زیارت-عاشورا-صوتی-–-کربلایی.mp3
2.68M
قرائت زیارت عاشورا❤️
صوتی 🌱
با نوای کربلایی 🌸🍃
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#چله_شهدا ❤️🍃 #شهید_نوزدهم 🍃🌻 شهید علی اصغر خنکدار☀️🍃 ذکر صد صلوات و قرائت زیارت عاشورا هد
#زندگینامه 🌸🍃
زندگینامه شهید علی اصغر خنکدار
در سال 1341 در روستای "کلاکر محله" شهرستان "قائمشهر" به دنیا آمد. او فرزند دوم خانواده بود. علی اصغر پیش از آغاز دوران تحصیل رسمی درمدرسه به مکتب خانه رفت و به فراگیری قرآن پرداخت. در سال 1348 در مدرسه «همام» روستای کلاگر محله تحصیلات دوران ابتدایی را آغاز کرد.
. او برای همسر خود احترام فراوان قایل بود اما حضور در جبهه را ترک نمی کرد. در مدت کوتاه بازگشت از جبهه نیز به جمع آوری نیرو می پرداخت. به هنگام تولد نخستین فرزندش برای مدت کوتاهی در یکی از بیمارستانهای شهرستان بابل حاضر شد و او را به یاد دوست و همرزم شهیدش" حمید رضا "نامید و سپس به جبهه بازگشت. علی اصغر به امام خمینی (ره) عشق می رزید، با ذکر مصیبت امام حسین (ع) و با شندیدن مصائب ائمه اطهار به گریه می افتاد. جبهه برای او از همه چیز مهم تر بود. در حالی که منزل شخصی نداشت و حقوق بسیار کمی از سپاه دریافت می کرد جبهه را رها نمی کرد. در کنار روحیه خشن نظامی از روحی لطیف و وجدانی بیدار برخوردار بود. توجه به اصلاح اخلاقی دوستان و همرزمان، اهتمام به رعایت آداب شرعی و اخلاقی تحصیل و به بطالت نگذراندن عمر در جوانی از یکی از دست نوشته هایش به خوبی مشهود است. او پس از مدت فرماندهی گردان امام محمد باقر (ع) برای گذاراندن دورة آموزش فرماندهی به پادگان امام حسین (ع) تهران اعزام شد. از 18 اردیبهشت 1363 تا 15 مرداد 1363 دوره مزبور را گذراند و پس از آن برای مدت کوتاهی به قائمشهر برگشت. در تاریخ 21 مرداد 1363 به عنوان جانشین واحد عملیات منصوب شد. اما دو ماه بیشتر طاقت نیاورد و بار دیگر در 1 آبان 1363 به جبهه اعزام و به عنوان جانشین گردان امام محمد باقر (ع) مشغول به فعالیت شد. در تاریخ 15 آبان 1363 بار دیگر از ناحیه پهلو بر اثر اصبت ترکش مجروح شد. لکن مداوای طولانی را نپذیرفت. در 1 اردیبهشت 1364 به فرماندهی گردان حمزة سید الشهدا (ع) منصوب شد و تا شهریور در آن گردان باقی ماند. سپس به عنوان جانشین محور دوم لشکر که فرماندهی آن بر عهده سردار عمرانی بود منصوب شد. در حالی که رزمندگان گردان امام محمد باقر (ع) اصرار داشتند او را به گردان امام محمد باقر (ع) برگردانند. در همین حال و هوا دومین فرزندش "زینب" به دنیا آمد. از نفوذ کلام بالایی برخوردار بود واین بنا به فرمایش حضرت علی (ع) به خاطر یکی بودن گفتار وعمل او بود. دربارة نفوذ کلام شیری ـ یکی از همرزمان ـ می گوید : در سال 1364 خنکدار به من اعلام کرد که روستای شما باید یک دسته نیرو به منطقه جنگی اعزام کند. من نیز به او گفتم چون تعدادی از بسیجیان روستا در جبهه هستند شاید استقبالی که انتظار می رود صورت نگیرد. وی با چهره مصمم گفت : «شما جلسه ای بر قرار کنید که من برای صحبت با مردم به آنجا بیایم.» چند ورز بعد مراسمی بر پا شد و از ایشان برای سخنرانی دعوت کردیم. وی با کلامی شیوا، چنان صحبتی کرد که فردای آن روز به تعداد بیش از یک دسته بسیجی با بدرقه مردم روستا به جبهه ها رفتند. علی اصغر در جریان عملیات والفجر 8 در تیپ 1 لشکر 25 کربلا در فاو حضور داشت و معاون محور 2 بود اما به خاطر علاقه خاصی که رزمندگان گردان امام محمد باقر (ع) به او داشتند و با به صلاحدید فرمانده لشکر به این گردان بازگشت. در 20 بهمن 1364 در دقایق اولیه عملیات والفجر 8 وقتی نیروها به آن طرف ساحل اروند رسیدند، او در حالی که نیروهای رزمنده را از درون قایقی به جلو هدایت می کرد، چندین بار فریاد کشید کربلا جلوی من است، من کربلا را می بینم. در همین حال تیری به شقیقه اش اصابت کرد و در دم به شهادت رسید. پیکر علی اصغر خنکدار در گلزار شهدای روستای" کلاگر محله"در شهرستان "قائمشهر" به خاک سپرده شد. یک سال بعد در جریان عملیات کربلای 5 برادرش "جعفر خنکدار" هفده ساله به شهادت رسید. سه سال بعد در تاریخ 4 مرداد 1367 در روزهای آخر جنگ "محمد باقر خنکدار" در منطقه عملیاتی جزیرة مجنون به اسارت دشمن در آمد و در سال 1369 به آغوش خانواده بازگشت. از شهید "علی اصغر خنکدار" یک فرزند پسر به نام "حمیدرضا" که در زمان شهادت پدر دو ساله و دختری به نام زینب که شش ماهه بود. به یادگار مانده است
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️🍃 سلام من ازتون راهنمایی میخواستم خب من با یه آقایی در حد پیام در ارتباط هستیم ما هم
#پاسخ_اعضا 💜🍃
سلام خدمت همه ی دوستان انشاءالله خداوندمشکل همگی راحل کندخانمی فرمودن براشستن بچه کوچکش آب اول شیررایخ است چکارش کنداسراف نشه اگردستشویی میشوربش یه آفتابه بذارتودستشویی این آب یخ رابریزداخلش واسه مصارف خودتان ازآفتابه استفاده کنیداگردرحمام میشوییش درتشت آب رانگه دارواسه حمام خودت یابچه باآب گرم قاطی کن ولرم شداستفادش کن که اسراف نش
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام خواهری که بچشون اسهال گرفته میگه به خاطر دندونش هست. عزیزم بچه مه میخواد دندون در بیاره چون لثش میخاره همه چیو تو دهنش میبرهذممنکنه عفونت ومیکروبی وارد دهنش شده باشه. اگه اسهالش حالت خلطی داره باید دارو بخوره
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام خواهری که میگن برادر57 سالشون کم خونی داره. چون مرد هستن و خونریزی ماهیانه ندارن شاید خونریزی داخلی دارن وباید پیگیری کنن
🍃🍃🔹🔹🔹🔹🔹🔹🍃🔹
سلام خواهری که پشت سرشون درد میکنه احتمالا فشار خون یا چربی خون دارید. ان شاء الله درمان کنید. برای فراموش کاری زیاد آیت الکرسب بخونید وصبح ها 21 عدد مویز بخورید
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام برای خانمی که میگفت برای دخترش که قدشون کوچیک مونده براشون حجامت کمر وساق پا برای دخترم که همچین مشکلی داره میخوام ببرم خواهرم برده برای پسرش قد وزنش بهتر شده پیش دکتر بلاغت قم خیابان سمیه
ودکتربیتا علی مردانی فوق تخصص غدد بیمارستان حضرت معصومه. .من خودم دخترم رو 3سال هست پیش ایشون میبرم
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
برای سرفه نوزادشون من خودم به دخترم از چند ماهگی هرموقع سرفه میکنه دونه به روزی چند مرتبه میدم خیلی تاثیر گذار هستش روزی چند تادونه به رو خیس کنید با آب داغ تا خنک بشه صاف کنید در حد یک قاشق به نوزادشون بدن خیلی خوبه
و خانمی که دست وپاشون خواب میره از گردن وکمرشون هست دیسک گردن وکمرشون درگیر هست مادرم همین مشکل رو داره ودکتر برای عمل نوشتن
البته طبق سوزنی خیلی خوب هست من خودم اونجا مراجعه کردم خیلی خوب هست برای دیسک کمر خیلی بهتر شدم قم صفایه ساختمان سپهران
ممنون از کانال خوبتون یا علی
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام برای خانمی ک کابوس میبینن خودشون و همسرشون آیه 18و 19 آل عمران رو بخونن.
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام برای خانمی ک راهکار خواستن ک تو شستشوی بچشون آب اصراف نکنن.ی لطفی کنید ب اندازه ای ک آب لازم دارید داخل ی ظرف،روی اجاق، آب رو گرم در حد ولرم کنید ک زیاد زمان نبره و بعد از اون پوشک بچه رو باز کنید و بشورید اگر هم منظورتون برای حمام کردنه و سختتونه آب گرم کنید چند تا دبه تمیز پر کنید ک برای مواقع قطعی آب داخل دستشویی استفاده کنید یا وقتی حمام و دستشویی نیاز ب شستن داشت استفاده کنید.من خودم برای تراس شستن یا قطعی آب استفاده میکنم.
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام
برای خانمی که گفتن یک ساله عقدن ونامزدشون شون نماز نمیخونه وپول از حسابشون برداشت کرده.
عزیزم تا تو بخوای دعا کنی این آقا هدایت بشه خودت از بین میری.
چاره کار دعا کردن نیست تو شرایط شما
یک فکر اساسی به حال خودت بکن.قبل اینکه برید زیر یک سقف
🍃🍃🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🍃
سلام خدمت شما دوست عزیز و ممنون از زحمات شما خدا خیرتون بده ا دوستان تورا بخدا کمک کنید من ۲۳ ساله ازدواج کردم دراین مدت خیانت زیاد دیدم شوهرم با زن داداش خودش ومن رابطه داره و همیشه انکار میکنه جدیدا ۳ماه نگاه هم نمیکنه؟ فقط دلمو میسوزنه میگه تو فقط تو خونه نوکر هستی من فقط به خاطر بچه هام تحمل میکنم احساس میکنم ۳تا بچه هام ومن طلسم شدیم همش تو خونه و ساکت هستیم این بگم شوهر اجازه هیچ کاری بهم نمیده حتی دیدن خانواده انگار من دشمن خونی او هستم او پسر عمه من هستش پسر بزرگم ۲۲ دختر کوچکم ۱۴ ساله هستن یه جوری برادر کوچکم به برادر بزرگم هشدار داد که زنش با شوهرم سر وسری داره ولی اون نه می بینه نه میشنوه
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام به همه دوستان مجازی خوبم خسته نباشید.به خانمی که دیابت حاملگی دارن هشت ماهه باردارن منم واسه دوتا حاملگیم همین مشکل را داشتم واسه دومی انسولین واسم تجویز کردن ی روز با دوز دو استفاده کردم قندخونم بیشترشد دیگه نزدم اما روزی سه قرص متفورمین ۵۰۰خوردم.انشاالله مشکلی واستون پیش نیاد ولی من بچه دومم ۳ کیلو و ۱۰۰گرم بدنیااومد و ریزتر بود
من دستگاه هم داخل خونه داشتم خودم قندمو کنترل میکردم کافی بود ی لقمه نان بخورم قندم میرفت بالا ولی همه میوه و غذا بدون نان خوردم
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلامبرایخانمیکهپسریازدهسالهالتشکوچکوداخلپسرمنهموقتیبدنیااومدهمینطوریبودخیلیکوچکبودمنخیلیهمییتندادمولیالانبزرگشدهمنرومنمیشهازشبپرسمولیشماخواهربرایاینکهخاطرتجمعبشهببرشدکترانشاللههیچمشکلینداشتهباشه
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی 🍃🌸 ستاره مامان گفت چایی نخور مامان جان. بعد از ظهر که اومدی بدون اینکه غذا بخور
#داستان_زندگی 🌸🍃
گفت داری دروغ میگی، تو دوست پسر نداری
گفتم دارم، عاشقشم
گفت اونروز که از کلانتری اومدیم بیرون ، من نرفتم و یه گوشه پنهون شدم
دیدم که سوار اتوبوس شدی
گفت با تاکسی دنبال اتوبوس اومدو و دیدم کجا پیاده شدی و خونتونو یاد گرفتم .
