اکنون که اسارتم روبه پایان است✔️
جادارد کہ من
#یک_سوم_پاداش_اسارتم_را
اگر پاداشے داشته باشد ،
بہ #همسری تقدیم کنم که سال ها
رنج فراق و در به درے را
با صمیم قلب تحمل نمود...❤️
و در غیاب این حقیر٬
زندگی رابه خوبی #اداره کرد
و #فرزندان را بہ شایستگے #پرورش داد...👌❤️
❣سید آزادگان
مرحوم #علی_اکبر_ابوترابی
#دوازده_خرداد
#سالروز_فوت_سیدعلی_اکبر_ابوترابی
📚برگرفته از کتاب بانوی انتظار
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
41.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این ویدئو با دقت ببینید و نشر دهید👆
.
⚠️سه روز قبل از عاشورا دوتا کانکس گذاشتن دور نخل که مردم تفت(یزد) نتونن نخل برداری کنند..
🔴شب عاشورا حدود ساعت ۳ شب جوشکار آوردن که این دوتا کانکس را به جوش بده که مردم نتونن کانکس را بردارند...
💥دستِ ازقضا هنگام جوشکاری کانکس آتش میگیره(داخل کانکس پُراز پتو بوده)! جوشکارها فرار میکنند..
👈مردم متوجه میشن و چون شب عاشورا بوده و خیلی از عزادارها بیدار بودن، میریزن توی حسینیه و در دل شب نخل را بلند میکنن و شروع به عزاداری..
👈بعد قفل های درب انبارها را میشکنند و پرده و پارچه های نخل را از انبار بیرون میارن و نخل را سیاه پوش میکنن..
👈کاملا حسینیه و نخل را آماده برای روز عاشورا ، بعداز ظهر عاشورا به خاطر این اتفاق معجزه آسا مردم بهتر از سالهای گذشته مراسم نخل برداری را انجام میدهند..
🏴با آل علی هرکه در افتاد ، ور افتاد..
اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*شهیدی که همانند اربابش حسین(ع) سرش بریده شد*🖤🥀
*شهید سید میلاد مصطفوی*🌹
تاریخ تولد: ۱۵ / ۲ / ۱۳۶۵
تاریخ شهادت: ۲۵ / ۷ / ۱۳۹۴
محل تولد: همدان / بهار
محل شهادت: سوریه
🌹همرزم← بهش گفتم، «سید وصیتی نداری، نمازی، روزهای؟» گفت، *«من حتی یک روز نماز و روزه قضا ندارم* خیالم راحت است، مادرم ما را از کودکی اهل نماز و روزه تربیت کرد.» *گفت من ۱۵ سال است که نماز صبحم قضا نشده است!»*🌷 در ذهنم حساب کردم، سید ۲۹ سالش بود یعنی هیچ نماز قضایی نداشت؟! برایم عجیب بود و من رو به فکر فرو برد‼️ پدرش← *او توسط تک تیر انداز دشمن از ناحیه ی گلو مورد اصابت گلوله قرار گرفت*، دوستانش بعد از دو ساعت درگیری موفق به عقب آوردن پیکر میلاد نشده بودند🥀و تنها توانسته بودند که پیکرش را در فاصله نزدیک و در یک جای امن قرار دهند💫 *اما بعد از درگیری میبینند که پیکرش نیست*🥀 او در پی گمنامی بود *و عاقبت نیز گمنامی نصیبش شد*🌷«میلاد به خواب دوستش آمده بود و عنوان کرده بود *در مکان دیگری پیکرش مخفی شده است*💫 او گفته بود *میخواستم گمنام بمانم، اما به خاطر پدرم بازمیگردم🌷پیکرش بدون سر و پا🥀در کنار درختی🌳 با فاصلهای از محل اولیه پیدا شد🌷* سرانجام *او همزمان با تاسوعا و عاشورا🏴 به شهادت رسید و توسط داعش سرش جدا🥀🖤و بدنش قطعه قطعه شد*🕊️🕋
*شهید سید میلاد مصطفوی*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
Zeynab:Roos..🖤💔
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
🕊 #دوستان_شهدا 🕊
🔴 برخورد تند یکی از مدافعان حرم به #سردار_سلیمانی در بین سخنرانی ایشان
یکی از روزهایی که نزدیک عملیات سرنوشتساز حلب بود #حاج_قاسم_سلیمانی رزمندگان را جمع کرده بود و برایشان صحبت میکرد. به آنها میگفت سعی کنید روی پای خودتان باشید. تلاش کنید خَلَف صالحی برای پیشینیانتان باشید و... در اثنای صحبتهای حاج قاسم یکی از برادران مدافع حرم که ظاهراً حاج قاسم را نمیشناخت از انتهای جمعیت بلند شد و فریاد زد: حاج آقا تو که این قدر ما را موعظه میکنی خودت گروه چندی؟ ما همه مات مانده بودیم. از شدت تعجب و ناراحتی زبانمان بند آمده بود. تا آمدیم خودمان را جمع و جور کنیم و حرفی بزنیم دیدیم حاج قاسم شروع کرد به جواب دادن: من گروه صفر هستم. گریه میکرد و میگفت: من هنوز لیاقت پیدا نکردم...
📄 روزنامه کیهان، ۲۶ اسفند ۱۳۹۷
🥀 #شهدا_هویت_جاودان_تاریخ
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
#ازبابـڪ_بگو:)
همرزم شهیدنوری:
شبورود به بوڪمال بود. تمـام گردان داشـت وارد شـهر میشد.
برخـی از مـردم هنوز تو شـهر بودند..
ماگـروه موشـڪی بودیـم، بایـد جـاهای خاص مستقر میـشدیم.. چنـد دقـیقه ای رفتـیم بـالای یـه خـونه و مراقـب اطراف بـودیم
یه پیرمـرد به هـمراه ۳ بچه ڪه از سه چهار سـاله تا ده یازده سـاله با لـباس های پاره پوره و قـیافه های حـموم نرفته جـلوی ساختمان نشسته بودند ڪه ما بدونیم اونـجا خانواده زنـدگی میڪنه..
مـا ایرانی ها هـم ڪه عاشق بچه ڪوچولو، خواسـتیم یڪم بچـه هارو نوازش ڪنـیم..فڪرش رو بڪن بچه ای ڪه تمام عـمرش داعـشی دیـده، حالا با دیدن ماڪه لبـاس نـظامی پوشیدیم قطعا میـترسه.
لـباس مـنم طرحـش مثل لبـاس داعـشیا بود، موقعی ڪه رفتیـم نزدیڪشون، اون بچـه ڪوچیڪ ترسیـد و چنـد قدم عقب رفـت مـاهم ڪه دیگه ڪاریش نداشتیم
موقـع بیرون اومـدن از خـونه، نتونستم جلوی خودمو بگـیرم بچه هارو بغل ڪردم و بوسـیدمشون #عـارف رفت از تو مـاشـین باقـلوا آورد و به بـچه ها تعارف ڪرد..
باقـی بچه هـای تیـم اومدند و اون بچه ها رو ڪمی نوازش ڪردند و باهـاشون دست دادند..
#بابڪ رانـنده ما بـود. سوییچ رو بـهش دادم
گفتم بشـین بریم..گفـت حوصله ندارم خودت بشین.نشسـتم تو ماشـین و همین ڪه حرڪت ڪردیم #بابڪ زد زیر گریه..
اون لحـظه بود ڪه از اعماق قلبـم حسـرت اون حالش رو خوردم💔..
#شهیــدبابــڪ_نوری✨
#شهیدمدافع_حرم
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
4_5938472905892432085.mp3
5.91M
•🤍 ⃟🎧•
•صوت،دلنوشتهشهیدمحسنحججی
برایشهیداحمدکاظمی|◎°🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
4_5935849479738492982.mp3
24.06M
🔊 سخنرانی استاد رائفی پور
📝« ظرفیت تمدن سازی عاشورا -جلسه ٣۴»
📅 ۹ شهریور ١٣٩٩ - تهران-هیئت سید الشهدا
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊
سردار حاج قاسم صادقی در گفتوگویش با اشاره به شهادت #محمدیزدانی در روز #عاشورا میگوید: ایشان ظهر عاشورا در حال آبرسانی به بچهها بود که گلوله مستقیم توپ به او خورد و تکهتکه شد. ما تکه تکه بدن ایشان را جمع کردیم، روی برانکارد گذاشتیم و پشت سرش #نماز ظهر عاشورا را خواندیم.
