eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
166.4هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.3هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#دردو_دل_اعضا ❤️ #بخش_اول سلام لطفاً پیام من رو هم بذارید من پنج تا برادر دارم و چهار تا هم خواه
برگشته با توپ پر که شما من رو از عمد تو شهر غریب ول کردید در صورتی که اون روز کلش که دنبالش میگردند دو سه روز بعدش باز مادرم با یکی از بردارام میرند دنبالش میگردن بعدم کاشف به عمل میاد آقا برای اینکه از گشنگی نمیره میرفته طویله تمیز میکرده سر هر کاری بره روز اول و دوم خوبه روز سوم صاحب کارش رو متهم به بداخلاقی و برمیگرده ور دل پدر و مادرم با همه اینها بازم ادعاش میشه ازدواج کنه تشکیل خانواده بده واقعاً نه بخاطر پدرم و بیشتر مادرم نبود یک ساعتم تحملش نمیکردیم میره کمپ ترک میکنه برای چند صباحی خوبه خود پدر و مادرم و کل خانواده هم میدونیم بره کمپ تا بقیه استراحت کنند مخصوصااااااااااا مادرم چون الان بیست و سه چهار ساله خواب درست نداره این آقا دلیل بر علت بی بی خوابی های مکررش میشه چون میخواد سیگار روش جیره بندی کنه نخ به نخ بهش میده اگه پاکت سیگار بهش بده تو کمتر از دو ساعت همش رو میکشه نه کارش به شبه نه روز مادرم بعد چندین روز بی خوابی از خواب بلند میکنه برای یک نخ سیگار دود کنه بره هوا الان همه خواهر و برادرام ازدواج کردند فقط یکی از برادرام عقده که هر وقت خانمش میاد شروع میکنه به اراجیف گفتن بخاطر همین بردارم کمتر خانمش میاره خونه بیشتر وقتها مادرم دردودل میکنه میگه از فامیل خودش یعنی خالم با متلک بهش میگفته پسر پسردارا خوش اقبال و خوش شانسند یا تو فامیل پدرم چون با یکی از پسر عموهام هم سن بوده درسش هم نسبت به پسرعموم بهتر بوده اونا هم حسادت داشتند در ضمن چند جا هم براش رفتیم خواستگاری هیچ دختری قبول نمیکنه حتی بهش نگاه با قیافه ای که برای خودش درست کرده خواهر بزرگم خیلی هوا خواهشه تا دو روز میره کمپ میاد ور دل مادرم میشینه میگه یک دوره گذشته برید بیاریدش تا بهش سخت نگذره یا بعد از اینکه برگشت کلی براش خوراکی میاره بخوره تقویت شه میگه خیلی ضعیف یا اینکه راه به راه بهش میگه دختر خوب برات پیدا کردم میخوام زنت بدم در صورتی که اون راه خودش رو میره هر چی هم بهش میگیم اینقدر محبت بیجا خرجش نکن اصلا یه گوشی در یه گوشی دروازه بعدم کار به جاهای باریک کشید میگه از بی محبتی که به این راه کشیده میشه ولی تا اون دنبال مواد نره کسی کاریش نداره و خیلیم بهش محبت میکنند پول موادش رو به زور میگیره قبلا که مادرم نمیداد وسایل خونه رو میبرد جاش مواد می آورد تا حتی به کتاب هم رحم نمیکرد روغن تاید هر چیزی دم دستش بود میبرد درگیری فیزیکی یه بار گلدون زده تو سر بردار بزرگم یک بارم بهش چاقو زده ازتون میخوام بدون اینکه بخواید قضاوتم کنید راه حلی پیش پام بگذارید بعدم باردارم و تا چند هفته دیگه میخوام زایمان کنم شرایط خونه خودم موندن رو ندارم و بعدم برای آرامش مادرم اول دعا کنید بعدم صلوات بفرستید ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۱۷۸🌹 @azsargozashteha💚
4_452715601975052627.mp3
1.47M
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۱۷۸🌹 @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#ادامه برگشته با توپ پر که شما من رو از عمد تو شهر غریب ول کردید در صورتی که اون روز کلش که دنبالش