از یه طرف ناراحت بودم که دیده سوار اتوبوس شدم چون به غرورم برخورد.
از یه طرف ناراحت بودم که آدرس خونمون وپیدا کرده و میترسیدم داستان درست کنه برام.
بهم گفت مدت هاست آدم گذاشتم جلو در خونتون و ندیده از خونه خارج بشی، تو چطور دوست پسر داری که نمیری بیرون
وقتی این حرفارو شنیدم احساس کردم خلع صلاح شدم ، مثل آدمیکه تو دام افتاده.
پیش خودم گفتم ستاره خدا به دادت برسه که گیر یه گرگ افتادی.
گفتم من نمیخوام با کسی رابطه داشته باشم اونم مرد به این سن بالایی
گفت من شوق زندگی دارم
یه پیرمرد از کار افتاده نیستم.
بهم گفت میخوام باهم بریم بیرون حرف بزنیم
اولش قبول نکردم
اما ترسیدم تلافیش رو سره زهرا دربیاره و بیکارش کنه.
میدونستم زهرا چقدر نیاز مالی داره.
پس قبول کردم
هرشب گریه میکردم
میگفتم خدایا نجاتم بده
نقطه ضعفم دوستم بود، زهرا.
وضع مالی خیلی بدی داشتن ، از همون دوران دبیرستان خبر داشتم.
دوتا برادر کوچولو داشت.
تا روز قرار رسید
جلوی آینه نشستم تا آماده بشم
آینه لک داشتم و حتی دل و دماغشو نداشتم که پاکش کنم.
شروع کردم به آرایش کردن و آخرشم یه رژ خیلی قرمز زدم تا مرد موجوگندمی بدش بیاد و دلشو بزنم . از اتاق اومدم بیرون ، مامانم با دیدن رژ قرمز شوکه شد، گفت اینجوری میخوای بری بیرون؟
گفتم آره.
گفت تو که فقط اینو تو خونه استفاده میکردی. یه لبخند زدم و خدافظی کردم
جایی که قرار گذاشته بودیم یه کافی شاپ توی بالای شهر بود و تا خونه ی ما بیشتر از یک ساعت فاصله داشت.
مرد مو جوگندمی بهم گفت بود بیام دنبالت ، منم گفته بودم نه.
چند روز پول جمع کرده بودم تا بتونم پول تاکسی اونروز رو بدم و خودمو بدون اتوبوس به اونجا برسونم
جلو دره کافی شاپ منتظر ایستاده بود ، بهش سلام کردم.
از دیدن رژ لبم و شوکه شده بود. بهم گفت قبل از اینکه بریم تو کافی شاپ بیا تو ماشین کارت دارم. سوار ماشین شدم سریع یه دستمال کاغذی بهم داد گفت رژتو پاک کن.
گفتم من پاک نمیکنم ، من همیشه رژ میزنم و به تو ربطی نداره.
گفت پس خودم پاک میکنم.
دستشو با دستمال اورد جلود که پاک کنه
دستشو گرفتم و تا تونستم گازش گرفتم ، اونقدری که متوجه شدم دندونم رفت تو پوستش
شوکه شده بود، عصبی بود از حرص میخواست ماشینو روشن کنه که سریع پیاده شدم.
خودم از ترس داشتم میمردم ، شروع کردم به دوییدن ، میخواستم ماشین بگیرم برگشتم ماشینشو نگاه کردم که دیدم سرشو گذاشته روی فرمون.
پیش خودم جیگرم خنک شد که اونقدری ناراحت شده که سرشو گذاشته رو فرمون ...
رفتم به ماشینش نزدیک شدم از بیرون داخلو نگاه کردم دیدم از دستش خون میاد.
با ترس سوار ماشینش شدم صداش زدم ، جواب نداد. دستمو زدم به سرش دیدم از درد دستش ضعف کرده.
وقتی دستشو دیدم انگار گرگ بهش حمل کرده بود
سریع رفتم تو همون کافی شاپ و گفتم آب سرد بدید.
دیده بودم تو فیلما آب سرد میریزن رو اینایی که از حال میرن.
سرشو چسبوندم به صندلی ، آبو گرفتم ریختم تو صورتش
هوشیار شد ، بهم گفت عقل نداری راحتی ...
گفتم تقصییر من بود که دلم سوخت اومدم ببینم مرده ای یا زنده ای.
گفت میبینی که زنده ام ولی زخمی
آب سردم ریختی روم و سگ لرز شدم
با همون حالش منو رسوند خونه . البته نه نزدیک . سره خیابون به اصرار خودم که آشنا نبینه.
از اون روز قرار های ما بیشتر شد
گاهی تو کافی شاپ ، گاهی رستوران.
هنوز در مورد بچه هاش چیزی بهم نگفته بود
نمیدونستم چطور در مورد دخترش حرف بزنم.
چطور بهش بگم چرا انقدر با دخترت بیرحمانه رفتار میکنی!
همزمان یکی از همون دخترخاله هام که تو زندگیم همیشه اذیتم کرده بود من و عموی دوستمو تو خیابون دید و تو فامیل پر شد که ستاره با یه پیرمرد رابطه داره
خاله هام یکی یکی زنگ میزدن به مادرم که شنیدیم ستاره با یه پیرمرد دوسته.
نوبت داییام شد.
خاطرات تلخ بچگیم و رفتاراشون برام زنده شد.
دوست داشتم بمیرم اما این حرفارو نشنوم.
مادرم سعی میکرد به گوش بابام نرسه اما به گوش عمه هام رسیده بود و اونا به پدرم گفتن.
خودمو تو اتاق حبس کرده بودم.
زورکی دو قاشق غذا میخوردم
جواب تلفن های کیامرث رو نمیدادم...
نگران شده بود
چند کیلو وزن کم کرده بودم
به زهرا ماجرای خودم و عموش رو گفتم
بهش در مورد خاله ها و دایی هام و عمه هام و حرفاشون گفتم.
اونم همه شو به عموش گفت
یه روز زنگ خونمون زده شد.
#ادامه_دارد....
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#نکات_سلامتی 🍏
✂️ عمل های جراحی ✂️
⭕️ عمل جراحی نکنید زیرا پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله راضی نیستند و البته هر عمل جراحی ، جایگزینی در طب اسلامی برای درمان بیمار دارد .
🎁 نمونه هایی از درمانهای طب اسلامی که جایگزین عمل جراحی هستند :
♻️ جایگزین عمل آپاندیس ، مصرف عسل خوب با سیاه دانه به صورت مداوم تا کامل درمان شود .
♻️ جایگزین عمل سنگ کیسه صفرا ، داروی جامع امام رضا علیه السلام با آب سنا .
♻️ جایگزین عمل های جراحی سرطان خون ، قرص خون .
♻️ جایگزین عمل جراحی گرفتگی عروق قلب ، داروی باز کننده عروق .
♻️ جایگزین عمل جراحی سنگ کلیه داروی جامع امام رضا علیه السلام با آب ترب یا آب سداب .
♻️ جایگزین عمل انواع تومور ، داروی ثفا و داروی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله .
♻️ حجامت نقره جایگزین درمان های آب آوردن مغز کودکان .
♻️ جایگزین عمل کمر درد و سیاتیک ، گذاشتن ناخنها روی رگ سیاتیک یا محل درد .
♻️ جایگزین عمل تنگی نخاع ، حجامت مخصوص .
♻️ جایگزین برداشتن رحم ، جوشانده سماق و گشنیز و مصرف سویق عدس.
♻️ جایگزین عمل کیست تخمدان تباشیر با آب شاهی .
♻️ جایگزین عمل کیست کلیه تباشیر با اب ترب .
♻️ جایگزین کشیدگی و پارگی تاندوم یا رباط ، داروی جمع کننده .
♻️ جایگزین تنگی کانال عصب دست جا انداختن رگها .
♻️ جایگزین کوتاهی عصب پا ، فشار دادن مرتب پاها است .
♻️ جایگزین عمل زانو شیطرج و مرکب مفاصل .
♻️ جایگزین عمل کیست مویی ، داروی پوستی مالیدنی و جامع و عسل .
♻️ جایگزین عمل بواسیر ، بلادر است و سعد .
♻️ جایگزین عمل پروستات مرکب 4 .
♻️ جایگزین عمل آب مروارید ، سرمه نشادر .
♻️ جایگزین لیزر چشم و میل زدن مجرای اشک ، سرمه کافوری .
♻️ جایگزین عمل پولیپ بینی ، قطره مرزنجوش جامع .
♻️ جایگزین عمل پولیپ روده ، تزریق اب قسط و نمک .
♻️ جایگزین عمل تنگی مجرای ادرار ، تزریق آب قسط و نمک در مجرای ادرار.
♻️ جایگزین سیاه شدن استخوان لگن ، مصرف استخون ساز و سویق سنجد.
♻️ جایگزین عمل پیوند کبد مرکب یک.
♻️ جایگزین عمل بزرگ شدن طحال ، اگیر ترکی یا همان داروی طحال .
♻️ جایگزین عمل چسبندگی روده داروی سدد و روغن بنفشه .
♻️ جایگزین عمل پیوند کلیه ، مغز گردو و زنیان و مرکب 4 .
♻️ جایگزین عمل عمل پیوند ریه ، ادرار شتر .
♻️ جایگزین عمل شقاق ، جامع و عسل.
♻️ جایگزین عمل فیستول ، نمک و جامع و عسل .
♻️ جایگزین قطع پای دیابتی ، جامع و عسل و نمک .
♻️ جایگزین عمل سوراخ قلب ، قرص خون .
♻️ جایگزین عمل دریچه قلب ، قرص خون وتقویت قلب .
♻️ جایگزین عمل سینوزیت ، روغن بنفشه وقطره مرزنجوش جامع .
♻️ جایگزین لیزر کردن پوست ، داروی پوستی مالیدنی یا آب قسط و عسل .
♻️ جایگزین برداشتن خال پوستی ، داروی پوستی مالیدنی .
♻️ جایگزین لیزر زگیل ، چوب زگیل یا نمک .
♻️ جایگزین عمل چسبندگی رحم ، نشستن در آب مرزنجوش .
♻️ جایگزین عمل واریکوسل ، داروی ورم بیضه .
♻️ جایگزین عمل بیضه ، پودر تین فیل .
♻️ جایگزین عمل برگشت ادرار مرکب 3
♻️ جایگزین بخیه دهانه رحم ، فرفیون.
♻️ جایگزین عمل دیسک گردن ، سویق جو و گذاشتن ناخن .
♻️ جایگزین عمل آب سیاه ، قوز قرنیه وانواع کوری شافیه 16 ماهه با اب باران.
♻️ جایگزین کاشت حلزون ، شافیه 20 ماهه و آب کندر .
♻️ جایگزین عمل نازایی و کاشت ، پودر تین فیل و باه زنان .
♻️ جایگزین عمل لوزه ، داروی امام کاظم ، جامع و عسل .
♻️ جایگزین عمل خونریزی مغز یا لخته شدن، شافیه با آب مرزنجوش.
♻️️ جایگزین عمل تیروئید وگواتر جامع با آب مرزنجوش.
♻️ جایگزین سزارین داروی زایمان آسان و یا علی گفتن است .
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#عاشقانه ❤️
هنوز با یادآوری آن روزها لبخند بر روی لبهای من و علی مینشیند و باز علی با همان نگاه آشنایش مرا مینگرد و باز همان لبخندهایش را میزند.
- نسرین تو اصلا عوض نشدی.
- تو از شیطنتهای من خسته نشدی؟
- نه... شیطنتهات شده تنها دلخوشی من. همیشه میترسیدم بعد از ازدواج با من، دیگه مثل اول دلشاد و سرزنده نباشی ولی حتی شرایط سخت زندگی هم تو رو عوض نکرد.
یک شیطنت بامزه و البته به قول بابام شوخی بیمورد باعث شد من و علی با هم ازدواج کنیم. من دختر بازیگوش و باهوشی بودم و البته هستم. توی مدرسه همه من رو میشناختن چون با همه سر شوخی داشتم. همه دبیرها ازم راضی بودن چون درسام خیلی خوب بود.
ما باید سر کلاس ورزش از شلوار ورزشی استفاده میکردیم و مهناز همکلاسی من که روی یه نیمکت مینشستیم، از پوشیدن شلوار ورزشی متنفر بود و من مثل همیشه یه شیطنت قلقلکم میداد. شلوار ورزشی اونو از زیر نیمکت برداشتم و تویش رو پر از برف کردم و از پنکه سقفی کلاس آویزون کردم تا ازش آب بچکه... همه زدن زیر خنده، حتی خود مهناز هم میخندید. تا اینکه در کلاس باز شد و دبیر ورزشمون اومد. تا این صحنه رو دید، به من نگاه انداخت که روی نیمکت ایستاده بودم و رفت سراغ معاون مدرسه. خانوم اقتداری، (معاون) که من رو خیلی دوست داشت، تا این صحنه رو دید با دبیر ورزشمون شروع کرد به خندیدن اما بعد از چند لحظه رو کرد به من و گفت:
- تو که میدونی قراره لیست بیانضباطها رو بزنم به شیشه دفتر. تو در صدر لیست قرار میگیری.
روز بعد اسم من اول لیست بیانضباطها نوشته شده بود، اونم با نمره هفت. برام مهم نبود چون میدونستم میتونم تا آخر ترم بهشون اصرار کنم چون درسام واقعا خوب بود. همین شوخی باعث شد که آوازه و شهرت من بیشتر از قبل تو مدرسه بپیچه. سمیرا خواهر علی این جریان رو توی خونه برای علی تعریف میکنه و علی ناخواسته کارهای من براش جالب به نظر میاد و تصمیم میگیره که من رو ببینه. چند روز بعد از جلوی مدرسه با سمیرا من رو تعقیب میکنن. من با چند نفر از دوستام به سمت خونه راه افتادیم. من همیشه توی راه مدرسه صدای آژیر ماشینهای پارک شده در پیادهرو رو درمیآوردم تا با این کار بهشون بگم عابرای پیاده هم حقی دارن.
علی و سمیرا حسابی به من میخندیدن. بارون هم تندتند شروع کرده بود به باریدن و از ناودونها آب میاومد. من، بچهها رو به سمت ناودونها هل میدادم تا حسابی خیس بشن و البته خودم هم از زیر ناودونها میرفتم چون عاشق بارونم.
این شیرینکاریهام به دل علی میشینه و به قول خودش عاشقم شد در حالی که خودش آدم ساکت و آرومی بود و حالا این دختری که از دیوار راست بالا میرفت، بیقرارش کرده بود. پس تصمیم گرفت به هر قیمتی شده با من ازدواج کنه.
#ادامه_دارد....
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#پرسش_اعضا ❤️🍃
سلام ممنون از شما که بهمان کمک میکنید طور جان امام حسین ع پیام من اورژانسی بزارین من سرم ریزش سکه ای گرفته برام دعا کنید و راه حل بدین چکار کنم 😭😭😭😭😭😭😭😭سر ماه هم عروسی خواهرمه دارم دق میکنم الان ساعت ۵ صبح دارم سکته میکنم دستهام میلرزه از ترس طاس نشم من خیلی موهای پرپشت و بلندی داشتم دیشب متوجه شدم ادمین اورژانسی برار
#ایدی_ادمین_پرسش_پاسخ 👇❤️
@adminam1400
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#عاشقانه ❤️ هنوز با یادآوری آن روزها لبخند بر روی لبهای من و علی مینشیند و باز علی با همان نگ
.
شب خواستگاری قرار شد با هم حرف بزنیم بنابراین به اتاق دیگهای رفتیم.خواهر کوچکم عاطفه که تنها سه سالش بود، همراه ما آمد. وسط صحبتهای ما عاطفه ازم خواست بسته آدامسی که توی دستش بود را برایش باز کنم.
- این رو از کجا آوردی؟
با همان زبان شیرین کودکانهاش خندید و گفت:
- مامان بهم داد، از توی کیف تو برداشت.
خواستم ازش پس بگیرم که بهم نداد. آخه قضیه داشت.
توی همین افکار بودم که دیدم عاطفه آدامس رو داد به علی تا براش باز کنه. تا خواستم بگم این کارو نکنه، دیدم در جعبه آدامس رو باز کرد. توی بسته آدامس یه سوسک پلاستیکی با فنر قرار داده بودم تا هرکس که بسته آدامس رو باز کرد، سوسک بپره رو دستش و این بار روی دست علی پرید. سریع آدامس رو انداخت روی زمین. بعد که متوجه قضیه شد، به من نگاه کرد و لبخند زد
من و علی در یکی از روزهای سرد زمستان به عقد یکدیگر درآمدیم. جشن کوچکی گرفتیم. اقوام نزدیکمان در جشن حضور داشتند. پسرعمه علی طلبه بود و قرار شد خطبه عقد را برایمان بخواند. برای کارهای محضری احتیاج به خودکار داشت، آخه خودکارش نمینوشت و باز این بار برادرم از کیف من خودکار برداشت. تا چشمم به خودکارم افتاد که توی دست پسرعمه علی بود، رو به علی کردم:
- علی آقا خواهش میکنم اون خودکار رو از دست پسرعمهتون بگیرید.
- آخه چرا؟
تا خواستم جواب بدم، پسرعمه علی در خودکار رو باز کرد و ترقهای که توش کار گذاشته بودم، ترکید و صداش توی اتاق پیچید. یه آن همه جیغ کشیدن و بعد از چند لحظه همه زدن زیر خنده. تا چشمم به برادرم افتاد، چنان چشمغرهای به من رفت که فهمیدم بعدا به حسابم خواهد رسید. نگاهی به علی انداختم. دوباره همان لبخند زیبا را به من هدیه کرد...
این قضیه هم به خیر گذشت تا اینکه وقت رد و بدل کردن حلقهها رسید. علی تا در جعبه انگشتر رو باز کرد، یه قورباغه افتاد روی لباسش و همه جیغ زدن...
- نسرین تو حالت خوبه؟ این کارا چیه انجام میدی؟
این صدای برادرم بود، ولی این یکی کار من نبود...
- این کار من بود، خواستم تلافی کنم. علیآقا آخه نسرین همین بلارو موقع جشن ما سر من درآورده بود. منم بهش قول داده بودم تلافی کنم.
این صدای پسرعمهام بود. اون درست میگفت. من درست همین کار رو سال قبلش سرش درآورده بودم... و این بار هم علی فقط لبخند زد.الان درست شش سال از آن زمان میگذره و علی هنوز هم در برابر شیطنتهای من، همان لبخند زیبا در صورتش نقش میبندد. ما با آنکه از خانوادههایمان دور هستیم اما هیچوقت احساس دلتنگی و غربت نمیکنیم چون همدیگه رو دوست داریم. فکر نمیکنم که هیچوقت آنقدر اتفاقهای جالب برای کسی افتاده باشد. این حرف رو همیشه علی با یادآوری آن روزها به من میگوید... و من هنوز همان دختر چند سال پیش هستم یا شاید شیطونتر از همیشه. حالا با دور بودن ما از خانواده و فامیل، همه خلاء نبودنمان را حس میکنند چون همه به شیطنتهای من عادت کرده بودن و مرا با شیطنتهام دوست داشتن.حالا همه زندگی من در علی خلاصه میشود چون تنها بهانه زندگیم شده و مطمئنم که او هم همین احساس رو نسبت به من داره چون در این مدت با همه کارهای من کنار اومده مثل ادامه تحصیل یا شیطنتهایی که مطمئنم تمامی ندارد.
پایان
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#پرسش_اعضا 🌻🍃
سلام دوستان
یه سوال داشتم از خدمتتون من ناخن شست دخترم فقط یه دستش خیلی ناجور گود شده دکترم بردم قرص آهن داده خوب نشده کسی میتونه راهنماییم کنه یا ازین مورد داشتین دور و برتون که درمان شده باشه لطفا کمک کنین مشکل دخترم حل بشه سنش ۱۸ ساله خیلی ناراحته ازین موضوع اعتماد به نفسش رو داره از دست میده
اگه تو کانال کسی هست که تخصص داره لطفا بمن بگه چکار کنم 😢
من مامان فاطمه
#ایدی_ادمین_پرسش_پاسخ 👇❤️
@adminam1400
#پرسش_اعضا ❤️🍃
سلام خدمت مدیر محترم و دوستان گل
پسر من ۱۵ سالشه خیلی باهوشه و دبیرستان تو مدارس نمونه دولتی قبول شد با رتبه عالی
ولی مشکلی که هس امسال که یازدهم هس
چند روز پیش رفتم تو مدرسه نمراتش همش زیر ۱۵ بود خیلی حالم خراب شد
اصلا حوصله درس خوندن نداره
همش خوابه خوابش خیلی زیاده
همش افتاده میگه حوصلم نمیشه
تو اتاقش میره کتاب و دفترم جلوشه ولی بی حوصله هس خیلی دل به درس نمیده
وقتی هم میپرسم میگه مامان بدنم انگاری سسته همش دوست دارم بخوابم
چکار کنم عزیزان؟ پیش چه دکتری ببرمش؟
چی بهش بدم؟
خدا خیرتون بده اگه راهکاری بلدین بهم بگین
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام. روزتون بخیر.
بنده خانمی 38 ساله هستم باردار به امیدخدا بهمن ماه زایمان سزارین میشم. دوستان شیرازی دکتر زنان و زایمانی رو می شناسن که برای بستن لوله رحم؟؟؟
این کاررو انجام بده چون الان میگن که به خاطر شرایط دکترا اینکارو نمی کنن حتما باید مشکلی داشته باشی تا اجازه بدن
لطفا راهنمایی بفرمایید
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام خسته نباشید من یک پسر دو سال ونیم دارم که یک هفته هست که پای راستش میلنگه عکسو و سنو و آزمایش های همش سالمه وعلتش معلوم نیست اگر کسی راه حلی بلده لطفاً بگه
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام به همه اعضای خوب گروه لطفاً من را هم راهنمایی کنید یه دختر 8ساله دارم که بعضی اوقات میبینم اقدام به خود ارضایی میکند نمی دانم دلیلش چیست واین که ما خانواده نسبتاً مذهبی هستیم کاری که باعث بشه این عمل را انجام دهد ما جلوی روش انجام ندادیم ممنون میشم جواب بدین
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام دوستان من یه ساله درگیر زخم دهانه رحمم چن روزخوب میشم دوباره برمیگرده ترشح ز رد دارم دکتر زیاد رفتم خوب نمیشم همش سوزش دارم لطفا راهنمایی کنید
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلا م وخسنه نباشید ممنونم از کانال خوبتون خواهش می کتم مشگل من زودتر بزارید من ۴فرزند دارم مشگلم پسر بزرگم هست فوق دیپلم سربازی هم رفته خیلی پسر خوبی بود از روزی که رفت سربازی شروع کردسیگار کشیدن پشت سر ما فکر می کنه من نمی فهمم ولی من می دونم چند سال سیگار می کشه می خوام بش بگم چرا سیگار می کشی می ترسم روش باز بشه وجلوی ماهم بکشه شما بگید چیکار کنم شب وروز ندارم الان ۲۸ سالشه چند ساله تحمل میکنم اخلاقشم بد شده نمی تونم باش حرف بزنم صداشه می بره با لا منم استرس می گیرم شما بگید چیکار کنم خیلی ذکرم براش می خونم دارم دیونه می شم
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام خوب هستین دوستان در مورد زگیل تناسلی خانمها چه داروی خوبه
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام.حبیبه خانم.دختری ۱۷ساله دارم که ازسن ۶سالگی روی یه قسمت ازدستش
سفیدک زدوخارش داشت.پیگیری نکردم دیدم ازروی دستش اومده کف دستش البته اطراف کف دستش وانگشتاش همه پاره پاره شدن خارشم داشت.وقتی خیلی میخاروندتاول میزدکه ازشون آب میزدبیرون .کلی دکترپوست ودکترطبی بردم خوب نشدتااینکه یه پماداگزماازیه بنده خدایی خریدم بهترشدولی خوب خوب نمیشه.کسی ازعزیزان میدونه بایدچیکارکنم؟هردکتری رفتم گفتن اگزماهستش.یه درمان قطعی میخام دارهدیانه؟ساکن قم هستم کسی دکترخوب چه پوست چه طبی سراغ داره بیزحمت اطلاع بده ممنون میشم .
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام وقت بخیر...تشکر بابت گروه خوبتون..یه سوال داشتم از دوستان اگه کسی می دونه خاهشا جواب بدن...من شوهرم سندروم پای بیقرار داره و پاهاش خیلی درد داره و نمیتونن شبها بخابن کسی بوده این مشکل رو داشته و حل شده باشه منو راهنمایی کنه
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
با سلام خدمت ادمین جان و همه گروهی های عزیز شرمنده من نزدیک پنجاه سالم هست و از دوسال پیش هر شیش ماه یک یا دوبار پریدمیشم ولی چند وقتی هست موقع پریدیم فقط لک بینی به مدت ده روز دارم خیلی کم هست ولی هر روز حس خوبیم به دکتر زنان رفتن ندارم اگه کسی مشکل منا داشت لطفاً راهنمایی کنه با تشکر 🙏
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام خدمت حبیبه خانم وهمه اعضای گروه سوالی داشتم اینکه در مورد کم حجمی مو وتار موهای نازک چیکار کنم موهام حجمشون بیشتر وتار موهام ضخمیم بشن انواع روغن تراپی و انواع قرص اززیتک وهرویت هیرتا مین وغیره استفاده کردم هیچ نتیجه ای نگرفتم اینم بگم موهای سرم خیییلی چربه طوریکه هرروز باید بشورم دیگه موندم چیکارکنم توروخدا محض رضای خدا اگر کسی تجربه ای داره لطفا کمکم کنید ممنون میشم آرزومه موهای پرپشت وضخیم داشته باشم، ببخشید طولانی شد،، اجرتون باخانم فاطمه زهرا سلام الله
#ایدی_ادمین_پرسش_پاسخ 👇❤️
@adminam1400
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#عباس و #مریم ❤️
هیچ وقت به گوشی عباس دست نمیزدم ولی اون روز بلافاصله بعد از رفتنش موبایلش رو که هنوز توی بازی بود رو برداشتم و رفتم توی پیامهاش ..
اسم نرگس رو مامان پسرم سیو کرده بود .. دستهام میلرزید .. پیامهای اخیرشون رو خوندم .. نرگس تو همه ی پیامهاش عباس رو عباس جونم خطاب کرده بود و دلم میخواست الان نزدیکم بود و تکه تکه اش میکردم ..
آخرین گفتگوشون همین یک ساعت پیش بوده که نرگس گفته بود نگرانم بچه به دنیا بیاد و یک دونه لباس نداره تنش کنیم ..
عباس جواب داده بود نگران نباش نرگس گلی فردا میریم هر چی لازمه میخریم ..
دیگه چیزی نمیدیدم .. عباس .. عباس من .. به کسی غیر از من هم گفته بود گلی ... مگه من فقط گل عباس نبودم ..
دیگه حتی یک ثانیه نمیتونستم و نمیخواستم عباس رو ببینم .. سریع ساک کوچکی برداشتم و وسایل شخصیم رو جمع کردم ..
در تمام این مدت اشکهام بی اختیار میریخت و باعث کند شدن کارم شده بود .. وسط سالن مانتو میپوشیدم که عباس برگشت ..
با تعجب نگاهم کرد و پرسید مریم .. چی شده .. چرا گریه میکنی ..
قدمی به سمتم برداشت که بلند داد زدم سمت من نیا ..
عباس هم با صدای بلند پرسید چی شده؟ کی بهت حرفی زده؟
با دست اشاره ای به موبایلش کردم و گفتم اون ... حرفهای خصوصیت با نرگسسس گلییی جونت رو بهم گفت ..
ساکم رو برداشتم و دیگه منتظر یک کلمه حرف از جانب عباس نشدم و از خونه زدم بیرون .. 👇👇👇
ادامه 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2674983167C1a6cf754d5
داستان #زندگی عباس و مریمه ها😍🙈👆🏻
ترکونده کل #ایتا رو💪🏻
از دستش نده این داستان #جذذذذذابو😍🔞👆🏻👆🏻
کاملش سنجاق شده✅✅
#داستان_یک_اشتباه ❌
شش ماهی از زایمان ناموفقم گذشته بود ولی نمیدونستم چرا انقدر حالت تهوع دارم
همسرم مدام بغلم میکرد و میگفت حتما خبراییه عشقم
همیشه م بهم روحیه میداد و میگفت تو دوباره مادر میشی
بهترین مادر دنیا هم میشی
بعدشم چشمکی بهم میزد و میگفت تو جواب دعاهای مادرمی
اما انگار خبری نبود چند بار ازمایش داده بودم منفی بود یه روز رفتم دستشویی که یه دفه مثل چند دفه ی قبل که سقط داشتم همون حالتا برام پیش اومد با وحشت همسرمو صدا کردم تا بیاد کمکم کنه. رنگ به رخسار نداشتم با کمک همسرم سرپا ایستادم
بوی خیلی بدی توی دستشویی پیچیده بود جوری که نمیشد نفس کشید وقتی چیزی رو که سقط شده بود دیدیم شاخ دراوردیم . من غش کردم ولی صدای همسرم رو میشنیدم که سریع زنگ زد به پلیس...👇🏻🔞
https://eitaa.com/joinchat/2311979298C8b0197e42c
کانال مخصوص #متاهلین میباشد❌❌❌
#درد_دل_اعضا ❤️🍃
سلام،ممنون ازکانال خوبتون
منخانمی ام ۳۵ساله یه دختر۷ساله دارم ده ساله ازدواجکردم مااوایل زندگی خوبی داشتیم ولی چند سال هست زندگیمون بهم ریخته شوهرم خیلی بد اخلاق شده هیچوقت خونه نمیادهمیشه بهونه میکنه که کارم زیاده تفریح که اصلانداریم اخلاقش هم خیلی تندشده همیشه دادوهوارراه میندازه وبهونه میاره که باهام قهرکنه وجاشوجداکنه اگه یک ماهم نرم طرفش قهرش ادامه داره وقتی هم میرم میگم خسته نشدی بااینکه اون دادو هوار میکنه سرچیزابیخود وقهر میکنه به من میگه معذرت بخواه تاببخشمت من بایدهربار خودموخورد کنم تااشتی کنه بااینکه اون مقصره،اصلابه من وبچمون اهمیت نمیده چندبارسرکتکایی که بهم زدومیگفت بروگمشورفتم قهرولی بعدازیه مدت طولانی به اصرارخانوادش اومددنبالم من نمیتونم ازش جداشم چون پدرم فوت شده مادرمم خونه وحقوق نداره وضعش اصلاخوب نیست منم نمیتونم برم کارچون بچم کلاس اوله واگه جداشم وبچموبردارم نمیتونم هم به درسش برسم هم به شکمش فقطبخاطر بچم دارم تحمل میکنم هربارشوهرم میاددادوهوارالکی میکنه که قهرکنیم چندباربی محلی کردم ولی بدترکردکه اخرش به قهرمنجربشه همش میگه نمیخوامت چرامنو ول نمیکنی بری من پشتوانه ندارم که برم وگرنه رفته بودم نمیادبریم مشاوره میگم بیابریم من مشکل دارم ولی نمیادباتوجه به درسی کهخوندم اختلال دوقطبی داره یهومیادمیپره بهمون بدون دلیل دادوهوارراه میندازه اخم میکنه طلبکاره شخصیتش خودشیفته هم هست بچم مریض شدخودم بردمش دکتر همش پیشش بودم اصلانگفت دکترچی گفت انگارمارونمیخواد بعضی وقتا میگم خدایامن وبچموبکش راحتمون کن خسته شدیم دیگه ازدسش همش دادوهواروقهروبهونه شبادیر میادحرف نمیزنه باهام محل بهم نمیده،محبتم خیلی کردم ولی وقتی محبت میکنم فکر میکنه لایق محبته و خودش خوب و عالیه و بیشتراذیتم میکنه،دلم برای خودم میسوزه که هیچ خوشی از اول اززندگیم تاحالا ندیدم خیلی قران و نماز میخوندم ولی هیچ فایده ای نداشت خسته شدم دیگه ازین زندگی همیشه با زبونش بهم زخم میزنه دلمو میسوزونه هی میگم خدایاتو سزاش روبده ولی هیچ کاری نمیکنه برام،خیلی بیکس وغریبم هیچ پشتوانه ای ندارم شوهرمم میدونه و جلو همه فامیلش منوخوردمیکنه وتحقیرم میکنه وازینکه اونا بهم بخندن خوشحال میشه وقتی خواهراش برن یه گندی بزنن میادخونه و میپره به من هرچی عقده داره سر من خالی میکنه سرکاراش انقدر عصبی شدم که انگشتم مدام داره مثل قلب میزنه پلک چشمم میزنه چون همش میاد یا بی محلی میکنه یا دادو هوارمیکنه یادنبال بهونه میگرده که دعوا کنه حرف هیچ بنی بشری رو هم قبول نداره اعتیاد نداره و سرکارم میره ولی پولا همش مال خودشن به من میگه یه کاه هم به اسمت نمیزنم هروقت هم مادرم میادخونمون بهش بی محلی میکنه واخم میکنه اونم دیگه نمیادشوهرم اصلانماز نمیخونه اهل هیچی نیست همش درحال فحاشی و بددهنیه وقبلا خیلی من و بچمو کتک میزدولی الان فقط میره رو اعصابم،به خدا میگم به دادم برس منو از دست این دیو نجات بده ولی اونم هیچ کاری نمیکنه برام شما بگید من چکار کنم اصلا نمیذاره کلاس یاباشگاه یاهیچ جاهم برم ادمی هم نیستم که دزدکی برم جایی چون میگم مدیون نشم بهش ولی اون بشه اون دنیا خدا سزاشو میده کاردرمنزلم نمیذاره انجام بدم کلا همه بال و پرم رو چیدو انداخت تو خونه الانم داره سر به جونم میکنه تا سکته کنم بمیرم،زنگمزدم ۱۴۸۰مشاوره بهزیستی گفت جداشو ولی شوهرم میگه بروبچه رو ببربجا مهریه ات انقدر حریفه که نمیتونم کاراشو ثابت کنم خیلی پاچه پاره هست،اسفند و تخم گشنیز وهرچی گفتن دود کردم فایده نداشت هرچی سوره و اینام گفتن خوندم باز فایده نداشت رفتم دعا نویس گفت جادوی سنگینی گرفتن برات و دیو هم تو بدنش هست که زن هستن و نمیذارن با تو زندگی کنه و بایدبیادوبیرونشون کنه ولی نمیادمنم ولش کردم دیگه هیچ راهی نمونده که نرفته باشم و به هردری زدم برااینکه خوب بشه ولی هرروز بدترمیشه ومنوبیشترعذاب میده،اگه من این بلاهارو سرکسی میاوردم خدامنومیکشت ولی اونو هیچ کاریش نمیکنه هرچی هم حرف میزنم باهاش هیچ فایده ای نداره انگاراصلاادم نیست وبایه حیوان فرقی نداره انگاراصلاتوسینه اش دل نداره محبت مهراصلا نداره من هیچ کار بدی نمیکنم ولی فقط به ما مهرنداره وگرنه خودشو فدای خواهراش میکنه هیچوقت ندیدم برگرده بهشون ولی نشدیه باردورهم باشیم ومن و بچمونوتحقیرنکنه منم دیگه نمیرم خونه هاشون بخاطراین رفتارشوهرم،
خیلی منزوی وعصبی شدم افسردگی دارم میگیرم توروخدا بگیدچکار کنم یه چیزی هم هست که نمیتونم به کسی بگم بجزشما شوهرم موقع رابطه جنسی ازم توقع های زیادی داره ....
من اصلابراش مهم نیستم واقعا خسته میشم... اعتراض هم که میکنم بازاخلاق گندشورو میکنه نمیدونم باید چکارکنم شماخواهرانه راهنماییم کنید،مامان مهری هستم
#ایدی_ادمین_پرسش_پاسخ 👇❤️
@adminam1400
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#چله_شهدا ❤️🍃 #شهید_نوزدهم 🍃🌻 شهید علی اصغر خنکدار☀️🍃 ذکر صد صلوات و قرائت زیارت عاشورا هد
#نامه_های_آسمانی 🌱
وصیت نامه شهید علی اصغر خنکدار
بار الها، بارپروردگارا، ترا سپاس میگویم که این بنده گنهکار را فرصتی دیگر عنایت کردی تا بتوان با خود بیندیشم و از کردههای خلاف خویش پشیمان و با توکل بر خدای بزرگ برای رضای معبود خویش استغفار و طلب عفو و بخشش برای خویش نمایم.
