eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
166.7هزار دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.1هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️🍃 سلام خانم متاهلی هستم که ۲۶ سال سن دارم. دوران مجردی بسیار اهل مطالعه بودم و با جدیت و اشتیاق تمام درس میخوندم و نمرات عالی کسب میکردم، اما محیط خانوادگی خوبی نداشتم، پدر و مادر عصبی و بسیار فضولی داشتیم و داریم، روزی نبود من و خواهر و برادرم که از من کوچکترند از دست این والدین  کتک نخوریم و فحش نشنویم، دلیلش هم پول بود، مثلا به بابام میگفتم پول بده برم‌خوراکی بخرم می اومد دنبالم منو میزد، خونه مون هم که از زندان ابوغریب چیزی کم نداشت .  من و خواهر و برادرم مدام توی اتاق در بسته بودیم و مشغول درس،از ترس اینکه با عصبانیت های بی جا والدین مون رو برو نشیم. من و خواهرم هیچ وقت تنهایی اجازه نداشتیم جایی بریم و پول توجیبی مون از ماهی ده تومن بیشتر نشد. فامیل های والدین مون هم مثل خودشون عصبی بودند، اما من و خواهرم اخلاق مون خوبه و همه همسایه هامون میگفتند اصلا انگار از این قوم نیستید. تو سن بالا ازدواج کردم، بدون عروسی و با مهریه صد سکه، یک ساله رفتم خونه بخت. شوهرم عیب ظاهری داره اما چون اهل نماز روزه بود خودم رو راضی کردم باهاش ازدواج کنم، دلیل ازدواجم هم فقط مستقل بودن از خانواده بود وگرنه هیچ نیاز جنسی نداشتم و ندارم. دلیلش هم واضحه به دلیل استرس و ترس هایی که همیشه از جانب والدینم بهم تحمیل میشد از لحاظ روانی پذیرای رابطه زناشویی نیستم اما با وجود مشکلات و درد ، شوهرم رو همیشه تمکین کردم . از شوهرم براتون بگم که اصل قضیه است، گفتم‌ او مشکل ظاهری داره و مذهبی اما خوش اخلاق نیست، مدام به همه فحش میده حتی زیر دوش حمام‌ و توی دستشویی، اعصباش از همه خرد، دلیلش هم میگه چون از والدین محبت ندیده، میگه مامانش گفته مگه ما از والدین مون چه خیری دیدیم که به تو باید محبت می کردیم؟ خانواده شوهرم نماز و روزه میخونند اما ضد ولایتن و حجاب مناسبی ندارند، بسیار افراد سخن چین و فحاشی هستند، اعصاب شون داغون ،مخصوصا خواهر شوهرم با اینکه نوزده سالشه اما عکس العملش همیشه عصبانیت و رگ پیشونیش میزنه بیرون، مثلا بهش میگم چقدر کفش داری میگه دارم که دارم به‌ خودم مربوطه، اینو با داد زدن میگه در صورتی که صورتش متورم و رگ پیشونیش زده بیرون، خلاصه جواب چکشی و تند به هر حرفی حتی محبت و حرف داره شوهرم و خواهرشوهرم میگن اعصابمون خرده چون هم از والدین مون محبت ندیدیم هم با اینکه ثروتمند هستند بهشون کمک نمی کنند، شوهرم هر شب که از سرکار میاد سر سفره مدام به والدینش فحاشی و نفرین می کنه که چرا بهش کمکی نکردند با اینکه تک پسر و طبقه بالاشون خالی ندادند بره بالا بشینه. منم که دیدم رفت و آمد با خانواده شوهر کلا جز اعصاب خردشدن چیزی نداره پیامک زدم به مادر شوهر که به دلیل تحقیرهاتون دوست ندارم بین مون رابطه ای باشه، اونم که زن شریه و توی محله شون معروف به دعوا، زنگ زد به پسرش و اعصاب پسرش رو خرد کرد، شوهرم که سر سفره شام سبزی پلو ماهی شب خونه بابام بودیم، یکدفعه از جا پرید و گفت دخترتون رو طلاق میدم و ماشین رو برداشت و رفت خونه.  اون شب کلی کتک و فحش از مامان بابام خوردم، هیچ خیری تو زندگیم از هیچ کس ندیدم همه به روش خودشون منو نیش زدند، نمیدونم چی میشه و باید چکار کنم ؟ 👇🌻 @adminam1400
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مش فارقة العالم يتكلم موت حر و ما تعيشٌ مسلّم تلهم جيل ورا جيل يتعلم كيف يعيش و يموت لقضية... مهم نیست که دنیا چه می‌گوید آزاده بمیر و در ذلت زندگی نکن الهام‌بخش نسلی بعد از نسل دیگر باش و به آنها یاد بده که چطور برای قضیه زندگی کنند و بمیرند...❤️
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 🌸🍃 سلام و وقت بخیر اولا تشکرمی کنم از کانال خوبتون وخداقوت بهتون بده ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ مشک
پاسخ اعضا 🌙🌺 ‌ سلام خدمت خانمی که مهریه ش ۱۵ سال پیش بخشیده و الان پشیمونه خانمی اگه مهریه به صورت هبه یا بذل بخشیده باشید قابل مطالبه هست و میتونید برای برگشتش پیگیری کنید عزیزم حتما اینو بزار واقعا از بعضی دختر خانمها و خانواده هاشون متعجب میشم مثله آقا پسری گفتن پدر دختر خانم گفتن ۵۰۰میلیون پول بده 😳😳😳😳پسرت نمیتونه خرج زندگی بده یعنی که چی.یا دختر خانمی گفتن آقا تو مسیر محل کار دیدن و پسندیدند و قرار چند ماه دیگه قراره عقد کنن .شرایط ضمن عقد رفتین پیدا کردین گزاشتن واقعا من شرایطط خوندم‌ خجالت کشیدم😳😳😳اینارو از کجا آوردی همه شرایط با زوجه باشه عزیزم اینارو نگی پسره میره پشت سرشم نگاه نمیکنه از ما گفتن😐😐😐 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 سلام وقت همگی بخیر میخواستم جواب خانمی رو که راجع به بخشیدن مهریه پرسید بدهم،باید ببینیم مهریه چطور بخشیده شده اگر ابرا مهریه انجام داده باشید دیگر قابل رجوع نیست ولی اگر هبه کرده باشید می توانید رجوع کنید و دوباره بگید مهریه ام رو میخواهم ،معمولا دفترخانه ها یکی دونفر شاهد از اقوام خانم می خوان که در جریان قضیه باشن وبعد حرفی داخلش نباشه که خانم احساساتی تصمیم گرفته و بعد پشیمون شده 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 سلام حبیبه جان وقت بخیر دوست عزیزی راجع به ماسک عسل وقرص آسپرین برای صورت که من درگروه گذاشته بودم سوال کردن والله نمیدانم دربارداری هم میشه انجام داد یا نه هرچی باشه قرص آسپرین یک دارو هست وشیمیایی شایدبرا جنین خطرناک باشه عزیزی که سوال پرسیدن بهتره که تازایمان صبرکنن خیلی ممنون هستم از دوست عزیزی که راهنمایی کردند برای ارتروز مادرم که پیوند کلیه انجام داده خدا خیرتان بدهد انشاءالله حاجت روا شید 🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹🌸🔹 سلام درجواب خانومی که میخواستن بدانند یک مرد خوب برای انتخاب چ مردی هست عزیز شما اول لطف کنید قبل ازدواج هر دو به مشاور مراجعه کنید من اگر بخام نظر خودم رو بگم بهترین همسرها برای هم کسانی هستند که نقطه ضعف هم رو بدونند و مخالف ات عمل کنند.مثلا من خودم از مرد چشم چران بدم میاد ن اینکه مرد اصلا تو خیابون سرش رو بلند نکنه ن بعضی مردا وقتی خانوم خوشگلی رو می‌بینند آنقدر می‌افتند بهش نگاه میکنن که خانومشون رو عاصی میکنن ،یا در برار خانوادشون هیچ ارزشی برا خانومشون قائل نیستن،یا خسیس هستن بعضی مواد غذایی برا خونه میارن ولی براشون سخته خانومشون دکتر بره یا لباس بگیره،یا بعضی مردا برا بیرون خونه برا دیگران همه کار انجام میدن تو خونه باید خانومش رو جون به لب کنه تا ی کار انجام بده نکته مهمی که میخام به هم دختر خانوما بگم به هیچ وجه دنبال زیبایی مردتون نباشید که غیراز دردسر هیچ چیز براتون نداره😆 ،خواهش میکنم ایمان خانواده رو بسنجید درسته زیاد کسی به این چیزا اعتقاد نداره ولی پسری که خونش از مادر با ایمان باشه واز مادر با ایمان باشه هر چی بد باشه ولی ذاتش پاکه ،ی مدتی با خ استگارتون آمد ورفت کنید تا خوب بشناسید گر چ بعضی اونقدر اب زیر کاه هستند ،تا نری زیر یک سقف نمی‌شناسید. وکلام آخر دوباره میگم مشاوره اول ازدواج از همه چیز بهتره ولی امیدوارم تو مشاوره هر دو طرف رواستگو باشند خواهش میکنم دختر خانوما واقا پسرا چشماتون رو باز کنید با دل تصمیم نگیرید ن برا ی روز دوروزه با عقل تصمیم بگیرید که این عشقا زود گذره ، و یک صحبتی برا آقا پسرها دارم خوب چشمتون رو باز کنید دختر خانوم رو ببینید ن فردا روزی بگید من تازه چشم وگوش م باز شده آخه دخترای قشنگ زیاد هستند،که قشنگی صورت دارند ولی قشنگی سیرت ندارند واقا پسر مرد باش وغیره داشته باش واز روز اول نزار خانومت برا بیرون آنقدر آرایش کنه که زندگی ی زن با ایمان از خداترس رو خراب کنه ،چون شما هم در آخرت مقصر هستی وبایدجواب پس بدی ،وانتظار این رو داشته باشید خانومی که با وضعیت ناجور میاد تو خیابون چش مرد هرزه دنبالش باشه ببخشید زیاد شد .برا سلامتی مهدی فاطمه صلوات ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
5.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سجاده‌ای از کرمان، زعفران و تربت 🔹زیاد اهل نماز نبودم ولی از وقتی این هدیه‌‌ها را از حاج‌قاسم گرفتم، نمازخوان شده‌ام.
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃 گلناز سرم سوت کشید، رجب چشماش چراغونی شد و از جیبش هرچی پول داشت درآورد و
❤️🍃 گلناز اسم پسر آخرم رو رضا گذاشتیم، نجمه عاشقش شده بود و تموم کاراشو خودش می‌کرد و منم بعد از این همه سال بچه داری تونستم یکم برای دل خودم زندگی کنم... یه مدت بود که با یکی از هم روستایی هامون دوست شده بودم اسمش فریبا بود.. اونم ۹ تا بچه داشت،زیاد باهم رفت و آمد میکردیم و تو همین رفت و آمدها نرگس رو دید و فوری پیشنهاد که برای پسرش بیاد خواستگاری... بدم نیومد ،هم میدونستم خانواده خوبی ان و هم اینجوری هوای عاشقی از سر نرگس می‌پرید، چون از طرف رحیم و خانواده‌ش هیچ حرفی زده نشده بود.. بدون اینکه به نرگس بگم قرار خواستگار رو گذاشتم به رجب  هم چند ساعت قبل از اومدن فریبا و خانواده‌ ش گفتم... ناراحت شد اما مثل همیشه چیزی بهم نگفت، میدونستم نرگس با رحیم به جایی نمیرسه.. وقتی اومدن و برای اولین بار احمد رو دیدم، بیشتر از قبل از تصمیمم مطمعن شدم، تو همون لحظه اول مهرش بدجوری به دلم نشست شوهر فریبا  خیلی آروم بود و تقریبا هیچی نگفت و تموم حرف هارو خود فریبا زد، وقتی رفتم تو اتاق که نرگس رو صدا بزنم دیدم یه گوشه نشسته و چشماش قرمز... رفتم جلو و گفتم پاشو یه سینی چایی بریز بیار با اخم نگام کرد و گفت بمیرم هم نمیارم، گفتم پاشو آبروی منو نبر...پاشو از اون پسر عمه بی عرضه‌ت خیری به تو نمیرسه.. احمد اگه بره باید یه دبه بگیرم ترشی‌تو درست کنم.. بلند شد و روبه روم وایستاد، گفت من اگه از این در برم بیرون ابرو براتون نمی‌ذارم.. دهنم باز مونده بود،میدونستم که واقعا این کارو میکنه.. گفتم خاک تو سرت که لیاقت نداری، برگشتم پیش مهمونا... نمیدونستم چی بگم.. یکم حرف زدیم و آخر فریبا گفت عروس خانم نمیخواد چایی بیاره برامون.. خندیدم و گفتم ما رسم نداریم شب خواستگاری عروس چایی بیاره، انشالله شب بله برون.. فریبا تعجب کرد اما فوری خندید که حالش از صورتش مشخص نباشه... یکم بعدم بلند شدن و با ناراحتی رفتن، بعد از رفتن اونا رجب هم بدون هیچ حرف رفتی تو اتاق و من موندم این آبروریزی، هرکاری میکردم دلم آروم نمیشد،یه دفعه در باز شد نجمه اومد تو، مثل همیشه عروسکش دستش بود... نجمه بزرگ شده بود اما هنوز تو دنیای بچه گیش بود برعکس نرگس.. میدونستم نجمه رو حرف من حرف نمیزنه، نمیخواستم رابطه م با فریبا خراب بشه و اطرفی هم دلم نمیخواست داماد خوبی مثل احمد رو از دست بدم.. هوا خیلی تاریک بود. اما نمیتونستم تو خونه بمونم، چادرم رو سرم کردم و آروم از خونه رفتم بیرون، دم در خونه فریبا که رسیدم محکم کوبیدم به درشون... احمد درو باز کرد و تا منو اون ساعت از شب جلوی در خونه شون دید خیلی تعجب کرد، از کنارش رد شدمو رفتم تو، فریبا تو ایوون وایستاده بود، اومد پایین و گفت چی شده... گفتم اومدم باهات حرف بزنم، احمد رفت تو و فریبا گفت بگو دیگه جون به لبم کردی... گفتم نرگس به درد احمد نمیخوره،سرکشه... دختر کوچیکم نجمه خیلی آروم و نجیبه ، من احمد رو خیلی دوست دارم میخوام خوشبخت بشه... فریبا یکم رفت تو فکر و بعد گفت، چه بهتر، دختر هرچی سنش کمتر باشه شوهرش راحت تربیتش میکنه... اخم کردمو گفتم منظورت چیه؟ خندید و گفت شوخی کردم و بعدم بحث رو عوض کرد... خلاصه اون شب منو فریبا قرار و مدارمون رو گذاشتیم... موضوع رو به نرگس گفتم و اونم حسابی خوشحال شد از اینکه از شر احمد راحت شده.. چند روز بعد خانواده فریبا دوباره برای خواستگاری اومدن، همه فکر میکردن برای نرگسه و من به نرگس گفته بودم نجمه رو آماده کنه... رجب وقتی موضوع رو فهمید اخماش رفت توهم،اما جلوی اونا حرفی نزد.. اون شب با حرفای معمولی تموم شد، ما قرارمون رو گذاشته بودیم و نیازی به حرف زدن نبود... نجمه بعد از اون شب چیزی به من نگفت، نرگس میگفت هنوز نفهمیده چه خبره.... میدونستم که خوشبخت میشه، احمد یه پسر حرف گوش کن و کم حرف بود و نجمه میتونست رامش کنه... چقدر طرز فکرم با گذشته فرق کرده بود، اون موقع عاشق یه پسر پر از ابهت بودم و حالا دنبال یه مرد آروم ساکت برای دخترم میگشتم مهمونا که رفتن منم رفتم تو اتاق که رخت خوابارو بیارم که رجب پشت سرم اومد تو، صورتش قرمز بود خیلی وقت بود دیگه اینجوری ندیده بودمش... گفتم چی شده؟ گفت چیکار داری میکنی؟ خواستگار نرگس چه ربطی به نجمه داره؟ اصلا این بچه مگه وقت شوهر کردنشه؟ نگاش کردم، چقدر تار سفید تو موهاش زیاد شده بود ،خیلی وقت بود درست نگاش نکرده بودم.. گفتم بچه چیه، انگار یادت رفته منم هم سن و سال نجمه بودم؟ خیره شد تو چشام و گفت نه یادم نرفته، اما تو یادت رفته منو تو عاشق هم بودیم.... ...
🍎 👈 : ✍ چرا بیشترین تعداد ها در اوایل صبح اتفاق می افتد؟ : این همان رازی است که تاکنون به مردم گفته نشده ✍ وقتی فردی شام پرچربی بخورد، حدود 8 ساعت بعد (یعنی نزدیک اذان صبح) شیرابه غذا از معده وارد روده‌هامی شود و چربی زیادی جذب خون خواهدشد، به این ترتیب ویسکوزیته (چسبندگی) و غلظت خون بالا می‌رود . ✍ اول صبح سردترین موقع روز است که بدن انسان در خواب است و ضربان قلب و فشار خون به پایین‌ترین حدّ خود می رسد . ✍ پاها که دورترین نقطه به قلب هستند، با قلب در یک سطح افقی قرار دارند وچون آن ها سردترین نقطه بدن هستند، اغلب از پتو بیرون می مانند و سردتر می‌شوند، به همه این‌ها، افزایش چربی و غلظت خون را هم بیفزایید تا پازل لخته شدن خون در انتهای پاها تکمیل گردد . ✍ چنین فردی، هنگامی که صبح برای نماز یا دستشویی بیدار می‌شود، چندتا پله را بالا می‌رود یا برای خرید نان تا سرکوچه می‌رود، بدنش گرم می شود و ضربان قلبش بالا می‌رود، فشار خونش افزایش می یابد و لخته از پاها کنده می شود و وارد جریان خونش می‌گردد، وقتی فرد حرکت می‌کند یا سر به سجده می‌گذارد، لخته وارد مغزش می شود و رگی را مسدود می‌کند، به دنبال آن فرد سکته مغزی می‌کند، بعد می گویند خوش بحالش موقع نماز مرد خدایش بیامرزد . 👈 اگر هم زنده بماند، بخشی از بدنش از کار می‌افتد، بستگی دارد کدام رگ و چقدر آسیب دیده باشد . ✍ اگر لخته وارد کبد شود، کبد می تواند خود را بازیابی کند، اگر لخته وارد کلیه شود، کلیه بعدی هنوز کار می کند و شما به زودی متوجه اختلال کلیه نمی شوید، اگر لخته در پاها بماند، واریس ایجاد می کند، اگر لخته وارد قلب یا مغز شود، سکته را ایجادخواهد کرد . 👈 دستوراتی برای پیشگیری از سکته 1- اگر به سن چهل سالگی که رسيده اید، نبايد شب‌ها غذای چرب بخورید(چون تا صبح سکته شما را تهديد مي‌کند . 2- اگر هم به میهمانی رفته اید، کم غذا بخورید . 3- حتماً بعد غذا، کمی سرکه یا آبلیموی طبیعی بخورید . 4- شب هاقبل ازخواب یک تادو لیوان آب بنوشید تاسیرآب گردیدکه نیمه شب برای دستشویی رفتن بیدار شوید و خون‌تان غلیظ نشود. (چون غذاهای چرب، آب بدن را می‌کشند). 5- درفصل سرما پاهای خود را با پوشیدن جوراب گرم نگهدارید . 👈 (کرسی بسیار مفیداست) یکی از دلایل طول عمر و سکته نکردن قدیمی ها استفاده ازکرسی بوده . 👈درمان کسی که سکته کرده ✍ بسیار مشکل است و اغلب اگر فوت نکنند، فلج خواهند شد که عمدتاً غیرقابل برگشت است، زیرا ضایعه مغز و اعصاب قابل ترمیم نیست . ✍ در کشورهای غربی آمپولی از ترکیبات بزاق زالو که سریعاً لخته‌ها را حل و برطرف می‌کند، در 3 ساعت اول به بیمار تزریق می‌شود، اگرچه این آمپول در کشور ما یافت نمی‌شود، اما بهتر از آن، زالودرمانی در ساعات اول سکته است، اگردرساعات اولیه چند عدد زالو روی شقیقه ها و پشت گوش ها انداخته شود، نیم ساعت بعد بیمار سرپا می شود و بهبود می‌یابد. معجزه ای که بارها امتحان شده و جواب داده است . 🙏تأکید می‌کنم این کار باید هرچه زودتر انجام شود، نه این که یک‌سال بعد، از همه جا نا امید و مستأصل، برای زالودرمانی ببرید که کمترین نتیجه را خواهد گرفت، زیرا مغز دیگر تخریب شده ونتیجه قطعی نخواهد داشت . 👈 چه کسانی در خطرند؟ 👈 کسانی که چربی خونشان بالا است . 👈 کسانی که غلظت خون دارند . 👈 کسانی که نمک زیاد مصرف می کنند . 👈 کسانی که گرفتگی عروق دارند . 👈 کسانی که فشار خونشان بالاست . 👈 کسانی که پاهای سردی دارند . 👈 کسانی که سابقه سکته در خانواده دارند . 👈 کسانی که سن بالایی دارند . (البته امروزه سن سکته به ده سالگی هم رسیده). ✍قبل از این که سکته کنید و کارتان به دست ورثه و بیمارستان و سرخانه بکشد☠ 1- پیشگیرانه زالودرمانی کنید تا گرفتگی های احتمالی در قلب یا مغزتان رفع شود . 2- همیشه به نسبت سِنِتان حجامت کنید(حجامت عام) که در رفع غلظت خون بسیار مؤثر است . 3- بعدازمصرف هر وعده غذا، کمی سرکه یا آبلیموی طبیعی در یک لیوان آب بنوشید . 4- در خوراک خود دقت کنید، زودترشام بخورید ومقدارکم . 🙏به خاطر انسان دوستی به اشتراک بگذاریدتادوستان وعزیزان شماهم از این مطالب آموزنده آگاه شوند .
❤️😍 دوتا خاله های من اینترنتی لباس و لوازم ارایشی میفروشن دوسال پیش از 10 میلیون شروع کردن تا کم کم کارشون گسترش دادن رسوندن به 60 میلیون...الانم تو طبقه سوم خونه مادربزگم که یه اتاق بزرگع اونجا رو مغازه کردن اونجا لباس و لوازم ارایشی میفروشن...خیلیم مشتری داره حسابی توکارش موفق شده خداروشکر ❤️❤️❤️❤️ من عروسم توی خونه لباس بچگانه از طریق اینترنت میفروشه در آمدشم بعد نیست سر گرمی خوبی هم هست ❤️❤️❤️❤️ دختر عمه من خودشون تو کار ساخت زیور آلات رزینی هستن واقعا در آمد خوبی داره شما اول که وارد هرکاری بشید اوایل ضرر میکنید کم کم که راه افتادید در آمد بالایی دارید میتوتید تو ایتا کانال بزنید و بفروشید البته اوایل قیمت هاتونو پایین بدین که جذب دلشته باشین و بعد قیمت هاتون رو کمکم افزایش بدین البته قیمت هاتون که رفت بالا عادل باشه ها!!😂 من خودمم تازه اومدم تو همین ایتا آموزش میبینم واقعا کار زیبا و آسونی هست ❤️❤️❤️❤️ اقوام مون تو خونه شیرنی میپزند بعد می‌فروشند یا مثلا زندایی ام شیر و. ماست خونگی می‌فروشند خود مامانم قالی باف هستند و از کار و درآمدشون راضی هستند خالم نانوا و آشپز و خیلط هستد برا مردم همسایه ها هم نان میپزند هم آشپزی می‌کنند خلاصه همه راضی هستند از کار و درآمدشون ❤️❤️❤️❤️❤️ من تو خونه لیف واسکاچ می بافم اتاقم شده اتاق کارشده اگر جای مناسب داشتم خیلی بهتربود ازاینکارراضی هستم گاهی فروش اندکی دارم ولی جایی که ب فروش برسونم ندارم کارهام رو دستم مونده اگر بافت دوست دارید ببافید و جایی برای فروش کارتون درنظربگیرید ❤️❤️❤️❤️❤️ من عروسک انگشتی درست میکنم و استیکرا و کلا کارای نمدی😊❤️ ❤️❤️❤️❤️ من تازه ازدواج کردم ۴ ماهه با اینکه وضع مالی شوهرم خوبه ولی کار میکنم چون علاقه دارمو و دوست دارم درامدی داشته باشم من دمپایی صندل میدوزم و کارم رو بسیار دوست دارم یکی از اشناهامون این کارو میکرد که منم معرفی کرد به صاحب و کارش و الان من مشغولم ❤️❤️❤️❤️ منو مادرم از یه کارگاهی تیشرت میوردیم اتو میزدیم و بسته بندی میکردیم هفته ای دوتومن درامد داشت برامون ولی متاسفانه خستگیش زیاد بود دو هفته بیشتر گار نکردیم☹️ ❤️❤️❤️❤️ من تو خونه بافتنی میکنم تو کانال های مختلف عضوم یاد میگیرم درست میکنم به اقوام میفروشم البته من ابتدای راهم ولی اگه ماهر بشی درامد خوبی داره مخصوصا عروسک ببافی من حتا کلاس نرفتم از سایتای مختلف وکانالای مختلف یاد گرفتم هیچ هزینه ای ندادم ❤️❤️❤️❤️ خواهرم دستگاه عرق گیر خریده عرق نعناع بومادران کاسنی وپونهو گلاب میگیره و میفروشه البته گل خودشون تو مزرعه شون کاشتن همشونم ارگانیک قیمتاشم به قیمت عطاری ها میفروشه هرچند که چون اصل هستن باید بیشتر بد ه ❤️❤️❤️❤️ خواهر بزرگم عروسک میدوزه و جاهایی که شلوغ بود جلسه یا مراسمی بود میفروخت البته وضع مالیش خوبه اما دوست داشت دستش تو جیب خودش باشه و خواهر کوچیکم نقاشی روی سفال انجام میده اولش اصلا مشتری نداشت اما کم کم بهتر شد و خودم هم قالی تابلو فرش میبافم خیلی سفارش میدن ولی چون خیلی وقت و انرژی میبره قبول نکردم بجز یکی دوتا الان برای بچه هام بافتم گذاشتم کنار برای خودمم دارم میبافم ودیدم در اطرافیان که شمع درست میکنن میفروشن به نظرم کار هنری خیلی خوبه میتونی درامد داشته باشی ❤️❤️❤️❤️ یکی از اشناهای ما تو محله هایی که پولدارن میره با سبزی فروش صحبت میکنه و سفارش سبزی پاک کردن و خشک کردن میگیره و ترشی و رب و ...درست میکنه و یا با یک سری جاها که نیاز میبینه غذا میخوان قرارداد میبنده و براشون غذا درست میکنه البته سرزبونداری هم خیلی مهمه که بتونی یک سری چیزها درست کنی و بفروشی ❤️❤️❤️❤️❤️ برادر من پولشو کشیدن بالا کلی قرض وچک موند رو دستش.یکسال فراری وبدبختی داشت.خودش رفت کارگری.ولی شکر خداخانومش با فروش ده تا بسته دستمال کاغذی شروع کرد .بعد وسایل بهداشتی دیگه مثل پوشک بچه دستمال مرطوب ازمغازه دار میگرفت عمده باسود کم میفروخت شکر خدا جواب داد. برادرم که شهرستان کارش تعطیل شد، اومدبا موتور پیک موتوری شد وایتا کانال زدن برا محصولات.خانوما با خانوم ش وخودش از اقایان سفارش میگیره.تونست انبار اجاره کنه البته توی محله خودشون نزدیک همسایه ها که مشتریشم زیاد شد. نصفشو یه دکور ساده زدن با کمدای دست دوم، جوراب ولباس زیر اضافه کردن، بقیشم بسته بندی وفروش لوازم بهداشتیه.دعا کنید براش❤️ .خیلی راضیه. میگه اگ پونصد ملیون نقد داشتم یکی دوساله قرضم تموم بود از دین مردم خیالم راحت میشد، بعد قرضم هم همین کارو ادامه میدم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
❤️🍃 سلام دوستان خوبم لطفا به من پیشنهاد طلاق و سکوت ندین چون این دو راه رو خودمم می دونم ، اگه راهکار مناسبی ندارین لطفا کامنت ندین مرسی .  من چند ماهی میشه که عروسی کردم و از کلانشهر خودم اومدم به شهر کوچیک همسرم، با عشق هم عروسی کردیم ، سخت هم به هم رسیدیم ، خودمون هم همدیگه رو انتخاب کردیم بدون اجبار اما ... از همون روزهای بعد عروسی به شدت احساس اختلاف فرهنگی با خانوادش داشتم ، دوران نامزدی زیاد به شهر همسرم نیومدم و تصورش رو نمی کردم همچین شهری باشه ، با خودش اختلافی نداشتم ، کم کم از شهر و اخلاق های مردمش زده شدم . اما من با سکوت و مدارا رفتار می کردم و خوب خانواده همسرمم که رفتار مناسبی با من نداشتند اما به هیچ عنوان همسرم ازم دفاع نمی کرد ، و کاملا مدافع خانوادش بود و مثل کوه روبروم وایساده بود .   کم کم یاد گرفتم بی نیاز از دفاع همسرم و بی توجه به رفتارهای اطرافیان باشم چون تک فرزند بودم و زندگی سختی رو گذرونده بودم به تنهایی و مستقل بودن عادت داشتم ، اما سعی کردم کلاس برم و با مردم شهر تعامل کنم و اون جا دوستانی رو پیدا کردم ، اما همسرم دست بردار نبود به طور مستقیم و غیرمستقیم این حس رو به من میده که آدم بدی هستم .  اما من که به خودم فکر می کنم به همه احترام میذارم و در برابر همه بی ادبی هاشون سکوت کردم و دم نزدم ، از نظر همسرم همه خوبن و این منم که بد و ناسازگارم! انتظار داره به فامیل ها و خانوادش مثل یه برده تعظیم کنم! حتی کوچک ترین درد و دلی نمی تونم باهاش بکنم و با داد و بیداد روبرو میشم . چون من خواستم که با حفظ احترام رابطه ام رو با فامیل هاش کم بکنم چون حسادت آشکاری نسبت به من دارن و پشت سرم صحبت میکنن اما همسرم اینو اصلا قبول نداره چون معتقده این منم که آدم بدی هستم .  خلاصه تحمل شرایط سخت شد ، پیشنهاد جدایی دادم اما اجازه نداد خونه رو ترک کنم ، الان نمی دونم چه کنم ، متاسفانه خانواده حمایتگری هم ندارم، مادرم حتی نیاز به حمایت من داره ! پدرمم که نبودش بهتر از بودنشه و تمام بدبختی هام بخاطر حضور اون توی زندگیمه ... ، بخاطر فرار از شرایط خونه مجبور به ازدواج و کوچ کردن به این شهر کوچیک شدم .  تحصیل کرده و به قول بقیه خیلی زیبا اما خیلی بی کس و تنهام . همسرم رو دوسش دارم اونم دوسم داره اما دیگه به عشق و علاقه اعتقاد و اعتمادم رو از دست دادم ، یا مجبورم قبول کنم من آدم بدی هستم و بقیه خوبن و زندگیم رو با نفرت ادامه بدم ، یا مجبورم بذارم برم شهر خودم و مهریه م رو بگیرم و تلاش کنم تا زندگی کنم اما اول راه کی حمایتم کنه ؟  اگه راه بهتری به فکرتون میرسه بگین  👇🌻 @adminam1400
🌸🍃 سلام به همگی.عکس زبان خواهرمه. دوماه اینطوریه. چندین بار دکتر رفته ولی خوب نشده. توروخدا راهنمایی کنید این چیه؟ کسی میدونه لطفا راهنمایی کنه...خواهرم خیلی کلافه شده و اذیت میشه. صبح ها بیشتر التهاب داره و سفید میشه و اذیت میشه.لطفا راهنمایی کنید 👇🌻 @adminam1400
🌱 جوانك شاگرد بزاز، بی خبر بود كه چه دامی در راهش گسترده شده . او نمی دانست این زن زیبا و متشخص كه به بهانه خرید پارچه به مغازه آنها رفت و آمد می كند، عاشق دلباخته اوست و در قلبش طوفانی از عشق و هوس و تمنا برپاست . یك روز همان زن به در مغازه آمد و دستور داد مقدار زیادی جنس بزازی جدا كردند، آنگاه به عذر اینكه قادر به حمل اینها نیستم . به علاوه پول همراه ندارم ، گفت :پارچه ها را بدهید این جوان بیاورد و در خانه به من تحویل دهد و پول بگیرد. مقدمات كار قبلاً از طرف زن فراهم شده بود، خانه از اغیار خالی بود، جز چند كنیز اهل سر، كسی در خانه نبود. محمد بن سیرین كه عنفوان جوانی را طی می كرد و از زیبایی بی بهره نبود - پارچه ها را به دوش گرفت و همراه آن زن آمد. تا به درون خانه داخل شد در از پشت بسته شد. ابن سیرین به داخل اطاقی مجلل راهنمایی گشت . او منتظر بود كه خانم هرچه زودتر بیاید، جنس را تحویل بگیرد و پول را بپردازد. انتظار به طول انجامید. پس از مدتی پرده بالا رفت . خانم در حالی كه خود را هفت قلم آرایش كرده بود، با هزار عشوه پا به درون اطاق گذاشت . ابن سیرین در یك لحظه كوتاه فهمید كه دامی برایش گسترده شده است . فكر كرد با موعظه و نصیحت یا با خواهش و التماس ، خانم را منصرف كند، دید خشت بر دریا زدن و بی حاصل است . خانم عشق سوزان خود را برای او شرح داد، به او گفت :من خریدار اجناس شما نبودم ، خریدار تو بودم ! ابن سیرین زبان به نصیحت و موعظه گشود و از خدا و قیامت سخن گفت ، در دل زن اثر نكرد. التماس و خواهش كرد، فایده نبخشید. گفت چاره ای نیست باید كام مرا برآوری . و همینكه دید ابن سیرین در عقیده خود پافشاری می كند، او را تهدید كرد، گفت : اگر به عشق من احترام نگذاری و مرا كامیاب نسازی ، الا ن فریاد می كشم و می گویم این جوان نسبت به من قصد سوء دارد. آنگاه معلوم است كه چه بر سر تو خواهد آمد. موی بر بدن ابن سیرین راست شد. از طرفی ایمان و عقیده و تقوا به او فرمان می داد كه پاكدامنی خود را حفظ كن . از طرف دیگر سر باز زدن از تمنای آن زن به قیمت جان و آبرو و همه چیزش تمام می شد. چاره ای جز اظهار تسلیم ندید. اما فكری مثل برق از خاطرش گذشت . فكر كرد یك راه باقی است ، كاری كنم كه عشق این زن تبدیل به نفرت شود و خودش از من دست بردارد. اگر بخواهم دامن تقوا را از آلودگی حفظ كنم ، باید یك لحظه آلودگی ظاهر را تحمل كنم ، به بهانه قضای حاجت ، از اطاق بیرون رفت ، با وضع و لباس آلوده برگشت . و به طرف زن آمد. تا چشم آن زن به او افتاد، روی درهم كشید و فورا او را از منزل خارج كرد. 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 سید بن طاووس نقل می كند: در روز عاشورا پس از شهادت امام حسین (ع )، عمر سعد در میان سپاه خود فریاد زد: من ینتدب للحسین كیست در مورد حسین (ع ) داوطلب شود و بر پشت و سینه او، اسب بتازد؟. ده نفر از آن دنیاپرستان ناپاك ، داوطلب شدند، سوار بر اسبهای خود شده و بر روی پیكر پاره پاره امام حسین (ع ) تاختند، بطوری كه استخوانهای پشت و سینه آنحضرت را درهم شكستند. این ده نفر بعدا به كوفه نزد ابن زیاد آمدند. اسید بن مالك كه یكی از آن ده نفر بود، بنمایندگی از آنها گفت : ما كسانی هستیم كه بر پشت و سینه امام حسین (ع ) تاختیم ، به گونه ای كه استخوانهای سینه و پشت او را خورد كردیم . ابن زیاد، دستور داد، جایزه ناچیزی به آنها دادند. ابوعمر زاهد گوید نسب این ده نفر را بررسی كردم همگی زنازاده بودند، و وقتی مختار (در سال 67 هجری قمری ) قیام كرد دستور داد: این ده نفر را دستگیر نموده ، و دستها و پاهایشان را به زمین میخكوب كردند، و اسب بر پشت آنها تاختند و آنها با سخت ترین مجازات به هلاكت شدید رسیدند. داستان دوستان / محمد محمدي اشتهاردي
8.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همون روز اول مُردن فراموش میشی رفیق... یه ساعت بعد دفن کردنت مهمونا دارن فکر میکنن نوشابه زرد بخورن یا مشکی.... دنیا ارزششو نداره...