جالب اینجاست یکی از بچههایی که از ما عکس گرفت، میگفت بعداً که تعداد نمازگزاران را شمردم 72 نفر بودند. بعد از اینکه محمد یزدانی شهید شد و ما پشت سرش #نماز_عاشورا خواندیم. در روزهای بعد دیدیم تعدادی از نیروهای دشمن خودشان را تسلیم ما کردند. وقتی دلیل کارشان را پرسیدیم که چرا به ایران پناهنده شدهاید، گفتند ما تا قبل از ظهر عاشورا شما را کافر و مجوس میدانستیم ولی با دیدن این صحنه که ایستادید و بعد از #شهادت رفیقتان نماز ظهرتان را خواندید، فهمیدیم شما #مسلمان هستید.
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
#خاطــره🎞
#نوکـریائمـــه
چند روزی بود که شهید حجت برای کلاس درس حاضر نمی شد خیلی برام عجیب بود دلمو زدم به دریا و بهش گفتم #آقاحجت چرا سر کلاس نمیای؟! پاسخ داد: که یه کم سرم شلوغه، بعد گفتم بهرحال سر #کلاس بیایین،گفت نوکری اهل بیت رو دارم برام #کافیه گفتم خوشبحالت برای ما هم دعا کن.
برام عجیب بود چرا این حرفو می زنه با خودم گفتم ایام #محرمه شاید تو حال و هوای محرمه🏴این حرفو می زنه. دوباره گفتم:این روزا هرجا برید #سرکار باید مدرک داشته باشد بسیجی باید زرنگ باشه بعد گفت زرنگ هستم در کنار #نوکریم،درسمم میخونم.همین نوکری رو ادامه میدم و به همه جا میرسم.این مطلب خیلی ذهنمو درگیر کرده بود تا روزی که #شهید شد فهمیدم که حجت مدرکو از مدرسه امام حسین(ع)گرفت و مدرک نوکریش به همه جا رسوندش #بالاترین و با عزت ترین مدرک رو با مهر قبولی #اهل_بیت را گرفت و چه زیبا نوکراش رو پذیرفتن :)
#شهیدحجتاللهرحیمی|🌱
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
هدایت شده از لینکدونی تخصصی مذهبی حوزوی
ناب ترین ڪاناݪ هاے لینکدونی تخصصی مذهبی، حوزوی و مفید ایتا را دنبال کنید✅
eitaa.com/joinchat/3630759937C6c810e67cf
➖➖➖ 🔷🔶🔹🔸🔷🔶 ➖➖
✅ بزرگترین اجتماع علما و مداحان بزرگ
eitaa.com/joinchat/3630759937C6c810e67cf
🔶قطره قطره جمع گردد
eitaa.com/joinchat/1748500530Cc382ff133c
🔷انگشترسازی کریمه
eitaa.com/joinchat/328597562C23393f5dab
🔶بدلیجات بهشت آرزوها
eitaa.com/joinchat/288489531C95b540db19
🔷کانال تبلیغی (راه بهشت )
eitaa.com/joinchat/4025221166C1cd80674c9
🔶کانال دانلود_کتاب
eitaa.com/joinchat/557187102C8b36cb06d0
🔷چگونه مؤمن باشیم بدون هیاهو؟
eitaa.com/joinchat/13500433C782056ce5f
🔶مطالب ناب مهدویت
eitaa.com/joinchat/706609214C26f7ee24b8
🔷مشاوره گـنـج نـهـان فردی. ازدواج. خانواده.فرزندپروری
eitaa.com/joinchat/1179662Cb5c1785ad2
🔶کنترل ذهن، مهمترین راه سعادت دنیا و آخرت
eitaa.com/joinchat/3754360884Cb9e93ffe41
🔷ماگ های تک و خاص ویژه هر نوع شغل و سلیقه ای
eitaa.com/joinchat/1758068790Cb493204a3a
🔶دوخت سرویس آشپزخانه زینتکده زهرا
eitaa.com/joinchat/4186374157C5e2a60e879
🔷دوستی با شهدا
eitaa.com/joinchat/3469017138C966326f2fc
🔶لوازم مدرسه شیک و تولید داخل
eitaa.com/joinchat/4193517615C3e1b7312b2
🔷درس حکمت ومعرفت
eitaa.com/joinchat/4280746001Ce24584ec87
🔶حفظ قرآن ویژه بانوان
eitaa.com/joinchat/846463000C2e904613e0
🔷سیری در صحیفه
eitaa.com/joinchat/7798802Cca13168b24