❤️ در مورد خانمی که با اعتیاد داداششون مشکل دارن من کاملا باهاشون احساس همدردی می کنم چون توی خانواده چنین معضلی رو داشتم همسرم از نوجوانی اعتیاد داشت و بعد از ازدواج هم این معضل رو داشت تا حدود دهسال پیش که برای همیشه کنار گذاشت پس اولا نا امید نباشید دوما بدونید من بعنوان کسی که مشکلات شما رو با گوشت و خونم لمس کردم درکتون می کنم پس راه‌هایی که دارم میگم جواب داده باید بگم بدترین چیز برای یه معتاد اول دلسوزی و دوم کنترله همونجوری که گفتید خواهرتون با دلسوزی بیجا داره ریشه به تیشش می زنه در مورد مادرتون گفتید می خواد مصرف سیگارش رو کنترل کنه آیا تو این همه سال کنترل شد ؟ نه و هیچ موقع هم نمیشه یه معتاد رو کنترل کرد پس بهتره خودشون رو آزار ندن موقع خواب راحت بخوابن و بذارن اصلا ده پاکت سیگار بکشه یه مثالی می زنم اگر ایشون بیماری قند داشت آیا شما بجاش دارو می خوردید یا رژیم می گرفتید خوب میشد؟؟ مسلما نه برادرت خودش باید به اینجا برسه که مصرف مواد یا سیگار براش مضره این آقا دیگه بچه نیس باید مسولیت تمام کارهاش رو بعهده خودش بذارن چرا ناراحتید که طویله پاک کرده یکراه دردناک ولی صد در صد تضمینی برای اینکه ایشون بخودش بیاد اینه که حمایت‌های مالی از ایشون قطع بشه تا خودش مسولیت زندگیش رو بعهده بگیره هیچ اشکالی نداره اگر یه مدت تو خونه راهش ندید می دونم شاید مادرتون پذیرش حرفای منو نداشته باشه اما اگر مرگ بچش رو انتخاب کرده به حمایت‌های ناسالم و سرویس دادن بهش ادامه بده متاسفم حرفای من شاید براتون الان قابل درک نباشه اما بهتره تو اینترنت سرچ کنید خانواده معتادان گمنام سرچ کنید نارانان هر مطلبی اومد مطالعه کنید کتاب به بازی های احمقانه عادت داشتم سرگذشت نانسی یک کتاب کوتاه پنجاه صفحه ای پر از تجربه هست که بصورت خیلی شیرین از زبان این شخص از تجارب اعتیاد همسر و پسرش می گه تو اینترنت سرچ کنید و بخونید آدرس جلسات نارانان یا خانواده معتادان گمنام رو توی شهرتون پیدا کنید و برید تا بفهمید چه راهکارهایی برای رها شدن خودشون و خانواده شون از استرس ها و فشارهای عصبی فرد معتاد می تونن کسب کنن و در ضمن با بکار بستن این تجارب و راهکارها به برادرشون هم کمک کنن تا دست از رفتارهای مخربش برداره به امید روزی که همه معتادان طعم شیرین زندگی در پاکی رو بچشند ادمین عزیز قبلا سرگذشت من و همسرم رو توی گروه گذاشتند ولی یکبار دیگه برای روشن شدن امید توی دلتون میگم همسر من مدتها مثل برادرتان بین مصرف و پاکی موقت سردرگم بود بارها و بارها سعی کرد ترک کنه اما موفق نمیشد تا اینکه با جلسات NA یا معتادان گمنام آشنا شد و از طریق او منهم با جلسات خانوادهای معتادان گمنام یا نارانان آشنا شدم (لازم به ذکره که این جلسات کاملا رایگان و خودگردان هست ) زندگیمون متحول شد همسرم بعد از یکسال تصمیم گرفت تحصیل کنه در رشته حقوق موفق شد دانشگاه بره تا مقطع فوق لیسانس و بعد در آزمون یک اداره دولتی نمره بالایی کسب کرد و استخدام شد حالا هم در مقطع دکترا تحصیل می کنه و کار هم می کنه هر چند بعد از پاک شدن هم من با بیکاری ایشون معضل داشتم و خودم کار کردم اما ثمره ی این صبر امروز یه زندگی فوق العاده هست شکر خدا ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❤️ سلام دختر گلی که گفتن نمیدونن چجوری به بچه جدیدشون محبت کنن. عزیز دلم وقتی اون کوچولوی ناز به دنیا بیاد خودبخود محبتت فوران میکنه ومتوجه میشی که چطور محبت کنی. نگران نباش. ❤️❤️❤️❤️❤️ خدمت اون دختری که چهارده سالشونه . عزیزم من خودم الان ۱۶ سالمه و دو سال پیش همینطور با ۱۴ سال اختلاف سنی مادرم بازم باردار شد . با این تفاوت که یه خواهر ۷ ساله هم داشتم . من از همون اول که متوجه شدم مامانم بارداره اینقدر ناراحت شدم و بغض کردم که هنوز هم یادمه . تا آخر بارداری مامانم همش دعوا داشتیم با هم ، حتی تا دو سه روز بعد به دنیا اومدن آجیم بهش دست نزدم . نمیتونستم بغلش کنم . بچه اول بودن سخته . مسئولیت خواهر یا برادرای کوچیک چه کم باشه چه زیاد ، بازم سخته . ولی کم کم محبتش خود به خود تو دلت ایجاد میشه . من الان مامانم از همون بارداری