eitaa logo
🌷از‌شوق‌شھادٺ🌷
647 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
45 فایل
༻﷽༺ گفتم: دگࢪقݪبم‌شۅق‌شهادت‌نداࢪد! گفت:) مࢪاقب‌نگاهت‌باش♥️🕊 شرایطمون:↯ @iaabasal شَھـٰادت‌شوخۍٓ‌نیسٺ‌؛قَلبٺ‌رابو‌میکُند بو؎ِ‌دُنیـٰابِدهَد‌رھـٰایَٺ‌مۍ‌کُند:)!🥀 .
مشاهده در ایتا
دانلود
📞⃟ ⃟📻 ‌‌ •. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پࢪسیدم‌لباس‌پاسداࢪ؎چہ ࢪنگےاست؟! سبز؟ یاخاڪے! ‌خندیدوگفـت: این‌لباس‌هاعادت‌ڪࢪده‌اند یاخونےباشندیاگِلے:) وسلام‌خدا‌بࢪآنھایےڪہ‌لباسشان ࢪاباخون‌خودࢪنگ‌خدایےزد؎.. •. ¦📻⃟ ⃟📞¦ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
∞❤️∞ 🔔 { } 🌼〖 آنقدر شھــید با تیـــر و ترڪش دیده ایم که یادمان می رود هم شھــید دارد جانباز دارد شیمیایی دارد درد دارد ...!🌱 •°.〗🕊 ...👊🏾 •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
هَمہ ے دُنیـا🎈 دَر حُـڪمـ یھ دُوربیــ📸ـن عڪاسِیسْتْـ💫 پَس لَبـ🙃ـخند بِزنید :) ڪلبـ یھ بهترینا🐿✨ رفیق جا نمونے از پاتوق بهترینا🍂✨
|•💭🗝•| • هیݘ وقٺ نگو:محیط خࢪابہ منم خراب ݜدم! همانگونہ کہ هرݘہ هوا سردٺࢪ باݜد ݪباسټ ࢪا بیشتر میڪنے! •• ݒس هرچہ جـــامعہ فاسدتڔ شد تو لݕاښ ٺقوایت را بیݜتࢪ کݩ. • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
حرم‌حضرت‌معصومہ(س)🖤 •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴السلام علیکِ یا فاطمة الزهرا(س) 🏴السلام علیکِ یا فاطمة المعصومة(س) اقبال عجم بود قدم رنجه نمودید یک فاطمه هم قسمت ایران شده باشد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋✨🦋✨🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋✨🦋 🦋✨🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋 🦋✨🦋 ✨🦋 🦋 •°﷽•° رمان دو مدافع🕊 علی_ سلام. من_ سلام. علی_ خوبین؟ دست خالی ام را روی گونه ام میگذارم‌... داغ داغ است... من_ خیلی ممنون. شما خوبین؟ علی_ مرسی... انگار نه او میدانست باید چه بگوید نه من! هر دو ساکت بودیم و تنها صدای نفسهای سید بود که گاهی سکوت را میشکست. حتی سمفونی نفس هایش هم به من ارامش میداد...! نمیدانم چقدر گذشته بود که بالاخره حرف زد... علی_ بهار؟ چشمانم را بستم و این لحظه را در ذهنم ثبت کردم. اولین باری که علی اسمم را به زبان آورد... من_ بهار بانو. علی _چه اسم قشنگی! من_ ممنون. علی _زنگ زدم بگم که... بگم... هیچی میخواستم صداتو بشنوم! دستم جلوی دهانم می نشیند تا صدای خنده ام به آن طرف خط نرسد... علی از این رمانتیک بازی ها هم بلد بود؟! با تک سرفه کوتاه خنده ام را جمع می کنم که می گوید: علی_ خواب که نبودی؟ من_ نه. علی رو ندارم که بگویم صنم و عشق منی مذهبی بودن ما دردسری شد که نگو! نفس عمیقی می کشم که آخرش به لبخند می رسد... ✍به قلم بهار بانو سردار ... 𝕵𝖔𝖎𝖓 ↯ @azshoghshahadat 🦋 ✨🦋 🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋 🦋✨🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋✨🦋 🦋✨🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋✨🦋 🦋✨🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋 🦋✨🦋 ✨🦋 🦋 •°﷽•° رمان دو مدافع🕊 علی_ خوب دیگه... مزاحمت نمیشم. شب بخیر. من_ مراحمین. شب خوش. و تماس قطع می‌شود، منم و موبایلی که میان سینه ام میفشارم و شهری که هر لحظه، توی سرم زمزمه می شود... گوشی که می لرزد، به صفحه اش نگاه می کنم. " فردا صبح ساعت ۷ میام دنبالت بانو" صبح ساعت ۶ بیدار شدم و بعد پوشیدن لباس هایم، با تک زنگ علی از همه خداحافظی کردم و از خانه بیرون آمدم. دروازه را که باز کردم، اولین چیزی که دیدم شاخه ی رز قرمز بود. علی _سلام بانو. صبح بخیر. لبخند زدم و گل را گرفتم. من_ سلام. صبح شما هم بخیر. علی_ صبحانه که در نخوردی؟ من_ نه. علی_ خب پس بریم. من_بریم. خون گرفتن کمی ترسناک بود ولی خوب بد نبود... کلاً با آمپول و سوزن رابطه خوبی نداشتم. وارد راهرو که شدم حس کردم سرگیجه دارم. از جیبم شکلات بیرون کشیدم و خوردم که کمی بهتر شدم. روی نیمکت های آبی‌رنگ نشستم و دستم را تکیه گاه سرم کردم. منتظر علی بودم که با قرار گرفتن نایلونی جلوی صورتم، نگاهم را تا صاحبش بالا کشیدم که با علی مواجه شدم. علی_ بریم توی محوطه اینا رو بخور ضعف می کنی الان. از جا بلند شدم و با هم به محوطه رفتیم. تعارف که نداشتم، خیلی شیک تمام محتویات داخل نایلون را نوش جان کردم و ✍به قلم بهار بانو سردار ... 𝕵𝖔𝖎𝖓 ↯ @azshoghshahadat 🦋 ✨🦋 🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋 🦋✨🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋✨🦋 🦋✨🦋✨🦋✨🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚🍃 اگر میخوای دختر حاج قاسم باشی باید... •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی شوق رسیدن به همان پروازی است که شهادت نام دارد •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
「♥️」 🎞 🖇➺•• 💔🖇➺•• گفت حاج آقا من چادری نیستم ولی تو حرم چادر میپوشم برم بیرون در میارما! یه چیزی بگو که قانع بشم🌿... ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌•┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
18.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بۍخواب میشۍوقتی ازحرم...🖤 •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
24.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سݪام اۍ زینب شاه خراسان..🏴🖤 •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از گــــاندۅ😎
السلام علیڪ یا فاطمـه المعصومه(س)🌹 تو اولیــــڹ فاطمـــه هستے ڪه حــرم دار شــــده💔 وفات بانوے پاکدامڹ را به امــام هشتم (ضـامڹ آهو) و تمــــام مسلماناڹ تسلیت عرض مے کنیــــم. @RRR138
سلام خیر 🌱✨ ان شاالله اگه عضوامون بیشتر شد شاید داشته باشیم🌸
✨ *پنج چیز قلب را نورانی میکند:* ①زیاد قل هوالله احد را خواندن ②کم خوردن ③نشستن با علماء ④نماز شب خواندن ⑤و راه رفتن در مساجد 📚مواعظ العددیه ص۲۵۸ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بِسمِ رَبِ نـٰآمَتْـ ڪِھ اِعجٰاز میڪُنَد (:️❤️صبحتون بخیر🌱✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚫 اگر امام زمان رو از زندگیت حذف کنن تغییری تو زندگیت حس می کنی⁉️ •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه‌مشکلی‌برام‌پیش‌اومده؛ ازکجابفھمم‌این‌بلاست،یااینکه امتحان‌خداست‌برای‌رشدمن؟ شیطان‌انسان‌رامغروریامایوس‌می‌کند. 🌿 •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
🌷از‌شوق‌شھادٺ🌷
🌸 #سرگذشت_ارواح در عالم برزخ 👈 قسمت شش از اینکه از تنگی و تاریکی قبر نجات یافته بودم، بسیار مسرور
🌸 در عالم برزخ ✍ از ترس خودم را به نیک رساندم و محکم او را در برگرفتم. ناگهان گناه دست کثیف و متعفنش را بر گردنم آویخت و قهقهه زنان فریاد بر آورد: خوشحالم دوست من، خوشحالم و... و باز همان قهقهه مستانه اش را سرداد. ترس و اضطراب سراسر وجودم را فراگرفت. زبانم به لکنت افتاد و طپش قلبم شدت یافت و دیگر هیچ نفهمیدم. وقتی به هوش آمدم، سرم بر زانوی نیک بود. اما با دیدن چهره خون آلود نیک غم عالم در دلم نشست. گمان کردم که آن هیکل متعفن یعنی گناه بر او فائق آمده و پیروز گشته. اما نیک که دانست چه در قلبم می گذرد، صورت بر صورتم نهاد و آهسته گفت: غم مخور، بالاخره توانستم پس از یک درگیری و کشمکش پرونده اش را بدهم و او را برای مدتی از تو دور سازم. برخواستم و در حالی که اشک در چشمانم حلقه زده بود، دست بر گردن نیک انداختم و گفتم: من دوست دارم تو همیشه در کنارم باشی. از آن شخص بد هیکل زشت رو بیزارم و ترسان. راستی که تنهایی به مراتب از بودن در کنار او، برایم لذت بخش تر است. چرا که وقتی گناه، در کنارم قرار می گیرد، وحشتی بزرگ به من دست می دهد. نیک با حالتی خاص گفت: البته او هم حق دارد که در کنار تو باشد، زیرا این چیزی است که خودت خواسته ای. با تعجب گفتم: من؟! من هرگز خواهان او نبودم. گفت: به هر حال هر چه باشد اعمال خلاف و گناه تو او را به این شکل درآورده است، و به ناچار بار دیگر او را در کنار خویش خواهی دید. از این گفته نیک خجل زده شدم و سخت مضطرب، و در حالیکه صدایم به شدت می لرزید، پرسیدم: کی؟ کجا؟ گفت: شاید در مسیر راهی که در پیش داریم.... گفتم: کدام راه؟ کدام مسیر؟ گفت: به واسطه بشارتی که نکیر و منکر به تو دادند، جایگاه تو منطقه ای است در وادی السلام، و تو باید هر چه زودتر خودت را آماده سفر به آن مکان مقدس کنی. گفتم: وادی السلام کجاست؟ گفت: مکانی است که هر مومنی را آرزوی رسیدن به آنجاست و بناچار بایستی از بیابان برهوت نیز بگذری، تا در مسیر راه از هر ناپاکی و آلودگی پاک گردی، و البته به واسطه رنج و مشقتی که خواهی برد، گناهانت ذوب خواهد شد. آنگاه با سلامت به مقصد خواهی رسید. گفتم: برهوت چگونه جایی است؟ گفت: کافران و ظالمان در آن جای گرفته و عذاب برزخی می شوند. آنگاه از من خواست که خود را برای آغاز این سفر پر مشقت آماده سازم. ادامه دارد.... نشر این پست ثواب جاریه در پی دارد •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•