#یک_نکته_از_هزاران 🌱
واقدی گفت : روزی به نزد هارون الرشید شدم . شافعی و محمد یوسف ، و محمد اسحاق حاضر بودند. هارون الرشید شافعی را گفت : چندی از فضایل علی یاد می كنی ؟ گفت : چهارصد یا پانصد. محمد یوسف را گفت : تو چند روایت می كنی ؟ گفت : هزار زیادت . محمد اسحاق را گفت : تو چند یاد می كنی ؟ گفت : فضایل وی نزدیك ما بسیار است ، اگر خوف و ترس نبودی . گفت : خوف از كیست ؟ گفت : از تو و عمال تو. گفت : تو ایمنی . محمد اسحاق گفت : پانزده هزار حدیث مسند و پانزده هزار حدیث مرسل و گفت : من شما را خبر دهم از فضیلتی كه به چشم دیده ام و به شما نیز نمایم . بهتر از آنچه یاد دارید. گفت : بفرمای .
گفت : عامل دمشق به من نامه ای نوشت كه این جا خطیبی هست كه علی را دشنام می دهد و لعنت می كند. گفتم : وی را بندكن و پیش من فرست . چون وی را بفرستاد، گفتم : چرا علی را دشنام می دهی ؟ گفت : زیرا كه پدران ما را كشته است . گفتم : ویلك ! هر كه را علی كشت به حكم خدا و رسول كشت . گفت : اگر چنین باشد وی را دشمن می دارم و دشنامش می دهم . جلاد را فرمودم تا وی را صد تازیانه زد و در خانه انداخت و در خانه قفل بزد. چون شب در آمد. اندیشه می كردم كه وی را چگونه كشم ؛ به تیغ كشم یا به آبش غرق كنم یا به آتش بسوزم . در این اندیشه به خواب شدم ، دیدم كه در آسمان گشاده شد و رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرود آمد، پنج حله پوشیده و علی علیه السلام فرود آمد سه حله پوشیده ، و حسن و حسین علیهما السلام فرود آمدند، هر یك دو حله پوشیده ؛ و جبرئیل را دیدم كه كاسه ای در دست داشت ، آب صافی در وی . رسول از وی بستد و در سرای من پنج هزار خلق بودند. رسول صلی الله علیه و آله و سلم گفت : هر كه شیعه علی علیه السلام است باید كه برخیزد. دیدم كه چهل كس برخاستند و من ایشان را می دانم . رسول صلی الله علیه و آله و سلم ایشان را آب داد و گفت : آن دمشقی را بیاورید. وی را از خانه بیرون آوردند. شاه مردان را چشم بر وی افتاد. گفت : یا رسول اللّه ! این ملعون بی جرم مرا دشنام داد. رسول صلی الله علیه و آله گفت : ای ملعون چرا علی را دشنام می دهی ؟ خدایا! وی را مسخ كن و صورتش بگردان . در حال سگی شد. بفرمود تا وی را در آن خانه كردند. من از خواب در آمدم . گفتم : در خانه باز كنید و دمشقی را بیارید. چون در خانه باز كردند، سگی شده بود و اكنون در آن خانه است . بفرمود تا بیاورند. سگی بود، اما گوشش به گوش آدمی می ماند. وی را گفتند: چون دیدی عذاب خدای ؟ وی در پیش افكند و آب از چشمش روان شد. شافعی گفت : وی را از اینجا فراتر برید كه مسخ است ؛ از عذاب خدا ایمن نتوان بود. وی را باز در آن خانه كردند. صاعقه در آن خانه افتاد و آن سگ و هر چه در آن خانه بود، به سوخت و آن ملعون در دنیا مسخ و سوخته شد - و در آخرت به عذاب گرفتار شود
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
مرحوم قطب راوندی (رضوان اللّه تعالی ) روایت كرده است كه :
در بنی اسرائیل عابدی بود كه سالها حق تعالی را عبادت می كرد. روزی دعا كرد كه : پروردگار را می خواهم حال خودم را نزد تو بدانم ، كدامین عمل هایم را پسندیدی ، تا همیشه آن عمل را انجام دهم ، واِلاّ پیش از مرگم توبه كنم ؟! حضرت حق تعالی ، ملكی را نزد آن عابد فرستاد و فرمود:
تو پیش خدا هیچ عمل خیری ندارد. گفت : خدایا، پس عبادتهای من چه شد؟! ملك فرمود: هر وقت عمل خیری انجام میدادی به مردم خبر میدادی ، و می خواستی مردم به تو بگویند: چه آدم خوبی هستی و به نیكی از تو یاد كنند. خُب ، حالا ثوابت را گرفتی ، آیا برای عملت راضی شدی ؟ این حرف برای عابد خیلی گران آمد و محزون و ناراحت شد، و صدایش به ناله بلند گردید. ملك بار دیگر آمد و فرمود: حق تعالی می فرماید:
الحال خود را از من بخر، و هر روز به تعداد رگهای بدنت تصدق بده . عابد گفت : خدایا چطوری من كه چیزی ندارم ؟!
