eitaa logo
رفاقت با شهدا
3.8هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
676 ویدیو
15 فایل
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده🕊 تأسیس1399/2/25
مشاهده در ایتا
دانلود
‏نزدیك عملیات بود؛ می‌دونستم تازه دختردار شده. یك روز دیدم سرپاكت نامه از جیبش زده بیرون... گفتم: این چیه؟ گفت: عكس دخترمه گفتم: بده ببینمش گفت: خودم هنوز ندیدمش!! گفتم: چرا؟ گفت: الآن موقع عملیاته. می‌ترسم مهر پدر و فرزندی كار دستم بده، باشه بعد... 🌹سالروز ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها و روز دختر مبارک باد🌹 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پنج شهید در یک دقیقه، از ، ، تک تیرانداز از ، که بر پیکر کمیل بوسه می زند، از  که بر بالین کمیل است و از  که این تصاویر رو ضبط کرده و صداش شنیده می شود . 🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷 . 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🌷صبح روز بیستم شهریور ماه، در سپاه مهران به همراه روح الله بودم. نماز صبح را به جماعت خواندیم. مشغول تلاوت قرآن شد و سپس اشک ریزان دست به دعا برداشت. بعد به سمت بهرام آباد رفتیم. در آنجا با دشمن تبادل آتش داشتیم. روح الله، گلوله های خمپاره ١٢٠ میلی متری را که همراه داشت خرج گذاری کرد و طبق گراهای قبلی به گلوله باران بعثی ها جواب می داد. 🌷عراق به شدت با تانک، توپ و خمپاره، دهکده متروکه بهرام آباد، باغات و پاسگاه را زیر آتش بار خود داشت و هر بار قسمتی از ساختمان هايى که در آن پناه گرفته بودیم، تخریب می شد و ما جای خود را عوض می کردیم. تبادل آتش تا ظهر ادامه داشت. لحظه ای از شدت آتش کم شد و فرصتی شد تا رزمندگان در جویباری که آن نزدیکی بود، غسل شهادت انجام دهند. روح الله هم غسل شهادت کرد و در کنار دیواری متصل به سنگر خمپاره، مشغول نوشتن مطالبی شد. 🌷.... ما فکر کردیم گراها را ثبت می کند. نماز ظهر و عصر را که خواندیم، آتش شدت پیدا کرد. غذا را ناتمام گذاشت و برگشت پای قبضه ی خمپاره و از من هم خواست تا برایش دیدبانی کنم. گلوله اول تصحیح، گلوله دوم، گلوله سوم به هدف خورد. داشت گلوله چهارم را آماده می کرد که توپ دشمن درست وسط سنگر خمپاره فرود آمد. کوهی از گرد و غبار و دود انفجار را پوشاند. 🌷.... بر سرزنان خودمان را به سنگرش رساندیم. افتاده بود و سجده خون به جا می آورد. وقتی یادداشت هایش را پیدا کردیم، تازه فهمیدیم مشغول ثبت گرا نبوده، آن چه خواهید خواند، متن همان یادداشت است که دقایقی قبل از شهادت روح الله شنبه ای فرمانده واحد عملیات سپاه پاسداران استان ایلام نوشته شده است: 🌷بسم الله الرحمن الرحیم به خدا راهم را تشخیص داده ام و خدا را دیده ام و هدف و مقصد را شناخته ام. دشمن را نیز به عیان دیده ام، پس چرا بر این مرکب خوشبختی که گاهی می باشد، به سوی الله به پیش نتازم و قلب دشمنان حق و حقیقت را آماج گلوله هایم قرار ندهم و در این راه به نوشیدن شربت شهادت چون دیگر برادرانم نائل نگردم. روح الله شنبه ای راوی: رزمنده علی زاهد پور 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◈💠◈↷◈💠◈↶◈💠◈ ‌| شهید عباس بابایے