🌷ازشوقشھادٺ🌷
🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂 🌸🍂🌸🍂🌸🍂 🍂🌸🍂🌸🍂 🌸🍂🌸🍂 🍂🌸🍂 🌸🍂 🍂 رمانبدونتوهرگز #پارت13 – اتفاقي افتاده؟ رفتم تو اتاق، سر کم
🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂
🌸🍂🌸🍂🌸🍂
🍂🌸🍂🌸🍂
🌸🍂🌸🍂
🍂🌸🍂
🌸🍂
🍂
رمـانبدونتوهرگز
#پارت14
سه ماه قبل از تولد دو سالگي زينب... دومين دخترمون هم به دنيا اومد. اين بار هم
علي نبود؛ اما برعکس دفعه قبل، اصال علي نيومد... اين بار هم گريه ميکردم؛ اما نه به
خاطر بچهاي که دختر بود، به خاطر علي که هيچ کسي از سرنوشت خبري نداشت. تا
يه ماهگي هيچ اسمي روش نگذاشتم... کارم اشک بود و اشک... مادر علي ازمون
مراقبت مي کرد. من مي زدم زير گريه، اونم پا به پاي من گريه مي کرد. زينب بابا هم با
دلتنگيها و بهانه گيريهاي کودکانهاش روي زخم دلم نمک مي پاشيد. از طرفي، پدرم
هيچ سراغي از ما نمي گرفت. زباني هم گفته بود از ارث محرومم کرده. توي اون
شرايط، جواب کنکور هم اومد... تهران، پرستاري قبول شده بودم. يه سال تمام از علي
هيچ خبري نبود. هر چند وقت يه بار، ساواکيها مثل وحشيها و قوم مغول،
ميريختن توي خونه همه چيز رو به هم مي ريختن... خيلي از وسايل مون توي اون
مدت شکست. زينب با وحشت به من مي چسبيد و گريه مي کرد. چندبار، من رو هم
با خودشون بردن؛ ولي بعد از يکي دو روز، کتک خورده ولم ميکردن... روزهاي سياه و
سخت ما ميگذشت. پدر علي سعي ميکرد کمک خرج مون باشه؛ ولي دست اونها هم
تنگ بود. درس مي خوندم و خياطي مي کردم تا خرج زندگي رو در بيارم؛ اما روزهاي
سخت تري انتظار ما رو مي کشيد...
ترم سوم دانشگاه، سر کالس نشسته بودم که يهو ساواکيها ريختن تو... دست ها و
چشم هام رو بستن و من رو بردن. اول فکر مي کردم مثل دفعات قبله اما اين بار فرق
داشت. چطور و از کجا؟ اما من هم لو رفته بودم. چشم باز کردم ديدم توي اتاق
بازجويي ساواکم، روزگارم با طعم شکنجه شروع شد. کتک خوردن با کابل، سادهترين
باليي بود که سرم مي اومد! چند ماه که گذشت تازه فهميدم اونها هيچ مدرکي عليه
من ندارن. به خاطر يه شک ساده، کارم به اتاق شکنجه ساواک کشيده بود؛ اما حقيقت
اين بود. هميشه مي تونه بدتري هم وجود داشته باشه و بدترين قسمت زندگي من تا
اون لحظه... توي اون روز شوم شکل گرفت. دوباره من رو کشون کشون به اتاق
بازجويي بردن... چشم که باز کردم علي جلوي من بود. بعد از دو سال که نميدونستم
زنده است يا اونو کشتن. زخمي و داغون... جلوي من نشسته بود.
يا زهرا! اول اصال نشناختمش. چشمش که بهم افتاد رنگش پريد... لب هاش مي
لرزيد. چشمهاش پر از اشک شده بود؛ اما من بي اختيار از خوشحالي گريه مي کردم. از
خوشحالي زنده بودن علي، فقط گريه مي کردم؛ اما اين خوشحالي چندان طول
نکشيد... اون لحظات و ثانيههاي شيرين جاش رو به شومترين لحظههاي زندگيم داد.