فرمود: هر روز سیصد و شصت مرتبه ، به تعداد رگهای بدنت بگو: سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ وَ لااِلهَ اِلا اللّهُ وَ اللّهُ اَكْبَر وَ لاحَوْلَ وَ لاقُوَهَ اِلاّ بِااللّهِ. عابد گفت : خدایا اگر این طور است ، زیادتر بفرما؟! فرمود:
اگر زیادتر بگویی ثوابت بیشتر است.
داستانهايي از اذکار و ختوم و ادعيه مجرب, ج1/ علي مير خلف زاده
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
وصیتنامه شهید محمدرضا چلویان
هدفم از آمدن به این مکان مقدس و هدیه کردن خون ناقابل خود به اسلام این بود که اسلامی را که هزاران سال آن را در بین ما گم کرده بودند و همۀ ما آن را به فراموشی سپرده بودیم دوباره زنده شود و یاد واقعی امام حسیندر ما زنده شود. نه مثل آن وقتها که فقط گریه کردن و به سر و سینه خود زدن به ما آموخته بودند؛ که عاشورا یعنی گریه کردن . ما میگوییم دین ما اسلام است... .
با درود و سلام بیکران به رهبر انقلاب و یاران باوفای او.
مادر عزیز و برادر دلسوزم. همان طور که بارها و بارها در صحبت هایی که میکردیم گفتم هدف از آمدن من به جبهه و خون دادن من تنها و تنها به خاطر اسلام و عمق این انقلاب است. شاید سؤال کنید که چرا کلمه عمق را به کار بردم.حق دارید، چون منظور من این انقلابی نیست که شما آن را به چشم ظاهری مشاهده میکنید. بلکه، منظور من این است که اصل انقلاب چه بوده و مقصد آن به کجا است و منظور من این بود که ما چه بودهایم و میخواهیم به کجا برسیم. چه کارهایی میکردیم و میخواهیم چه کارهایی بکنیم؟... .
هدفم از آمدن به این مکان مقدس و هدیه کردن خون ناقابل خود به اسلام این بود که اسلامی را که هزاران سال آن را در بین ما گم کرده بودند و همۀ ما آن را به فراموشی سپرده بودیم دوباره زنده شود و یاد واقعی امام حسیندر ما زنده شود. نه مثل آن وقتها که فقط گریه کردن و به سر و سینه خود زدن به ما آموخته بودند؛ که عاشورا یعنی گریه کردن . ما میگوییم دین ما اسلام است... .
بله، ما میگوییم مسلمانیم؛ مسلمان محمدی یا مسلمانی که در حال خم و راست شدن فکر طلبکاریها و بدهکاری های خود هستیم؟ نمیدانم آیا واقعاً آن مسلمانی هستیم که میدانیم دستورات ما از چه کتابی هست. بله، مادر جان، هدفم این بود که این اسلام کورکورانه در بین ما خفه شود و آن اسلام واقعی جایگزین آن شود. ممکن است بپرسید که جنگ ما چه رابطهای با اسلام دارد؟ در جواب باید بگویم، البته این جواب نیست بلکه مقدمهای است که شما به دنبالش بروید و جواب واقعی را دریابید. همان طور که بارها گفته بودم، میدانیم و میبینیم که در این جهان مادی زورگویان و مستکبران چه ستمهایی که بر ضعیفان جامعه وارد نمیکنند و تا این زمان ظالمان به ظاهر پیروز بودند و نمونه عینی آن را در افغانستان، فلسطین، شیلی و ... دیدهایم و میبینیم.
در جهان سابقه ندارد که تودهای مستضعف با دست خالی دیکتاتوری را خوار و ذلیل کنند؛ که حتی تصور آن نمیبود چه رسد به انجام دادن آن، و دیدیم که به یاری خداوند متعال چه بلایی به سرش آوردیم و همین انقلاب باعث شد که مظلومان جامعه نیرویی بگیرند و حرکتی کنند و انقلاب ما را الگوی خود قرار دهند و علیه ظالمان به جنگ برخیزند... .
ممکن است هدف آنها اسلام نباشد ولی هدف ما اسلام است. یعنی، انقلاب ما انقلابی غیر از انقلاب اسلامی نبود و دنیا انقلاب ما را به عنوان انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی به رسمیت شناخته است. پس باید سعی کنیم جنگ ما به شکست نیانجامد، زیرا اگر شکست نصیب ما شود در مرحلۀ اول تودههای مستضعف جامعه ناامید میشوند و دست از مبارزات خود میکشند و در مرحلۀ دوم انقلابی که در جهان به عنوان انقلاب اسلامی شناخته شده است از بن ریشه کن میشود.