معاون عملیات نیرو هوایے ارتش | ✅"ورزش شبانه" 🔶🔸«دانشجو بابایے، ساعت دو بعد از نیمه شب مےدود تا شیطان را از خودش دور ڪند!» □■ این جمله یڪے از داغ‌ترین خبر‌هایے بود ڪ بولتن خبرے پایگاه "ریس" آمریڪا چاپ ڪرده بود. گفت: «چند شب پیش، ڪلنل "باڪستر" فرمانده پایگاه و همسرش ڪ از ي مهمونے شبونه بر مے‌گشتند، من رو در حال دویدن توے میدون چمن پایگاه دیدند و براے دویدن در اون موقع شب توضیح خواستند». □■ گفتم: «خوابم نمے اومد؛ خواستم ڪنم تا خسته بشم». هر دو با تعجب نگاهم ڪردند. فهمیدم جوابم قانع ڪننده نبوده. ادامه دادم: «مسائلے ڪ اطرافم مے گذره باعث میےشه شیطان با هاش من رو ب گناه بڪشه. در دین ما سفارش شده این وقت ها بدویم یا دوش آب سرد بگیریم». حرفم ڪ تموم شد، تا چند دقیقه بهم مے‌خندیدند. طبیعے هم بود. با ذهنیتے ڪ اون ها در مورد مسائل جنسے داشتند، نمے تونستند رفتار من رو درڪ ڪنند. 📘 ڪتــاب پرواز تا بےنهایت، ص36 •❈•❧🔸 •❈•❧🔸 •❈•❧🔸 ••• امام صادق (عليهالسلام) 【 از [ناپاڪ] بپرهیزید ڪ چنـین نگـاهـے تخم شهـوت را در دل مےڪارد و همین براے فتنه‌ے صاحب آن دل بس است. 】 📚 تحـف العقـــــــــول، ص 305 🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◈💠◈↷◈💠◈↶◈💠◈ فرمانده لشگر علی ابن ابی طالب تو هیچے نیستے... چشمشان ڪ ب مهدے افتاد، از خوشحالے بال درآوردند. دوره‌اش ڪردند و شروع ڪردند ب شعار دادن: «فرمانده آزاده، آماده‌ایم آماده!» هر ڪسے هم ڪ دستش ب مهدے مے‌رسید،امان نمے‌داد؛ شروع مے‌ڪرد ب بوسیدن. مخمصه‌اے بود براے خودش. خلاصه ب هر سختے اے ڪ بود از چنگ بچه‌هاے بسیجے خلاص شد، اما ب جاے اینڪه از این همه ابراز محبت خوشحال باشد، با چشمانے پر از اشڪ ب خودش نهیب مے‌زد: «مهدے! خیال نڪنے ڪسے شدے ڪ اینا این‌قدر بهت اهمیت میدن، تو هیچے نیستے؛ تو خاڪ پاے این بسیجیےهایے...». شهید مهدے زین‌الدین 📚کتــاب 14 سردار، ص30-29 •❈•❧🔸 •❈•❧🔸 •❈•❧🔸 امــام صـادق (علـــيه الســلام) در آسمان دو فرشته بر بندگان گماشته شده‌اند. پس هر ڪس براے خدا تواضع ڪند، او را بالا برند و هر ڪس تڪبر ورزد او را پَست گردانند. 📚 الکافی، ج2، ص122 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ 📖بخشی از کتاب 🌸📚خاطرات رزمنده حزب الله شهید مدافع حرم احمد مشلب🌸 راوی:سیده سلام بدرالدین مادر شهید 🍃 من ۳۰ مارس سال ۱۹۷۷ (۲۹اسفند ۱۳۵۵)در شهر نبطیه به دنیا آمدم نبطیه شهری شیعه نشین در جنوب لبنان است. خانواده ی من شیعه و بسیار مذهبی بودند ما التزام زیادی به اسلام و به ویژه حزب الله داشته و داریم.🍃 🇱🇧اهمیت به این حزب اسلامی شیعه در خانواده ی ما موج می زد از زمانی که خدمت داشتم در برنامه های اجتماعی و فرهنگی حزب الله فعالیت داشتم🇱🇧 🔷🔸 در ۱۶سالگی ازدواج کردم همسرم نیز مذهبی بوده و مانند من و خانواده ام هوادار و پیرو حزب الله بود ما در منزل شخصی خود زندگی میکردیم و زندگی راحت ومرفهی داشتیم مدتی بعد از ازدواج باردار شدم و ۳۱آگوست سال ۱۹۹۵میلادی (۹شهریور ۱۳۷۴)زندگی شیرین ما با تولد اولین فرزندم زیباتر و جذاب تر شد همسرم به عشق پیامبر مکرم اسلام نامش را گذاشت🔸🔷 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا