eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫
163.1هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال تعبیر خوابمون 👇🤍 https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ و نيز مرقوم داشتند از آقاى آقامصطفى برقعى فرزند آقاى حاج مير سيد حسن برقعى در راه مشهد اين داستان را براى من نقل نمودند كه مرحوم آقاى آقاميرزا رضا فرزند كوچك آن مرحوم كه آن موقع ايشان زنده بودند (نگارنده موفق نشدم از خودش شرح حالش را بپرسم ) با مرحوم پدرشان به مشهدمقدس مشرف مى شوند (ايشان با عائله و نوكر با اينكه عصر اتومبيل بود با كجاوه رفتند) گفتند: چون وسايل ما كجاوه بود من همه راه يا بيشتر راه را پياده رفتم (ترديد از بنده است ) و در ضمن از دور خدمت حضرت رضا عليه السّلام عرض مى كردم اگر زيارتم قبول است هديه اى لطف فرماييد. هنگامى كه به مشهدمقدس رسيديم و به ديدن مرحوم پدرم مى آمدند روزى پيرمردى وارد شد به لباس اهل علم با اينكه نوكر داشتيم ، پدرم به من امر فرمود براى ايشان قليان آماده نمايم ، قليان آماده نموده و پس از مراجعت در بدرقه به من گفت ما تعبير خواب را به تو داديم اگر كسى خوابى براى شما نقل كرد تا عدد آن شبى كه خواب ديده است از قرآن كريم ورق مى زنى تعبير خواب را خواهى يافت اين را بگفت و برفت و در قلب من هم توليد اهميتى نكرد تا پس از مدتى كه مراجعت به قم نمودم و پدرم وفات نمود و وضع مالى ما خوب نبود. يك شب در مسجد بالا سر حرم حضرت معصومه - سلام اللّه عليها - نشسته بودم ديدم خانمى با شوهرش آمد و خوابى ديده بود گفت كه من در پانزدهم ماه مثلاً خوابى ديدم من قرآن را باز نموده و پانزده ورق زدم پس از آن ديدم اصل خواب آن زن در قلب من نوشته شده است و تعبير آن هم در زير آن است . گفتم خواب شما چنين است و تعبير آن نيز چنين است ، تعجب نمودند و وجهى به من دادند ولى پس از آن براى بعضى نقل كردم اين موهبت گرفته شد. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
snn.ir - joze 8 33.mp3
4.15M
📻 تند خوانی جزء هشتم قرآن کریم (33 دقیقه) 🪷᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🍎 📚📚📚📚 ام اس درمانی تدریجی برمبنای طب سنتی 👈وسط روز یا عصرانه یک استکان یا یک لیوان آب‌میوه به، مخلوط با یک قاشق مرباخوری عسل آویشن 🌀سرطان،ام اس و آرتریت روماتوئید مهمترین بیماری هایی هستند که بدلیل ضعف سیستم ایمنی بدن بوجود می آیند. 🔸برای تقویت سیستم ایمنی از موادغذایی سبزیجات،آجیل و شیرکم چرب استفاده کنید ✅ ۱۴ عدد بادام را به همراه یک لیوان آب و ۲ قاشق غذاخوری عسل را داخل مخلوط کن ریخته و سپس آن را میل نمایید 🔸بیماری MS با کندر قابل درمان است! 🔹براساس تحقیقات کندر قابلیت درمان ام اس را دارد و در آلمان از این گیاه برای درمان بیماری MS، درمان سرطان مغز و جلوگیری از خونریزی روده استفاده می‌کنند. 🔹تحقیقات ثابت کرده دود کردن کندر در خانه یک مسکن طبیعی برای اضطراب، افسردگی و سردرد است. ☘🌿 📚📚چطور عطش و تشنگی در ماه رمضان را کاهش دهیم؟   -بوییدن سیب گلاب، خیار، لیمو و گلاب   -اسپری‌کردن گلاب خنک در فضای اتاق و شست‌وشوی سر و گردن و سینه با آب خنک یا گلاب   -تنفس هوا و نسیم خنک که حرارت زاید قلب را کاهش می‌دهد   -خواب روزانه حدود یک ساعت که بهتر است در حدود پیش‌ازظهر باشد یا دست‌کم نزدیک غروب آفتاب نباشد   -توقف کمتر در آفتاب و کاهش فعالیت‌های جسمی و درگیری‌های فکری به‌ویژه در محیط گرم   -استفاده کمتر از رنگ‌های گرم و پوشیدن لباس‌هایی با رنگ‌های روشن و طبیعت خنک   -پرهیز از بوها و عطرهای گرم   -مالیدن روغن بادام یا بنفشه به بدن، شکم، گونه‌ها، پیشانی و پشت گوش   _استراحت‌کردن در جای تاریک با ‌هوای خنک و بوهای خنک کانال فروش محصولات طب اسلامی 👇✅✅✅🌻🌻🌻 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 با نظارت خانم حبیبه🌸
