شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی 🍃🌸 ستاره مامان گفت چایی نخور مامان جان. بعد از ظهر که اومدی بدون اینکه غذا بخور
#داستان_زندگی 🌸🍃
گفت داری دروغ میگی، تو دوست پسر نداری
گفتم دارم، عاشقشم
گفت اونروز که از کلانتری اومدیم بیرون ، من نرفتم و یه گوشه پنهون شدم
دیدم که سوار اتوبوس شدی
گفت با تاکسی دنبال اتوبوس اومدو و دیدم کجا پیاده شدی و خونتونو یاد گرفتم .
از یه طرف ناراحت بودم که دیده سوار اتوبوس شدم چون به غرورم برخورد.
از یه طرف ناراحت بودم که آدرس خونمون وپیدا کرده و میترسیدم داستان درست کنه برام.
بهم گفت مدت هاست آدم گذاشتم جلو در خونتون و ندیده از خونه خارج بشی، تو چطور دوست پسر داری که نمیری بیرون
وقتی این حرفارو شنیدم احساس کردم خلع صلاح شدم ، مثل آدمیکه تو دام افتاده.
پیش خودم گفتم ستاره خدا به دادت برسه که گیر یه گرگ افتادی.
گفتم من نمیخوام با کسی رابطه داشته باشم اونم مرد به این سن بالایی
گفت من شوق زندگی دارم
یه پیرمرد از کار افتاده نیستم.
بهم گفت میخوام باهم بریم بیرون حرف بزنیم
اولش قبول نکردم
اما ترسیدم تلافیش رو سره زهرا دربیاره و بیکارش کنه.
میدونستم زهرا چقدر نیاز مالی داره.
پس قبول کردم
هرشب گریه میکردم
میگفتم خدایا نجاتم بده
نقطه ضعفم دوستم بود، زهرا.
وضع مالی خیلی بدی داشتن ، از همون دوران دبیرستان خبر داشتم.
دوتا برادر کوچولو داشت.
تا روز قرار رسید
جلوی آینه نشستم تا آماده بشم
آینه لک داشتم و حتی دل و دماغشو نداشتم که پاکش کنم.
شروع کردم به آرایش کردن و آخرشم یه رژ خیلی قرمز زدم تا مرد موجوگندمی بدش بیاد و دلشو بزنم . از اتاق اومدم بیرون ، مامانم با دیدن رژ قرمز شوکه شد، گفت اینجوری میخوای بری بیرون؟
گفتم آره.
گفت تو که فقط اینو تو خونه استفاده میکردی. یه لبخند زدم و خدافظی کردم
جایی که قرار گذاشته بودیم یه کافی شاپ توی بالای شهر بود و تا خونه ی ما بیشتر از یک ساعت فاصله داشت.
مرد مو جوگندمی بهم گفت بود بیام دنبالت ، منم گفته بودم نه.
چند روز پول جمع کرده بودم تا بتونم پول تاکسی اونروز رو بدم و خودمو بدون اتوبوس به اونجا برسونم
جلو دره کافی شاپ منتظر ایستاده بود ، بهش سلام کردم.
از دیدن رژ لبم و شوکه شده بود. بهم گفت قبل از اینکه بریم تو کافی شاپ بیا تو ماشین کارت دارم. سوار ماشین شدم سریع یه دستمال کاغذی بهم داد گفت رژتو پاک کن.
گفتم من پاک نمیکنم ، من همیشه رژ میزنم و به تو ربطی نداره.
گفت پس خودم پاک میکنم.
دستشو با دستمال اورد جلود که پاک کنه
دستشو گرفتم و تا تونستم گازش گرفتم ، اونقدری که متوجه شدم دندونم رفت تو پوستش
شوکه شده بود، عصبی بود از حرص میخواست ماشینو روشن کنه که سریع پیاده شدم.
خودم از ترس داشتم میمردم ، شروع کردم به دوییدن ، میخواستم ماشین بگیرم برگشتم ماشینشو نگاه کردم که دیدم سرشو گذاشته روی فرمون.
پیش خودم جیگرم خنک شد که اونقدری ناراحت شده که سرشو گذاشته رو فرمون ...
رفتم به ماشینش نزدیک شدم از بیرون داخلو نگاه کردم دیدم از دستش خون میاد.
با ترس سوار ماشینش شدم صداش زدم ، جواب نداد. دستمو زدم به سرش دیدم از درد دستش ضعف کرده.
وقتی دستشو دیدم انگار گرگ بهش حمل کرده بود
سریع رفتم تو همون کافی شاپ و گفتم آب سرد بدید.
دیده بودم تو فیلما آب سرد میریزن رو اینایی که از حال میرن.
سرشو چسبوندم به صندلی ، آبو گرفتم ریختم تو صورتش
هوشیار شد ، بهم گفت عقل نداری راحتی ...
گفتم تقصییر من بود که دلم سوخت اومدم ببینم مرده ای یا زنده ای.
گفت میبینی که زنده ام ولی زخمی
آب سردم ریختی روم و سگ لرز شدم
با همون حالش منو رسوند خونه . البته نه نزدیک . سره خیابون به اصرار خودم که آشنا نبینه.
از اون روز قرار های ما بیشتر شد
گاهی تو کافی شاپ ، گاهی رستوران.
هنوز در مورد بچه هاش چیزی بهم نگفته بود
نمیدونستم چطور در مورد دخترش حرف بزنم.
چطور بهش بگم چرا انقدر با دخترت بیرحمانه رفتار میکنی!
همزمان یکی از همون دخترخاله هام که تو زندگیم همیشه اذیتم کرده بود من و عموی دوستمو تو خیابون دید و تو فامیل پر شد که ستاره با یه پیرمرد رابطه داره
خاله هام یکی یکی زنگ میزدن به مادرم که شنیدیم ستاره با یه پیرمرد دوسته.
نوبت داییام شد.
خاطرات تلخ بچگیم و رفتاراشون برام زنده شد.
دوست داشتم بمیرم اما این حرفارو نشنوم.
مادرم سعی میکرد به گوش بابام نرسه اما به گوش عمه هام رسیده بود و اونا به پدرم گفتن.
خودمو تو اتاق حبس کرده بودم.
زورکی دو قاشق غذا میخوردم
جواب تلفن های کیامرث رو نمیدادم...
نگران شده بود
چند کیلو وزن کم کرده بودم
به زهرا ماجرای خودم و عموش رو گفتم
بهش در مورد خاله ها و دایی هام و عمه هام و حرفاشون گفتم.
اونم همه شو به عموش گفت
یه روز زنگ خونمون زده شد.
#ادامه_دارد....
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#نکات_سلامتی 🍏
✂️ عمل های جراحی ✂️
⭕️ عمل جراحی نکنید زیرا پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله راضی نیستند و البته هر عمل جراحی ، جایگزینی در طب اسلامی برای درمان بیمار دارد .
🎁 نمونه هایی از درمانهای طب اسلامی که جایگزین عمل جراحی هستند :
♻️ جایگزین عمل آپاندیس ، مصرف عسل خوب با سیاه دانه به صورت مداوم تا کامل درمان شود .
♻️ جایگزین عمل سنگ کیسه صفرا ، داروی جامع امام رضا علیه السلام با آب سنا .
♻️ جایگزین عمل های جراحی سرطان خون ، قرص خون .
♻️ جایگزین عمل جراحی گرفتگی عروق قلب ، داروی باز کننده عروق .
♻️ جایگزین عمل جراحی سنگ کلیه داروی جامع امام رضا علیه السلام با آب ترب یا آب سداب .
♻️ جایگزین عمل انواع تومور ، داروی ثفا و داروی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله .
♻️ حجامت نقره جایگزین درمان های آب آوردن مغز کودکان .
♻️ جایگزین عمل کمر درد و سیاتیک ، گذاشتن ناخنها روی رگ سیاتیک یا محل درد .
♻️ جایگزین عمل تنگی نخاع ، حجامت مخصوص .
♻️ جایگزین برداشتن رحم ، جوشانده سماق و گشنیز و مصرف سویق عدس.
♻️ جایگزین عمل کیست تخمدان تباشیر با آب شاهی .
♻️ جایگزین عمل کیست کلیه تباشیر با اب ترب .
♻️ جایگزین کشیدگی و پارگی تاندوم یا رباط ، داروی جمع کننده .
♻️ جایگزین تنگی کانال عصب دست جا انداختن رگها .
♻️ جایگزین کوتاهی عصب پا ، فشار دادن مرتب پاها است .
♻️ جایگزین عمل زانو شیطرج و مرکب مفاصل .
♻️ جایگزین عمل کیست مویی ، داروی پوستی مالیدنی و جامع و عسل .
♻️ جایگزین عمل بواسیر ، بلادر است و سعد .
♻️ جایگزین عمل پروستات مرکب 4 .
♻️ جایگزین عمل آب مروارید ، سرمه نشادر .
♻️ جایگزین لیزر چشم و میل زدن مجرای اشک ، سرمه کافوری .
♻️ جایگزین عمل پولیپ بینی ، قطره مرزنجوش جامع .
♻️ جایگزین عمل پولیپ روده ، تزریق اب قسط و نمک .
♻️ جایگزین عمل تنگی مجرای ادرار ، تزریق آب قسط و نمک در مجرای ادرار.
♻️ جایگزین سیاه شدن استخوان لگن ، مصرف استخون ساز و سویق سنجد.
♻️ جایگزین عمل پیوند کبد مرکب یک.
♻️ جایگزین عمل بزرگ شدن طحال ، اگیر ترکی یا همان داروی طحال .
♻️ جایگزین عمل چسبندگی روده داروی سدد و روغن بنفشه .
♻️ جایگزین عمل پیوند کلیه ، مغز گردو و زنیان و مرکب 4 .
♻️ جایگزین عمل عمل پیوند ریه ، ادرار شتر .
♻️ جایگزین عمل شقاق ، جامع و عسل.
♻️ جایگزین عمل فیستول ، نمک و جامع و عسل .
♻️ جایگزین قطع پای دیابتی ، جامع و عسل و نمک .
♻️ جایگزین عمل سوراخ قلب ، قرص خون .
♻️ جایگزین عمل دریچه قلب ، قرص خون وتقویت قلب .
♻️ جایگزین عمل سینوزیت ، روغن بنفشه وقطره مرزنجوش جامع .
♻️ جایگزین لیزر کردن پوست ، داروی پوستی مالیدنی یا آب قسط و عسل .
♻️ جایگزین برداشتن خال پوستی ، داروی پوستی مالیدنی .
♻️ جایگزین لیزر زگیل ، چوب زگیل یا نمک .
♻️ جایگزین عمل چسبندگی رحم ، نشستن در آب مرزنجوش .
♻️ جایگزین عمل واریکوسل ، داروی ورم بیضه .
♻️ جایگزین عمل بیضه ، پودر تین فیل .
♻️ جایگزین عمل برگشت ادرار مرکب 3
♻️ جایگزین بخیه دهانه رحم ، فرفیون.
♻️ جایگزین عمل دیسک گردن ، سویق جو و گذاشتن ناخن .
♻️ جایگزین عمل آب سیاه ، قوز قرنیه وانواع کوری شافیه 16 ماهه با اب باران.
♻️ جایگزین کاشت حلزون ، شافیه 20 ماهه و آب کندر .
♻️ جایگزین عمل نازایی و کاشت ، پودر تین فیل و باه زنان .
♻️ جایگزین عمل لوزه ، داروی امام کاظم ، جامع و عسل .
♻️ جایگزین عمل خونریزی مغز یا لخته شدن، شافیه با آب مرزنجوش.
♻️️ جایگزین عمل تیروئید وگواتر جامع با آب مرزنجوش.
♻️ جایگزین سزارین داروی زایمان آسان و یا علی گفتن است .
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#عاشقانه ❤️
هنوز با یادآوری آن روزها لبخند بر روی لبهای من و علی مینشیند و باز علی با همان نگاه آشنایش مرا مینگرد و باز همان لبخندهایش را میزند.
- نسرین تو اصلا عوض نشدی.
- تو از شیطنتهای من خسته نشدی؟
- نه... شیطنتهات شده تنها دلخوشی من. همیشه میترسیدم بعد از ازدواج با من، دیگه مثل اول دلشاد و سرزنده نباشی ولی حتی شرایط سخت زندگی هم تو رو عوض نکرد.
یک شیطنت بامزه و البته به قول بابام شوخی بیمورد باعث شد من و علی با هم ازدواج کنیم. من دختر بازیگوش و باهوشی بودم و البته هستم. توی مدرسه همه من رو میشناختن چون با همه سر شوخی داشتم. همه دبیرها ازم راضی بودن چون درسام خیلی خوب بود.
ما باید سر کلاس ورزش از شلوار ورزشی استفاده میکردیم و مهناز همکلاسی من که روی یه نیمکت مینشستیم، از پوشیدن شلوار ورزشی متنفر بود و من مثل همیشه یه شیطنت قلقلکم میداد. شلوار ورزشی اونو از زیر نیمکت برداشتم و تویش رو پر از برف کردم و از پنکه سقفی کلاس آویزون کردم تا ازش آب بچکه... همه زدن زیر خنده، حتی خود مهناز هم میخندید. تا اینکه در کلاس باز شد و دبیر ورزشمون اومد. تا این صحنه رو دید، به من نگاه انداخت که روی نیمکت ایستاده بودم و رفت سراغ معاون مدرسه. خانوم اقتداری، (معاون) که من رو خیلی دوست داشت، تا این صحنه رو دید با دبیر ورزشمون شروع کرد به خندیدن اما بعد از چند لحظه رو کرد به من و گفت:
- تو که میدونی قراره لیست بیانضباطها رو بزنم به شیشه دفتر. تو در صدر لیست قرار میگیری.
روز بعد اسم من اول لیست بیانضباطها نوشته شده بود، اونم با نمره هفت. برام مهم نبود چون میدونستم میتونم تا آخر ترم بهشون اصرار کنم چون درسام واقعا خوب بود. همین شوخی باعث شد که آوازه و شهرت من بیشتر از قبل تو مدرسه بپیچه. سمیرا خواهر علی این جریان رو توی خونه برای علی تعریف میکنه و علی ناخواسته کارهای من براش جالب به نظر میاد و تصمیم میگیره که من رو ببینه. چند روز بعد از جلوی مدرسه با سمیرا من رو تعقیب میکنن. من با چند نفر از دوستام به سمت خونه راه افتادیم. من همیشه توی راه مدرسه صدای آژیر ماشینهای پارک شده در پیادهرو رو درمیآوردم تا با این کار بهشون بگم عابرای پیاده هم حقی دارن.
علی و سمیرا حسابی به من میخندیدن. بارون هم تندتند شروع کرده بود به باریدن و از ناودونها آب میاومد. من، بچهها رو به سمت ناودونها هل میدادم تا حسابی خیس بشن و البته خودم هم از زیر ناودونها میرفتم چون عاشق بارونم.
این شیرینکاریهام به دل علی میشینه و به قول خودش عاشقم شد در حالی که خودش آدم ساکت و آرومی بود و حالا این دختری که از دیوار راست بالا میرفت، بیقرارش کرده بود. پس تصمیم گرفت به هر قیمتی شده با من ازدواج کنه.
#ادامه_دارد....
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#پرسش_اعضا ❤️🍃
سلام ممنون از شما که بهمان کمک میکنید طور جان امام حسین ع پیام من اورژانسی بزارین من سرم ریزش سکه ای گرفته برام دعا کنید و راه حل بدین چکار کنم 😭😭😭😭😭😭😭😭سر ماه هم عروسی خواهرمه دارم دق میکنم الان ساعت ۵ صبح دارم سکته میکنم دستهام میلرزه از ترس طاس نشم من خیلی موهای پرپشت و بلندی داشتم دیشب متوجه شدم ادمین اورژانسی برار
#ایدی_ادمین_پرسش_پاسخ 👇❤️
@adminam1400
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#عاشقانه ❤️ هنوز با یادآوری آن روزها لبخند بر روی لبهای من و علی مینشیند و باز علی با همان نگ
.
شب خواستگاری قرار شد با هم حرف بزنیم بنابراین به اتاق دیگهای رفتیم.خواهر کوچکم عاطفه که تنها سه سالش بود، همراه ما آمد. وسط صحبتهای ما عاطفه ازم خواست بسته آدامسی که توی دستش بود را برایش باز کنم.
- این رو از کجا آوردی؟
با همان زبان شیرین کودکانهاش خندید و گفت:
- مامان بهم داد، از توی کیف تو برداشت.
خواستم ازش پس بگیرم که بهم نداد. آخه قضیه داشت.
توی همین افکار بودم که دیدم عاطفه آدامس رو داد به علی تا براش باز کنه. تا خواستم بگم این کارو نکنه، دیدم در جعبه آدامس رو باز کرد. توی بسته آدامس یه سوسک پلاستیکی با فنر قرار داده بودم تا هرکس که بسته آدامس رو باز کرد، سوسک بپره رو دستش و این بار روی دست علی پرید. سریع آدامس رو انداخت روی زمین. بعد که متوجه قضیه شد، به من نگاه کرد و لبخند زد
من و علی در یکی از روزهای سرد زمستان به عقد یکدیگر درآمدیم. جشن کوچکی گرفتیم. اقوام نزدیکمان در جشن حضور داشتند. پسرعمه علی طلبه بود و قرار شد خطبه عقد را برایمان بخواند. برای کارهای محضری احتیاج به خودکار داشت، آخه خودکارش نمینوشت و باز این بار برادرم از کیف من خودکار برداشت. تا چشمم به خودکارم افتاد که توی دست پسرعمه علی بود، رو به علی کردم:
- علی آقا خواهش میکنم اون خودکار رو از دست پسرعمهتون بگیرید.
- آخه چرا؟
تا خواستم جواب بدم، پسرعمه علی در خودکار رو باز کرد و ترقهای که توش کار گذاشته بودم، ترکید و صداش توی اتاق پیچید. یه آن همه جیغ کشیدن و بعد از چند لحظه همه زدن زیر خنده. تا چشمم به برادرم افتاد، چنان چشمغرهای به من رفت که فهمیدم بعدا به حسابم خواهد رسید. نگاهی به علی انداختم. دوباره همان لبخند زیبا را به من هدیه کرد...
این قضیه هم به خیر گذشت تا اینکه وقت رد و بدل کردن حلقهها رسید. علی تا در جعبه انگشتر رو باز کرد، یه قورباغه افتاد روی لباسش و همه جیغ زدن...
- نسرین تو حالت خوبه؟ این کارا چیه انجام میدی؟
این صدای برادرم بود، ولی این یکی کار من نبود...
- این کار من بود، خواستم تلافی کنم. علیآقا آخه نسرین همین بلارو موقع جشن ما سر من درآورده بود. منم بهش قول داده بودم تلافی کنم.
این صدای پسرعمهام بود. اون درست میگفت. من درست همین کار رو سال قبلش سرش درآورده بودم... و این بار هم علی فقط لبخند زد.الان درست شش سال از آن زمان میگذره و علی هنوز هم در برابر شیطنتهای من، همان لبخند زیبا در صورتش نقش میبندد. ما با آنکه از خانوادههایمان دور هستیم اما هیچوقت احساس دلتنگی و غربت نمیکنیم چون همدیگه رو دوست داریم. فکر نمیکنم که هیچوقت آنقدر اتفاقهای جالب برای کسی افتاده باشد. این حرف رو همیشه علی با یادآوری آن روزها به من میگوید... و من هنوز همان دختر چند سال پیش هستم یا شاید شیطونتر از همیشه. حالا با دور بودن ما از خانواده و فامیل، همه خلاء نبودنمان را حس میکنند چون همه به شیطنتهای من عادت کرده بودن و مرا با شیطنتهام دوست داشتن.حالا همه زندگی من در علی خلاصه میشود چون تنها بهانه زندگیم شده و مطمئنم که او هم همین احساس رو نسبت به من داره چون در این مدت با همه کارهای من کنار اومده مثل ادامه تحصیل یا شیطنتهایی که مطمئنم تمامی ندارد.
پایان
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#پرسش_اعضا 🌻🍃
سلام دوستان
یه سوال داشتم از خدمتتون من ناخن شست دخترم فقط یه دستش خیلی ناجور گود شده دکترم بردم قرص آهن داده خوب نشده کسی میتونه راهنماییم کنه یا ازین مورد داشتین دور و برتون که درمان شده باشه لطفا کمک کنین مشکل دخترم حل بشه سنش ۱۸ ساله خیلی ناراحته ازین موضوع اعتماد به نفسش رو داره از دست میده
اگه تو کانال کسی هست که تخصص داره لطفا بمن بگه چکار کنم 😢
من مامان فاطمه
#ایدی_ادمین_پرسش_پاسخ 👇❤️
@adminam1400
#پرسش_اعضا ❤️🍃
سلام خدمت مدیر محترم و دوستان گل
پسر من ۱۵ سالشه خیلی باهوشه و دبیرستان تو مدارس نمونه دولتی قبول شد با رتبه عالی
ولی مشکلی که هس امسال که یازدهم هس
چند روز پیش رفتم تو مدرسه نمراتش همش زیر ۱۵ بود خیلی حالم خراب شد
اصلا حوصله درس خوندن نداره
همش خوابه خوابش خیلی زیاده
همش افتاده میگه حوصلم نمیشه
تو اتاقش میره کتاب و دفترم جلوشه ولی بی حوصله هس خیلی دل به درس نمیده
وقتی هم میپرسم میگه مامان بدنم انگاری سسته همش دوست دارم بخوابم
چکار کنم عزیزان؟ پیش چه دکتری ببرمش؟
چی بهش بدم؟
خدا خیرتون بده اگه راهکاری بلدین بهم بگین
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام. روزتون بخیر.
بنده خانمی 38 ساله هستم باردار به امیدخدا بهمن ماه زایمان سزارین میشم. دوستان شیرازی دکتر زنان و زایمانی رو می شناسن که برای بستن لوله رحم؟؟؟
این کاررو انجام بده چون الان میگن که به خاطر شرایط دکترا اینکارو نمی کنن حتما باید مشکلی داشته باشی تا اجازه بدن
لطفا راهنمایی بفرمایید
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام خسته نباشید من یک پسر دو سال ونیم دارم که یک هفته هست که پای راستش میلنگه عکسو و سنو و آزمایش های همش سالمه وعلتش معلوم نیست اگر کسی راه حلی بلده لطفاً بگه
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام به همه اعضای خوب گروه لطفاً من را هم راهنمایی کنید یه دختر 8ساله دارم که بعضی اوقات میبینم اقدام به خود ارضایی میکند نمی دانم دلیلش چیست واین که ما خانواده نسبتاً مذهبی هستیم کاری که باعث بشه این عمل را انجام دهد ما جلوی روش انجام ندادیم ممنون میشم جواب بدین
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام دوستان من یه ساله درگیر زخم دهانه رحمم چن روزخوب میشم دوباره برمیگرده ترشح ز رد دارم دکتر زیاد رفتم خوب نمیشم همش سوزش دارم لطفا راهنمایی کنید
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلا م وخسنه نباشید ممنونم از کانال خوبتون خواهش می کتم مشگل من زودتر بزارید من ۴فرزند دارم مشگلم پسر بزرگم هست فوق دیپلم سربازی هم رفته خیلی پسر خوبی بود از روزی که رفت سربازی شروع کردسیگار کشیدن پشت سر ما فکر می کنه من نمی فهمم ولی من می دونم چند سال سیگار می کشه می خوام بش بگم چرا سیگار می کشی می ترسم روش باز بشه وجلوی ماهم بکشه شما بگید چیکار کنم شب وروز ندارم الان ۲۸ سالشه چند ساله تحمل میکنم اخلاقشم بد شده نمی تونم باش حرف بزنم صداشه می بره با لا منم استرس می گیرم شما بگید چیکار کنم خیلی ذکرم براش می خونم دارم دیونه می شم
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام خوب هستین دوستان در مورد زگیل تناسلی خانمها چه داروی خوبه
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام.حبیبه خانم.دختری ۱۷ساله دارم که ازسن ۶سالگی روی یه قسمت ازدستش
سفیدک زدوخارش داشت.پیگیری نکردم دیدم ازروی دستش اومده کف دستش البته اطراف کف دستش وانگشتاش همه پاره پاره شدن خارشم داشت.وقتی خیلی میخاروندتاول میزدکه ازشون آب میزدبیرون .کلی دکترپوست ودکترطبی بردم خوب نشدتااینکه یه پماداگزماازیه بنده خدایی خریدم بهترشدولی خوب خوب نمیشه.کسی ازعزیزان میدونه بایدچیکارکنم؟هردکتری رفتم گفتن اگزماهستش.یه درمان قطعی میخام دارهدیانه؟ساکن قم هستم کسی دکترخوب چه پوست چه طبی سراغ داره بیزحمت اطلاع بده ممنون میشم .
