يک روز جمعه، وارد اين اتاق شدم. راديو، قصّۀ ظهر جمعه را پخش میکرد. حاج اسماعیل علاقۀ زيادی به شنیدن اين قصّه داشت. ديدم يک جوان، با لباس پلنگی ، خیلی مؤدّب، اين طور (اشاره به جمع نشستن)، خودش را جمع کرده بود و کنار حاج اسماعیل نشسته است. بدن لاغر و محکمی داشت. حاج اسماعیل در حال ارزيابی او بود. نشستم و از سیّد مجید پرسیدم که اين کی هست؟ گفت: فعلا ً صبر کن! میگويم. صحبتها طولانی شد. بعد، خود حاج اسماعیل، معرّفی کرد و گفت: ايشان آقای داود علیپناه هستند. ايشان را لشکر، معرّفی کرده و قرار است با مجموعۀ گردان همکاری کند.از بچّههای لرستان بود. از نیروهای سپاه که تازه جـذب شده و دوره اش را تمام کرده بود. اين اوّلین ديداری بود که با داود علی پناه داشتم.
حاج اسماعیل در حال تصمیم گیری برای انتخاب فرماندۀ گروهانها بود. بعضی از نیروها يا شهید و يا از گردان رفتهبودند. حاج اسماعیل با شک و تر ديد، تصمیم گرفته بود برادرمان علی پناه را فرماندۀ گروهان نجف اشرف بگذارد.
پیگیر باشید..
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#تاریخ_شفاهی #ستاد_گردان #کتاب
کانال بچههای جبهه و جنگ
@defae_moghadas 👈 عضویت
🇮🇷
به#کانال_بنیاد4خردادبپیوندید
مارابهدیگرانمعرفیکنید:
ایتا: سروش: روبیکا بله: سایت:www.b4khordad.com
ایتا: https://eitaa.com/b_4khordad
يک روز جمعه، وارد اين اتاق شدم. راديو، قصّۀ ظهر جمعه را پخش میکرد. حاج اسماعیل علاقۀ زيادی به شنیدن اين قصّه داشت. ديدم يک جوان، با لباس پلنگی ، خیلی مؤدّب، اين طور (اشاره به جمع نشستن)، خودش را جمع کرده بود و کنار حاج اسماعیل نشسته است. بدن لاغر و محکمی داشت. حاج اسماعیل در حال ارزيابی او بود. نشستم و از سیّد مجید پرسیدم که اين کی هست؟ گفت: فعلا ً صبر کن! میگويم. صحبتها طولانی شد. بعد، خود حاج اسماعیل، معرّفی کرد و گفت: ايشان آقای داود علیپناه هستند. ايشان را لشکر، معرّفی کرده و قرار است با مجموعۀ گردان همکاری کند.از بچّههای لرستان بود. از نیروهای سپاه که تازه جـذب شده و دوره اش را تمام کرده بود. اين اوّلین ديداری بود که با داود علی پناه داشتم.
حاج اسماعیل در حال تصمیم گیری برای انتخاب فرماندۀ گروهانها بود. بعضی از نیروها يا شهید و يا از گردان رفتهبودند. حاج اسماعیل با شک و تر ديد، تصمیم گرفته بود برادرمان علی پناه را فرماندۀ گروهان نجف اشرف بگذارد.
پیگیر باشید..
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#تاریخ_شفاهی #ستاد_گردان #کتاب
کانال بچههای جبهه و جنگ
@defae_moghadas 👈 عضویت
🇮🇷
به#کانال_بنیاد4خردادبپیوندید
مارابهدیگرانمعرفیکنید:
ایتا: سروش: روبیکا بله: سایت:www.b4khordad.com
ایتا: https://eitaa.com/b_4khordad
🍂 ستاد گردان / ۸
خاطرات دکتر محسن پویا
از عملیات بدر
تدوین: غلامرضا جهانی مقدم
⊰•┈┈┈┈┈⊰•
🔹 در آن اثنايی که نیروها برای آموزش به تهران رفته بودند، من و عبدالله محمّديان هم، با توجّه به اهمّیّت بالای آموزش، در آن قسمت، فعّال شديم. برای همۀ آن مواردی که در مقدّمه گفتم، میبايست برنامهريزیِ رزمی و فرهنگی فشردهای انجام میداديم. آموزشهای مختلف و مفصّلی هم در آن ايّامی که پشت پادگان بوديم، برنامهريزی و اجرا کرديم. از
جمله، آموزشهای ش.م. ر ، بهداری، کالاس اخلاق و آموزش های ديگر. مثلا ً در آموزش های عقیدتی نوار ويدئوی اخلاق ِ آيت الله مظاهری و اساتید ديگر پخش میشد. گاهی کسی از لشکر میآمد و اين جلسات به صورت حضوری برگزار میشد. جالب بود؛ در شرايطی که ويدئو در شهر ممنوع بود، ما از همین دستگاه برای آموزش نیروهای رزمنده استفاده
میکرديم. اين آموزشها را چند هفتهای پشت پادگان برگزار کرديم. يکی از ويژگیهای بسیار بارزی که در روزهای آموزش داشتیم، نظمِ گروهان نجف اشرف بود. برادرمان، داود علیپناه با اينکه تجربه و حضور اوّلش در گردان بود، نظم خوبی به گروهان داده بود. به.طوریکه وقتی گروهانشان به چادر آموزش میآمد، پوتینها عینِ نظمِ خودشان که در ستون میايستادند، منظّم، دمِ در، چیده می شد. موقع برگشت هم، هر کس سرِ جای خودش میرفت و پوتینش را میپوشید.
