بوده...
آقای عزیز شما به مطب خصوصی روانپزشک ویا متخصص اعصاب مراجعه کنید هر چند هزینهاش خیلی بیشتره ولی قطعا بیماری برادرتون رو با دارو کنترل میکنه اگر که هزینه براتون مهم نیست
میتونید
دکتر رابرت فرنام که از روانپزشکای معروف شیراز هستن مطبشون هم زند ساختمان پزشکی کیمیا طبقه چهار واحد پنج هستش مراجعه کنید که اگر اینترنت بزنی متوجه میشید از عملکردشون
❤️❤️❤️❤️❤️
سلام خدمت اون عزیزی که گفتن لباس خریدن و زود لکه میشه
صابون رو رنده کنن با اب جوش و لباس رو بزاربد تو این مخلوط
یه نیم ساعت باشه و بعد با صابون بشورید پاک میشه
❤️❤️❤️❤️
باسلام وخداقوت
از صمیم دل ازتون ممنونم .انسان عاقل کسیه که از تجربه دیگران استفاده کنه ما فرصتی برا تجربه کردن نداریم خدا بهتون خیر بده انشالله که زمینه رو هموار کردید تا از تجربه دیگران بهره ببریم .
در مورد خانمی که همسرشون مداح وفرصتی ندارن برا خانواده ش .ای کاش همسر بنده هم در راه خدا بود واصلا فرصت نداشت برا ما مثل شهدا (البته همسر ایشون اولویت بندی ندارند وگرنه خانواده در راس قرار داره )
خدا رو شاکر باشید همسر بنده اعتیاد دارن سه تا بچه کوچیک دارم یه اتاق جدا داره که حتی گاه ماهی یکبار هم پیش ما نمیان .
خییلی از نظر عاطفی اذیتم وحس خلا دارم
دوستان اگه برای این حس کمبود عاطفه راهکار دارن ممنون میشم راهنمایی کنن
❤️❤️❤️❤️❤️
سلام برای اون خانمی که رو لباسشون لکه داره و پاک نمیشه بگین سیف قرمز بگیرن بزنن روی لکه چند ساعتی باشه بندازن تو ماشین لباسشویی با آب صابون بشورن انشالله لکه از بین میره 🌹🌹
❤️❤️❤️❤️
سلام،برا خواهری که برادرش بیماری عصبی داره،یه دکتر هست بنام عتیق،خیلی دکتر خوبیه چن نفرو،میشناسم دو قطبی بودن با داروهای این دکتر خوب شدن،مطبش چار راه گمرک،باسکول نادر،شماره مطب همعتیق
071 3232 3468 تلفن همراه
❤️❤️❤️❤️
سلام در مورد این خانمی که سردرد دارن تو شهر کرمان هستن خانم دکتر صدیقی متخصص مغز و اعصاب خیلی تو کرمان کارش خوبه البته نوبت دهیش خیلی سخته چون مریض زیاد دارن و البته راضی . ادرسشون هم بلوار کوثر خیابان شفا مجتمع شفا . میتونن تو اینترنت سرچ کنن در موردشون
❤️❤️❤️
سلام
اون شخصی که گفتن کار در منزل که در قم هم باشه سراغ ندارین
من یه کانال دارم
معرفی میکنم همه کار هایی هم که داخل این کانال قرار میدن در قم هست امیدوارم براشون مفید باشه 👇👇👇
کار در منزل شماره 5 :
ثبت نام محدود از عزیزانی که توانایی تولید آویشن و نعنای ارگانیک و تمیز در منزل دارند،اولویت با افرادی که زودتر ثبت نام کنند.
مکان ثبت نام : قم پردیسان، مرکز خدمات حوزه، معیشت، حاج آقای بهمن
لطفا فرم ثبت نام را گرفته و در اسرع وقت ثبت نام خود را قطعی کنید.
گروه کارآفرینی شهیدین :
https://eitaa.com/joinchat/516620291C831af744d4
❤️❤️❤️❤️❤️
سلام درباره خانمی که افتادگی رحم دارن،من خودم با وجود افتادگی رحم بچه ی دوم رو بدنیا آوردم،درد داشتم وکمی سخت بود
بخصوص نشستن و پاشدن،من تمام کارهای خونم و رسیدگی به پسر چهارساله رو خودم انجام میدادم،البته کار سنگین مثل خونه تکوني عید انجام ندادم،ولی خواهرم هم کیست داشت هم افتادگی رحم ناخواسته باردار شد،بيشتر دراز کشیده بود و نمی تونست کار کنه
شما هم حتما تحت نظر دکتر باش
❤️❤️❤️❤️
سلام خدمت همه دوستان وادمین محترم ، در جواب عزیزی که برادرشون مشکل عصبی به نام دوقطبی دارن وشماره تلفن خواسته بودن توگوگل سرچ کنید واسم بیماریتون رو بنویسید ، اطلاعات خوبی بهتون میده وبااین شماره تماس بگیرید (۲۶۱۵۹۴۸۳-۰۲۱)
#پرسش_اعضا ❤️
سلام چند روزه چالش بزرگی برای من پیش اومده که واقعا نمیدونم چیکار کنم
ماه پیش آقایی با پسر و دختر دوقلو حدودا هشت ساله همسایه ما شدن
این آقا شغل رده بالایی داشتن و ظاهر و رفتار بسیار بسیار موجه!
یه روز اومدن جلوی در و شروع کرد به تعریف از زندگیش که همسرشو از دست داده و نگهداری از بچه ها براش سخته و هیچ دوست و آشنایی نداره و از پرستار خاطره بدی داره و نمیتونه اعتماد کنه و این مدل صحبت ها
که منو همسرم به ایشون پیشنهاد دادیم زمانی که سرکاره و بچه ها خونه تنهان میتونن بیان خونه ما یا ما هرازگاهی بهشون سر میزنیم که چیزی نیاز نداشته باشن و ایشون هم قبول کردن
این ارتباط کم کم قوی تر شد طوری که روتین زندگی من شده بود صبح بعد از بلند شدن برم بچه هارو بیدار کنم و بیارم پایین صبحانه بدم و به درس و مشقشون رسیدگی کنم و بعد هم ناهار تا وقتی پدرشون بیاد
اما دقیق بخوام بگم صبح دوازده روز پیش این آقا با همسرم تماس گرفت که من امشب خونه نمیام و اگر اشکالی نداره مراقب بچه ها باشید و ما هم قبول کردیم اما شب پیام داد که ممکنه کارش دو شب یا بیشتر طول بکشه و بعد هم گوشی رو خاموش کرد و تا امروز جواب نداده
ناگفته نمونه بچه ها، بچه های مستقل و خوبی هستن و اذیتی برای من ندارن ولی به هر حال مسئولیت داره و از طرفی نگران پدرشون هستیم.
چندین بار خواستم با پلیس تماس بگیرم اما همسرم منصرفم کرد و الان شدیدا نیاز به همفکری بقیه داریم چون هیچ فکری به ذهن ما نمیرسه و واقعا نمیدونیم باید چیکار کنیم و از کجا شروع کنیم
و اینکه خودشون به احتمال زیاد صاحبخونه هستن چون خودشون گفتن ممکنه کارش بیشتر طول بکشه همسرم مخالفه به پلیس زنگ بزنیم
این طفلکی ها فقط یه مادربزرگ پیر دارن که هوش و حواس درست حسابی نداره.
ایدی ادمین👇🏻🌹
@habibam1399
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_شصتو_سه با صدایی که از هیجان میلرزید گفتم صمد .. بزار بیاد .. صمد که معلوم بود مستی از سرش پر
#قسمت_شصتو_چهار
از تعجب حرفهایی که میزد چشمهام گرد شده بود گفتم صنم .. من نیومدم چون نمیخواستم باز گناه کنم .. چون وقتی تو رو میدیدم اختیار عقلم رو از دست میدادم .. قسم خوردم نیام تا روزی که طلاقت رو بگیری .. اومدم .. اومدم بهت مشتولوق بدم که یعقوب راضی شده ولی تو نبودی .. همه جا رو گشتم .. حتی به روستاتون هم رفتم .. کوچه به کوچه ی محله رو میگشتم بلکه یه نشونی ازت پیدا کنم ... تو چطور تونستی .. این فکر رو در موردم بکنی ؟ فکر نکردی شاید برای من اتفاقی افتاده .. میومدی حجره یا خونه ... خبر میدادی کجایی لعنتی .. میدونی من چه عذابی کشیدم تو این مدت ...