┄•●❥@azshoghshahadat
🍂
🌸🍂
🍂🌸🍂
🌸🍂🌸🍂
🍂🌸🍂🌸🍂
🌸🍂🌸🍂🌸🍂
🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂
🌷ازشوقشھادٺ🌷
🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂 🌸🍂🌸🍂🌸🍂 🍂🌸🍂🌸🍂 🌸🍂🌸🍂 🍂🌸🍂 🌸🍂 🍂 رمـانبدونتوهرگز #پارت14 سه ماه قبل از تولد دو سالگي زينب... د
🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂
🌸🍂🌸🍂🌸🍂
🍂🌸🍂🌸🍂
🌸🍂🌸🍂
🍂🌸🍂
🌸🍂
🍂
رمـانبدونتوهرگز
#پارت15
قبل از اينکه حتي بتونيم با هم صحبت کنيم. شکنجهگرها اومدن تو... من رو آورده
بودن تا جلوي چشمهاي علي شکنجه کنن. علي هيچ طور حاضر به همکاري نشده
بود، سرسخت و محکم استقامت کرده بود و اين ترفند جديدشون بود. اونها، من رو
جلوي چشمهاي علي شکنجه مي کردن و اون ضجه ميزد و فرياد مي کشيد. صداي
يازهرا گفتنش يه لحظه قطع نميشد. با تمام وجود، خودم رو کنترل مي کردم
ميترسيدم... مي ترسيدم؛ حتي با گفتن يه آخ کوچيک، دل علي بلرزه و حرف بزنه، با
چشمهام به علي التماس مي کردم و ته دلم خدا خدا مي گفتم. نه براي خودم... نه
براي درد... نه براي نجات مون، به خدا التماس مي کردم به علي کمک کنه. التماس مي
کردم مبادا به حرف بياد، التماس مي کردم که... بوي گوشت سوخته بدن من... کل
اتاق رو پر کرده بود... ثانيهها به اندازه يک روز و روزها به اندازه يک قرن طول مي
کشيد... ما همديگه رو مي ديديم؛ اما هيچ حرفي بين ما رد و بدل نميشد از يک طرف
ديدن علي خوشحالم مي کرد از طرف ديگه، ديدنش به مفهوم شکنجههاي سخت تر
بود. هر چند، بيشتر از زجر شکنجه، درد ديدن علي توي اون شرايط آزارم مي داد...
فقط به خدا التماس مي کردم...
- خدايا! حتی اگر توي اين شرايط بميرم برام مهم نيست به علي کمک کن طاقت بياره،
علي رو نجات بده...
باالخره به خاطر فشار تظاهرات و حرکت هاي مردم... شاه مجبور شد يه عده از زنداني
هاي سياسي رو آزاد کنه، منم جزءشون بودم... از زندان، مستقيم من رو بردن
بيمارستان، قدرت اينکه روي پاهام بايستم رو نداشتم. تمام هيکلم بوي ا*د*ر*ا*ر
ساواکيها و چرک و خون مي داد. بعد از 7 ماه، بچههام رو ديدم. پدر و مادر علي، به
هزار زحمت اونها رو آوردن توي بخش تا چشمم بهشون افتاد اينها اولين جمالت من
بود... علي زندهست... من علي رو ديدم، علي زنده بود...
بچه هام رو بغل کردم. فقط گريه مي کردم! همه مون گريه مي کرديم.
شلوغي ها به شدت به دانشگاه ها کشيده شده بود. اونقدر اوضاع به هم ريخته بود
که نفهميدن يه زنداني سياسي برگشته دانشگاه. منم از فرصت استفاده کردم با قدرت
و تمام توان درس مي خوندم.
ترم آخرم و تموم شدن درسم با فرار شاه و آزادي تمام زندانيهاي سياسي همزمان شد.
التهاب مبارزه اون روزها، شيريني فرار شاه، با آزادي علي همراه شده بود.
ادامہدارد...
┄•●❥@azshoghshahadat
🍂
🌸🍂
🍂🌸🍂
🌸🍂🌸🍂
🍂🌸🍂🌸🍂
🌸🍂🌸🍂🌸🍂
🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂
میگفت👀🌱!
ظاھرشهیدانہداشتنهنربزرگۍنیست
اگہمردےباطنترومثلشهداڪن🖐🏼!
#شهیدانه
اینجاجھـٰادباتفنگشناختہشد!
وڪسیبہمانگفت؛
مگردوربینرویشانہات،📸
قلمتوےدستت،🖊
واخلاصحلشدهدروجودت،
ڪمازگلولہداشترویافڪاردشمن...؟🤔
.
#شهیدآوینے✨
#جنگ_نرم 📲
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
「🌿 🪵」
شبِعملیات
تاکهفهمیدنرمزِعملیات
'یاابوالفضل'هستش،🕊💚
قُمقُمههاشونروخالیکردن...
تابالبِتِشنھ
بزنندبهدلِدشمن . . :)🚶🏿♂
ایکاشیهذرهشبیهشونباشیم،خب؟!
#شادیروحشونصلواتِمشتی🖐🏾🍃'
「⚔」 #شهيدانھ
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
🌷ازشوقشھادٺ🌷
__
『🖤』
#سیدناخامنهای:
پیشرفتڪشورنیازمند
حرڪتعلمۍبسیارقوۍاست؛
ڪہپایہهایشرابایددرمحیطدانشآموزی
ایجادڪرد!
وبہهمیندلیلاستڪہدرسخواندن؛
مھمترینڪاردانشآموزان
وبہعبادتبشمارمۍآیـد🖤🌱
| #مقام_معظم_دلبرے
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‹🎧🔗›
ـ ـ ـــــ᯽ـــــ ـ ـ
+چـرآموسیقےحرام؟!