به هر صورت، بقیۀ آموزشها را بايد در پلاژ انديمشک اجرا میکرديم. اوّلین باری بود که برای آموزش به پلاژ میرفتیم. پشت سدِ تنظیمی دزفول، مکان بسیار زيبا و مناسبی برای آموزش بود. وجود چنین مکان خوب و مناسبی در شمال استان خوزستان، برای ما خیلی جالب و
ديدنی بود. بعد از اين که به پلاژ آمديم، آموزش های مرتبط با آب را شروع کرديم.
آموزشهای آبی کارهای جديدی بود که بايد به نیروها میداديم. در اصل، همان کارهايی بود که از قبل، به عنوان اولويّتها و ضرورتها، رفته و ديده بوديم. همان بحثهای قايقرانی، پاروکشی، سکّانی و بحثهای مختلفی که در آب به آنها نیاز داشتیم.
میبايستی يک گروه برای غوّاصی آماده میشد. تعدادی از بچّههای گروهان نجف
اشرف که اين مأموريّت را به عهده داشتند، کار آموزش را شروع کردند. اين بچّهها مسئولیت سختی را به عهده گرفته بودند و آموزش های سخت و مهمّی را بايد طی می کردند.
به ياد دارم، در بسیاری از مواقع، چه شب و چه در روز، به طور مدام، در حال تمرين و آموزش بودند. روزهای اوّل، خیلی از نیروها با قايقسواری، پاروکشی و کارهای اين شکلی آشنا نبودند، ولی عملا ً راه افتادند و مقداری مسلّط شدند. برای گردان، يک سری بلم، مشابه بلمهايی که بايد با آنها عملیّات انجام میداديم، آوردند. يکی از آموزشهايی که داده
میشد، اين بود که نیروها بايستی بعد از پوشیدن لايف ژاکتها، در آب می رفتند و در حالی که پاها روی زمین نبود، بلم را واژگون می کردند. دوباره همان جا دو طرف بلم را میگرفتند، برمی گرداندند و آب آن را خالی می کردند. بلم که خالی می شد، يک نفر از پايین، بلم را میگرفت و يکی يکی سوار می شدند. اين کارِ خیلی سختی بود و خیلی هم، تمرين بايد می شد. به هر صورت، اگر در عملیّات، بلمی غرق میشد، بايد می دانستند که چهکار کنند. بچّهها ابتکاری به خرج داده و دو سرِ بلم را يونولیت گذاشته بودند تا موقع وارونه کردن، بلم غرق نشود. پاروکشی در شب هم، يکی از تمريناتی بود که انجام میداديم.
آموزشها در آذرماه بود و هوا فوقالعاده سرد. آذر، عملا ً زمستان محسوب می شود. اين آموزشها در آب دزفول داده میشد. بعضاً بچّهها، از فرط سرما، بیحس میشدند. خیلی سرد بود. شما تصوّر کنید در آن سرمای زمستان، با لباس، داخل آب رودخانه باشید. بعضی آموزشها شبانه انجام میشد. بالأخره عملیّات، شب انجام می شد و نیروها بايد آمادگی برای شب را پیدا می کردند.کسی نبايد در شب، راه را گم می کرد و قايقها بايستی با همديگر و گروهی حرکت میکردند تا مشکلی برای عملیّات ايجاد نشود. اين، خیلی نیاز به آموزش داشت. ترس نیروها در شب و از آب بايد ريخته میشد.
در تمام شرايطی که احساس نیاز میکرديم، آموزش داده میشد. زندگی کردن در آب، ارتباط با آب، حرکت در آب، عمق آب و چیزهای ديگر، بايد تمرين میشد. نیروها را با اسلحه و تجهیزات کامل در آب رها میکرديم تا با شنا، خودشان را به ساحل برسانند.
پیگیر باشید..
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#تاریخ_شفاهی #ستاد_گردان #کتاب
کانال بچههای جبهه و جنگ
@defae_moghadas 👈 عضویت
🇮🇷
به#کانال_بنیاد4خردادبپیوندید
مارابهدیگرانمعرفیکنید:
ایتا: سروش: روبیکا بله: سایت:www.b4khordad.com
ایتا: https://eitaa.com/b_4khordad