خدایا، معبودا، بار الها به تقصیر خویش اعتراف کردهایم و این بار نیز میگویم و مینویسم که انسانی گناهکارم و هیچ راهی برای خود نمیبینم و تنها روزنه امیدم به تو است و خدایا فقط تو را میپرستم و از تو یاری میجویم. خدایا بندهای حقیر و ضعیفم و تحمل آتشهایی را که تجسم اعمال خلاف من میباشد را ندارم. دستم را بگیر و مرا در این امتحان الهی موفق و قلم عفو بر جرایم بکش.
الهی به حق هشت و چارت زمان بگذر شتر دیدی ندیدی
و خدایا چشم طمع به بهشت تو ندارم، زیرا که خدایا عبادتهایم را برای این به درگاهت میکنم که تو را لایق عبادت میدانم و تورا عادل میدانم و میدانم که تنها بودن در جوار تو سعادت حضور در قیامت تو است که انسان را سعادتمند میکند. خدایا سالها و ماههاست مه به دنبال دست یافتن به وصال خویش در شهرها و آبادیها و کوهها و جنگلها و دشتها و بیابانها را پشت سر گذاشتهام، با کاروانی از دوستان و عزیزان حرکت کردم و در هر مسیری، بر سر هر کوهی و برزنی از یکی که از عاشق تو مخلص تو بود، جدا گشتم، یک یکشان به سوی جوار حق پرواز کردند شهد شهادت نوشیدند.
در جنگلها به یاد عزیز، در کوهها به یاد یاری مهربان، در صحرا و شنزار به یاد سردارانی و . . . شال عزا بر گردن نهادیم و همیشه در این فکر بودم که چگونه میتوان آنان شده گونه میتوان عاشق شد. عاشق الله شیفته الله،آری خدای مهربان این بار نیز در آبهای هور به دنبال رسیدن به وصال خویش حرکت کردم، شاید به آرزوی خویش دست یابم. خدایا اگر مرا در زیر آبها خفهام کنند، اگر تمامی هور را ظرفی از آتش سازند و مرا در میان آن پرتاب نمایند، اگر گلولههای سر بین دشمن بد کین قلبهای گنهکار مرا سوراخ کند، همه اینها را به عشق دیدار تو با جان و دل میپذیرم و آماده پذیرایی تمام مشکلات در مسیر تو هستم و تنها انتظارم و آرزویم در تحمل این سختیها دیدار وجه الله و رسیدن به وصال معبود میباشد.
الها دوری خانه ،زن و فرزند را ،خدایا گلولههای دشمن را، خدایا بیخوابیهای فراوان را تحمل میکنم، ولی دوری تو را حتی یک لحظه تحمل نخواهم کرد . خدایا تو را سپاس میگذارم که این بار سعادت را نصیب من کردی تا در یک تلاش برای برپایی عدل و قسط در جامعه شرکت داشته باشم و آرزو دارم خالصانه از من بپذیری وصیتهایم را این گونه آغاز کنم. اسلام را تنها مکتب بر حق جامعه میدارم و تنها دین نجاتبخش میدانم و برای اجرای احکام آن تمامی سختیها را همچون شربت شیرین بر عمق جان خویش میپذیرم. بار الها از این آیه عزم خویش را جزم نمودم تا به آن جامه عمل بپوشانم و اعتقاد دارم که جنگ را تا نابودی دشمن و رفع فتنه در عالم باید ادامه داد و در این مسیر پیروزی حتمی است، انشا الله.
امت اسلام مردم ایران و دوستان و آشنایان جنگ را سرلوحهامور خویش قرار دهید و شهادتم را وسیلهای سازید برای تقویت بیشتر جبههها و ثابت کنید که جای خالی هر شهیدی هزاران لانه سرخ ژولیده میشود که با نورانیت خویش ظلمتها را به نابودی و قهقرا میکشاند.
هنگامی که خبر شهادتم را شنیدید، به یاد سنگر خالی من و اسلحه بر زمین افتادهام باشید و برای پر کردن سنگر و برداشتن سلاحم کمر همت بندید و روانه جبههها گردید و تنور جنگ را گرم نگه دارید، زیرا که به قول امام عزیز جنگ برایمان یک نعمت است. سپاه را خانه خویش میدانم و افتخار میکنم که در این لباس درآمدهام و با جان و دل در آن برای رضای خدا مشغول انجام وظیفه هستم و شهادت در این لباس مقدس را افتخاری برای خویش میدانم، زیرا به قول امام علی (ع) لباس سربازی جامه فاخر است که در دنیا لباس عافیت و در آخرت خرید بهشت خواهد بود انشا الله.
پیامم به مسئولین شهر و کشور این که جنگ سرلوحه امور قرار دهید و با حضور فعال خود در جبهه و حمایت همهجانبه از بسیجیان دلاور هر اداره و سازمان و نهادی را به سنگری از سنگرهای میدان نبرد بر علیه سلطه استعمار مبدل سازید و به آنهایی که نغمه شوم صلح را سر میدهند، میگوییم که ما صلحی را میخواهیم که رعایت عدالت در ا» بشود و آن محاکمه متجاوز و احقاق حقوق دو ملت ایران و عراق میباشد. پدر و مادرم خوبم از این که توانستم در هنگامی که نیاز شدیدی به من داشتید در کنار شما باشم، از شما عذرخواهی میکنم و از شما طلب عفو و بخشش را دارم.
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️🍃 سلام من ازتون راهنمایی میخواستم خب من با یه آقایی در حد پیام در ارتباط هستیم ما هم
#پاسخ_اعضا 💜🍃
سلام و خدا قوت.
پاسخ خانمی که از ساوه بودن. دخترشون ۱۳ سالش هست و مدام بالا میاره و آب زیاد میخوره... عزیزم دختر شما ( رودل داره یا نافش افتاده) ببرش جایی که واردن براش جا بندازن...پسر من هم همینطور بود بردم خونگی وخوب شد... راستی باید ناشتا باشه .اگه جایی وپیدا نکردی پیام بزار تا آدرس اراک بدم ببرش.انشاالله که نتیجه میگیری...برای پسرم دعا کن کار گیرش بیاد
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام
دوستی که زن داداششون سقط دائم دارند وقتی باردار شد سوره حاقه نوشته و همراهش باشه ان شاءالله از سقط در امان میشه
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام خانمی که بدنشون لک وجوش داره سرکه انگبین براشون خوبه
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام اون دوستی که برای افتادگی ناف پرسیدن
جا انداختن ناف کار بسیار ساده ای هست
کرج تیم اقای فرج الله قاسمی هستند سرچ کنید ادرس را پیدا می کنید
یک درمانگر خانم براتون جا می اندازند
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام
برای دوستی که گفتند دخترشون هر چی می خوره بالا می اورد وروزی 25 لیوان آب می خوره اما احتمال اینکه معده اش سرد شده یک طبیب ویزیت بشه بد نیست
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام ممنون از گروه خوبتون
چقدر داستان نسترن وحسین اسکم را درآورد چقدر غصه خوردم واقعا همچون خانمهایی مثل نسترن کم پیدا میشه خدا خیرت بده عزیزم الهی بهترین زندگیا نصیبت بشه چقدر دل بزرگی داشتی خیلی بزرگی کردی دعای خیر آن بچه همیشه پشت سرته تو بهترین کار و کردی خیلی خوشحال شدم از تصمیمت که نگذاشتی یک بچه بی پدر بزرگ بشه موفق باشی بانوی بخشنده
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام خدمت همگی واون خواهر عزیز که مادرشوهرشون ارث پسرشون رو نمیدن و خودشون مستاجرن خواهر عزیز اول بادرستی یه بار دیگه صحبت کن اگه مادره قبول نکرد از طریق قانون حقتون رو بگیرید اونم وقتی ۱۵ملیارده چرا سختی میکشید گذاشتید مادرش حقتون رو بده شاید اصلا نداد وهمه رو بالا کشید از حقتون نگذرید
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام و عرض ادب ار کانال پرفایده تون انشالله که مشکلات و گرفتاریها همه تون به حق بی بی دو عالم حل بشه و حاجت روا بشید . میخواستم بگم خیلی مشکل دارم سر دوراهی قرار دارم. بین عقل و احساسم گیر کردم .خانمی ۴۰ ساله هستم .شوهرم معتاده خیلی کمپ و کلینیک بستریش کردیم ولی به یکی دوماه نرسیده که دوباره لغزش میکنه دیگه نمیدونم چکار کنم خسته شدم اعتیاد روی همه چیز زندگی مون تاثیر گذاشته نه رفت وآمد ی با فامیل و خانواده داریم نه درآمدی داره ونه رفتارش با من و دختر ام خوبه .ولی وقتی اون یکی دو ماه پاک میشه خیلی آدم احساسی و مهربونیه بهمون اهمیت میده زندگی مون رو تامین میکنه ولی انگار یه سحر و طلسمی تو زندگی مون افتاده که تا میاد زندگی مون پا بگیره و حالمون خوب بشه دوباره شوهرم لغزش میکنه و همه چی بهم میریزه. حتی خود شوهرم هم خیلی درد میکشه و گریه میکنه که خدایا چرا نمیشه چرا کمکم نمیکنی پاک بمونم .چند باری توی فال و کتاب بهم گفتن که زنی زندگیت رو طلسم کرده و تا اون طلسم باطل نشه زندگیت درست نمیشه .من فقط به خدا پناه بردم و ازش کمک خواستم که خدا مکرشون رو به خودشون برگردونه. از شما دوستان عزیز هم التماس دعا دارم و هم راهنمایی میخوام و اگه دعایی بلدید یا تجربه ای دارید بهم بگید که چکار کنم و چطوری این سحر و طلسم رو باطل کنم .ممنونم و التماس دعا که شوهرم به خاطر دختر ام سالم بشه تورو خدا عاجزانه ازتون میخوام با دلهای پاکتون واسمون دعا کنید😭😭🙏🙏
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#نکات_سلامتی 🍏
♨️ تقریبا ریشه تمام مشکلات بشریت دو چیز است، ضعف در شناخت یا ضعف اراده
💠🍃 همه میدانند که شستن ظرفها با مایع ظرفشویی روزی حداقل چند گرم از این مایع را وارد بدن میکند اما کسی حاضر نیست یک سوم سرکه به آن اضافه کند.
💠🍃 آب شرب شهری دارای نیتریت و نیترات و کادمیوم و آرسنیک و کلر است. اما کسی حاضر نیست یک کوزه ده هزار تومانی بخرد و میرود دستگاه تصفیه آب حداقل 400 هزار تومانی میخرد
💠🍃 همه میدانند که درنمک یددار، ید وجود ندارد بلکه یدات وجود دارد و از روزی که مردم نمک یددار خور شدند، کم کاری و پرکاری تیروئید بیداد میکند اما کسی حاضر نیست از سنگ نمک استفاده کند.
💠🍃 همه میدانند که تمام روغن های نباتی جامد و مایع ترکیبی از پالم و تراریخته اما کسی حاضر نیست، دستور موکد قرآن به استفاده از روغن پیه و دنبه را مصرف کند ( روغن پیه و دنبه هم لاغر کننده است وهم صورت را زیبا میکند و هم تری گلیسیرید و کلسترول را تنظیم میکند.
💠🍃 همه میدانند که بوعلی سینا 16 بیماری لاعلاج را علتش را مصرف گوشت گاو میداند اما متاسفانه درخریدن گوشت گاو در قصابی ها از همدیگر پیشی میگیریم
💠🍃 همه میدانیم که خیلی از آب لیموهای بازاری آب کاه با ترکیب جوهر لیمو است، اما متاسفانه خیلی از خانم ها به خودشان زحمت خرید یا گرفتن آب طبیعی لیمو را نمی دهند.
💠 همه میدانیم که رب بازاری دارای سرب و مواد نگهدارنده است اما باز هم استفاده می کنیم.
💠🍃 همه میدانیم هیچ حیوانی به بوته چای نزدیک نمیشود، اما ما روزی بین 3 الی 10 لیوان چای میخوریم.
💠🍃 همه میدانیم اغلب نانها دارای جوش شیرین است که عامل اصلی تمام مشکلات گوارشی و دیابت است اما حاضر نیستیم از کسی که درخانه نان خانگی میپزد حمایت کنیم
💠🍃همه می دانیم، سس مایونز سم کبد است اما تمام سالادهایمان را با سس تزئین میکنیم
💠🍃 ترکیب سوسیس، آرد و تفاله سویا و بنزوات سدیم و گوشت های ارزان و بی کیفیت مثل قلوه گاه گاو است.
💠🍃 به جای ریختن نخود و کشمش درجیب فرزندانمان یا انجیر خشک یا توت خشک و یا خرمای برنی در جیب آنان شکلات و کیک و کلوچه است خوب فکر کنید ببینید دارید چکار میکنید.
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#پرسش_اعضا 🌻🍃
سلام
این پای دختر منه ،ناخنش شکسته ،گوشت اضافه دراومده
اگر راه حلی دارید لطفا بفرمایید
#ایدی_ادمین_پرسش_پاسخ 👇❤️
@adminam1400
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی 🌸🍃 گفت داری دروغ میگی، تو دوست پسر نداری گفتم دارم، عاشقشم گفت اونروز که از کلانت
#داستان_زندگی 🌸🍃
ستاره
یه روز زنگ خونمون زده شد.
صدای مامانمو شنیدم که به بابام گفت یه آقایی باهات کار داره ، پدرم رفت جلو در و مادرم اومد داخل اتاق و گفت کسیکه جلو دره خودشو کیامرث معرفی کرده.
چشمام سیاهی میرفت ، سرم گیج میرفت
انگار تو یه کابوس گیر افتاده بودم
هرچی بود که بابام کیامرث و ردش کرد.
فرداش دوباره زنگ خونه زده شد، بازم کیامرث بود . این دفعه داداشام خونه بودن و با پدرم رفتن جلو در یه لحظه صدای فحاشی برادرامو شنیدم که بهش حمله کرده بودن. میخواستم خودمو برسونم جلو در اما خودم به زور سرم زنده بودم.
داد میزد میخوام حداقل ببینمش که داره نفس میکشه
بابام میگفت من به مرد بیوه ی همسن تو دختر نمیدم.
اونم میگفت مگه من آدم نیستم؟
چرا یه جور میگید بیوه که انگار یه تیکه آشغالم؟
تو همون زمان یه خواستگار دیگه برای من اومد که جوون برازنده ای بود ، شغل عالی داشت و درآمد خیلی عالی داشت.
بابام با وجود مخالفت من قرار خواستگاری گذاشت.
اونا اومدن، مادرم اینا سعی کردن که من با ظاهر خوب و دور از مریضی که اون چندروز داشتم تو مجلس حاضر بشم . قرار شد که با اون پسر جوون بریم تو اتاق که حرف بزنیم
تو اتاق بهش گفتم من اصلا تمایلی به ازدواج ندارم و حتی لازم باشه سرسفره عقد بهم میزنم.
از اتاق خارج شدیم و عملنا اون مجلس خواستگاری بهم ریخت چون پسره با دلخوری از اتاق خارج شد
گوشی هم نداشتم که به کیامرث اطلاع بدم که خواستگار اومده، ازم گرفته بودن.
خاله هام و دایی هام به مامانم میگفتن زودتر شوهرش بدید که این پیرمرده نشه دامادتون.
با هر سختی بود از مادرم گوشیمو گرفتم و بهش پیام دادم
پشت تلفن گریه اش گرفته بود.
بهم گفت اسم همه ی اون کسایی که تو فامیل پشت سرمون حرف زدنو به همراه اسم عروس و داماداشون بده.
اولش ندادم اما به اصرارش اسم ها رو دادم.
رفته بود حسابی آمارشونو دراورده بود ، یکی از دایی هام دامادش سابقه دار بوده ، داماد یکی از خاله هام همزمان دوتا زن داشت و خالم اینا میدونستن و اجازه داده بودن دخترخاله هووی یه زن بیچاره بشه. یه دختر داییم صیغه بود.اینا آدمایی بودن که همیشه منو اذیت کرده بودن. از بچگی تا جوونی.
کیامرث بهم گفت یه روزی که خاله ها و داییات خونه ی شما هستن به من خبر بده. گفتم باشه .
یه روز که همه خونه ی ما جمع بودن به کیامرث خبر دادم که همه اینجان.
همه دعوت بودن چون یکی از داداشام سربازیش تموم شده بود و خانواده ام همه رو دعوت کرده بودن . عمه ها ، خاله هام ، دایی ها و عموهام. کیامرث بهم زنگ زد گفت من جلو درم ، منم بدون اینکه به کسی بگم رفتم درو باز کردم.
اومد داخل و همه شوکه شده بودن.
اومد سلام کرد و نشست رو صندلی
در اومد آمار سابقه دار بودن داماد دایی ام ، هوو شدنه دختر خاله ام ، صیغه شدن یه دختر داییم رو تو جمع گفت.
همه داشتن داد میزدن ، دعوا شد . مامانم با دختر خاله ام که هوو شده بود دعواش شد ، دایی و عموهام با هم دعواشون شد حسابی درگیری شد.
دروغ نیست اگه بگم چه لذتی بردم از اون درگیری ها ، انگار غرورم و شخصیتم داشت بهم برمیگشت.
فرداش بابام بهم گفت بگو بیان خواستگاری
چند روز بعد با کل ایل و تبارش اومدن خواستگاری و مامانم اینا موافقت کردن به شرطی که سه سال نامزد باشیم.
مادرم گفت تو هنوز سنت کمه و باید سنت بالاتر بره تا بدونی باید تو زندگی با یک مرد جاافتاده چکار کنی
#ادامه_دارد...
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#یک_نکته_از_هزاران 🌱
نام حسن بصری ، در تاریخ اسلام ، زیاد برده می شود، پدر او بنام یسار از اهالی قریه میسار (نزدیك بصره ) بود. حسن بصری 89 سال عمر كرد، و یكی از زاهدان هشتگانه معروف می باشد، وی زمان علی (ع ) تا زمان امام باقر(ع ) را درك كرده است . وی از دیدگاه تشیع ، فردی منحرف ، و زاهد نمائی كج اندیش و درباری بود، بسیاری از منحرفین ، او را احترام می كردند و روشنفكر وارسته می دانستند، به هر حال در اینجا به یك داستان از این فرد زاهدنما توجه كنید: پس از جنگ جمل و پیروزی سپاه علی (ع ) برسپاه طلحه و زبیر، علی (ع ) در محلی عبور می كرد، دید حسن بصری در آنجا وضو می گیرد، فرمود: ای حسن ، درست وضو بگیر. حسن در پاسخ گفت : ای امیر مؤمنان تو دیروز (در جنگ جمل ) مسلمانانی را كشتی كه گواهی به یكتائی خدا و رسالت پیامبر (صلی اللّه علیه و آله ) می دادند و نماز می خواندند و وضوی درست می گرفتند. علی (ع ) فرمود: آنچه دیدی واقع شد، اما چرا ما را برضد دشمن ، یاری نكردی ؟. حسن گفت : در روز اول جنگ ، غسل كردم و خودم را معطر نمودم و اسلحه ام را برداشتم ، ولی در شك بودم كه آیا این جنگ صحیح است ؟! وقتی به محل خریبه(بر وزن كریمه ) رسیدم شنیدم ندا دهنده ای گفت : ای حسن برگرد، زیرا قاتل و مقتول هر دو در آتشند، از ترس آتش جهنم ، به خانه برگشتم و در جنگ شركت نكردم . در روز دوم نیز برای جنگ حركت كردم و همین جریان پیش آمد. امام علی (ع ) فرمود: راست گفتی ، آیا می دانی آن ندا دهنده چه كسی بود؟. حسن گفت : نه نمی دانم .
امام فرمود: او برادرت ابلیس بود، و تو را تصدیق كرد كه قاتل و مقتول از دشمن ، در آتش هستند. حسن گفت : اكنون فهمیدم كه قوم (دشمن ) به هلاكت رسیدند. آری در هر زمانی از این گونه افراد پیدا می شوند كه به زهد و وارستگی شهرت دارند، اما از فرمان امام برحق خود سرپیچی می كنند، و حتی اعتراض می كنند، و وقتی پای جهاد به میان می آید، از خونریزی و مسلمان كشی سخن به میان می آورند. در نقل دیگر آمده : همین حسن بصری در وضو گرفتن ، وسوسه داشت و آب زیاد می ریخت ، علی (ع ) او را دید و فرمود: ای حسن ، آب زیاد می ریزی !. او در پاسخ گفت : آن خونهائی كه امیر مؤمنان می ریزد، زیادتر است . علی (ص ) فرمود: از كار من ناراحت شده ای ؟
او گفت : آری . فرمود: همیشه چنین باشی . پس از این نفرین علی (ع )، حسن بصری همیشه تا آخر عمر، غمگین و عبوس بود تا جان سپرد.
داستان دوستان / محمد محمدي اشتهاردي
🍃🔹🍃🔹🍃
جوانك شاگرد بزاز، بی خبر بود كه چه دامی در راهش گسترده شده . او نمی دانست این زن زیبا و متشخص كه به بهانه خرید پارچه به مغازه آنها رفت و آمد می كند، عاشق دلباخته اوست و در قلبش طوفانی از عشق و هوس و تمنا برپاست . یك روز همان زن به در مغازه آمد و دستور داد مقدار زیادی جنس بزازی جدا كردند، آنگاه به عذر اینكه قادر به حمل اینها نیستم . به علاوه پول همراه ندارم ، گفت :پارچه ها را بدهید این جوان بیاورد و در خانه به من تحویل دهد و پول بگیرد. مقدمات كار قبلاً از طرف زن فراهم شده بود، خانه از اغیار خالی بود، جز چند كنیز اهل سر، كسی در خانه نبود. محمد بن سیرین كه عنفوان جوانی را طی می كرد و از زیبایی بی بهره نبود - پارچه ها را به دوش گرفت و همراه آن زن آمد. تا به درون خانه داخل شد در از پشت بسته شد. ابن سیرین به داخل اطاقی مجلل راهنمایی گشت . او منتظر بود كه خانم هرچه زودتر بیاید، جنس را تحویل بگیرد و پول را بپردازد. انتظار به طول انجامید. پس از مدتی پرده بالا رفت . خانم در حالی كه خود را هفت قلم آرایش كرده بود، با هزار عشوه پا به درون اطاق گذاشت . ابن سیرین در یك لحظه كوتاه فهمید كه دامی برایش گسترده شده است . فكر كرد با موعظه و نصیحت یا با خواهش و التماس ، خانم را منصرف كند، دید خشت بر دریا زدن و بی حاصل است . خانم عشق سوزان خود را برای او شرح داد، به او گفت :من خریدار اجناس شما نبودم ، خریدار تو بودم ! ابن سیرین زبان به نصیحت و موعظه گشود و از خدا و قیامت سخن گفت ، در دل زن اثر نكرد. التماس و خواهش كرد، فایده نبخشید. گفت چاره ای نیست باید كام مرا برآوری . و همینكه دید ابن سیرین در عقیده خود پافشاری می كند، او را تهدید كرد، گفت : اگر به عشق من احترام نگذاری و مرا كامیاب نسازی ، الا ن فریاد می كشم و می گویم این جوان نسبت به من قصد سوء دارد. آنگاه معلوم است كه چه بر سر تو خواهد آمد. موی بر بدن ابن سیرین راست شد. از طرفی ایمان و عقیده و تقوا به او فرمان می داد كه پاكدامنی خود را حفظ كن . از طرف دیگر سر باز زدن از تمنای آن زن به قیمت جان و آبرو و همه چیزش تمام می شد. چاره ای جز اظهار تسلیم ندید. اما فكری مثل برق از خاطرش گذشت . فكر كرد یك راه باقی است ، كاری كنم كه عشق این زن تبدیل به نفرت شود و خودش از من دست بردارد.
اگر بخواهم دامن تقوا را از آلودگی حفظ كنم ، باید یك لحظه آلودگی ظاهر را تحمل كنم ، به بهانه قضای حاجت ، از اطاق بیرون رفت ، با وضع و لباس آلوده برگشت . و به طرف زن آمد. تا چشم آن زن به او افتاد، روی درهم كشید و فورا او را از منزل خارج كرد.