صنم با پشت دست اشکهاشو پاک کرد و گفت اومدم .. وقتی دو هفته ازت بی خبر موندم به بهانه ی حموم از خونه زدم بیرون و اومدم خونتون...
از لبه ی حوض بلند شدم و دقیقا روبه روی صنم روی زمین نشستم و گفتم اومدی خونه ی ما؟؟ یعنی رفتی داخل خونه ؟؟
صنم آب بینیش رو بالا کشید و گفت جمعه اومدم که خونه باشی .. در زدم .. سلطانعلی در رو باز کرد .. گفتم آقا یوسف رو خبر کن .. رفت و چند دقیقه بعد با مادرت برگشت ..
مادرت به من گفت زن هرزه ی بی اصل و نسب .. گورت رو گم کن .. چرا دست از سر زندگی پسرم برنمیداری ..
خواستم برگردم و روز دیگه به حجره بیام .. ولی لحظه ی آخر مادرت دستم رو گرفت و گفت یوسف داره زن میگیره ، یه دختر خوشگل و با خانواده .. اگه دوسش داری برو گم و گور شو بزار یوسف هم خوشبخت بشه .. به این دختر دل داده .. حرفهامون رو زدیم و نشون کرده ی هم هستند .. نیا و فکرش رو بهم نریز...
+مادرم گفت .. گفت من نشون کردم ؟؟
باورم نمیشد مادرم باعث این همه عذاب من شده ..
صنم چشمهاش روی هم گذاشت و گفت دروغ که نگفته .. مگه زن نگرفتی بی وفا؟؟
اشکهام روی صورتم ریخت و با شرمندگی گفتم صنم .. اونموقع نگرفته بودم .. سه ماهه زن گرفتم چون .. از تو عصبانی بودم .. از اینکه خبری بهم نداده رفته بودی..
صنم آه بلندی کشید و گفت دیگه تقدیرمون این بوده.. تو زن گرفتی و منم گرفتار یعقوب شدم ...
بلند شد و گفت زودتر برو که اینجا موندنت گناهه.
از پایین دامنش گرفتم و گفتم یعقوب مرده... چهار ماه دیگه تو میتونی شوهر کنی .
منم زن دارم ولی تو قلبم فقط تو هستی صنم.. تو فکرم فقط تویی صنم .. حتی اگر بزرگترین گناه دنیا هم باشه.. دیگه نمیزارم بینمون فاصله بیفته..
صنم با تعجب پرسید یعقوب مرده؟؟ کی مرده؟؟ دو روز پیش ، صمد رفت سراغش تا طلاقم رو بگیره.. میگفت که حالش خوبه.
وقتی دیدم صنم نمیشینه ، منم بلند شدم وگفتم عمرش تموم شده بود حتما، چه بدونم مرد مرتیکه عوضی..
صنم موهاش رو زیر روسریش فرستاد و گفت خب یعقوب مرده ، که مرده، تو زن داری چشم براهته....
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#نکته_ی_روز 🌱🌷
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#دردو_دل_اعضا ❤️
سلام
در جواب خانومی که همسرشان اهل کارهای جهادی هستن.
بنده هم همسرم در همچین فضائیه و هر روز تقریبا. آخرین باری که دو سه روز وقت ایشون برای خونواده باشه برمی گرده به روزای اولی که کرونا اومده بود و همه چیز تعطیل بود که خیلی زود وضعیت تغییر کرد و دنبال کمک به کادر درمان در شرایط کرونا بودن.
ضمنا ما ۸ساله ازدواج کردیم و منم دو تا بچه دارم.