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام وقت بخیر...تشکر بابت گروه خوبتون..یه سوال داشتم از دوستان اگه کسی می دونه خاهشا جواب بدن...من شوهرم سندروم پای بیقرار داره و پاهاش خیلی درد داره و نمیتونن شبها بخابن کسی بوده این مشکل رو داشته و حل شده باشه منو راهنمایی کنه
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
با سلام خدمت ادمین جان و همه گروهی های عزیز شرمنده من نزدیک پنجاه سالم هست و از دوسال پیش هر شیش ماه یک یا دوبار پریدمیشم ولی چند وقتی هست موقع پریدیم فقط لک بینی به مدت ده روز دارم خیلی کم هست ولی هر روز حس خوبیم به دکتر زنان رفتن ندارم اگه کسی مشکل منا داشت لطفاً راهنمایی کنه با تشکر 🙏
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام خدمت حبیبه خانم وهمه اعضای گروه سوالی داشتم اینکه در مورد کم حجمی مو وتار موهای نازک چیکار کنم موهام حجمشون بیشتر وتار موهام ضخمیم بشن انواع روغن تراپی و انواع قرص اززیتک وهرویت هیرتا مین وغیره استفاده کردم هیچ نتیجه ای نگرفتم اینم بگم موهای سرم خیییلی چربه طوریکه هرروز باید بشورم دیگه موندم چیکارکنم توروخدا محض رضای خدا اگر کسی تجربه ای داره لطفا کمکم کنید ممنون میشم آرزومه موهای پرپشت وضخیم داشته باشم، ببخشید طولانی شد،، اجرتون باخانم فاطمه زهرا سلام الله
#ایدی_ادمین_پرسش_پاسخ 👇❤️
@adminam1400
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#عباس و #مریم ❤️
هیچ وقت به گوشی عباس دست نمیزدم ولی اون روز بلافاصله بعد از رفتنش موبایلش رو که هنوز توی بازی بود رو برداشتم و رفتم توی پیامهاش ..
اسم نرگس رو مامان پسرم سیو کرده بود .. دستهام میلرزید .. پیامهای اخیرشون رو خوندم .. نرگس تو همه ی پیامهاش عباس رو عباس جونم خطاب کرده بود و دلم میخواست الان نزدیکم بود و تکه تکه اش میکردم ..
آخرین گفتگوشون همین یک ساعت پیش بوده که نرگس گفته بود نگرانم بچه به دنیا بیاد و یک دونه لباس نداره تنش کنیم ..
عباس جواب داده بود نگران نباش نرگس گلی فردا میریم هر چی لازمه میخریم ..
دیگه چیزی نمیدیدم .. عباس .. عباس من .. به کسی غیر از من هم گفته بود گلی ... مگه من فقط گل عباس نبودم ..
دیگه حتی یک ثانیه نمیتونستم و نمیخواستم عباس رو ببینم .. سریع ساک کوچکی برداشتم و وسایل شخصیم رو جمع کردم ..
در تمام این مدت اشکهام بی اختیار میریخت و باعث کند شدن کارم شده بود .. وسط سالن مانتو میپوشیدم که عباس برگشت ..
با تعجب نگاهم کرد و پرسید مریم .. چی شده .. چرا گریه میکنی ..
قدمی به سمتم برداشت که بلند داد زدم سمت من نیا ..
عباس هم با صدای بلند پرسید چی شده؟ کی بهت حرفی زده؟
با دست اشاره ای به موبایلش کردم و گفتم اون ... حرفهای خصوصیت با نرگسسس گلییی جونت رو بهم گفت ..
ساکم رو برداشتم و دیگه منتظر یک کلمه حرف از جانب عباس نشدم و از خونه زدم بیرون .. 👇👇👇
ادامه 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2674983167C1a6cf754d5
داستان #زندگی عباس و مریمه ها😍🙈👆🏻
ترکونده کل #ایتا رو💪🏻
از دستش نده این داستان #جذذذذذابو😍🔞👆🏻👆🏻
کاملش سنجاق شده✅✅
#داستان_یک_اشتباه ❌
شش ماهی از زایمان ناموفقم گذشته بود ولی نمیدونستم چرا انقدر حالت تهوع دارم
همسرم مدام بغلم میکرد و میگفت حتما خبراییه عشقم
همیشه م بهم روحیه میداد و میگفت تو دوباره مادر میشی
بهترین مادر دنیا هم میشی
بعدشم چشمکی بهم میزد و میگفت تو جواب دعاهای مادرمی
اما انگار خبری نبود چند بار ازمایش داده بودم منفی بود یه روز رفتم دستشویی که یه دفه مثل چند دفه ی قبل که سقط داشتم همون حالتا برام پیش اومد با وحشت همسرمو صدا کردم تا بیاد کمکم کنه. رنگ به رخسار نداشتم با کمک همسرم سرپا ایستادم
بوی خیلی بدی توی دستشویی پیچیده بود جوری که نمیشد نفس کشید وقتی چیزی رو که سقط شده بود دیدیم شاخ دراوردیم . من غش کردم ولی صدای همسرم رو میشنیدم که سریع زنگ زد به پلیس...👇🏻🔞
https://eitaa.com/joinchat/2311979298C8b0197e42c
کانال مخصوص #متاهلین میباشد❌❌❌
#درد_دل_اعضا ❤️🍃
سلام،ممنون ازکانال خوبتون
منخانمی ام ۳۵ساله یه دختر۷ساله دارم ده ساله ازدواجکردم مااوایل زندگی خوبی داشتیم ولی چند سال هست زندگیمون بهم ریخته شوهرم خیلی بد اخلاق شده هیچوقت خونه نمیادهمیشه بهونه میکنه که کارم زیاده تفریح که اصلانداریم اخلاقش هم خیلی تندشده همیشه دادوهوارراه میندازه وبهونه میاره که باهام قهرکنه وجاشوجداکنه اگه یک ماهم نرم طرفش قهرش ادامه داره وقتی هم میرم میگم خسته نشدی بااینکه اون دادو هوار میکنه سرچیزابیخود وقهر میکنه به من میگه معذرت بخواه تاببخشمت من بایدهربار خودموخورد کنم تااشتی کنه بااینکه اون مقصره،اصلابه من وبچمون اهمیت نمیده چندبارسرکتکایی که بهم زدومیگفت بروگمشورفتم قهرولی بعدازیه مدت طولانی به اصرارخانوادش اومددنبالم من نمیتونم ازش جداشم چون پدرم فوت شده مادرمم خونه وحقوق نداره وضعش اصلاخوب نیست منم نمیتونم برم کارچون بچم کلاس اوله واگه جداشم وبچموبردارم نمیتونم هم به درسش برسم هم به شکمش فقطبخاطر بچم دارم تحمل میکنم هربارشوهرم میاددادوهوارالکی میکنه که قهرکنیم چندباربی محلی کردم ولی بدترکردکه اخرش به قهرمنجربشه همش میگه نمیخوامت چرامنو ول نمیکنی بری من پشتوانه ندارم که برم وگرنه رفته بودم نمیادبریم مشاوره میگم بیابریم من مشکل دارم ولی نمیادباتوجه به درسی کهخوندم اختلال دوقطبی داره یهومیادمیپره بهمون بدون دلیل دادوهوارراه میندازه اخم میکنه طلبکاره شخصیتش خودشیفته هم هست بچم مریض شدخودم بردمش دکتر همش پیشش بودم اصلانگفت دکترچی گفت انگارمارونمیخواد بعضی وقتا میگم خدایامن وبچموبکش راحتمون کن خسته شدیم دیگه ازدسش همش دادوهواروقهروبهونه شبادیر میادحرف نمیزنه باهام محل بهم نمیده،محبتم خیلی کردم ولی وقتی محبت میکنم فکر میکنه لایق محبته و خودش خوب و عالیه و بیشتراذیتم میکنه،دلم برای خودم میسوزه که هیچ خوشی از اول اززندگیم تاحالا ندیدم خیلی قران و نماز میخوندم ولی هیچ فایده ای نداشت خسته شدم دیگه ازین زندگی همیشه با زبونش بهم زخم میزنه دلمو میسوزونه هی میگم خدایاتو سزاش روبده ولی هیچ کاری نمیکنه برام،خیلی بیکس وغریبم هیچ پشتوانه ای ندارم شوهرمم میدونه و جلو همه فامیلش منوخوردمیکنه وتحقیرم میکنه وازینکه اونا بهم بخندن خوشحال میشه وقتی خواهراش برن یه گندی بزنن میادخونه و میپره به من هرچی عقده داره سر من خالی میکنه سرکاراش انقدر عصبی شدم که انگشتم مدام داره مثل قلب میزنه پلک چشمم میزنه چون همش میاد یا بی محلی میکنه یا دادو هوارمیکنه یادنبال بهونه میگرده که دعوا کنه حرف هیچ بنی بشری رو هم قبول نداره اعتیاد نداره و سرکارم میره ولی پولا همش مال خودشن به من میگه یه کاه هم به اسمت نمیزنم هروقت هم مادرم میادخونمون بهش بی محلی میکنه واخم میکنه اونم دیگه نمیادشوهرم اصلانماز نمیخونه اهل هیچی نیست همش درحال فحاشی و بددهنیه وقبلا خیلی من و بچمو کتک میزدولی الان فقط میره رو اعصابم،به خدا میگم به دادم برس منو از دست این دیو نجات بده ولی اونم هیچ کاری نمیکنه برام شما بگید من چکار کنم اصلا نمیذاره کلاس یاباشگاه یاهیچ جاهم برم ادمی هم نیستم که دزدکی برم جایی چون میگم مدیون نشم بهش ولی اون بشه اون دنیا خدا سزاشو میده کاردرمنزلم نمیذاره انجام بدم کلا همه بال و پرم رو چیدو انداخت تو خونه الانم داره سر به جونم میکنه تا سکته کنم بمیرم،زنگمزدم ۱۴۸۰مشاوره بهزیستی گفت جداشو ولی شوهرم میگه بروبچه رو ببربجا مهریه ات انقدر حریفه که نمیتونم کاراشو ثابت کنم خیلی پاچه پاره هست،اسفند و تخم گشنیز وهرچی گفتن دود کردم فایده نداشت هرچی سوره و اینام گفتن خوندم باز فایده نداشت رفتم دعا نویس گفت جادوی سنگینی گرفتن برات و دیو هم تو بدنش هست که زن هستن و نمیذارن با تو زندگی کنه و بایدبیادوبیرونشون کنه ولی نمیادمنم ولش کردم دیگه هیچ راهی نمونده که نرفته باشم و به هردری زدم برااینکه خوب بشه ولی هرروز بدترمیشه ومنوبیشترعذاب میده،اگه من این بلاهارو سرکسی میاوردم خدامنومیکشت ولی اونو هیچ کاریش نمیکنه هرچی هم حرف میزنم باهاش هیچ فایده ای نداره انگاراصلاادم نیست وبایه حیوان فرقی نداره انگاراصلاتوسینه اش دل نداره محبت مهراصلا نداره من هیچ کار بدی نمیکنم ولی فقط به ما مهرنداره وگرنه خودشو فدای خواهراش میکنه هیچوقت ندیدم برگرده بهشون ولی نشدیه باردورهم باشیم ومن و بچمونوتحقیرنکنه منم دیگه نمیرم خونه هاشون بخاطراین رفتارشوهرم،
خیلی منزوی وعصبی شدم افسردگی دارم میگیرم توروخدا بگیدچکار کنم یه چیزی هم هست که نمیتونم به کسی بگم بجزشما شوهرم موقع رابطه جنسی ازم توقع های زیادی داره ....