🔶شهید محمد حسین محمدخانی
eitaa.com/joinchat/2766733336Ca74788ea32
🔷تشخیص بیماریها از روی زبان
eitaa.com/joinchat/3851943950Cadbb040f2d
🔶رفاقت با شهدا تا ظهور مهدی عجل الله
eitaa.com/joinchat/650772500Ccb0d7cf400
🔷از گناه تا توبه
eitaa.com/joinchat/4226547731C2a680cafa6
🔶آموزش طبی حکیم خيرانديش
eitaa.com/joinchat/3657826315C2a3b833fb4
🔷رهبرمسیدعلیخامنهای
eitaa.com/joinchat/219938829C02a00054fa
🛑#ویژه:مكـتـب حـــاج قــاســم
eitaa.com/joinchat/2299854851C7c77a1125b
➖➖➖ 🔷🔶🔹🔸🔷🔶 ➖➖➖
🌺 #لینکدونی_تخصصی_حوزوی_مذهبی 🌺
شامل گروه ها و کانالهای مذهبی، حوزوی و مفید
(جهت ثبت،تبلیغ،شرکت در بزرگترین تبادللیستی)
eitaa.com/joinchat/3630759937C6c810e67cf
🌹🌹اولین سلام صبحگاهی تقدیم به ساحت قدسی قطب عالم امکان، حضرت صاحب الزمان عج 🌹🌹
🌺السَّلامُ علیکَ یا بقیه اللهِ یا اباصالحَ المهدی یا خلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان🌺
🌿🌿السلام علیک یااباعبدالله🌿🌿
✨السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْ
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷السلام علیک یاامام الرئوف🌷
✨ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِک
💐💐💐💐💐💐💐💐💐
✨سبحانَ الله يا فارِجَ الهَمّ وَ يا کاشِفَ الغَمّ فَرِّج هَـمّی وَ يَسّر اَمری وَ ارحِم ضَعفی وَ قِلَـّةَ حيلَتی وَ ارزُقنی حَيثَ لا اَحتَسِب يارَبَّ العالَمين
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
🍁دعای غریق🍁
🌴دعای تثبیت ایمان درآخرالزمان🌴
🌷🌷یا اَللَّهُ یا رَحْمنُ🌷🌷
🌷یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوب🌷
🥀🥀ثبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک🔸🥀🥀
💫انهم یرونه بعیداونراه قریبا💫
🌺 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌺
📖دعایی که در زمان غیبت بایدهر روز خوانده شود🙏
📿 اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ،
💍 فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ،
📿 اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ،
💍 فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ،
📿 اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم
💍 تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینی
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
📚 #ورقیازآلبــومیڪخاطــره
خاطرهای زیبا از زبان مرحوم حجتالاسلام سیدعلی اکبر ابوترابی بنظرم زیبا بود که تقدیم میکنم:
در اسارت، اذان گفتن با صدای بلند ممنوع بود. ما در آنجا اذان میگفتیم، اما به گونهای که دشمن نفهمد.
روزي جوان هفده ساله ضعیف و نحیفي، موقع نماز صبح بلند شد و اذان گفت. ناگهان مأمور بعثی آمد و گفت: «چیه؟ اذان میگویی؟ بیا جلو»!
یکی از برادران اسدآبادی دید که اگر این مؤذن جوان ضعیف و نحیف، زیر شکنجه برود معلوم نیست سالم بیرون بیاید، پرید پشت پنجره و به نگهبان عراقی گفت: «چیه؟ من اذان گفتم نه او».
آن بعثی گفت: «او اذان گفت».
برادرمان اصرار کرد که «نه، اشتباه میکنی. من اذان گفتم».
مأمور بعثی گفت: «خفه شو! بنشین فلان فلان شده! او اذان گفت، نه تو».