تا الان ، بعضی جاها نمیتونه باهام بیاد چون با بچه کوچیک سخته . حتی خیلی وقتا شاید شما مجبور بشی خواهر یا برادرتونو نگه دارین . من الان خواهرمو خیلی دوسش دارم و با اینکه زیاد به بچه های کوچیک علاقه ندارم ، مجبورم خیلی وقتا کاراشو انجام بدم . ولی مطمئن باش الان تو شرایط کرونا و قرنطینه اگه رعایت کنین خیلی به نفعتونه چون هر رفتارش میتونه سرگرمتون کنه . زیاد هم تو مراحل تحصیلی تون مزاحمت ایجاد نمیکنه چون بچه نوزاد رو تا یه سال میشه راحت خوابوند و رفت پای درس و مشق یا کارهای دیگه 😜 من هنوز هم موافق بچه سوم مامانم نیستم ولی خب نمیشه دوستش نداشت😊 ایشالا خدا به خونواده شما هم یه بچه سالم بده . ❤️❤️❤️❤️ سلام برای اون خانمی که پدرشون جادو شده حرز ابودجانه و امام جواد بگیرن و هر جا میرن همراهشون باشه و اگه کسیو میشناسن بگین براشون بخور حضرت مریم انجام بدن ممنون از کانال خوبتون 🌹🌹 ❤️❤️❤️❤️❤️ در مورد اون خانمی که برادرشان موهاش داره سفید میشه پودر سبوس برنج از کارگاه‌هایی که برنج سفید می کنن یا عطاری‌ها تهیه کنن و بجوشانند و آبش رو بخورن مثل چای بصورت مرتب روزی یک لیوان تازه به تازه مصرف کنن همین طور پودر سبوس رو آسیاب کنن توی خورشت همیشه اضافه کنن این روند سفیدی به طور چشم گیری کم میشه ❤️❤️❤️❤️ سلام در مورد خانمی که احساس خستگی دارند حتما در کنار آزمایش کم خونی آزمایش تیروئید هم بدید ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام خانمی که گفتن موهای پسرشون داره سفید میشه. عزیزم توی طب سنتی میگن وقتی مغز سرد میشه موها سفید میشن.خوردن غذاهای سرد باعث سرد شدن مغز میشه که فقط یکی از عوارضش سفیدی مو است. بعضی ها هم مرتب موهاشون را با سرکه میشورن که این هم باعث سردی مغز میشه. بهتره به یک دکتر طب سنتی مراجعه کنید.انشالله جواب می گیرین. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_شصتو_هفت +امروز برای زن و بچه ی یعقوب خونه میخرم.. ازشون امضاء میگیریم .. به عنوان رضایت و پ
با صمد به حجره رفتیم .. تمام مدت سکوت کرده بود .. پشت سر من وارد حجره شد و رو به روم نشست.. +ببین صمد من هر چی الان بهت میگم رو ، فقط بخاطر خودته.. وگرنه من خیلی وقته قسم خوردم و کاری به هیچ کس ندارم... تو چشمهاش خیره نگاه کردم و گفتم هیچ وقت مشروب نخور .. مست میشی حرفهایی رو میزنی که نباید... نمیخوام الکی الکی خودت رو ، تو دردسر بندازی.. صمد جوابی نداد لبهاش رو، روی هم فشار داد... +برو پایین با بچه ها مشغول کار شو .. سر خودت رو گرم کن و به هیچی فکر نکن .. صمد چند دقیقه بعد بلند شد .. نزدیک پله ها بود که گفتم صمد ، مبادا با بچه ها صمیمی بشی و همه چی رو واسشون تعریف کنی .. هیچ حرفی نمیزنی .. صمد باشه ای گفت و از پله ها پایین رفت .. همون لحظه اسد از پله ها بالا اومد و با تعجب پرسید صمد رو از کجا پیدا کردی؟ چی رو به کسی تعریف نکنه؟ فهمیدم آخر حرفهامون رو شنیده ... دفتر حسابرسی رو باز کردم و گفتم اتفاقی دیدمش.. اسد دوباره پرسید چی رو به کسی نگه؟ +ماجرای زندگیمون رو ... اسد روی صندلی نشست و گفت خیلی عجیبه .. چطور بعد از این همه مدت دیدیش.. اونم قبول کرده بیاد اینجا .. شاید قصد و غرضی داره .. شاید فهمیده زن گرفتی اومده واسه دشمنی .. یوسف حواست رو جمع کن .. لبخندی زدم و گفتم عوض اینا بهم تبریک بگو ، صنم رو پیدا کردم ... باهاش حرف زدم .. اسد ابروهاش رو بالا داد و گفت حرف زدی؟ +آره .. قراره مرضیه رو راضی کنم تا دوباره صنم رو عقد کنم .. اسد سرش رو تکون داد و با تاسف گفت مرضیه حامله است .. نکن این کارو یوسف .. نکن ... خودمم میدونستم که در حق مرضیه ظلم میشه ولی نمیتونستم از صنم بگذرم .. بحث رو عوض کردم و پرسیدم خونه پیدا کردی؟ _آره .. قرار گذاستم ظهر بریم .. ولی هنور به زن یعقوب خبر ندادم ... +آدرسش رو بنویس خودم میرم .. _تنها؟؟؟ +نه.. با صمد میرم ... اسد کمی دمغ شد و آدرس رو با دلخوری نوشت .. ظهر با صمد به خونه ی یعقوب رفتیم .. زن یعقوب تا منو دید گفت دست بردارید از سرمون .. یعقوب مرده .. اگه هم طلبی ازش دارید موند واسه اون دنیا .. دستهام رو ، توی جیبم فرو بردم و گفتم دیشب اومد تو خوابم .. نگرانتون بود .. میگفت زن و بچه ام سر پناه ندارند و خیلی ناراحت بود .. زن یعقوب بغض کرد و گفت حالا که مرده ، یادش افتاده .. زنده که بود هیچ وقت فکر ما رو نمیکرد +والا منم دل خوشی ازش نداشتم و چند باری باهم زد و خورد داشتیم .. تو خواب بهم گفت زن و بچم رو، راضی کن منم ازت بگذرم .. واسه خاطر این حرفش اومدم .. اومدم شما رو ببرم یه خونه واستون بخرم ولی شما هم تو کاغذ بنویس یا انگشت بزن که از ما راضی هستی و شکایتی نداری.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زن یعقوب چشمهاش رو پاک کرد و گفت واسه خاطر یه خواب میخواهی خونه بخری؟؟ +واسه خاطر یه خواب نیست.. واسه اون دنیام و رضایت خدا میخرم .. سجل داری بردار بریم .. زن یعقوب خیلی زود همراهم اومد و خونه ای که چند کوچه اونورتر ازشون بود رو به نام خودش خریدم و ازش نوشته گرفتم که از من و صمد راضیه و شکایتی نداره .. از خوشحالی چند بار انگشت زد .. باورش نمیشد صاحب خونه شده .. خم شد میخواست دستم رو ببوسه که عقب کشیدم .. کلید رو گرفت و گفت برم اثاثهامون رو بیارم که امشب زیر سقف خودمون بخوابیم .. سوار ماشین که شدیم کاغذ رو جلوی صورت صمد تکون دادم و گفتم خیالت راحت .. این ماجرا بین من و تو میمونه ، واسه همیشه .. نزدیک غروب بود و دیگه به حجره برنگشتیم .. به صمد گفتم میرسونمت .. صمد اجازه نداد و پیاده شد و گفت تا زنت رو راضی نکردی نیا سراغ صنم .. بهش امید میدی دوباره یه اتفاقی میوفته، نمیشه.. اونی که داغون میشه صنمه... +هر روز نه ولی زود به زود به دیدنش میام .. فردای روزی که عده اش تموم بشه عقدش میکنم چه زنم راضی باشه چه نباشه.. به طرف خونه حرکت کردم باید با مرضیه حرف میزدم .. سلطانعلی در رو باز کرد و با احترام زیاد سلام داد زیر لب و آهسته جوابش رو دادم .. از مادر دلخور بودم و نمیخواستم باهاش هم صحبت بشم بخاطر همین به اتاق خودمون رفتم .. چند دقیقه بعد مرضیه با سینی چای وارد اتاق شد و آروم سلام داد .. سینی رو کنارم گذاشت و گفت مادر تنهاست... اجازه بدی من میرم پیش مادر .. استکان چای رو برداشتم و گفتم شامم رو بیار اینجا باهات کار دارم .. مرضیه رفت و یک ساعت بعد با آفت برگشتند .. آفت سینی غذا رو وسط اتاق گذاشت و رفت .. مرضیه سفره رو باز کرد و گفت چیکارم داشتید؟؟ +شامت رو بخور میگم .. ناهار نخورده بودم و با اشتها مشغول خوردن شدم ولی مرضیه فقط با غذاش بازی میکرد ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#بخش_دوازدهم اما دوباره با صدای خنده مردی که از طبقه بالا میومد سرمو روبه بالا کج کردم با سرعت پله
گفتم بابا کمکم کن دارم میمیرم... و بعد دیگه چیزی نفهمیدم، وقتی چشمامو باز کردم خودمو رو تخت بیمارستان دیدم، مادرم با چشم گریون بالای سرم قرآن میخوند دستمو گذاشتم رو دستش و گفتم مامان حلالم کن، من پسر بدی برات بودم، از کاری که کردم مثل سگ پشیمونم.. مادرم دست مهربونشو رو سرم کشید و گفت هرکاری بکنی برای من اولاد هستی ازت دلخور میشم اما دلزده نه، استراحت کن بهتر میشی.. همون شب مرخصم کردن، برگشتم خونه، مادرم ازم مراقبت کرد چند وقت گذشت و شیرین زایمان کرد و یه پسر خوشگل خدا به من هدیه داد شیرین از همون بیمارستان بچه رو تحویلم داد و مادرم سرپرستی بزرگ کردنشو به عهده گرفت. یه روز صبح برام احضاریه دادگاه اومد، شیرین مهریشو به اجرا گذاشته بود دادگاه که رفتیم چون پول نداشتم به زندان