داستان راستان / استاد مطهري
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#داستان_زندگی 🌱
دوستی داشتم با اخلاق و خوش رو، و با کمال و با شخصیت. در این جا او را به نام مستعار احمد می خوانیم. وی با دختری که هم تیپ خودش وفامیل نزدیکش بود، ازدواج کرد. چند سال با کمال خوشی با هم زندگی کردند و دارای فرزند شدند، اما ناگهان باهم به نقطه طلاق رسیدند. علتش را هم به کسی نمی گفتند! خانواده هایشان سخت پریشان شده بودند، از من خواستند به خاطر کودکان معصوم آن دو دخالت کنم و مانع طلاق شوم. چون می دانستند که احمد به من معتقد و علاقمند است وحرف مرا می شنود. این بودکه احمد را فراخواندم و با اوبه گفتگو پرداختم . پس از اصرار زیاد، علت تقاضای طلاق را این گونه توضيح داد: زن من از هر لحاظ، زن خوب وشایسته است، ولی متأسفانه، جوری شده که نمی تواند پاسخگوی نیاز جنسی من باشد؛ به همین جهت است که مجبورم با مهربانی، طلاقش دهم. ودوباره ازدواج کنم. گفتم:اگرچنین است چه اشکال دارد که او را طلاق ندهی وازدواج دیگری کنی؟ گفت:درابتدا خودم هم به همین فکر افتادم،ولی دیدم دردسرش زیاد است؛چون بالاخره، اختلاف هووها و بچه هایشان با هم وسرانجام بگومگوی همه شان با من،زندگی را تلخ و غم انگیز خواهدکرد.رعایت عدالت هم برای من خیلی مشکل است علاوه بر همه این ها، ازعنوان «مرد دوزنه»هم بدم می آید. گفتم:آیا می دانیدکه با این کار،خود و همسر وخانواده هردوی تان را پریشان می کنید و به آبروی اجتماعی تان، لطمه می زنید وشانس خوشبختی فرزندتان را هم کم می کنید و مجموع این ها خالی از «تبعات دنیوی و اخروی» نخواهد بود؟باتوجه به این که همسرتان هم تقصیری ندارد. سرش را پایین انداخت و به فکر فرورفت سپس گفت به یقین، از طرفی دوزن داری، زندگی را مصیبت بار و طاقت فرسا می سازد واز سوی دیگر سرکوبی غریزه جنسی هم علاوه بر دشواری اش، به جسم وجان ، زیان می رساند. بفرمایید من چه کنم؟ گفتم به فرض صحت یقین شما، راه سومی هم پیش رو دارید که پیامد هایی که گفتید ندارد، سپس ساکت شدم.آن گاه با اشتیاق، پرسید: کدام راه؟ گفتم: ازدواج موقت. پس از اندکی سکوت،گفت:آخر،ازدواج موقت، بدنامی و شرمندگی عوامانه دارد وبه شخصیت من بیشتر لطمه می زند. گفتم این مانند ازدواج دائم نیست که اعلام شود ، بلکه این ازدواج به خاطر این که بیشتر جنبه بهره برداری جنسی دارد ، توأم با خجالت است؛ لذا پنهانی صورت می گیرد. فرق این دو ازدواج که یکی آشکار و دیگری مخفیانه انجام می شود این است که در ازدواج دائم، زن و مرد «نقص وجودی» خود را با پیوند زنا شویی برطرف می سازند و برای خود شریک زندگی ، انتخاب می کنند تا با تولید نسل، مهر و محبت وفداکاری متقابل ، نظام زندگی اجتماعی را بچرخانند ودین خود را به جامعه،ادا سازند،لذا هر زن و مردی که از ازدواج دائم وتشکیل خانواده، سرباز زنند در جامعه ، خوشنام و محترم نخواهد بود. اما ازدواج موقت، غالباً برای این جهات نیست، بلکه هدف اصلی از آن، بهره برداری جنسی در محدوده قانون الهی است تا گناه و هرج و مرج جنسی رخ ندهد وارتباط جنس زن و مرد با شرایط مشخص و مخصوصی صورت پذیرد . خلاصه این که پس از گفت وگوی زیاد ، او را متقاعد ساختم که به جای طلاق و ازدواج مجدد با همان زنش زندگی کند وآن کمبود جنسی را با ازدواج موقت پنهانی جبران کند. این بود که با قیافه ای جدی گفت: از خیرخواهی شما متشکرم و تصمیم گرفتم به راهنمایی های شما عمل کنم، ولی تصدیق بفرمایید که موفقیت در این کار، چندان آسان نیست. گفتم« چندان هم مشکل نیست». آن گاه هر دو ساکت شدیم. ناگهان به یاد زن«شوهر مرده ای» افتادم که هم تیپ احمد و فامیل نزدیکش بود و ما او را با نام مستعار «نرگس» می خوانیم. نرگس، زنی درس خوانده، و با شخصیت بود که مانند خود احمد، از سابق با ما آشنایی داشت؛ بدین جهت، اطلاع داشتم که قبلاً از سوی برخی از او خواستگاری شده بود واو در جواب گفته بود« به خاطر بچه هایم ازدواج نمی کنم» و راست هم می گفت؛ چون باشناختی که من از خانوادة او و شوهرش داشتم، وضع زندگی خانوادگی اش به او اجازه ازدواج نمی داد. این بودکه به احمد گفتم «الآن به نظرم رسید که نرگس از هر نظر، برای شما مناسب است و خوشبختانه با هم فامیل هستید و رفت و آمد دارید واز هر نظر، امین وقابل اطمینان برای یکدیگریدو این برای هر دوی تان خوب است و ارتباط زناشویی مخفیانه را آسان تر می سازد؛ لذا با تعهد متقابل به راز داری، به او پیشنهاد ازدواج موقت کنید و یقین بدانید که او هم می پذیرد، البته بعد از نفی و ناز زنانگی و اصرار شما». احمد با سخنان من با جرأت و امیدوار شد؛ گفت:«چشم! برای اطاعت فرمان شما هم که شده، چنین خواهم کرد و از پیش من رفت. چندروز بعد، پیش من آمد و گفت: امروز با نرگس ملاقات داشتم، پس از گفت گوهای معمولی و ایجاد فضای مناسب، به او گفتم« می خواهم با شما حرفی بزنم که به صلاح دنیا و آخرت شماست، بشرط این که قول دهی جایی بازگو نکنی.
#ادامه_دارد...
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی 🌱 دوستی داشتم با اخلاق و خوش رو، و با کمال و با شخصیت. در این جا او را به نام مستعا
نرگس که زنی فهمیده و با کمال است گفت:«سخنی که شایسته پنهان کردن باشد، بازگو کردنش را خلاف انسانیّت و خلاف شرع می دانم.» گفتم:«شما که یک زن متدین و تقریباً جوان هستید، آیا خلاف شرع نیست که بدون شوهر، زندگی کنید و به جسم و روح خود آسیب برسانید؟» نرگس گفت:«وضع خانوادگی خودم و خانوادة شوهرم به من اجازه ازدواج مجدد نمی دهد و چون به تازگی از من خواستگاری شد و خانوادة شوهرم فهمیدند، به من گفتند: « این که ماشین و خانه و ثروت رادر اختیار تو گذاشتیم، و به تو محبت و احترام می کنیم، برای این است که سربر بالین مرد دیگری نگذاری و پای بچه ها بنشینی تا بزرگشان کنی و اگر ازدواج کنی همه اینها و بچه ها را از تو می گیریم و تو را دست خالی به خانه پدرت می فرستیم! پدر ومادرخودم نیزگفتند: ازدواج خلاف شأت توست. بعد از این، تو باید فقط به فکر این بچه های یتیم باشی و وقتت را صرف تعلیم و تربیتشان کنی.» گفتم:«نسبت به ازدواج دائم چنان است که گفتی، اما نسبت به ازدواج موقت چنین نیست، چون مخفیانه است و به جایی برخورد ندارد.» اندکی سکوت کرد، سپس با صدایی متأثر، با شرم وحیا گفت:«اولاً این یک عمل خجالت آمیز است و ثانیاً مخفی ماندنش خیلی مشکل است» وساکت شد. گفتم:«در صورتی که زن و مرد، بر مخفی نگه داشتنش متعهد باشند، کاملاً مخفی می ماند و در این صورت، جایی برای شرمندگی نیست، چون این، خود عملاً مرضی خداست وبزرگان دین هم آن را انجام داده و می دهند. او دیگر چیزی نگفت و ساکت ماند؛ لذا احساس کردم که دیگر برای ازدواج موقت، مانعی نمی بیند. این بود که به او گفتم:«من به عنوان یک وظیفه شرعی به شما پیشنهاد می کنم که برای رضای خدا با هم ازدواج موقت کنیم، با تعهد به این که بچه دار نشویم و کسی را هم از آن آگاه نسازیم». سرش را پایین انداخت و چیزی نگفت. پس از لحظاتی حرفم را تکرار کردم، باز هم چیزی نگفت. بار سوم که پیشنهاد را تکرار کردم با لحنی آمیخته با شرم و حیا گفت:«شما تعهد شرعی می کنید که بچه دار نشویم و ازدواج مخفی بماند؟» گفتم:«من بیشتر از شما به این فکرم؛ چون برای من که زن و بچه دارم، پریشانی و شرمندگی اش بیشتر است
پس از چند سؤال وجواب دیگر، نرگس قبول کرد و«قرار شد با هم ازدواج موقت کنیم و شما اکنون یا بعداً صیغه عقد آن را بخوانید برای مدت بیست سال با مهر یک جلد نهج البلاغه». بعد از مدتی احمد پیشم آمد و در یک ملاقات خصوصی راجع به زندگی زناشویی اش چنین گفت: برای این که از نتایج پیشنهاد و راهنمایی خوشبختی آفرینتان آگاه شوید، باید بگویم:«خدا را شکر، پس از ازدواج موقت، زندگی ما بسیار شیرین و با صفا شد؛ زیرا از طرفی همانگونه که می فرمودید، ازدواج موقت، کمبود جنسی در ازدواج دائم ما را جبران می کند و از طرف دیگر با همسر دائمی ام ساختم و طلاقش ندادم و آیندة او و بچه هایم را از تیرگی و پریشانی حفظ کردم؛ خودش و فامیلش با دیدة احترام به من می نگرند و فوق العاده اظهار مهر و محبت می کنند؛ همسرم با کمال علاقه و دلسوزی، زندگی ام را اداره می کند، به گونه ای که گذشت و فداکاری او شرمنده ام ساخته است. راز مگوی روزی به نرگس گفتم اگر حاضر باشی می خواهم از تو یک سؤال خودمانی کنم و جواب آن را خودمانی بشنوم نرگس گفت حاضرم. گفتم تو با این نشاط جنسی که داری اگر این ازدواج موقت نبود چه می کردی؟ با توجه به این که ازدواج دائم برایت میسّر نبود. نرگس گفت وقتی احساس کردم مجبورم بی شوهر، زندگی کنم وسوسه غریزه جنسی ام چند برابر شد، ترس و اندوه مبهمی مرا فرا گرفت، یأس وبدبینی روحم را می آزرد، ستیزه خو وبداخلاق گشتم، دچار بی خوابی، بی اشتهایی و بی قراری شدم، تصور محرومیت جنسی از زندگی بیزارم کرد، راه نجاتی به نظرم نمی رسید مگر خودکشی یا انحراف جنسی و چون هر دو ناروا بود و زندگی پس از مرگ را بر باد می داد با نیروی ایمان، خود را کنترل می کردم و در انتظار مرگ، می سوختم و می ساختم ولی اکنون این ازدواج موقت همه ناراحتی هایم را از بین برد و به لطف خدا از زندگی ام راضی و خوشحالم. احمد در ادامه سخن، گفت من ونرگس با تمام وجودمان می گفتیم و می گوییم که«اگر اسلام، ازدواج موقت نداشت، دین ناقصی بود و نمی توانست که دین جهانی باشد؛ چرا که مانند ما دونفر، انسان های زیادی هستند که گره گشای زندگی شان همین ازدواج موقت است. » سپس احمد از طرف نرگس، هدیه نفیسی به من داد وگفت:«این، تقدیمی نرگس است» که رویش نوشته شده بود:«تقدیم به روحانی خیرخواهی که گره های زندگی ما را با سرانگشت زیبای دین می گشاید.»