اذیت شدم. از بارداری اولم فشار کاری همسرم شروع شد و ادامه داره. توی بارداریم خیلی حالم بد بود و تنها هم بودم. توی شهر غریب کسی رو نداشتم. همسرم برام زحمت می کشید مراقبت بود اما تا حالم از وضعیت بحرانی در میومد و می تونستم از پس خودم بر بیام می رفت. توی دلم میگفتم آخه من فقط یه کم بهترم، و از لحاظ روحی واقعا احتیاج داشتم که باشه.
بعد از به دنیا اومدن بچه هم شرایط جسمی واقعا سخت، در کنار سختی بچه اول، در کنارش نی نی پر زحمت من و همچنان حجم کاری بالای همسرم. شبا خونه بودن که بخش زیادیش با تلفن و تماس کاری می گذشت. (هنوزم که هنوزه نسبت به تماس تلفنی و رابطه شون با یکی از دوستان شون توی دلم اکراه دارم آنقدر که این تماس ها زیاد اذیتم می کرد)
به حدی خود داری می کردم که تا چند ماه بعد زایمان هم ایشون متوجه اذیت شدن من نبودن . من دچار افسردگی بعد زایمان شدم به همراه یک سری مشکلات جسمی. طول کشید تا وضعیت جدیدم و ریشه اش رو بفهمم اما با ایشون صحبت کردم.
خیلی مهمه که توی صحبت کردن همراهی کنید با علایق و خواسته های طرف مقابل تون و موجه صحبت کنید و انتظار نداشته باشید حساسیت های شما حساسیت های ایشون هم باشه, اما این حق رو برای خودتون بدونید و بیانش هم کنید که اگه از من توقع همراهی در فعالیت هات رو داری منم توقع همراهی در نیازهام رو دارم.
مهمه به هم نریزید(به معنای بحث و دعوا کردن) اما مهمه بدونن به هم ریختید(از جهت نیاز شما به حضور و توجه ایشون). مهمه همسرتون بدونه برای اینکه به کارهاش برسه شما دارید از خود گذشتگی میکنید. مهمه بدونن مثلاً دست تنها فلان کار رو کردن براتون سخته یا تنها فلان مهمونی رو رفتن رو دوست ندارید و به خاطر اون کوتاه میآید اما اصصصلا منت نذارید سرش و بفهمه اینا از محبت شما بهش و از خود گذشتگی شماست.
الان همچنان فعالیت های همسرم بالاست و بلکه بیشتر شده اما حمایت هاش توی وقت هایی که میتونن بذاره و کیفت شون به شدت بالا رفته. از فعالیت های فرهنگیش کم نکرده اما من رو و توجه و کمک به من رو به شدت در زندگیمون پررنگ کرده. نمیگم خیلی رویایی هستیم. هنوزم دلگیر میشم و یه جاهایی به مشکل می خورم. کم میارم ولی دوسش دارم ازش راضی ام و خدا رو به خاطر همچین همسری شکر می کنم چون اول از همه راه و فعالیتش رو قبول دارم و امیدوارم تحمل این سختی ها مورد توجه امام زمانم باشه(جدی و بدون شعار میگم. این برام یه دلگرمیه) و دوم اینکه میدونم که دوسم داره و من براش مهم هستم ( حالا هرچقدر هم که غر میزنم پیش خودم و گاهی خودش).
یه چیز دیگه که به تحمل من کمک میکنه یادآوری زندگی بزرگانی چون شهید بهشتی و شهدای دفاع مقدس و شهید عزیز سردار سلیمانیه. اگه ما گلایه کنیم پس همسران اونا چی بگن؟ یا اشخاص نظامی و بعضی شغل های دیگه که ماه به ماه همسرشان رو نمی بینن. خلاصه یه سری باید توی این عرصه ها حضور داشته باشن. البته تا جایی که می تونن و مقدوره باید متوجه خانواده هم باشند. قطعا خانواده از اولویتهاست.
از دعاهای افزایش محبت بین زن و مرد حتتتتما استفاده کنید.
خدا یارتون.
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#پرسش_اعضا ❤️
سلام و وقت بخیر به دوستان گلم❤️
من میخواستم روسری بیارم و از طریق کانال مجازی بفروشم ولی تجربه ندارم و طریقه تبادل و این جور چیز ها رو نمیدونم , دوستانی که در این مورد تجربه ای داشتن و یا چیزی میدونن خواهشا خواهرانه کمکم کنند.