❌❌❌❌❌مهم ❌❌❌❌❌ سلام عزیزای دلم ایام به کام طاعاتتون مورد قبول حق 🙏 اینجا عضو بشید این هفته بیشتر باهم صحبت میکنیم راجع به پوست و مو و 👇❤️ https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4
❤️🍃 سلام گلم چند وقتی هست سوالاتم نمیزاری تورو خدا سوالاتم بزار و اینکه این سوال هم بزار ایا درسته موقع سال تحویل دختر تو حموم باشه بختش باز میشه 🙈و اینکه اگر کسی چیزی شنیده یا چیزی میدونه در مورد بخت گشایی توروخدا بگه ممنون گلم سوال بزار تا قبل از اینکه عید نشده سال تحویل نشده ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام برای جوش سوال داشتم چیزی برای رفعش دارین؟ ❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام ممنون ازکانال خوبتون.من آزمون استخدامی معارف شرکت کردم ولی تست وجزوه نتونستم بخرم .لطفاً اگر کسی منابع وجزوه وتست داره به من بده.ممنون میشم خیلی احتیاج دارم به این کار.لطفا کمکم کنید. ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام دوستان یه مارک ضدآفتاب رنگی خوب میخام پوستم هم بیشتر چربه.یچیزی که مثل کرم پودر یکم پوستو تغییر سبک هم باشه صورت عرق نکنه ممنون میشم ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام دوستان من اندام راست و خوبی دارم ولی شونه هام کمی افتادن چهارشونه و قشنگ نیستن چه ورزشی خوبه که انجام بدم؟ ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام به همه.مادرم ۶۵ سالشه زانوش ورم کرده چند تا دکتر رفته گفتن که دیگه داره ساییده میشه واسه همین اینطوره.بعد یه رگی هم از پشت زانوش درد میکنه کلا پاش هم درد میکنه کسی راهکار داره ❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام مرکز کاردرمانی خوب تو اصفهان تو محدوده ی خانه اصفهان میخوام.برای دخترم که نوک پنجه راه میره ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام.عزیزم.خدا خیرتون بده بابت این راهنمایی اگه دکتر طب سنتی خوب می‌شناسید تهران برای کیست تخمدان همیشه دعا گوتون هستم 👇❤️ @adminam1400
❤️🍃 سلام سوال اورژانسی دارم امیدوارم درگروه قرار بدهید خواهرم ۷ ماه باردارهست سنش ۳۹ سال هست،قرص برای لخته خون مصرف می کرده و دکتر بهش آمپول زیر پوستی داده بود،چند شب پیش یکی ازآمپول ها روزد،و روز بعدش دچار خون دماغ شدید ازبینی ودهان بصورت لخته و وروان...وبا آمبولانس ارجاعش دادن چون شهرخودمون امکانات ندارد وگفتن شاید مسمومیت بارداری هست ولی هم آخرسال هست و هم چون باردارهست فقط ازمایش و...که جنین درخطرنباشه... وچون خونریزی شدید داشته ختی بعد پاسمان بازخونریزی داشته،که دوباره بینی پانسمان بیشتری شده خونریزی ندارد اما گفتن بعد چند روز بیاید تا بازکنیم درشرایطی که بعضی وقتها حتی قبل بارداری فشار ۱۳ می شد...با تجویزی که می گویند باید اون مویرگ سوزاند خطر پاره شدن مویرگ های مغز وجود دارد که دراینترنت جستجو می کردم خیلی نگرانم...خصوصا جواب درستی نمی دهند مثلا متخصص زنان وزایمان گفته برو و چکاپ قلب و اگرازفشارت باشه آمپول فشار بزن...الان باوجود پانسمان دربینی گفتن استراحت داشته باش... چرا بعضی مشکلات نسخه درمان یهویی ندارند،احساس می کنم در۲۰ سال پیش قرارگرفته ام اینهمه که علم پیشرفت کرده چرا سرگردان😢 چند روز درگیر دربیمارستان وحتی اورژانسی می خواستن ببرن فرقی نداره درمان خاصی نیست که خون ازبینی کنترل شود دکترمتخصص یافوق متخصص حلق وبینی بعد تعطیلات نوروز هست طب سنتی دراین باره کسی اگر اطلاعی داردیااگر چنین مشکلی دراطرافیانتان بوده بگویید ، تشکر🌹 👇❤️ @adminam1400
❤️🍃 سلام وخدا قوت خدمت حبیبه جان و اعضا لطفا سوال من را اورژانسی جواب بدید خواهش میکنم دستم خیلی میسوزه از نوره کشی تو حمام کف دستم اینطور شده وخیلی میسوزه و نمیتونم کار کنم چی بهش بزنم😔😱😨 👇❤️ @adminam1400
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫
#پرسش_اعضا ❤️🍃 سلام وخدا قوت خدمت حبیبه جان و اعضا لطفا سوال من را اورژانسی جواب بدید خواهش میکنم
دوستان عزیزم توجه داشته باشید نوره کشی رو اصلااااا بدون دستکش انجام ندید خب پوست دست نازکه ،میسوزونه 😕 لطفا دستکش یه بار مصرف دست کنید حتما❌🙏
خشکم زد تا شوهرم گفت باید برگردی خونه بابات 😳🥺 قیافه ی ترسیده منو که دید پِقی زد زیر خنده گفت بابا خسته شدم از بس هر جا میریم فکر میکنن باباتم و تو رو از من خواستگاری میکنن😒😂دوست داشتم بزنم لهش کنم ولی خب چیکار کنم ک نفسمه🙈😁 با خواهر شوهرم خیلی جوریم تا شنید گفت راست میگه داداشم تو چرا پوستت آخ نمیگه و پیر نمیشی بلا گرفته ؟؟ 🤨 می‌دونم یکم رُکه اما جیگرمه 😌😂 گفتم بیا بابا تا نمردی از حسادت 🤦🏻‍♀ اینجا عضوم 😝👇 https://eitaa.com/joinchat/1336541891C9b364b6a54 بهت قول میدم فکر کنن دختر شوهرتی 😜☝️
❌❌❌❌❌مهم مهم❌❌❌❌❌❌ سلام عزیزای دلم ایام به کام ❤️ طاعات و عباداتتون قبول 🤲 من رو هم از دعای خیرتون بی نصیب نزارید 🙏 دوستان گلم خدمتتون گفته بودم که داریم هماهنگیایی میکنیم با زینب جون و همسرشون برای ارسال محصولات طب اسلامی ☀️ محصولاتی که خیالمون از بابت خلوص و اصل بودنش راحت باشه و کیفیت بالا داشته باشه برای همین یه کانال زدیم لطفا عضو بشید همگی تا زینب جون بیان و ثبت سفارش کنن و ان شاءالله بعد از تعطیلات عید ارسال بشه براتون کانال خصوصیه دوستان گلم و فقط مختص اعضای خودمونه ،لینک رو به دوستان و عزیزانتون بدید که عضو بشن👇🌸 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تضمین و نظارت کیفیت محصول و ارسالشون هم با خودمه🌸 در ضمن اونجا خودمم بیشتر درباره پوست و مو باهاتون صحبت میکنم 💜✅❤️
❤️🍃 باسلام به ادمین عزیز و اعضای بزرگوار گروه دوستان لطفا اگر کسی تجربشو داره یا اگر احتمالا آدم راه بلد قانون تو گروه حضور داره راه کار ارائه بده پیشاپیش تشکر و دعای خیرمون پشت پناهتون 🙏 خواهرم سی سالست با ی پسر بچه ۱۴ ساله از روز عروسیش تا آخر فرو پاشی زندگیش که یک سال پیش بود با مادر شوهرش زندگی کردن البته طبقه بالای خونه مادر شوهرش خونه داشت ولی خونش فقط حکم استراحت و خوابگاهش بود جهیزیش و خونش مثل خونه زندگی نو عروس موند شوهرش پدر نداشت ولی اخلاق مرد سالاری داشت دو شخصیته بود به ظاهر پیش ماخانواده و مردم خوب بود ولی چند ساله دست بزن داشته ما هم نمیدونستیم اونم نه سر زندگی خودشون همش سر اعضای خانواده و نزدیکانش به بهانه های مختلف که اینقدر مسخره هست که ارزش گفتن نداره آخرین بار که گلوشو فشار داده بوده و مادرو خواهرش میان از دستش میگرن اینجا دیگه خواهرم تحمل نکرد و اومد وکیل گرفتیمو شکایت ولی اومدو سه بار هم بهش فرصت داد و