افتادم که خانوادم با سند خونه چند ماهی آزادم کردن تو این چند وقت من چون پولی نداشتم، از پدرمم نمیتونستم بگیرم چون پول نداشت، به فکر فروش کلیه ام افتادم چیزی به برگشتن به زندان نمونده بود که موفق به فروش کلیه ام شدم... بدون اینکه خانوادم متوجه بشن رفتم کلیمو فروختم فقط بخاطر اینکه از شر شیرین خلاص بشم بعد از اینکه کار از کار گذشت تو بیمارستان به خانوادم خبر دادن اومدن، مادرم که فهمید نزدیک بود غش کنه پدرم حسابی دعوام کرد اما کار از کار گذشته بود بااینکه کلیه رو فروختم اما بازم پولم برای دادن مهریه کم بود بقیشو قسط بندی کردم اما چون کار نداشتم نمیتونستم حتی قسطی مهریه رو بدم، خانوادم تصمیم گرفتن کمکم کنن با قرض و فروش طلاهای مادرم و فروش زمینی که پدرم به ارث برده بود مهریه شیرینو دادیم از اون به بعد روزگارم به سختی با افسردگی میگذشت که شش ماه بعد سرو کله هلما باز تو زندگیم پیدا شد.. سجاد بعد از اینکه من دیده بودمشون کامل هلمارو کنار گزاشته بود ولی من نه قلبی داشتم نه احساسی به جنس مقابل. چند وقتی گذشت و یکسال از طلاق شیرین گذشته بود و رفت و امد هلما به خونمون بیشتر شده بود و اخلاق و رفتارش با اون هلمای سابق هم عوض شده بود هر روز با خوراکی و اسباب بازیهای مختلف برای میثم میومد بهمون سر میزد میثمم وابسته هلما شده بود . مادرم اینقدر تو مغزم کار کرد و تعریف از هلما کرد و کرد تا من راضی شدم باهاش ازدواج کنم با یه جشن مختصری وارد زندگی زناشوییمون شدیم ولی من اینقدر ضربه محکمی خورده بودم که همش با شک و تردید با هلما رفتار میکردم ولی اون با زبون چرب و نرم باعث شد رفتارم عوض بشه حتی کم کم افسردگیم درمان شد وقتی میدیدم هلما با پسرم خوبه غمم کم میشد میثم سه ساله بود که هلما باردار شد یه دختر خوشگل با چشم و ابروی مشکی وارد زندگیمون کرد، با اومدنش زندگی چهار نفره ما قشنگ و زیباتر شد. چند وقت که گذشت به من خبر رسید که شیرین با مرشد در حال برگشتن از شمال تصادف کردن و در دم فوت کردن و بخاطر همین تمام ارث و میراثش به میثم رسید این خبر منو نه خوشحال کرد نه ناراحت چون به مرگ اونا راضی نبودم اما از اینکه اون دوتا خائن جواب کارشونو گرفته بودن کمی خوشحال شدم .. حالا بعد از گذشت چند سال زندگی خوبی دارم کنار خانوادم شادم اما یه درس بزرگ تو زندگی گرفتم و به همه این درسو گوشزد میکنم اونم اینه که مهریه یه دین به گردن مرده و هر آن ممکنه زن اونو اجرا بزاره پس به اندازه ای که تواناییشو دارید مهریه درنظر بگیرید. اینم بگم که من بخاطر فروش کلیه الان سلامتیمو از دست دادم مجبورم هر ماه دیالیز بشم و سلامتیم بهایی بود که بخاطر طمعم پرداختم..... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❤️ سلام لطفاً مشکل منم رو بزارید من حدود سه ماه هست که کلاس میرم و در این کلاس چند تا دختر خانم هم هستند حدود یک ماهی هست که یک علاقه نسبت یکی از آنها دارم البته ایشون یکی از آشنا های دور هست واز مالی خانواده ها در یک سطح هستند مشکل این هست که این شون سادات هستن و ومن عام هستم از دیگران شنیدم که چندین خواستگار پولدار داشتن که پدرشون مخالفت کرده با این موضوع البته پدرشون گفتن که دختر به غریبه نمیدن از صحبت هایی که میکردن قصد دارن برن خارج من میخواستم پیشنهاد بدم اما نمیدونم چطور لطفاً را هنمایی کنید ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام دوستان و ادمین محترم ی وقتای آدما ی گناهی مرتکب شدن حالا چه بزرگ و چه کوچیک چیکار کنم چه دعایی بخونم که خیالم راحت بشه که خدا من و بخشیده مثلا از صحبت با نامحرم یا حتی غیر عمد باعث آزار و اذیت کسی شدن حتی بودن کسایی که حس میکنم شاید دلشون از من شکسته ولی من نمیخواستم و غیر عمد بوده میخوام ی جور وجدانم آروم بگیره چیکار کنم لطفا راهنمایی کنید؟ ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام وقت بخیر من وقتی پاهامو با ژیلت اصلاح میکنم پاهام جوش میزنه تبدیل به کیست مویی میشه راه حلی برای از بین بردن موهای پاهام دارین؟ ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام وقتتون بخیر مادر من از اعصاب تو صورتش لک ایجاد شده البته خیلی وقته و اینکه موهاش سفید شده😔هنوز ۴۰ سالشم نیست رنگ میزاره یه هفته نمیشه رنگ از سرش میرع راه حلی براش دارین هم برا لک صورتش و هم برا سفیدی موهاش ایدی ادمین👇🏻🌹 @habibam1399 لطفا دوستانتون رو راهنمایی بفرمایید🙏🏻🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❤️ سلام میشه سوال منو بزاری راهنمایی کنن خیلی ناراحتم من ۵ ساله به صورت سنتی ازدواج کردم و وضع مالیمون خوب نبود ولی با تلاش و کم خرجیای من وضعمون بهتر شد. این اواخر شوهرم خیلی عوض شده همش دعوا داشتیم که متوجه خیانتش شدم دادخواست طلاق دادم ولی فهمیدم باردارم. شوهرم گفت بندازش ولی من نتونستم و سر زایمان بند ناف دور سر بچه پیچیده بود و زایمان سختی داشتم و حال جفتمون بد بود ولی شکر خدا هم خودم هم بچم سالم موندیم ولی چند روز بعد زایمانم خواهرم یه چیزی گفت که مرگ رو ترجیح دادم.😭 گفت شوهرت به دکتر گفته😔....👇🏻🌹 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df کانالی برای تسکین رنج ها و غصه های زندگی❤️👆🏻
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ سلام لطفاً مشکل منم رو بزارید من حدود سه ماه هست که کلاس میرم و در این کلاس چند ت
❤️ سلام در پاسخ به خانمی که پریود نامنظم دارند توصیه میکنم حتما هر روز دمنوش بومادران استفاده کنند بجز ایام پریودی و دمنوش بو مادران را بیشتر از پنج دقیقه دم نکنند یه مقدار تلخ میشه و دکتر اکبری تابانی در قم ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام درمورد دختری که گفتند بعد چهارده سال مادرشون باردار شده باید بگم که... واقعا سخته که توجه ها یهو بره سمت یه نفر دیگه من و خواهرم ۸ سال اختلاف سنی داریم که بنظرم زیاده چه برسه چهارده سال هرروز هم داریم باهم دعوا میکنیم🤦‍♀منم مثل شما اصلا راضی نبودم ولی دیگه نمیشد کاریش کرد خودمو سرگرم کارای جدید کردم تا زیاد بهش فکر نکنم و به مادرم مشکلمو رک و راست گفتم بعد از به دنیا اومدنش میتونی با کارای خونه خودتو سرگرم کنی که مادرت هم وقت کنه به کوچولوتون رسیدگی کنه🤭ولی بهترین چیز اینکه سعی کنی باهاش کنار بیای و از پدرو مادرت خواهش کنی هروقت که بزرگتر شد اتاقتون رو جدا کنن😊❤️ ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام درمورد سوال دوستمون که دستاشون زبر شده باید بگم که اولا اگه میتونی دستاتو با صابون گلنار جوان بشور خیلی عالیه معمولا فروشگاه ها دارن ازشون جلدش سفید رنگه دوما از دارو خونه کرم آ.د بگیر نه پمادش برای پوست عالیه خیلی هم چرب نیست که اذیت بشی سوما میری بیرون سعی کن از دستکش استفاده کن که نخوای دستتو ضدعفونی کنی امیدوارم تونسته باشم کمکتون کنم ❤️❤️❤️❤️ خدمت اون دوستی که می خوان توبه کنند و نمی دونند چطوری؟ شما همین که از گناه پشیمان بشی و قصد ترک گناه را بگیری این یعنی توبه.حالا می تونی استغفار و دعا هم بکنی و پیش خدا به گناهت اعتراف کنی و حتی گریه کنی که هم خودت احساس سبکی می کنی و هم خدا بنده ی توبه کارش را خیلی دوست داره😍 در ضمن اگه حق کسی را ضایع کردی بهتره رضایت اون را بدست بیاری و اگه در دسترس نیست به جای اون شخص صدقه بده و کار خیر کن. ان شاالله که خداوند همه ی ما را ببخشه و به راه راست هدایت کنه. ❤️❤️❤️❤️❤️ خانمی که راجع به سفیدی موی مادرشون پرسیدن. عزیزم استرس وفشارهای عصبی طبع سرد دارن ومغز را سرد میکنن.داروهایی هم که براشون تجویز میشه سرد هستن. دکلره و رنگ مو هم طبع سرد داره.