برادر ایثارگرمان هم دستش را گذاشت روی گوشش و با صدای بلند شروع کرد به اذان گفتن. مأمور بعثی فرار کرد.
وقتی مأمور عراقی رفت، او رو کرد به آن برادر هفده ساله که اذان گفته بود و به او گفت: «بدان که من اذان گفتم و شما اذان نگفتی. الان دیگر پای من گیر است».
به هر حال، ایشان را به زندان انداختند و شانزده روز به او آب ندادند. زندان در اردوگاه موصل (موصل شماره 1 و 2) زیر زمین بود. آنقدر گرم بود که گویا آتش میبارید.
آن مأمور بعثی، گاهی وقتها آب میپاشید داخل زندان که هوا دم کند و گرمتر شود. روزی یک دانه سمون (نان عراق) میدادند که بیشتر آن خمیر بود.
ایشان میگفت: «میدیدم اگر نان را بخورم از تشنگی خفه میشوم. نان را فقط مزه مزه میكردم که شیرهاش را بمکم . آن مأمور هم هر از چند ساعتی میآمد و برای اینکه بیشتر اذیت کند ، آب میآورد ، ولی میریخت روی زمین و بارها این کار را تکرار میکرد» .
میگفت: «روز شانزدهم بود که دیدم از تشنگی دارم هلاک میشوم . گفتم : یا فاطمه زهرا ! امروز افتخار میكنم که مثل فرزندت آقا حسین بن علی اینجا تشنهکام به شهادت برسم» .
سرم را گذاشتم زمین و گفتم : یا زهرا ! افتخار میکنم . این شهادت همراه با تشنهکامی را شما از من بپذیر و به لطف و کرمت، این را به عنوان برگ سبزی از من قبول کن .
دیگر با خودم عهد کردم که اگر هم آب آوردند سرم را بلند نکنم تا جان به جان آفرین تسلیم کنم . تا شروع کردم شهادتین را بر زبان جاری کنم، دیدم که زبانم در دهانم تکان نمیخورد و دهانم خشک شده است .
در همان حال، نگهبان بعثی آمد پشت پنجره، همان نگهبانی که این مکافات را سر ما آورده بود و همیشه آب میآورد و میریخت روی زمین. از پشت پنجره مرا صدا میزد که بیا آب آوردهام .
اعتنایی نکردم . دیدم لحن صدایش فرق میکند و دارد گریه میکند و میگوید : بیا آب آوردهام .
مرا قسم میداد به حق فاطمه زهرا (سلام الله علیها) که آب را از دستش بگیرم .
عراقیها هیچ وقت به حضرت زهرا (سلام الله علیها ) قسم نمیخوردند . تا نام مبارکت حضرت فاطمه (سلام الله علیها ) را برد ، طاقت نیاوردم . سرم را برگرداندم و دیدم که اشکش جاری است و میگوید : «بیا آب را ببر ! این دفعه با دفعات قبل فرق میکند».
همینطور که روی زمین بودم، سرم را کج کردم و او لیوان آب را ریخت توی دهانم . لیوان دوم و سوم را هم آورد . یک مقدار حال آمدم . بلند شدم . او گفت : به حق فاطمه زهرا بیا و از من درگذر و مرا حلال کن ! گفتم : تا نگویی جریان چی هست، حلالت نمیکنم .
گفت : دیشب، نیمهشب، مادرم آمد و مرا از خواب بیدار کرد و با عصبانیت و گریه گفت : چه کار کردی که مرا در مقابل حضرت زهرا (سلام الله علیها) دختر رسول الله (ص) شرمنده کردی . الان حضرت زهرا(سلام الله علیها) را در عالم خواب زیارت کردم . ایشان فرمودند : به پسرت بگو برو و دل اسیری که به درد آوردهای را به دست بیاور اگر نه همه شما را نفرین خواهم کرد .
فقط بگو لبيک يازهرا (س)
حماسههای ناگفته (به روايت علی اكبر ابوترابی)،
عبد المجيد رحمانيان، انتشارات پيام آزادگان،
چاپ اول : ۱۳۸۸،صفحات ۱۲۵-۱۲۷
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
#وقتى_ابهت_ميدان_مين_شكست...