تعهد و حق طلاق خواستیم مشاوره قول داد برن ولی زیر باره هیچکدام از اینا هم نرفت گفت وجدانی بین خودمون مردانه قول میدم که هیچ اذیتی نکنم ولی باز دست از غر زدن برنداشت و آخر سر باز بچش جلوی کتکش و گرفته بود این شد که خواهرم اومدو شکایتشو به جریان انداخت شوهرش رفته بود سرکار خواهرم فرار کردو اومد چون شوهرش فکر می کرده که زنش خونست به راهنمایی وکیل با پیام ازش کتک که زده بودو از قبلنا یه بار چاقو گذاشته بوده گردنش همه اینا را اعتراف کرده بودو اونور هم داداشا را شاهد برد تو زمینه پرونده کرد وکیلش دیگه دادگاه حکم طلاق صادر کرد بدون حضور و رضایت همسرش طلاق شدو تمام ولی حالا شوهرش چند تا شاهد آورد که هیچی ندارم کل مهریشو که ۱۶۰ تا تمام سکه هست کلاً قسطی کرده هر ۱۳ ماه ی سکه در حالی که خونه بزرگ بهترین جا داره به اسم مادر ماشین داره به اسم دوستش سهم زمین ارث پدری میلیاردی داره به اسم خودش نکرده پول نقد داره بانک نزاشته جهیزیشو تو عروسیش خواهر و دامادش خانواده مارا فوش گرفتن که چرا جهیزیشو تکمیل و زیاد ندادین در حالی که دیدن وضعیت مالی مادرمو اینکه عروسشون یتیمه و گفتن داداشاش بدن ولی داداشا هم خدا عالمه خودشون یا خانوماشون اجازه ندادن جهیزیشو اونجور که اونا انتظار داشتن کمک کنند روز عروسیشونم به دلیل مخالفت‌های داماد و خواهر داماد ما لیست جهیزیشو امضا نکرد و اینکه چه می دونستیم زندگیشون به طلاق ختم میشه مادرم هم فاکتورهای جهیزیشو انداخته رفته ولی فیلم جهیزیه برونشون هست اما دادگاه گفته یا لیست به امضای داماد یا فاکتور که نداریم ببخشین طولانی شد لطفا بلدین راهکار بدین آیا واس پس گرفتن جهیزیش و حداقل مقدار نصف مهریش میشه کاری کرد نمیدونم این چه اعدالتیه در حالی که گفته میشه مهریه اِندالمتالبه هست ولی حالا سالی ی سکه اونم تمام قسط ،،،جالب اینکه خانوادش گفتن اونم اینقدر اذیتش می کنیم تا ولش کنه بره پی کارش بااین اوضاع چکار میشه کرد اگر آگاهی دارین لطفا راهکار بدین 🙏🙏 👇❤️ @adminam1400 ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫
#پرسش_اعضا ❤️🍃 سلام گلم چند وقتی هست سوالاتم نمیزاری تورو خدا سوالاتم بزار و اینکه این سوال هم بزا
🌸🍃 گلی زن ها مدام پچ پچ میکردند و زیر گوش هم حرف میزدند، چند نفر مادر نظرعلی را باد میزدند. مادر گلی هنوز وحشت زده بود هیچکس نمیدانست از شنیدن چه حرفی اینطور رنگ از رخسارش پریده بعد از چند لحظه صدای پدر گلی همه نظر هارا به خود جلب کرد که داشت مادر گلی را صدا میزد، مادر اما توان حرکت نداشت چند نفر زیر بغلش را گرفتند و تا دم در همراهی اش کردند چند دقیقه بعد پدر و مادر گلی هر دو باهم وارد مجلس شدند پدر با دیدن چهره زرد و جای رد سیلی غمش صدبرابر شد جلو رفت دست های یخ کرده گلی را در دست گرفت و گفت... همان دستوری را بزرگ خان صادر کرده بود را گفت... گفت و جگر مادر را سوزاند... رسم طایفه خودشان بود... که نگذارند عروس از خانه خارج شود... و بعد از مرگ شوهر باید زن برادر شوهرش بشود... پس تا بساط عروسی برپاست و عاقد اینجاست، گلی باید به عقد نورعلی در می‌آمد... به عقد پسری که تا همین چند ساعت پیش قرار بود برادر شوهرش بشود و نورعلی اورا زن داداش صدا میزد، تا همین چند ساعت قبل گلی عاشقانه های نورعلی و افسانه را به چشم میدید... چشم های گلی در یک لحظه بسته شد و از هوش رفت، زن ها جیغ زدند و دویدند سمت گلی کسی اما از حال دل افسانه و نورعلی خبر نداشت... چند ساعتی از نیمه شب گذشته