🥀در بهشت زهرای تهران قطعه ۵۰، شهیدی خوابیده است که قول داده برای زائرانش دعا کند🤲 سنگ قبر ساده او حرفهای صمیمانه اش و قولی که به زائرانش می دهد دل آدم را امیدوار میکند.
*📜بخشی از وصیتنامه:*
📝شما چهل روز دائم_الوضو باشید خواهید دید که درهای رحمت خداوند چگونه یک به یک در مقابل شما باز خواهد شد.
📝نمازهای واجب خود را دقیق واول_وقت بخوانید، خواهید دید درهای اجابت به روی شما باز میشود👌
📝سوره واقعه را هر شب یک مرتبه بخوانید، خواهید دید که چگونه فقر از شما روی برمی گرداند. از شما بزرگواران خواهشی دارم، بعد از نمازهای یومیه #دعای_فرج فراموش نشود و تا قرائت نکردید از جای خود بلند نشوید🚷 زیرا امام منتظر دعای خیر شما است.
📝اگر درد دل داشتید و یا خواستید مشورت بگیرید بیایید سر مزارم به لطف خداوند حاضر هستم. من منتظر همه شما هستم. دعا می کنم تا هرکسی لیاقت داشته باشد شهید شود. خداوند سریع الاجابه است پس اگر می خواهید این دعا را برای شما انجام دهم شما هم من را با خوشی یاد کنید.
خواندن فاتحه و یاد شما بسیار موثر است برای من، پس فراموش نکنید🤲🏻
#شهید_سجاد_زبرجدی
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
📚#طرفدار_امام_حسین (ع) یا #طرفدار_صدام_حسین
پیرمرد عراقی تعریف می کرد:
در جریان انتفاضه شیعیان عراق درسال 1991 میلادی، عده ای از ماها را در کربلا دستگیرکردند و به بیابانی بردند و بر روی تپه ای از ریگ پیاده کردند. کامل حسین داماد صدام و مأمور حمله به حرم حضرت امام حسین (ع) درآنجا بود، همه را روی ریگ ها نشاندند، کامل حسین جلو آمد و یک تفنگ از دست سربازی گرفت و در جلوی ما ایستاد و گفت:
شما هاطرفدار امام حسین(ع) هستی یا طرفدار صدام حسین، کسی جواب نداد، بار دوم گفت هرکس طرفدار امام حسین (ع) است بلند شود و هر کس طرفدار صدام حسین است بنشیند، کسی بلند نشد، ناگاه یک جوان 16 ساله بلند شد و گفت: من طرفدار امام حسین (ع) هستم. کامل حسین گفت: برو آنجا بایست: او رفت در مقابل همه ایستاد، بار دیگر کامل حسین گفت: هرکس طرفدار امام حسین (ع) است بلند شود کسی جرأت نکرد بلند شود، کامل حسین سلاح را به طرف آن جوان 16 ساله گرفت و او را به شهادت رساند.
بار دیگر روکرد به ماها وگفت :طرفدار امام حسین (ع)هستی یا طرفدار صدام حسین، جوانی دیگر بلند شد وگفت: من طرفدار امام حسین(ع) هستم، کامل حسین او را نیز به شهادت رساند و بعد ازآن ،هرچه گفت : کدام از شما ها طرفدار امام حسین (ع) هستی، کسی جواب نداد. لذا ماها را به شهرآوردند وآزاد کردند، شب در خواب حضرت امام حسین (ع) را دیدم که کنار ضریح مطهر ایستاده و جنازه آن جوان 16 ساله را آوردند، حضرت فرمودند کنار شهدا دفنش کنید. او را دفن کردند و سپس جنازه شهید دومی را آوردند، حضرت فرمود او را درضریح دفن کنید. برای من این سؤال پیش آمد که چرا امام حسین (ع) میان این دو شهید تفاوت قائل شدند، لذا از آن حضرت علتش را پرسیدم. حضرت فرمودند: جوان اولی نمی دانست سرنوشتش چه می شود ولی در عین حال بلند شد و طرفداریش را از ما اعلام کرد. لذا جزء شهدا دفن شد ولی جوان دومی با این که دید آن یکی به شهادت رسید ه ولی باز هم بلند شد و طرفداریش از ما را اعلام کرد گفتم :در ضریح دفنش نمایند.
#منبع: #خواندنیهای_تاریخ
#تالیف : #علی_سپهری_اردکانی
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
4_5773979223278488579.mp3
زمان:
حجم:
13.37M
🔊 صحبتهای مهم استاد رائفیپور درباره تحقیق و تفحص مجلس از شرکت #فولاد_مبارکه و حواشی آن
🔹 پاسخ محکم استاد رائفیپور به تهمتزنندگان به مؤسسه مصاف در این موضوع
🔸 لزوم بررسی عملکرد مالی شرکتهای دولتی و بانکهای خصوصی
🎧 کیفیت 128kbps
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
PanahianTagharrob_be_Khoda_va_EmamAsr_6.mp3
زمان:
حجم:
12.09M
#خبر_شهادت
با خنده میگفت: شهید میشم و دعام کنید...
به شوخی گفتم : مومن بادمجون بم آفت نداره ...
جواب داد : نه خبر شهادتم رو یک شهید داده ...
گفتم :کی؟...
گفت : شهیدشوشتری {قبل از شهادتشون} وقتی که اومده بود تو پادگانمون (لشگر 8 نجف اشرف) تا چشمش به من افتاد بهم اشاره کردو گفت: تو شهید میشی ...خوشحال بود و میخندید...
عبدالمهدی جدی گرفته بود و ما به شوخی می گفتیم : انشاءالله
الان دلتنگیم فقط همین ...دلتنگ واحسرتا جامونده ایم از شهدا...
شهدا از قبل انتخاب شده اند.
#شھید_مدافع_حرم_عبدالمهدی_کاظمی
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
#رزمندهای_که_همقد_اسلحهاش_بود!!
🌷در عملیات مسلم بن عقیل در سومار من یک ژ۳ برداشته بودم که تقریباً همقد خودم بود. شب باران آرامی شروع به باریدن کرد و عراقیهایی که اطراف سنگرها قدم میزدند به داخل سنگرهایشان رفتند و کار ما راحتتر شد. بعد از پایان عملیات قرار شد چهار نفر از اسرا را به من و شهید اسماعیل سپردند تا با خود به عقب ببریم. آنها را در خواب و با لباس خواب اسیر کرده بودند.
🌷آنها قوی هیکل بودند و من قدری میترسیدم. یکی از بچههای محل شهید محمدحسین حسینزاده را دیدم، خوشحال شدم و با خود گفتم خوب شد، محمد مرا دید و در محل به همه خواهد گفت که یوسف اسیر با خود میبرد. او با موتور آمد، مرا بوسید و مقداری آجیل به من داد و رفت. اما قبل از اینکه به محل برود و از من تعریف کند به شهادت رسید. (میخندد)
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز محمدحسین حسینزاده
راوی: رزمنده دلاور ۱۳ ساله یوسف صارمی از نیروی اطلاعات عملیات لشکر ۳۱ عاشورا در جنگ (راوی اولین کتاب طنز لشکر ۳۱ عاشورا)
منبع: شبکه اطلاع رسانی دانا
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