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️🍃 سلام من ازتون راهنمایی میخواستم خب من با یه آقایی در حد پیام در ارتباط هستیم ما هم
#پاسخ_اعضا 💜🍃
سلام عزیزان
کسی میدونه سفره حضرت زهرا چه چیزهایی باید بزاریم و چه دعا و سوره هایی خونده باید بشه و زمان خاصی اگه داره چطوره
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام خدمت خانمی که گفتم رو گوشی شوهرشون متوجه پیامهای اینستا با دختر مجرد و کم سن و سالی شدن به نظر من کار خوبی کردید بالاخره یه موقع این آقا به خاطر ترس از دست دادندزندگیش این کارشو بزاره کنار ولی بازم مواظبش باشید، توکلتون به خدا باشه و زندگیتونا به خدا بسپارید
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام به همگی کسانی که فرزند پیش فعال عقب مونده ذهنی یا حرف نمیزنه یا درک وفهم پایین داره یاهر مشکلی دیگه حتما ببرن پیش دکتر طب اسلامی سید مرتضی بابایی. هم قم هستن هم مشهد هر کدوم راحت ترین کسانی که فرزند سندروم دارن حتما پیش ایشون برن کسانی که دنبال آدرسش هستن میدونن اصلا هیچ نشونی ازش نیست من بهتون شماره ایشون میدم خودم بعد اذن مغرب زنگ زدم خدا را شکر موفق شدم برای نوه ام نوبت بگیرم اسمم زهراست
آدرس مشهد سناباد صاحب الزمان ع 20 پلاک 18
خواهرای عزیز برام خیلی دعا کنید مخصو صا کسانی که دنبال این آدرس بودن 5 تا گرفتاری دارم که سالهاست حل نشده دعا کنین برام😭😭😭😭😭
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام به همه دوستان.خانومی که گفتن فراموشی گرفتن و طرف چپ بدنشون درد دارن و هرچیزی رو جایی میزارن یادشون میره و مشکل ساز شده براشون حتما به پزشک مغز و اعصاب مراجعه کنن و توضیح کامل بدن،براشون ام ار ای یا سی تی مغز تجویز میکنن،با شناخت مشکل، درمان میشن ان شاءالله.فقط حتما مراجعه کن عزیز دل💖و خانومی که گفتن چربی پدرشون بالاست سرکه سیب ناشتا هر روز ۱ق در یک استکان اب و بعد صرف غذا یعنی بعد ناهار وشام هم ۱ق میل کنن.سعی کنید تا ۴۰ روز ادانه بدین بعد ازمایش بدن.معجزه میکنه💖شفای همه بیماران صلوات🌺
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام خدمت گروه خوب وحبیبه خانم برای رفع بیکاری سوره ی یوسف را باید شب بنویسند وجایی که زمین آن غصبی نباشد توی سوراخی بگذارند وپشت سرشون را هم نگاه نکنند من پسرم بیکار بود نوشتم واًثارش را هم دیدم
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام وباتشکر ازگروه خوب ودلسوز وحبیبه خانم عزیز من توی همین گر وه دیدم خانمی فرستاده بودند که شوهرم بیکار ومعتاد بوده تا۳ روز پشت سرهم ۳۶۰ بار آیه ی آخر سوره ی ال عمران رابر چیز ترش خوانده بودند وشوهرشون هم سر کار رفته بودند وهم اعتیادشون را کنار گذاشته بودند
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام برای عفونت گلو من از دارو گیاهی استفاده کردم خوب شد
گل ختمی آسیاب شده و چهار تخم و یک قاشق نشاسته و آویشن و کمی زنجبیل از هر کدام مساوی یا کمی با هم مخلوط کردم و روزی یک یا دو بار یک قاشق مرباخوری در یک فنجان آبجوش ریخته و خوردم عفونت گلو به مرور خوب شده الان خیلی خوبم
برای معده درد عصاره شیرین بیان خوردم بعد از غذا خیلی خوب بود من که راضیم میتوانید پیش پزشک برید وراهنمایی بشین
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام مامان ملیسا دستگاه گوارش دخترت سرد شده گرمیجات بده انجیرو تو گلاب شب خیس کن صبح بده بخوره ودر روز به جای آب سرد آب جوشیده که ولرم شده چند بار بده بخوره،منم همین کارو میکنم،امیدوارم نتیجه بگیری طفلک عذاب نکشه،و اینکه شکمشو روغن مالی کن به سمت عقربه های ساعت رودهاش نرم بشه وبلافاصله بگو چند دقیقه سجده کنه فوری رودهاش تحریک میشه،آرزوی سلامتی برای دختر گلمون😊
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام عزیزان،دوستی که میخوان ام ار ای در کرج انجام بدن بیمارستان البرز اگه دکتر داخل بیمارستان بنویسه رایگان انجام میدن،ولی یبار دکتر بیمارستان البرز برام نوشت ولی دیر نوبت دادن من رفتم بیمارستان رجایی حصارک خیلی ناچیز گرفتن فکر کنم۱۱۰ گرفتن اونم به خاطر لباسی که دادن و همان روز انجام دادم،ان شاء الله شماهم موفق بشی
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام خواهر عزیزی که پسر ۱۱ سالش شب ادراری داره،پسر وبرادرم هم همین مشکل رو داشتن بردم پیش آقای دکتر فاضل حمید بهنام با یک نسخه خوب شد ودیگه تکرار نشد با همیو پاتی درمان کرد عالیه عالی خودمم تب خال زیاد میزدم رفتم پیشش خوب شدم ،حرف نداره
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلام خدمت همه دوستان درجواب خانمی که گفته بودن مادرشون56ساله هست وسکته خفیف کرده ورگهاش گرفته بوده
30حبه سیر پوست بگیرن با15عددلیمو ترش شیرازی شسته هسته هاش جدا کنند
باپوست داخل مخلوط کن به همراه سیر و4لیوان اب میکس کنند وموادرو داخل قابلمه ریخته و روی حرارت قرار بدهند فقط یک جوش بزنه بعداز روی حرارت بردارن تاسرد شود صاف کنند وداخل شیشه بریزن ودریخچال قراربدن وروزی نصف استکان به مادرشون بدن تا21روز بعدیک هفته ندن دوباره تا 21روز دیگه ادامه بدن درضمن سیر اصلان بو نداره درضمن من انکارو برای مادر80ساله خودم که ناراحتی قلبی وگرفتگی عروق داشت انجام دادم ونتیجه گرفتم
#پرسش_اعضا ❤️🍃
سلام عزیزم وقت بخیر.عذر میخوام مزاحمتون شدم.واسه کسی که مزداجش سودایی راه درمانی هست ؟چ غذاهایی باید خورده شود و چ غذاهایی نخورده شود؟ممنون عزیزم
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام وخدا قوت تشکر بهخاطر اینکه در ممنون میشم اگه منو راهنمایی کنید خانم ۴۲ ساله هستم هرکسی منو میببنه میگه ۶۰ سالته حدودا یک سال پیش با شریکش دعواشون شد جدا شدند از اون به بعد صبح تا شب توخانه میخوابه وشبها بیداره به زمين و زمان بدو بیراه ميگه دوتاپسر دا رم بزرگه امسال کنکوری ه کوچیکه ۱۵ ساله در همه جا بدهکار ه ولی جوری میخوابه انگار هیچ مشگلی نداریم اگه اعتراض کنیم قش قرقی بهپا میکنه که نگو قبلآ اینطور ی نبود تور خدا راهنماییم کنید لطفا خدا خیرتون بده واقعا دارم دیوانه میشم
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام خسته نباشی ببخشید دخترم خیلی بدنش عرق میکند وبوی عرقش تند است حتی الان که هوا سرده باید چکار کند از حمام که میاد بعدش هم تا چند ساعت خوبه ولی بعد بدنش عرق میکند از پودر هم که عطاریا دارند استفاده میکند ولی بی فایده لطفا راهنماییم کنید
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام لطفاسوالم بزاریدگروه
چشمام تورفته شده وپیرچشمی
چی بخورم چی خوبه؟
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام عزیزان توروخداراهنمایی کنید من رو سینه ی چپم یه چیزی دراومد شبیه جوش بودترسیدم دست بزم فشارش بدم مامانم گفت دنبه گوسفند بزارم روش گذاشتم رو سینه یک روز کامل موند فرداش دنبه رو برداشتم یک ذره که سینمو فشار دادم هرچی چرک بود ریخت بیرون رفتم حموم تمیزش کردم ولی دیدم سواخ کوچکی روی سینم بازشد روزبه روز گوشت اضافی زیرپوستی دراومده و دورشم قرمزه به نظرتون چی بزم به سینم که اون گوشت اضافی ازبین بره ممنون میشم اگه راهنمایی کنید🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام عزیزان چه چیزی برای سردرد خوبه سر مادر من هر روز درد میکنه دیگه خسته شدیم ازبس ناله میکنه
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام..برای رویش مجدد موی شقیقه توی خانومها...چه کاری رو انجام دادن که رویش داشته موهاشون.و ریزش موهاشون قطع شده ...ممنون میشم...آزمایشاتم سالمه همه
شقیقه هام خیلی رفته...موهامم کم پشت شده...در ضمن استرس و بی حوصلگی هم دارم....
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام من پسر پانزده ساله دارم یک سال است که ترک تحصیل کرده اصلا برنامه برای آینده نداره خیلی برایش ناراحت هستم
بعضی وقتها که میاد خونه بوی سیگار میده
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام به همه ی اعضای گروه خیلی خوب وبابرکت یه سوال داشتم یه پسر ۶ ساله دارم که چند سالی درگیر رفلکس معده اش بودم که خداراشکر با طب اسلامی بهبود یافت اما الان هم رشدش کم هست وهم بدن خیلی نرمی دارد و من خیلی ناراحت هستم دلم می خواد بدنش سفت بشه لطفا اگر تجربه یا درمانی در این زمینه دارید راهنمایی کند باتشکر
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام و تشکر بابت کانال خوبتون لطفا پیام من رو در گروه بزارین ،آیا کسی بوده ریزش موی آلوپسی داشته و درمان شده لطفا اگه بوده روش درمان یا اسم پزشکشون رو بنویسن سپاسگذارم
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام لطفا میشه سوال منو اورژانسی بزارید گروه
چند روز سرگیجه داشتم رفتنم دکتر ام آرای برام نوشت انجام دادم متاسفانه یه کیست توسرم دیده شد هر جا دکتر جراح رفتم چند تاش گفتن عمل کن چندتا هم گفتن مادرزادی وچهل سال تو سرم بوده عمل نکن اسم کیست هم کلئوید موندم چکار کنم یه ماه زندگیم مختل شده
کسی بوده تجربه ای داشته در این مورد راهنمایی کنه افسردگی گرفتم خیلی ازعمل مغزمیترسم ،میگه این کیست توعمق مغزه
خداخیرتون بده رها هستم
تعجیل درفرج آقا صلوات
#ایدی_ادمین_پرسش_پاسخ 👇❤️
@adminam1400
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#داستان_یک_اشتباه ❌
شش ماهی از زایمان ناموفقم گذشته بود ولی نمیدونستم چرا انقدر حالت تهوع دارم
همسرم مدام بغلم میکرد و میگفت حتما خبراییه عشقم
همیشه م بهم روحیه میداد و میگفت تو دوباره مادر میشی
بهترین مادر دنیا هم میشی
بعدشم چشمکی بهم میزد و میگفت تو جواب دعاهای مادرمی
اما انگار خبری نبود چند بار ازمایش داده بودم منفی بود یه روز رفتم دستشویی که یه دفه مثل چند دفه ی قبل که سقط داشتم همون حالتا برام پیش اومد با وحشت همسرمو صدا کردم تا بیاد کمکم کنه. رنگ به رخسار نداشتم با کمک همسرم سرپا ایستادم
بوی خیلی بدی توی دستشویی پیچیده بود جوری که نمیشد نفس کشید وقتی چیزی رو که سقط شده بود دیدیم شاخ دراوردیم . من غش کردم ولی صدای همسرم رو میشنیدم که سریع زنگ زد به پلیس...👇🏻🔞
https://eitaa.com/joinchat/2311979298C8b0197e42c
کانال مخصوص #متاهلین میباشد❌❌❌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍معجزه درمان دیابت 😍
اگر بخاطر دیابت و عوارضش به زمین و زمانه گله دارین😮💨
نمیتونین هر غذایی که دوست دارین بخورین و زخمهای پاتون معلوم نیست که کی خوب میشه😭
ابنجا لینک گذاشتم بزن روش و سوالات رو جواب بده خیلی سریع بهت مشاوره درمان میدن 👇
https://formafzar.com/form/rty9s
https://formafzar.com/form/rty9s
https://formafzar.com/form/rty9s
https://formafzar.com/form/rty9s
این فرصت استثنایی هست تا دیر نشده اقدام کنید 👆👆👆
یا عدد 5 رو به شماره زیر پیامک کنید
👇👇👇
☎️📞 09033814043 ☎️📞