#ڪـــلام_شــهید
هادی ذوالفقاری:
می گفت: سعی كنيد سكوت شما بيشتر از حرف_زدن باشد.
هر حرفی می خواهيد بزنيد فكر كنيد كه آيا ضرورت دارد يا نه؟!
بی دليل حرف نزنيد كه خيلي از صحبت های ما به #گناه و #دروغ و ... ختم می شود.
#طلبه_شهید_مدافع_حرم_محمدهادی_ذوالفقاری 🌷
#شادی_روح_پاکش_صلوات
🥀🕊 @baShoohada 🕊
9.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
و تو هم چقدر خوب تونستی دنیارو پشت سرت بزاری.....
#شهید_مصطفی_صدر_زاده
#شهید_مدافع_حرم
🥀🕊 @baShoohada 🕊
13.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴اتفاق عجیب/قهر کردن پدر شهید عجمیان و ترک برنامه زنده تلویزیونی
در مقامی نیستیم که بتوانیم سخنان پدر شهید روحالله عجمیان درباره سرنوشت قاتلین پسرش و دیگر شهدا را قضاوت کنیم ، اما میتوانیم بگوییم که چرا باید اقداماتی انجام بشود که حتی باعث رنجش خاطر و آزردگی و قهر هسته های سخت طرفدار نظام مانند خانواده شهید روح الله عجمیان بشود؟
اگر سخنان این پدر شهید صحیح نیست چرا دستگاه های مسئول نتوانسته اند برای این خانواده شهید اقناع سازی کنند و بررسی کنند ریشه این مسئله کجاست و دل آنها را همراه کنند و اگر صحیح باشد که باید منتظر عواقب آن هم بود....
انقلاب ما متعلق به مستضعفان است و باید از قهر و گلایه و ناراحتی مستضعفانی مانند پدر شهید عجمیان ،حقیقتا ترسید و نگران شد...
و البته از فتنه و نفوذ فرقه منحرف دراویش گنابادی در میان برخی مسئولان نباید به راحتی گذشت
🥀🕊 @baShoohada 🕊
رفاقت با شهدا
#حاج_محمد_را_غریبانه_به_خاک_سپردند!
🌷روزهای آخر عملیات خیبر بود. پیرمرد صورت و دهانش مجروح شده و افتاده بود. حجم آتش دشمن به قدری وسیع بود که کسی قادر به کمک نبود. همانجا در دام بعثیها افتادیم. پیرمرد تا مدتی نمیتوانست غذا بخورد. اما خیلی به بچهها روحیه میداد. با دیدن او فراموش میکردیم که اسیر جنگی هستیم. صبحها بعد از نماز مینشست و دعا میکرد. معنویتش خیلی بالا بود. یک روز عراقیها ریختند داخل و همه را زدند. به پیرمرد گفتند: تو اینجا چه میخوانی؟ گفت: دعا میکنم. گفتند: چه دعایی؟! گفت: به کوری چشم دشمنان به امام خمینی رهبر عزیزم دعا میکنم.
🌷موقع آمار صبح او را بردند. تا توانستند پیرمرد را زدند. او را داخل زندان انداختند. بدون آب و غذا! ما او را میدیدیم. صحبت میکردیم. ولی اجازه رساندن آب و غذا به او نداشتیم. چهار روز به این منوال گذشت. همه ناراحت بودند. روز چهارم ضعیفتر شده بود. نمازش را نشسته خواند. بعد به جای تعقیبات شروع کرد با حضرت زهرا (ع) درد دل کردن: فاطمه جان به فریادم برس. از تشنگی مردم. آن روز آنقدر نالید تا به خواب رفت. همان روز یک لیوان چای از دید نگهبان مخفی کردیم. خوشحال بودیم که از خواب بیدار شد به او بدهیم. ساعتی بعد بیدار شد.
🌷سیمایش برافروخته بود. بسیار شاداب بود. احساس ضعف نمیکرد. شروع کرد به خندیدن. چای که برایش آوردیم گفت: ممنون، نوش جانتان! الان در عالم خواب حضرت زهرا (ع) هم از غذا سیر کرد. هم از شربتی بسیار شیرین! هنوز شیرینی آن شربت زیر زبانم هست. حاج محمد حنیفه احمدزاده پیرمرد مشهدی را به اردوگاه دیگری تبعید کردند. آنجا هم زیر شدیدترین شکنجهها بود. او به سختی مریض شد. بعد هم چهار نفر از اسرای ایرانی پیکر بیجان او را به بیرون اردوگاه بردند. حاج محمد را غریبانه به خاک سپردند.
🌹خاطره ای به یاد آزاده شهید حاج محمد حنیفه احمدزاده
📚 کتاب "شهید گمنام" (۷۲ روایت از شهدای گمنام و جاویدالاثر/ گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی)
منبع: سایت نوید شاهد
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🥀🕊 @baShoohada 🕊
روزی برای تحویل امانتی به شهر "تبنین" رفته بودیم
در راه برگشت صدای اذان آمد احمد گفت
"کجا نگه می داری تا نماز بخوانیم؟"
گفتم "۲۰دقیقه ی دیگر به شهر می رسیم
وهمانجا نماز می خوانیم"
از حرفم خوشش نیامد و نگاه معنا داری به من کرد و گفت "من مطمئن نیستم تا ۲۰ دقیقه ی دیگر زنده باشم! و نمی خواهم خدا را در حالی ملاقات کنم که نماز قضا دارم دوست دارم نمازم با نمازامام_زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در همان وقت به سوی خدا برود"️
#شهیداحمد_مشلب
#شادی_روح_پاکش_صلوات
🥀🕊 @baShoohada 🕊