+آیاتقرآندربارھموسیقۍچیہ؟!
‹بہشدتپیشنهادمیشہ..!›
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
شیطونـه کنارِ
گوشت زمزمه میکنه:
تا جوونی از زندگیـت لذت ببر❗️
هر جور که میشه خوش بگذرون
اما تو حواسـت باشه،
نکنه خوش گذرونیت به
قیمتِ شکســ💔ـــتنِ
دل امام زمانمون باشه... 🙂💔
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•{🌙}
شما #نمازشب نخونے
چپ نمیکنے بیفتے توی درّه📛▒
ولی سحرها یه چیزایی میدن
○● که هیچوقتِ دیگھ نمیدن 😍●○
#استادپناهیان
#امتحانکن
#دلتآروممیگیره
#کمپیننمازشبخوانها🌸•
••
تصویرروبازکنبههمینسادگیهها✌️
#شبتونرویاےحرم💫
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیامنمبااینهمہگناھ ،میتونمیارِامام
زمان(؏ـج)باشم⁉️
👤 استادعالے•.
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
#خاکریزخاطرات
گفتم:
دارمازاسترسمیمیرم
گفت:یہذڪربهتمیگمهربارگیرڪردی
بگو،منخیلےقبولشدارم:
گرهیڪار ِمنمهمینبازڪرد💔
(آخہخودشمبہسختـےاجازهیخروجگرفت)
گفتم:
باشہداداشبگو،
گفت:
تسبیحداری؟
گفتم:
آره،گفت:بگو "
الهےبالرقیہسلاماللهعلیها"...💔
حتمـاسہسـالہیاربابنظرمیڪنہ، منتظرتموقطعڪردمـ..
چشمموبستمشروعڪردم:
الهیبالرقیہسلاماللهعلیها
الهیبالرقیہسلاماللهعلیها
۱۰تانگفتمڪہیهوگفتن:
اینپنجنفـرآخرینلیستہ،
بقیہاشفـردا💔،
توجہنڪردمهمینجورذڪرمیگفتم
ڪہیهواسممروخوندن،بغضمترڪید
باگریہرفتمسمتخونہحاضرشم،
وقتیحسینرودیدمگفتم:درستشد😭چ💔،
اشڪتوچشمشحلقہزدوگفت:
"الهیبالرقیہسلاماللهعلیها"...
#شهیدحسینمعزغلامـے💔
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«🎞🖇»↴
به غربت ما رحم کن...💔
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج💫🖐🏻
#استوری
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
•••
تبریکوتهنیتبهمناسبت¹² فروردینروز جمهوریاسلامیایران♥️🌱
#جمهوریاسلامی
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
••📓🖇
#تلنگر⚠️
•°• ڪاࢪگࢪدان دنیا #خـــــداست •°•
مهم نیست نقش ما ثروتــ💸ـــمند است یا تنگــ💔ـــدست
ســـ💪🏻ــالم است یا بیـــ🤕ــمار ...
مهم اینست که محبوبترین کارگردان عالم نقشی به ما داده ...!
✖️ نباید از سخت بودن نقش گله مند بود ✖️
چرا که سخت بودن نقش :
نشانه اعتماد کارگردان به شایستگی بازیگر هست...😍
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید برونسی و عنایت خاصه حضرت زهرا سلام الله علیها
#بسیزیبا👌🏻🌿
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
میگمـا:↯
چرافڪرمیکنۍشہیددیگہنگاتنمیکنہ؟!
چرافڪرمیڪنۍامامرضاتورونمۍطلبہ؟!
چرافڪرمیڪنۍخدانگآشوازتگرفتہ؟!
چرا🚶🏾♂
اولاشہیدبہخواستتونیومدهتوۍقلبت
ڪهبهخواستتوبخوادبرهبیرون
دوماامامرضامآرومۍطلبہ(:
خودموننمیریم!
گناهاموننمیزارن(:
سومـا...
خودتببیناصلامنطقیهاینحرف...
خدااگهیڪهزارمثانیہ
نگاشوازتبگیره
دیگہششهاۍقفسہۍسینت
براۍهمیشہازڪارمیوفتن
پسهمیشههواتوداره(:
️️ــــــــــــــ❁ــــ ـــ ــ ـ
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ باز شدن گره غیبت دست چنین بزرگواریست
و بالاترین منحصر به فرد ترین مکان همان مکانی هست که فرموده اند
💎السلام علی من الاجابة تحت...
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@azshoghshahadat
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
﴿بھنامخداۍشهیدهِشہیدپرۅر!ツ﴾
- بسـٰمربالحسـٰین🌹-
⊰-!ـاݪسَّݪآمُ؏ـݪیكیآـاَبآ؏َـبدـاللهّٰ...!🖐🏼🖤!-⊱