به خاطر همین موهاشون بیشتر سفید میشه. باید به پزشک طب سنتی مراجعه کنید.انشالله مشکلشون برطرف میشه. ❤️❤️❤️❤️ خانمی که درمورد ژیلت و جوش زدن پرسیدن. عزیزم شما بجای ژیلت از داروی تیزبر استفاده کن.هم برای پوستتون خوبه هم به مرور موهاتون را کم میکنه. ❤️❤️❤️❤️❤️ دوست عزیزی که درمورد جبران گناهان خواسته یا ناخواسته پرسیدن. دوست عزیز اگر به افرادی که حق گردنت دارن دسترسی دارید و ایجاد مفسده و دردسر نمیشه ازشون حلالیت بگیرید ولی درصورتی که امکانش نیست می تونید از طرف اونها قرآن بخونید یا کار خیر بکنید و ثوابش را براشون هدیه کنید. انشالله که شما به آرامش می رسید وجبران قصورتون میشه. ❤️❤️❤️❤️❤️ برادر عزیزی که نمیدونن چجوری خواستگاری کنن. برادر گرامی شما بهتر از مادر یا خواهر یا یک بزرگتر دیگه بخواهید تا این کار را بطور رسمی انجام بدن. انشالله هرچه خیره براتون پیش بیاد. ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام برادر عزیز شما یا یه واسطه بغرستید سریعتر بگید بهشون یا اگر میتونید خودتون برید خاستگاری مستقیما و بهشون حرف دلتونو بگید چه اشکالی داره ❤️❤️❤️❤️ سلام درمورد دخترم که با زدن موهای پاش باژیلت دچار کیست مویی میشه دخترم باید موهای پات را همیشه در یک جهت بزنی ودر جهتهای مختلف نزنی از بالا به پایین بزن گلم البته فعلا یه مدت استراحت بده تا خوب بشه بعد درست در یک جهت بزن ❤️❤️❤️❤️ سلام دختر ۱۴ ساله که مادرشون باردار هست خیلی باید خوشحال باشید و مشتاق دختر بزرگ من ۱۵ سالش بود و یه دختر ۷ ساله که من باردار شدم واقعا میگم دختر ۱۵ ساله من بیشتر وقت ها که حالم بد بود برام آشپزی میکرد و کارهای خونه رو انجام میداد دخترا روز شمار گذاشته بودن برا دنیا اومدن دادششون آلان پسرم ۲ سال و نیمه و دختر بزرگم عین یه مادره براش اینقدر به خواهرش وابسته ست که غذا و خواب ش با خواهرش هست وقتی بدونی که میتونی ازش مراقبت کنی خود به خود علاقه و محبت هم میاد تمام عکس و فیلم نوزادی پسرم با خواهرشه تازه چهاردست پا یاد گرفته بود فقط میگشت خواهرش رو پیدا کنه تو اتاق وقت هایی که مدرسه بود دخترم خوشحال باش از نعمتی که خدابهتون داده و به فکر روزهای شاد و قشنگی که میتونی باهاش داشته باشی باش ❤️❤️❤️❤️ سلام،وقت بخیر،در جواب خانومی که موهای پسرشون در۱۶سالگی داره سفید میشه،باید بگم منم توی سن ۲۳،۲۴سالگی موهام شروع به سفید شدن کردن،که البته میگن، ممکنه به خاطر کمبود آهن بدن باشه،واین علت در ما خانوما شایع هست،ممکنه هم به خاطر یه شوک روحی باشه،چون برای من دقیقا بعد از فوت ناگهانی یکی از فامیلامون این ماجرا پیش اومد.بهر ترتیب الان تو سن ۴۳ سالگی چند ماهی هست که ازیه نسخه طب سنتی استفاده میکنم
و الان بعد از هشت ماه ریشه ی موهای سفیدم سیاه شدن،شما هم اگه دوست داشتید برای پسرتون درست کنید وبه مدت یکسال تاکید میکنم حتما یکسال مصرف کنن تا انشاءالله نتیجه رو ببینید،طرز تهیه ی دارو:هلیله ی سیاه رو پودر کنید با کمی گلاب خیس کنید،وبا سبوس گندم اسیاب شده و عسل مخلوط کنید،البته برای مقدار موادتون از دویاسه قاشق پودر هلیله استفاده کنید وبقیه ی مواد رو با این مقدار متناسب کنید،در آخر کار شما یه مخلوط نرم که از خمیر کمی شلتر هست دارید،ازاین دارو هرشب اندازه ی یک نخود بدید پسرتون بخوره وچون کمی بدمزه هست با آب قورتش بده،وحتما باید یکسال مصرف کنه،انشاءالله که جواب میگیرید،خانما هم میتونن ازاین دارو استفاده کنن،منکه خودم به فضل خدا دارم نتیجشو میبینم.یاعلی ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ در جواب خانومی هم که بچشون انگشتشو میخوره؛منم دوتا پسرام همینطور بودن وانگشت شستشونو میمکیدن،ولی خودشون دقیقا توی سن ۶ سالگی پیش از مدرسه این عادتو کنار گذاشتن،شما هم زیاد حساس نشو،سعی کن بچتو با بازی وسرگرمیهایی که با دستش انجام میده مثل نقاشی،جورچین،خانه سازی.....مشغول کنی،تا کم کم حواسش ازمکیدن پرت بشه،اما هیچ موقع از روشهایی که گفتید مثل گچ گرفتن دست بچه استفاده نکنید.چون این روشها بیشتر روی روحیه ی بچه اثر نامطلوب میذارن.موفق باشید.یاعلی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_شصتو_هشت با صمد به حجره رفتیم .. تمام مدت سکوت کرده بود .. پشت سر من وارد حجره شد و رو به رو