در این موقع است که اسلام ریشه کن میشود. پس باید و باید و باید کوشش کنیم که در جنگ شکست نخوریم و این کوشش ما از دو حالت مادی و جانی خارج نیست. و این را هم بگویم که اگر خدای نکرده به پیروزی نرسیم خون حضرت علیها و حسینها و فداکاران عاشوراها و کشتههای انقلاب و معلولین همه پایمال میشوند و مسئول این همه خون خواهیم بود. پس باید ساخت و مبارزه کرد تا به امید خدا روزی عاملهای نفوذی انقلاب شناسایی شوند و انقلاب چهره واقعی خود را نشان دهد و در حال حاضر اگر ما کوچکترین انحرافی را از انقلاب مشاهده کنیم عامل آنها همین نفوذیها هستند... .
محمدرضا چلویان
دهم آبان ماه1361»
درباره شهید
شهید «محمدرضا چلویان» اول فروردین ماه سال 1341 در روستای «بیابانک» از توابع استان سمنان متولد شد. او با تشکیل بسیج به عضویت این نهاد انقلابی درآمد و پس از آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران با ورود به سپاه به جبهه اعزام شد.
دانشجوی تربیتمعلم و در دوران هشت سال دفاع مقدس پیک یکی از گردانها بود تا اینکه در جریان عملیات «محرم» در منطقه «عین خوش» بر اثر اصابت ترکش، در روز 16 آبان ماه سال 1361 به شهادت رسید.
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#داستان_یک_اشتباه ❌
شش ماهی از زایمان ناموفقم گذشته بود ولی نمیدونستم چرا انقدر حالت تهوع دارم
همسرم مدام بغلم میکرد و میگفت حتما خبراییه عشقم
همیشه م بهم روحیه میداد و میگفت تو دوباره مادر میشی
بهترین مادر دنیا هم میشی
بعدشم چشمکی بهم میزد و میگفت تو جواب دعاهای مادرمی
اما انگار خبری نبود چند بار ازمایش داده بودم منفی بود یه روز رفتم دستشویی که یه دفه مثل چند دفه ی قبل که سقط داشتم همون حالتا برام پیش اومد با وحشت همسرمو صدا کردم تا بیاد کمکم کنه. رنگ به رخسار نداشتم با کمک همسرم سرپا ایستادم
بوی خیلی بدی توی دستشویی پیچیده بود جوری که نمیشد نفس کشید وقتی چیزی رو که سقط شده بود دیدیم شاخ دراوردیم . من غش کردم ولی صدای همسرم رو میشنیدم که سریع زنگ زد به پلیس...👇🏻🔞
https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf
کانال مخصوص #متاهلین میباشد❌❌❌
#ارسالی_اعضا ❤️🍃
شوهرم عاشق موهای بلنده اما من موهام کم پشت بود و رشد نداشت هرچی میگفت امتحان میکردم چقد خرج کردم امااااااا با یه چیز خیلی ساده که تو خونه همه هست موهام تو یکماه رشد عجیب و پر شد خدا خیرش بده تو این کانال دیدم
https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4
انقدر موهام ناز شده 😍
#دردو_دل_اعضا ❤️🍃
سلام دوستان
من یه خانوم با سن تقریبی ۲۴ سال هستم ، ۳ ساله به شکل سنتی ازدواج کردم ، نه من نه شوهرم قبل از ازدواج ارتباطی با جنس مخالف نداشتیم ، هم خودم هم شوهرم دانشجو هستیم ( مقطع دکتری ) ، راستش ما خونه داریم که ارثیه ی شوهرمه ، ماشین خوب داریم ، یه درآمد ماهانه معمولی هم داریم ، شوهرم خوبه دوسش دارم ، دو تامون مذهبی هستیم و با معیار های رایج افراد مذهبی همدیگه رو انتخاب کردیم ، شوهرم اهل چیزی نیست یه بچه درسخونه مؤدب و مهربونه اما ...
مشکلی که هست اینه:
ما از دو فرهنگ مختلف و با دو نوع تربیت مختلفیم ( البته اشتراکات مون کم نیست، اما سبک زندگی خانواده های ما متفاوته ) ، ایشون نسبتا درونگرا هستن و من برون گرا ، نوع نگاه مون به زندگی با هم فرق داره ... ، خیلی جاها ایشون منو درک نمیکنن و متاسفانه چند تا مسئله ی رفتاری دیگه هم دارن که بهتره بیان نکنم.
در واقع حس میکنیم ما اشتباه انتخاب کردیم! به نظرتون جدا شدن ما خیلی غیر منطقیه ؟ فکر میکنید یه خانمی که مذهبی باشه باسواد باشه و از زیبایی لازم برخوردار باشه بعد از طلاق ، شانسی برای ازدواج مجدد موفق داره ؟
من اگر حس کنم در انتخابم اشتباه کردم ( علی رغم علاقه ای که به شوهرم دارم ) طلاق میتونه جبران انتخاب اشتباهم باشه؟
(ضمنا به مشاور هم مراجعه کردیم و مشاور مشکلمون رو حاد نمیدونه و میگه درست میشه )
❤️❓❤️❓❤️❓❤️❓❤️
با سلام
دختری 26 ساله هستم که یک سال و نیمه عقد کردم. شوهرم اختلال پارانوئید داره و بسیار عصبی و زورگو . وقتی عصبانی بشه هر حرفی میزنه و اصلا تحمل انتقاد نداره، اگه کسی روی حرفش حرف بزنه آتیش به پا میکنه. خیلی وقت ها با هم بحث و دعوا داریم. جوری که آرامش ندارم . من آدم بسیار صبور و آرومی بودم اما الان عصبی شدم و تحملم کم شده.
بعد از هر بحث و دعوایی مهربون و آروم میشه و قول میده که کارای اشتباهش رو تکرار نکنه اما هیچ فایده ای نداره چون بارها و بارها قول داده و تکرار کرده. مشاور هم هر کار کردم راضی نشد بریم. یه بارم قبول کرد اما گفت برای اولین و آخرین بار فقط به خاطر من میاد. اما مشکلاتی پیش اومد که همون یه بارم نرفتیم.
به همسرم علاقه داشتم اما تمام این تنش ها و رفتارها و بحث ها باعث شده علاقم به ایشون کم بشه و بی تفاوت و سرد بشم. بیشتر وقت ها فکر طلاق به سرم میزنه، اما دوباره پشیمون میشم. دلیل پشیمون شدنم اینه که دوست ندارم ناراحتی پدر و مادرم رو ببینم چون سنی ازشون گذشته و دیگه تحمل چنین اتفاقاتی رو ندارن . پس نمیخوام رنجیده بشن.
الان هم همیشه وانمود میکنم همه چیز خوبه و هیچ مشکلی ندارم. حتی خیلی نگران همسرم میشم، درسته کنارش خوشبخت نیستم اما میدونم بدی هاش از عمد نیست و روحیه شکننده ای داره . از طرفی از عواقب جدایی هم خیلی میترسم. از اینکه نتونم حرف های مردم رو تحمل کنم و برام سخته که با یه دید منفی بهم نگاه بشه.
خانواده همسرم مشکلات ایشون رو میدونن اما همیشه از من میخوان که سازش کنم. هیچ انگیزه ای به زندگی و آینده ندارم. بی تفاوت و سرد شدم و بیشتر وقت ها دارم نقش بازی میکنم. نقش یه دختر خوب برای پدر و مادرم. یه همسر خوب برای همسرم. یه عروس خوب برای خانواده همسرم. اما خودم ....
من خیلی تلاش کردم، خیلی صبوری کردم اما نتیجه نداد. تو دوره ی عقد که اول آشنایی هستش و همه شاد و خوشحالن من دارم از تحمل و سازش حرف میزنم.
با فرهنگی که تو جامعه نسبت به طلاق و جدایی داریم و عواقب بدی که برای دختر داره، همچنین نگرانیم برای خانوادم حتی برای همسرم نمیدونم چکاری کنم که درست باشه؟!
#ایدی_ادمین 👇🌻
@adminam1400
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 💜🍃 سلام خدمت خانم مدیر عزیز توروخدا شوهر من هم دور 2سال هست که نماز نمیخونه یک راهکار
پاسخ اعضا 🌙🌺
سلام به ادمین گل وهم گروهی های عزیز خانمی که خار پاشنه پا دارد منم هردوتا پام خار داشتن گلوله حدودا سی چهل تا بزار داخل یه تشت آب ولرم وپشت پاهات محکم رو گلوله ها بیار وببر تا نیم ساعت روزی سه بار انجام بده تاروزی که دیگه احساس کنی داری خوب میشی یکم حوصله میخواد ولی من خودم با این روش خوب شدم ودیگه برنگشت
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃
سلام دوستام من از ذکرایی که تو کانل گفته میشد استفاده کردم
خواهش میکنم کسایی که مشکلشون با گقتن ذکر یا ختم حل شده بیان بگن که بقیه استفاده کنن.
اول خودم بگن فردی باهام دشمنی میکرد روزانه ۱۰۰۱ بار به نیتش ذکر یا ودود میگم خیلی باهام خوب شده
خونمون رو گذاشته بودیم اجاره خیلیا میومدن و کارمون نمیشد شروع کردم به خوندم سوره ی زالزال ۷بار در روز به نیت اجاره رفتن ملکوم روز دوم خونمون اجاره رفت .
لطفا شما هم تجربه هاتونو بگین
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃
سلام خانمی که دختر ۱۵سالش کم خونی داره ببرش طب اسلامی قرص خون میده خوب میشه تو گوگل سرچ کن برات میاد کجاهست
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃
سلام دوستان دکترسروش آرین گفتاردرمان تومیدون ارژانتین تهران فوق العاده است برای خواهری که فرزندش لکنت دارند
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃
باسلام و ادب خدمت حبیبه خانم و دوستان خدمت اون دختر خانمی که گفتن پدر مادرش رضایت نمیدن اگه واقعا آقا پسر خوبه و مومن هست که خییییلی مهمه اگه از فا میلها کسی هست که حرفش خریدار داره با اون صحبت کنید ودرباره حجابت که میگی گیر میده عزیزم شما که میگی نماز و روزت به جا خدواند فرموده با حجاب باشی عزیزم عزیز درسته که انسان از کارهای که خداوند نهی کرده باز بداره همه چیز رو بسپار به خدا اگه خیره درست بشه انشاءالله برا خواهر منم دعا کنید برا همه گرفتاریها ببخشید زیاد شد.صلوات....
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃
با سلام خدمت حبیبه خانم وکانال خوبش که همه درد و دل میکنند به اون خانمی که میگفتن همسرش نمیاد باهاش جایی عزیزم منم بیشتر وقتا اینجوری بودم یه بار زنداداشم گفت ولش کن بذار نیاد خودت برو همین کار رو کردم به خاطر مسائل جزئی نباید خودمان ناراحت کنیم خودت برو با بچه ها خوش باش بذار ایشان هم راحت باشه .منم باشم مامان فاطمه..صلوات..
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃
سلام به اون خانمی گه گفتن خواستگارش اهل سنت هست فقط اینو بدان که هیچ پدر و مادری بد بچه اش رو نمیخواد و از خدا بخواد کمکت کنه
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃
سلام خوب هستین در جواب خانمی که خار پاشنه دارن از کفشهای طبی دکتر شول استفاده کننن خیلی خوبه من چند ساله از اون کفشها می پوشم و یا اینکه کفی های ژله ای هست که تو داروخانه ها می فروشن بگیرن بزارن تو هر کفشی که می پوشن ویا تو خونه هم بزارن و جوراب بپوشن و راه برن خیلی واسه من تاثیر داشت و اینکه کفشهای طبی و چرم استفاده کنن کفش نا مناسب بیشتراذیت میکنه
☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃☀️🍃
سلام به همه خوبان
الهی دلتون مملو از آرامش
☘دخترخانم ۲۲ ساله که عاشق جوان مذهبی ونجیب هستی ولی پدرت موافق ازدواجت با ایشون نیس به دلیل اصل ونسب و وضعیت مالی وغیره
☘دخترجان پدر ومادرت حق دارند چرا داری صرفا به خاطر عشق سایر شرایط هم کفو بودن نادیده میگری
☘منم یک زمانی صرفا به خاطر علاقه و ایمان ونجابت وپاکی سایر شرایط مثل اصل ونسب و وضعیت مالی وتحصیلات وشغلی را در نظر نگرفتم
☘ایمان واعتقادات یک عادت بوده برای طرف ومثل اصالتش بی ریشه وپاکی ونجابت هم با یک اشاره زنهای هوس باز به باد رفت
☘اما اصالت ونسب وتحصیلات و شغل و ووضعیت مالی به آسانی به دست نمیاد پس به آسانی هم ازبین نمیره
پس عقل ودلت را همراه کن تا آینده خوبی داشته باشی
☘☘برات آرزوی خوشبختی دارم
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
11.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ـ🌺🍂🍃🍂🍃🍂
ـ🍃
ـ 🍂
ـ🍃
ـ🍂
✍ ویار های عجیب و غریب در دوران بارداری⁉️
🔈 دڪـــــــتر مشهدی
🎙لطفا انتشار دهید👌
🍃
🍂
🍃᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
🍂
🌺🍂🍃🍂🍃🍂
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃 گلناز همه رفتیم رو ایوون، یه زن با چادر رنگیِ سرمه ای وسط حیاط نشسته بود و
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃
گلناز
برادر رجب، جلال آروم آروم تموم باغ و زمین های خان رو فروخت و بعد از یه مدت هم از روستا رفت، رجب از روز اول در جریان فروش زمینها بود اما به روی خودش نمیآورد چون چیزی از اون ثروت نمیخواست... تنها چیزی که از خان موند یه عمارت خالی و سوت و کور بود که کم کم تبدیل شد به یه خرابه...
رجب بیشتر روز رو کار میکرد و کم کم تونستم یه باغ بالای روستا بخریم... رجب به خاطر اینکه من عاشق امام زاده روستامون بودم باغی رو خرید که درست رو به روی امام زاده بود...
صفر ۹ ماهه بود، بچه ها بزرگ شده بودن و من راحت تر شده بودم...
اون روز صبح دلم خیلی هوای امام زاده رو کرده بود، به رجب گفتم مواظب بچه ها باشه تا من یه زیارت بکنم و زود برگردم... نزدیک امام زاده که رسیدم دیدم خیلی دورش شلوغ، جلوتر رفتم و از یکی از زنا پرسیدم چه خبره، گفت دیشب قبر امام زاده رو خالی کردم و انگار چندتا تیکه طلا درآوردن و فرار کردن... چشمام گشاد شده بود، طلا تو قبر امام زاده چیکار میکرد.... رفتم جلو تر و دیدم واقعا همه قبر رو خالی کردن بی انصافا...
چشمام پر شده بود، یه حس خوب به اون امام زاده داشتم و حالا انگار یکی به حریمم دست زده بود... داشتم برمیگشتم که از بین حرفای چندتا مرد اسم طاهر رو شنیدم، برگشتم طرفشون، یکی از اون مردا گفت، بی عرضه هم شریک دزد شد و هم هیچی بهش نرسید... برگشتم خونه، همه ذهنم درگیر بود، به رجب موضوع رو گفتم و زود لباس پوشید و رفت...
نزدیک ظهر بود که برگشت خونه، به محض اینکه وارد شد گفتم چی شد، سرش پایین بود، از کنارم رد شد و یه گوشه نشست و گفت طاهر با کمک چند نفر دیشب قبر امام زاده رو خالی کرده، ولی آخر سر خودشو هم دست به سر کردنو رفتن..
گفتم یعنی چی آخه؟ گفت یه دفترچه قدیمی دست عمومه که با حرفای رمز دار و غیر مستقیم جای چیزای قسمتی این روستا و روستاهای اطراف رو توش توضیح داده، این دفترچه افتاده دست طاهر و اوناهم نشستن زیر پاش و خرش کردن
هر روز از خانواده رجب چیزای عجیب تری میدیدم.. گفتم کیا بودن؟چه جوری گولش زدن آخه مگه بچه ست.. نگام کرد و گفت ظاهرا پای طلعت وسطه، اینجوری که طاهر میگه طلعت حواسشو پرت کرده و اونا رفتن و بعد دیگه طلعت رو هم پیدا نکرده..
تو دلم گفتم خدا کنه واسه همیشه رفته باشه... گفتم حالا طاهر چی میشه؟ گفت فرستادمش فعلا یه جایی گم و گور بشه..
دلم خیلی میسوخت براش، احمق بود اما بد نبود...
زندگیمون آروم میگذشت ،دیگه عادت کرده بودم به فاصله دوساله حاملگیم...
بعد از صفر بازم یه پسر به دنیا آوردم... هرچقدر من ذوق میکردم از اینکه دیگه دختری ندارم، رجب ناراحت بود، انقدر عاشق نرگس بود که دلش میخواست بازم چندتا دختر مثل اون داشته باشه
طرز فکرش با همه فرق میکرد، تو زمانی که تموم مردای روستا فقط میخواستن پسر داشته باشن تا نسلشون ادامه دار بشه، رجب دیوونهِ دختر بچه ها بود
اسم پسرمون رو گذاشتیم محمود، رجب دوست داشت این اسم رو منم فرقی برام نمیکرد
یه مدت گذشت و تو یکی از روستاهای اطرافمون یه مدرسه کوچیک باز شد و رجب آنقدر ذوق زده شده بود که فوری هادی رو برد اونجا
یاد آرزوهای فراموش شده خودم افتادم، چقدر دلم میخواست خوندن و نوشتن یاد بگیرم و نشد
بچه ها بزرگتر میشدن و زندگی خیلی تند تند میگذشت،
یکی از اهالی روستا از رجب کمند رو خواستگاری کرد و چون پسر خوبی بود رجب قبول کرد، آخر هفته بود که کمند اومد خونه ما، بعد از تموم شدن درسش تو شهر پیش خاله ش زندگی میکرد
رجب به من گفت موضوع رو بهش بگم و خودش رفت بیرون ،داشت با بچه ها بازی میکرد که صداش کردم، نگام کرد، گفتم یکی از اهالی روستا از رجب تورو خواستگاری کرده، سرخ شد و سرشو انداخت پایین
خندهم گرفته بود، گفتم رجب خواست باهات حرف بزنم، چی بگم بهش؟ آروم گفت هرچی داداش بگه... مشکوک بود خیلی، گفتم میشناسیش؟ جواب نداد و سکوتش مطمئن ترم کرد..عاشق شده بود.. چقدر خوشحال بودم براش... به رجب گفتم که موافقه و اونم خوشحال شد، میخواست خیالش از بابت کمند هم راحت بشه... همه چی خیلی زود پیش رفت و کمند هم رفت سر خونه زندگیش، شوهرش ادم خوبی به نظر میومد و کمند رو دوست داشت و همین برای دلگرمی ما کافی بود... محمود سه ساله بود که دوباره باردار شدم، اون زمان اکثر زنها تا جایی که میشد بچه به دنیا میاوردن و کسی اعتراضی نداشت از این بابت... من اما شدیدا خسته بودم از این بارداری های پشت هم و کسی رو نداشتم که ازش درباره این چیزا سوال کنم.. زایمانم برعکس بقیه بچه هام خیلی راحت بود، تو ذهنم اسم پسرم رو انتخاب کرده بودم و میخواستم بعد از به دنیا اومدنش به رجب بگم... صدای گریه بچه تو اتاق پیچید، قابله بچه رو لای پارچه پیچید و یکم بعد رجب اومد تو اتاق...
#ادامه_دارد..
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
#نکات_سلامتی 🍎
📚 اگر می خواهید #سرطان ☠ نگیرید👇
❌ سبزیجات و میوه جات نشسته ممنوع⚠️
❌ مصرف روغن های چرب در غذا ممنوع⚠️
❌ خوردن دارو با آب سرد ممنوع⚠️
❌ پاسخ به موبایل با گوش راست ممنوع⚠️
❌ خوردن غذای گرم در ظروف یکبار مصرف ممنوع⚠️
❌ پاسخ به موبایل در حالت شارژ باتری ممنوع⚠️
❌ دیر خوابیدن دائمی ممنوع⚠️
❌ دراز کشیدن فوری پس از صرف غذا ویا مصرف دارو ممنوع⚠️
❌ استشمام طولانی رنگ و ماندن رنگ بر روی پوست ممنوع⚠️
❌ استشمام گرد و غبارهای ساختمانی ممنوع⚠️
❌ استعمال قلیان میوه ای ممنوع⚠️
❌ ایستادن در کنار یا زیر دکل های برق و مخابراتی ممنوع⚠️
❌ پاک کردن اثر ماژیک وایت بورد با دست ممنوع⚠️
❌ خوردن چای داغ در لیوان پلاستیکی ممنوع⚠️
❌ تنفس گرد و غبارات سیمان ممنوع⚠️
❌ تنفس دود سیگار و دودها ی دیگر ممنوع⚠️
❌ نوشیدن مایعات و آب سرد ما بین غذا یا بعد از غذا ممنوع⚠️
❌ بی توجهی به تغییر رنگ خال های پوستی ممنوع⚠️
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#نکته ✅✅✅
چرا می گوییم "بزنم به تخته"،
نمی گوییم "ماشاءالله"
یکی از دوستان نقل میکرد که یک روز با یکی از دوستان انگلیسی خود چت میکردم بهش گفتم: کار تو خیلی عالی بود.
بهم گفت: بزنم به تخته (Touch wood)
سپس گفت: شما مسلمونها حتما به جای این اصطلاح چیزی دارید
من گفتم: ماهم همین را استفاده میکنیم
رفیقم خیلی تعجب کرد وگفت: عجب...!!
بهش گفتم چه چیز عجیبی بود؟!
اون گفت: ما منظورمان از تخته همان تخته صلیب است که شر خون آشامان و پلیدی را از ما دور میکند...!!
تازه فهمیدم که سالهاست که ما به صلیب پناه میبریم از چشم شور
ما نادانسته بجای اینکه با گفتن: ماشاءالله ٬ به خداوند پناه ببریم به چوب وتخته صلیب پناه میبردیم.!😳
ای کاش اصل هرکلمه را قبل از اینکه به زبان بیاوریم بشناسیم.
تا بحال اگر نادانسته میگفتیم اشکالی نداره چون نمیدونستیم.
اما از این به بعد این کلمه را بکار نبریم.
چون ما مسلمانیم.
بسم الله، ماشاءالله، ولا حول ولا قوة الابالله
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#پرسش_اعضا 💜🍃
سلان دوستان آیا کسی بوده که دندونش رو عصب کشی نکرده اما روکش کرده باشه؟دندونای جلوم کج هستن اما سالم و به عصب نرسیده دکتر میگه عصب کشی نمیخاد میتراشم روکش میکنم اما یکی دیگه گفت نه باید عصب کشی بشه اول،کسی همچین موردی داشته؟
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام ببخشید مزاحم وقتتون میشم برای دخترم مشکلی پیش اومده از بچگی زانو هاش یه کم انحراف داشتن بردم دکتر گفتن بزرگ شد بیا عمل جراحی کنه هیجده سالگی بردم دکتر گفتن عمل نمیخواه مشکلی نداره الان چند وقته پاهاش خیلی درد میکنه تو شهر کرمان هستیم هر دکتر خوبی بوده بردم یکی میگه کفی بساز یکی میگه پاهاش ازتو لگن پیچیده باید جراحی کنه خیلی عمل سختیه خواهش میکنم اگر تو تهران دکتر خوبی میشنا سید بهم معرفی کنید چون خیلی نگرانم
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام دوستان عزیزم .پیشاپیش از اینکه وقت میذارید و پیامم میخونید ممنونم .من پدرم نظامی بازنشسته و مادرم فرهنگی باز نشسته هستند سه بچه هستیم برادر بزرگم ۱۵سال ازدواج کردند منم دختر خانواده چندین ساله ازدواج کردم مشکل ما برادر وسطی هست که چند سال خونه مجردی در یک شهر دیگه برای کار زندگی میکردن و ماهم در تکاپو بودیم براشون زن بگیریم تا سر و سامان بگیرند چند جا رفتیم حواستگاری قسمت نبود بعد دیگه برادرم گفت برای من نرید خواستگاری بعد از چند ماه گفت با یک زن بیوه که شوهرش در کرونا از دست داده آشنا شدم بیایید ببینید .