🌷نیروهای تخریب برای عملیات والفجر ۳ به گردانها مأمور شدند. تخریبچیها سر ستون میرفتند و گردان پشت سر آنها عازم هجوم به مواضع دشمن میشد. شهید همت مدام با بی سیم وضعیت گردان را میپرسید؛ چون آتش دشمن سنگین شده بود و گردان در مسیری حرکت میکرد که خطرات زیادی داشت. آتش ادوات دشمن روی ستون گردان زیاد بود و بچههایی که سر ستون بودند بیشترین آسیب را دیدند.
🌷تخریبچیهایی که مأمور به گردان رزمی بودند یکی یکی با ترکش توپ و خمپاره زمین گیر شدند. شهید حاج محسن دین شعاری هم که گردان را همراهی میکرد از ترکش بی نصیب نبود. گردان جلو رفت تا اینکه پشت میدان مین رسیدند، در این زمان فقط یک نفر از بچههای تخریب سرپا بود. ستون رزمندهها نزدیک میدان مین از حرکت ایستاد. همه سراغ تخریبچیها را گرفتند. غافل از اینکه تخریبچیهای مجروح یکی یکی از ستون جدا شده بودند.
🌷تنها تخریبچی باقیمانده، خود را به فرمانده گردان معرفی کرد. فرمانده گردان با تعجب پرسید: بقیه بچههای تخریب کجا هستند؟ تنها تخریبچی حاضر رو به فرمانده گفت: من حاضرم با توکل به خدا به تنهایی داخل میدان مین معبر بزنم. فرمانده گردان نگاهی به میدان مین کرد و نگاه به تخریبچی و گفت: خاطر جمع هستی که میتوانی تنهایی معبر بزنی؟ تخریبچی گفت: بله. انگار بازهم فرمانده دلش قرص نبود، با بی سیم تماس گرفت. پشت بی سیم شهید حاج همت بود.
🌷حاجی وضعیت را پرسید و فرمانده گردان توضیح داد که پشت میدان مین رسیدیم و تخریبچی نداریم. تنها تخریبچی وسط حرف فرمانده گردان پرید و گفت: برادر من که هستم، کار را انجام میدهم. فرمانده گردان منتظر اجازه حاج همت بود تا مسیر را برگردند و بعد از رفع مشکل عملیات کنند، اما شهید همت قبول نکرد. فرمانده گردان دوباره تماس گرفت و اعلام کرد یک تخریبچی بیشتر نمانده و میگوید خودم به تنهایی معبر میزنم. بلاخره اصرارهای تخریبچی نتیجه داد و قبول کردند معبر بزند.
🌷تخریبچی تک و تنها دل به خدا داد و قدم در میدان مین گذاشت و زیر آتش دوشکای دشمن ابهت میدان مین را شکست، معبر باز شد و رزمندهها به قلب دشمن زدند. عملیات که تمام شد. یکبار دیگر پادگان دوکوهه با حضور بچههایی که از عملیات برگشته بودند به جنب و جوش افتاد. همه در میدان صبحگاه منتظر حضور فرمانده لشکر بودند. شهید همت لب به سخن گشود و از حماسه رزمندگان لشکر ۲۷ در عملیات والفجر ۳ تجلیل کرد.
🌷شهید همت به صورت ویژه از یک رزمنده به عنوان بسیجی نمونه لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) تجلیل کرد. او رزمنده تخریبچی را به کنار خود دعوت کرد ولی نوجوان تخریبچی از نشان دادن چهره خود امتناع کرد و خواست تا عملش فقط برای خدا بماند. نوجوان تخریبچی سالها بعد از آن حماسه نیز در جبهه ماند تا اینکه مدال جانبازی به سینهاش نشست. ۳۶ سال از آن حماسه میگذرد و حماسه ساز آن روز، دلاور مرد تخریبچی «حاج امیر ذبیحی» هنوز پا به رکاب در عرصههای مختلف حضور دارد.
راوى: رزمنده دلاور حاج رضا ابراهیمی از نیروهای تخریبچی لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
صاحب این عکس را میشناسید؟
میدانید شهید خرازی به وی لقب گردان تک نفره داده است؟صدام برای سرش جایزه گذاشته بود!عجب روحیه ای!تیربه گوشش خورده ومیخندد.برترین تک تیراندازجهان
🌷شهید عبدالرسول زرین
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