من اصلابراش مهم نیستم واقعا خسته میشم... اعتراض هم که میکنم بازاخلاق گندشورو میکنه نمیدونم باید چکارکنم شماخواهرانه راهنماییم کنید،مامان مهری هستم
#ایدی_ادمین_پرسش_پاسخ 👇❤️
@adminam1400
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#چله_شهدا ❤️🍃 #شهید_نوزدهم 🍃🌻 شهید علی اصغر خنکدار☀️🍃 ذکر صد صلوات و قرائت زیارت عاشورا هد
#نامه_های_آسمانی 🌱
وصیت نامه شهید علی اصغر خنکدار
بار الها، بارپروردگارا، ترا سپاس میگویم که این بنده گنهکار را فرصتی دیگر عنایت کردی تا بتوان با خود بیندیشم و از کردههای خلاف خویش پشیمان و با توکل بر خدای بزرگ برای رضای معبود خویش استغفار و طلب عفو و بخشش برای خویش نمایم.
خدایا، معبودا، بار الها به تقصیر خویش اعتراف کردهایم و این بار نیز میگویم و مینویسم که انسانی گناهکارم و هیچ راهی برای خود نمیبینم و تنها روزنه امیدم به تو است و خدایا فقط تو را میپرستم و از تو یاری میجویم. خدایا بندهای حقیر و ضعیفم و تحمل آتشهایی را که تجسم اعمال خلاف من میباشد را ندارم. دستم را بگیر و مرا در این امتحان الهی موفق و قلم عفو بر جرایم بکش.
الهی به حق هشت و چارت زمان بگذر شتر دیدی ندیدی
و خدایا چشم طمع به بهشت تو ندارم، زیرا که خدایا عبادتهایم را برای این به درگاهت میکنم که تو را لایق عبادت میدانم و تورا عادل میدانم و میدانم که تنها بودن در جوار تو سعادت حضور در قیامت تو است که انسان را سعادتمند میکند. خدایا سالها و ماههاست مه به دنبال دست یافتن به وصال خویش در شهرها و آبادیها و کوهها و جنگلها و دشتها و بیابانها را پشت سر گذاشتهام، با کاروانی از دوستان و عزیزان حرکت کردم و در هر مسیری، بر سر هر کوهی و برزنی از یکی که از عاشق تو مخلص تو بود، جدا گشتم، یک یکشان به سوی جوار حق پرواز کردند شهد شهادت نوشیدند.
در جنگلها به یاد عزیز، در کوهها به یاد یاری مهربان، در صحرا و شنزار به یاد سردارانی و . . . شال عزا بر گردن نهادیم و همیشه در این فکر بودم که چگونه میتوان آنان شده گونه میتوان عاشق شد. عاشق الله شیفته الله،آری خدای مهربان این بار نیز در آبهای هور به دنبال رسیدن به وصال خویش حرکت کردم، شاید به آرزوی خویش دست یابم. خدایا اگر مرا در زیر آبها خفهام کنند، اگر تمامی هور را ظرفی از آتش سازند و مرا در میان آن پرتاب نمایند، اگر گلولههای سر بین دشمن بد کین قلبهای گنهکار مرا سوراخ کند، همه اینها را به عشق دیدار تو با جان و دل میپذیرم و آماده پذیرایی تمام مشکلات در مسیر تو هستم و تنها انتظارم و آرزویم در تحمل این سختیها دیدار وجه الله و رسیدن به وصال معبود میباشد.
الها دوری خانه ،زن و فرزند را ،خدایا گلولههای دشمن را، خدایا بیخوابیهای فراوان را تحمل میکنم، ولی دوری تو را حتی یک لحظه تحمل نخواهم کرد . خدایا تو را سپاس میگذارم که این بار سعادت را نصیب من کردی تا در یک تلاش برای برپایی عدل و قسط در جامعه شرکت داشته باشم و آرزو دارم خالصانه از من بپذیری وصیتهایم را این گونه آغاز کنم. اسلام را تنها مکتب بر حق جامعه میدارم و تنها دین نجاتبخش میدانم و برای اجرای احکام آن تمامی سختیها را همچون شربت شیرین بر عمق جان خویش میپذیرم. بار الها از این آیه عزم خویش را جزم نمودم تا به آن جامه عمل بپوشانم و اعتقاد دارم که جنگ را تا نابودی دشمن و رفع فتنه در عالم باید ادامه داد و در این مسیر پیروزی حتمی است، انشا الله.
امت اسلام مردم ایران و دوستان و آشنایان جنگ را سرلوحهامور خویش قرار دهید و شهادتم را وسیلهای سازید برای تقویت بیشتر جبههها و ثابت کنید که جای خالی هر شهیدی هزاران لانه سرخ ژولیده میشود که با نورانیت خویش ظلمتها را به نابودی و قهقرا میکشاند.
هنگامی که خبر شهادتم را شنیدید، به یاد سنگر خالی من و اسلحه بر زمین افتادهام باشید و برای پر کردن سنگر و برداشتن سلاحم کمر همت بندید و روانه جبههها گردید و تنور جنگ را گرم نگه دارید، زیرا که به قول امام عزیز جنگ برایمان یک نعمت است. سپاه را خانه خویش میدانم و افتخار میکنم که در این لباس درآمدهام و با جان و دل در آن برای رضای خدا مشغول انجام وظیفه هستم و شهادت در این لباس مقدس را افتخاری برای خویش میدانم، زیرا به قول امام علی (ع) لباس سربازی جامه فاخر است که در دنیا لباس عافیت و در آخرت خرید بهشت خواهد بود انشا الله.
پیامم به مسئولین شهر و کشور این که جنگ سرلوحه امور قرار دهید و با حضور فعال خود در جبهه و حمایت همهجانبه از بسیجیان دلاور هر اداره و سازمان و نهادی را به سنگری از سنگرهای میدان نبرد بر علیه سلطه استعمار مبدل سازید و به آنهایی که نغمه شوم صلح را سر میدهند، میگوییم که ما صلحی را میخواهیم که رعایت عدالت در ا» بشود و آن محاکمه متجاوز و احقاق حقوق دو ملت ایران و عراق میباشد. پدر و مادرم خوبم از این که توانستم در هنگامی که نیاز شدیدی به من داشتید در کنار شما باشم، از شما عذرخواهی میکنم و از شما طلب عفو و بخشش را دارم.
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️🍃 سلام من ازتون راهنمایی میخواستم خب من با یه آقایی در حد پیام در ارتباط هستیم ما هم
#پاسخ_اعضا 💜🍃
سلام و خدا قوت.
پاسخ خانمی که از ساوه بودن. دخترشون ۱۳ سالش هست و مدام بالا میاره و آب زیاد میخوره... عزیزم دختر شما ( رودل داره یا نافش افتاده) ببرش جایی که واردن براش جا بندازن...پسر من هم همینطور بود بردم خونگی وخوب شد... راستی باید ناشتا باشه .اگه جایی وپیدا نکردی پیام بزار تا آدرس اراک بدم ببرش.انشاالله که نتیجه میگیری...برای پسرم دعا کن کار گیرش بیاد
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام
دوستی که زن داداششون سقط دائم دارند وقتی باردار شد سوره حاقه نوشته و همراهش باشه ان شاءالله از سقط در امان میشه
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام خانمی که بدنشون لک وجوش داره سرکه انگبین براشون خوبه
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام اون دوستی که برای افتادگی ناف پرسیدن
جا انداختن ناف کار بسیار ساده ای هست
کرج تیم اقای فرج الله قاسمی هستند سرچ کنید ادرس را پیدا می کنید
یک درمانگر خانم براتون جا می اندازند
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام
برای دوستی که گفتند دخترشون هر چی می خوره بالا می اورد وروزی 25 لیوان آب می خوره اما احتمال اینکه معده اش سرد شده یک طبیب ویزیت بشه بد نیست
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام ممنون از گروه خوبتون
چقدر داستان نسترن وحسین اسکم را درآورد چقدر غصه خوردم واقعا همچون خانمهایی مثل نسترن کم پیدا میشه خدا خیرت بده عزیزم الهی بهترین زندگیا نصیبت بشه چقدر دل بزرگی داشتی خیلی بزرگی کردی دعای خیر آن بچه همیشه پشت سرته تو بهترین کار و کردی خیلی خوشحال شدم از تصمیمت که نگذاشتی یک بچه بی پدر بزرگ بشه موفق باشی بانوی بخشنده
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام خدمت همگی واون خواهر عزیز که مادرشوهرشون ارث پسرشون رو نمیدن و خودشون مستاجرن خواهر عزیز اول بادرستی یه بار دیگه صحبت کن اگه مادره قبول نکرد از طریق قانون حقتون رو بگیرید اونم وقتی ۱۵ملیارده چرا سختی میکشید گذاشتید مادرش حقتون رو بده شاید اصلا نداد وهمه رو بالا کشید از حقتون نگذرید
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام و عرض ادب ار کانال پرفایده تون انشالله که مشکلات و گرفتاریها همه تون به حق بی بی دو عالم حل بشه و حاجت روا بشید . میخواستم بگم خیلی مشکل دارم سر دوراهی قرار دارم. بین عقل و احساسم گیر کردم .خانمی ۴۰ ساله هستم .شوهرم معتاده خیلی کمپ و کلینیک بستریش کردیم ولی به یکی دوماه نرسیده که دوباره لغزش میکنه دیگه نمیدونم چکار کنم خسته شدم اعتیاد روی همه چیز زندگی مون تاثیر گذاشته نه رفت وآمد ی با فامیل و خانواده داریم نه درآمدی داره ونه رفتارش با من و دختر ام خوبه .ولی وقتی اون یکی دو ماه پاک میشه خیلی آدم احساسی و مهربونیه بهمون اهمیت میده زندگی مون رو تامین میکنه ولی انگار یه سحر و طلسمی تو زندگی مون افتاده که تا میاد زندگی مون پا بگیره و حالمون خوب بشه دوباره شوهرم لغزش میکنه و همه چی بهم میریزه. حتی خود شوهرم هم خیلی درد میکشه و گریه میکنه که خدایا چرا نمیشه چرا کمکم نمیکنی پاک بمونم .چند باری توی فال و کتاب بهم گفتن که زنی زندگیت رو طلسم کرده و تا اون طلسم باطل نشه زندگیت درست نمیشه .من فقط به خدا پناه بردم و ازش کمک خواستم که خدا مکرشون رو به خودشون برگردونه. از شما دوستان عزیز هم التماس دعا دارم و هم راهنمایی میخوام و اگه دعایی بلدید یا تجربه ای دارید بهم بگید که چکار کنم و چطوری این سحر و طلسم رو باطل کنم .ممنونم و التماس دعا که شوهرم به خاطر دختر ام سالم بشه تورو خدا عاجزانه ازتون میخوام با دلهای پاکتون واسمون دعا کنید😭😭🙏🙏
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