بود بساط عروسی را بار اسب و قاطر ها کرده بودند برادر ها از دو طرف گلی را گرفتند و اورا سوار درشکه کردند گلی با اشک و آه عروس نورعلی شد. هیچکس خنده به لب نداشت، مادر هم دیگر آرام شده بود و گریه نمی کرد گلی هنوز مات بود... مات بخت سیاه و طالع نحسش نورعلی هم حتی مات بود، اورا هم به زور پای عقد نشانده بودند برای اینکه ناموس برادرش دست غریبه ها نیفتد! بزرگ خان مبلغی بعنوان شیر بها کف دست پدر گلی گذاشت با حرف های بریده و شکسته بسته، به پدر و مادر گلی فهماند که نان و آبش را میدهیم خیالتان راحت، اما توقع نداشته باشید با این قدم نحسی که دارد برایمان عزیز باشد... کاروان طایفه شامل زن ها و مردها و بچه های فامیل و درشکه عروس راهی شدند و گلی لحظه به لحظه از چشم های اهالی روستا دور میشد... قلب مادر کنده شد و همراه گلی رفت.... افسانه اما آنقدر گریه کرده بود که تار می دید، جایی دور تر از بقیه مردم روستا، در بلندی ایستاده بود و رفتن نورعلی و عروسی را تماشا میکرد... آخ که چه آتشی در قلب همه افتاده بود با رفتن گلی، انگار برکت هم از خانه رفت، همان سال و تا چند سال بعد پدر گلی هیچ محصولی از زمین ها برداشت نکرد و آفت و شته به جان باغ افتاد و ریشه ی همه را خشکاند پدر و مادر و شکوفه(خواهر کوچکتر) به ناچار روی زمین بقیه کار میکردند تا از گرسنگی نمیرند، برادر ها هم که دیگر باید فکر تشکیل خانواده می بودند، برای خودشان کار میکردند مردم کم کم دختر بزرگ و پسر بزرگ این خانواده را فراموش کرده بودند، اما داغ نبود هردویشان هنوز از در و دیوار خانه میبارید سالها همینطور می گذشتند و خانواده بسختی روزگار میگذرند دوسال بعد از رفتن گلی، برادر ها برای دیدنش رفته بودند، اما چیزی را که می دیدند باور نمی کردند، هیچ خبری از آن دخترک شاد و زیبا نبود، گلی تبدیل به زنی خدمتگذار و عبوس و اخمو شده بود که چادر به کمر میزد و صبح تا شب توی طویله و باغ و زمین ها کار میکرد، شب ها هم تا صبح قالی می بافت گلی اصلا شبیه تک عروس طایفه ثروتمند و اصیل نبود شبیه پیر زنی تارک دنیا و چروکیده بود که از زندگی فقط کار کردنش را فهمیده بود برادر ها وقتی سراغ شوهرش را گرفتند گفته بود که نمیداند کجاست! بزرگ خان اما گفته بود برای کاری به تهران رفته چند سال بعد باز هم برادر ها برای سرکشی سمت آبادی آن لطیفه رفتند و باز هم همان وضعیت را دیدند، با این تفاوت که انگ نازایی هم به خواهرشان چسبیده بود و می گفتند آنقدر نحس و شوم هست که خدا هم دوست ندارد به او بچه بدهد برادرها ناراحت و پریشان از روزگاری که بر گلی می گذشت، به سمت روستا برگشتند. بزرگ خان گفته بود خوش ندارد دیگر سراغش بروند چون خود گلی هم تمایل ندارد، بزرگ خان گفته بود چندبار خواسته گلی و نورعلی را بفرستد روستا اما گلی تمایلی از خود نشان نداده و از زندگی در طایفه کاملا ابراز رضایت میکرده برادر ها برگشتند و از بین همه چیزهایی که دیده و شنیده بودند، فقط رضایت گلی از زندگی اش را بازگو کردند، اما مادر انگار بو برده بود، از بچه پرسید... برادر ها هم حقیقت را گفتند و مادر شیون کرد. برادرها ازدواج کرده بودند، برادر بزرگتر عروسش را به خانه پدری آورده بود، برادر کوچکتر اما زن شهری گرفته بود و کار پیدا کرده بود به شهر رفته بود شکوفه ته تغاری مظلوم خانه بود، مرکز توجه خانه همیشه گلی بود، چه وقتی که هنوز خانه بود، چه حالا که سالها بود خبری از او نبود، بازهم همیشه حرف گلی بود و شکوفه همیشه مظلوم واقع میشد ....