. ناهار نخورده بودم و با اشتها مشغول خوردن شدم ولی مرضیه فقط با غذاش بازی میکرد و حواسش به من بود .. غذام که تموم شد لیوان دوغ رو به سمتم گرفت و گفت نوش جونتون ... دوغ رو سرکشیدم.. مرضیه منتظر نگاهم میکرد .. گفتم میدونی که من زنم رو طلاق داده بودم .. از رو عصبانیت .. بعدش پشیمون شدم و خواستم برگرده .. پیداش نکردم .. الان .. یعنی دیروز پیداش کردم .. میخوام دوباره عقدش کنم البته چهار ماه بعد ، ولی شرط کرده، شرط کرده تو رضایت بدی و خودت بری بهش بگی.... مرضیه با چشمهای مات نگاهم میکرد .. ادامه دادم ببین هیچی برای تو کم نمیزارم .. از هر چی که بخواهی بهترینها رو برات فراهم میکنم.. مرضیه چشمهاش بارونی شد و گفت من چیزی نمیخوام، غیر از خودت ... آخر جمله اش رو آهسته و با سر پایین گفت .. از کنار سفره، عقب رفتم و گفتم نگفتم که طلاقت میدم .. من شوهرتم .. از صنم هم نمیتونم بگذرم .. روش غیرت دارم .. الان گفتم که کم کم خودتو آماده کنی .. چهار ماه دیگه عقدش میکنم میارمش همینجا... مرضیه گوشه ی روسریش رو ، دور انگشتش میپیچید و گفت من قبول نمیکنم .. راضی نیستم و هیچ وقت نمیرم باهاش حرف بزنم .. این حرفو زد و بلند شد تا از اتاق خارج بشه .. داد زدم وایسا مرضیه .. مرضیه از بلندی صدام ترسید و همون جلوی در، پشت بهم ایستاد.. +من این کارو میکنم چه تو بخواهی، چه نخواهی... صنم قبول نمیکنه بخاطر تو .. اگه نیایی و رضایت ندی مجبور میشم تو رو طلاق بدم .. بفرستم خونه ی بابات ... تا بتونم صنم رو عقد کنم .. حالا خود دانی .. فکراتو بکن .. ببین کدوم رو انتخاب میکنی .. مرضیه چند لحظه همونطور ایستاد و بعد از اتاق بیرون رفت .. صدای هق هق گریه اش رو شنیدم .. براش ناراحت شدم ولی چاره ای نداشتم .. حاضر بودم همه ی زندگیم رو بدم ولی دوباره صنم به زندگیم برگرده .. تو فکر بودم که در اتاق با شدت باز شد .. مادر با صورت برافروخته جلوی در ایستاد و گفت یوسف عقلت رو از دست دادی ؟ این چه حرفیه به مرضیه گفتی .. صنم نمیخواد دست از سر تو برداره ؟ متکای پشت سرم رو مرتب کردم و با خونسردی گفتم من با التماس از صنم خواستم که برگرده .. مادر یه قدم نزدیکتر اومد و گفت تو بیخود کردی .. صنم به تو حرومه .. سه طلاقه اش کردی .. چشمهام رو بستم و گفتم شوهر کرد و شوهرش مرده .. الان هیچ مشکلی نداریم .. منتظرم عده اش دربیاد .. مادر صداش رو بالاتر برد و گفت صنم پاش رو تو این عمارت بزاره من میرم .. چشمهام رو باز کردم و گفتم پس میگردم دنبال یه خونه ، واسه تو و مرضیه ... مادر چند لحظه نگاهم کرد و با عصبانیت از اتاق بیرون رفت .. دوباره برگشت و گفت به خدا قسم که این زن تو رو جادو کرده... دو روزه فهمیدی بچه دار شدی .. زنت حامله است یه کیلو میوه نگرفتی بیاری ، این دختر هم دلش خوش باشه شوهرش به فکرشه.. پوزخند عصبی زد و گفت شیرینی بچه دار شدن ، براش هوو آوردی .. حاشا به غیرتت.. باریکلا.. مادرتم بخاطر اون عفریته از خونه و زندگیم بیرون میکنی .. آفرین .. لیاقتت همون دختر بی کس و کار و دهاتیه سریع بلند شدم و نشستم و با خشم گفتم مادر من ، یادت رفته خودت از کجا اومدی شدی خانم این عمارت.. همیشه از مردونگی پدرم میگفتی.. منم همون کارو میکنم.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••