وقتی رفتیم تحقیق متوجه شدیم سه فرزند دختر داره اولی ۲۳دومی ۱۴سومی۵ساله و مدت ۸ماه با برادرم مخفیانه صیغه خونده بوده و کاملا برادر من مطیع ایشون بودن از اون عشقهای آتشین و میگفتن یا ایشون یا هیچ کس ۹سال هم از برادر من بزرگتر هستند .هر چه برای خانومه پیام دادیم و صحبت کردیم حداقل اون کوتاه بیاد ولی نشد که نشد الان هم مخفیانه با هم در ارتباط هستن و اون خانم به برادرم گفتن باید خونه دو واحدی بگیری یک واحد برای بچه هاش و یک واحد برای خودشون .نمیدونیم چیکار کنیم مستاصل هستیم آیا کسی تجربه در این زمینه داره چکار کنیم؟خانوم ۴۵سال برادرم ۳۶سالشونه .منم باشم خواهر سعید .ممنون میشم
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام اینجا خانمی گفتن پسرشون یبوست داشته وتومشهدجراحی کردن خوب شده توراخدا میشه شماره شونوبزارن من به راهنمایی وتجربه ایشون بدجورنیازمندم خواهش میکنم اورژانسی بزارن ممنون میشم🙏
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام خسته نباشید دختر من ۲۱ سالش دختر خیلی خوب ومومنی بود از موقع دبیرستان اخلاقش عوض شد نه احترام پدر ومادرو میگرفت نه دیگه نماز خوند قبلا خیلی وابسته من بود الان که ۲۱ سالشه کلا نماز نخوند همیشه به من بی احترامی میکرد الن به پدرش هم بی احترامی میکنه هم خانواده من هم خانواده پدرش ادم های متدین وبا ایمانی هستیم وقتی از دانشگاه دیر میاد ما دعواش میکنیم قهر میکنه غذا نمیخوره میگوید من با شما دوست ندارم جایی بیام ما به خاطر اون مجبوریم کمتر جایی برویم لطفا من را راهنمایی کنید متشکرم
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام خسته نباشید ببخشید من یه سوال داشتم از دوستان خواهش میکنم لطف کنید جوابم بدید
من نزدیک به 9 سال پیش یه دختر داشتم از دنیا رفت😭 بعد اونم خدا دوتا پسر بهم داد ولی دوست دارم یه دختر هم داشته باشم خاستم بپرسم ببینم برای اینکه دختر باشه باید چه دارویی یا چه غذایی بخوری لطفا جواب بدید چون شوهرم خیلی به حرف خانوادش هست اونا میگن نباید بری دکتر اونم میگه دکتر نمیاد
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام خسته نباشید من پیام اون دوست عزیزی که گفته شوهرم مشکل مادرزادی شنوایی گوش داشتند از طریق طب سنتی خوب شدند ندیدم از رو سوال بقیه فهمیدم تو رو خدا اون خانم جواب بدید ببینم طب سنتی کجا رفتن آدرس ،شماره تلفن هر چی هست تو رو قرآن به منم بگید آخه منم مادرزادی گوشام مشکل داره 😭حتی با سمعکم خوب نمیشنوم من الان 31 سالمه .
یه عمر دعاتون میکنم
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
با سلام به همه ی دوستان وآرزوی عاقبت بخیری برای همه .ببخشید دوستان من برادرم تقریبا ۲۰سال پیش توسربازی تیر اندازی کرده وصدای تیر میگه خیلی بلند بودونمیدونسته باید توگوشاش یچیزی میزاشت که صدا تیرعصب گوششو اذیت نکنه .گفت تیراندازی که کردم صدای تیر بد جوری گوششو اذیت کرده ازاون موقع همیشه ی صدای مثل صدای زودپز توسرشه بعد چند سال حالا صدا هِ خیییلی زیاد شده خیلی اذیته اصلا خواب نداره هر چی دکترم بوده رفته نوار گوش همه کاری هم انجام داده ولی بازم فایده نداره میگن عصب گوشت ازبین رفته میخوام بدونم کسی کاری درمانی بلده بگه خداوند خیر دودنیارو نصیبش کنه انشالا بخدا کمک بزرگی میکنید اگه راهی دارید بگید .انشالادخداوند پشت پناه هممون باشه .🙏لیلی هستم
#ایدی_ادمین 👇🌻
@adminam1400
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