ممنون🌹❤️🤗
❤️❤️❤️❤️❤️
سلام وقت بخیر لطفا سوال منو هم تو کانالتون بزارید ، خانم ۱۹ ساله هستم یه مدتی هست موهام شوره چرب می دن شدیدن هم پوست سرم خارش داره و موهام هم کمی ریزش داره ،دکتر هم بردم شامپو ضد شوره داد ولی فایده نداره،واقعا دیگه خسته شدم دوستانی که تجربه دارن لطفا راهنمایی کنن که چیکار کنم خوب شم.ممنون از لطفتون
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام میشه از اعضای خوبتون بپرسید که آیا تا حالا سابلیمینال گوش کردن و ازش نتیجه گرفتن؟و بهش اعتقاد دارن؟ چون من یک آزمون مهم دارم با این حال که خیلی خوندم میخواستم سابلیمینال گوش کنم اما ترسیدم بر عکس جواب بده
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام مادرشوهر من چند سالیه مدام افت دهان میزنه خیلی دکتر رفته فایده نداشته میبینی یهو چند تا با هم میزنه چیز گرمی هم اصلا نمیخوره اگه کسی راه حلی میدونه بگه خیلی براش ناراحتم
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام ادمین جان توروخدا سوال منم برارپسرم سه سال وهفت ماهشه هیچی نمیخوره دکترم بردم زیاد فایده نداشت یعنی درطول روزشاید دویا سه قاشق غذاش باشه خیلی هم لجبازه یه سره بهانه میگیره قبلا خیلی خوب بود الان حتی میوه هم نمیخوره اوایل پاییز چکاپم ازش گرفتم خدارو شکر مشکلی نداشت لطفاً کمکم کنید ممنون
ایدی ادمین 👇🏻🌹
@habibam1399
باتجربه ها لطفا راهنمایی کنید🙏🏻🌹
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#دردو_دل_اعضا ❤️
سلام
من دلم خونه چند ساله که آتیش تو جونمه آروم نمیگیرم
منو خانومم با هزار بدبختی که بود بعد ۸ سال بچه دار شدیم انگار دنیا رو بهم داده بودن
همسرم آدم پرانرژی مهربونی بود
زمانی که باردار شد دیگه از زندگیمون نگم براتون
ما بچه که نداشتیم حسادت میکردن وقتی فهمیدن زنم باردار شده از حسادت منفجر میشدن چون من تو فامیل دشمن زیاد دارم
همیشه بقیه رو مسخره میکردم که آدم عشق داره چرا خیانت میکنه قضاوت میکردم تا گریبان خودمو گرفت
منشی دفترم خیلی بهم ابراز علاقه میکرد اما من انقد زنمو دوس داشتم که توجه نمیکردم تا اینکه یه روز ازم مشورت خواست گفت میخوام یه کاری کنم که اگه بشه راجبش صحبت کنیم
اون کاملا در جریان عشق من به همسرم بود. بحث که تموم شد قرار شد فایل ها و برنامه هاشو بررسی کنم و بهش کمک کنم همینجوری قرارهامون بیشتر شد. بخدا قسم فکرشم نمیکردم ولی انگار بهش علاقه مند شده بودم جوری بود که اگه کارم نداشت بازم به دیدنش میرفتم
دخترم به دنیا اومد و من خواستم تمومش کنم بخاطر دخترم اما دست بردار نبود و تهدید کرد که به زنم همه چیو میگه و باعث شد که چهارسال رابطمون ادامه پیدا کنه. زنم کم کم داشت متوجه میشد اما انقد عاشقش بودم و باهاش مهربون بودم که به فکرشم نمیرسید برای همین گفتم تا متوجه نشده دیگه باید تمومش کنم و کلا اخراجش کردم و از همه جا بلاکش کردم.
اما اون روز شوم با دخترم رفته بودیم خرید جیگرم داره میسوزه اینهارو میگم
دیدم اون خانوم نزدیک خونمونه ..👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
لطفا بدون توهین و قضاوت🙏🏻👆🏻❌