eitaa logo
رفاقت با شهدا
3.7هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
662 ویدیو
15 فایل
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده🕊 تأسیس1399/2/25
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زمستان سال ۶۴ در تهران زندگی میکردیم، اسماعیل برای گرفتن برنج کوپنی می‌بایست مسیری را طی کند که جز ماشین‌های دارای مجوز نمی توانستند از آن محدوده عبور کنند، او از ناحیه پا هم ناراحتی داشت و حمل یک کیسه برنج با آن مسافت تقریبا یک کیلومتری برایش زجرآور بود، از او خواستم با خودرو سپاه برود که نپذیرفت، گفتم: حال شما خوب نیست و پاهایت درد دارد، گفت: اگر خواستی همینطور پیاده میروم و گرنه نمیروم، او کیسه ۲۵کیلویی برنج را روی دوشش نهاد و یک نایلون هم پر از چیزهای دیگر در دستش گرفت و به سختی به خانه آورد اما حاضر نشد برای چند دقیقه از ماشین سپاه استفاده کند. 🌷شهید اسماعیل دقایقی🌷 راوی: همسر شهید 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم‌ازشهیدحاج‌قاسم •حاج‌قاسم:ببخشیدشخصیت‌مهمی ‌روپامه...😍 🤍 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفاقت با شهدا
شهید سلیمانی به مراتب قوی تر از قاسم سلیمانی است 🔻بعضی ها را نمی شود دوست نداشت بعضی ها را نمی شود فراموش کرد انگار آنها را همچون مدالی بر دلت آویخته اند یا چنان عطر عاشقی به وجودشان زده اند که این عطر تا اعماق جانت نفوذ کرده و هر کس که می رسد اسم عطرت را می پرسد و تو با افتخار سری به تایید تکان می دهی و با آب و تاب نامش را بر زبان می آوری. بعضی ها را خدا آفریده تا برای همیشه تاریخ باشند و بدرخشند. برخی می شوند سلمان فارسی از دیار فارس تا به حجاز می روند و مفتخر به دوستی و همنشینی با خاتم المرسلین شوند تا جایی که حضرت سلمان را از خودشان بداند. 🔹برخی می شوند میثم تمار که نخل به نخل دلداگی را با ندبه های شبانه اش سیراب می کند تا مهیّای روز سر به داریش شود. و یکی ابوذر است از صحرای ربذه. نامی در جاودانگی تاریخ. مسلم ابن عقیل یکی دیگر از آن هاست که از بام عمارت پادشاهی به عشق حسین بن علی برسجدگاه زمین بوسه می زند آنگاه تا ملکوت اوج می گیرد. این ها را نمی شود از ذهن ها پاک کرد، از تاریخ جدایشان نمود و از دلها زدود. این تجربه ی تاریخ است. اگرچه حافظه ی ضعیف بعضی ها میل به تکرار ندانم کاری دارد. 🔹پلیس امنیت سازمان ملل نابخردانه عکس مردی را از روی میز کنفرانس به هنگام سخنرانی اسماعیل بقایی هامانه کنار می زند که دنیای امروز در مقابل شجاعتش شهامت و رشادتش سر خم کرده است. دهخدای دیگری باید بیاید تا واژه از خود گذشتگی، دلدادگی، تقوا و مردانگی را از ویژگی های منحصر به فرد این مرد باز تعریف کند.‌ بروند به این خیال خام خود خوش باشند که عکس سردار دلها را، از روی میز برداشتند غافل از این که آن را جایی بالا تر، در محضر قضاوت مردم به نمایش گذاشتند. ✍سردار شهید ما قاسم سلیمانی عکس نیست که محو شود صدا نیست که خاموش شود... سردار قاسم سلیمانی یک باور و عقیده است که از مکتب عاشورا نشأت گرفته و تا همیشه تاریخ ان شاءالله جاودانه خواهد ماند. 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📃🌱 🌱 بخشی‌ازوصیتنامه‌شهید‌رحیمے: محبوب من! شهادت را نه برای فرار از مسئولیت اجتماعے و نه برای راحتے شخصے مےخواهم؛ بلکه از آنجا که شهادت در راس قله کمالات است.. وبدون کسب کمالات، شهادت میسر نمی شود، مےخواهم وخوشا به حال آنان که با شهادت رفتند|🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در مورد رفتنش به سوریه جمله قشنگی را به من گفت که برای همیشه در خاطرم حک شد.می‌گفت:«تنها چیزی که در آن ریا نیست،صبر است. حضرت زینب(س)خیلی سختی کشید،ولی در مقابل همه‌اش صبر کرد.پس شما هم صبوری کنید.» ومن مطمئن هستم که صبری که امروز در نبودنش دارم،از دعای خیر شهید بود. همسرم همیشه به من این دعا را یادآور می شد که از خدا بخواه عاقبت بخیر شویم؛به همین خاطر تلاش می‌کردم بیشتر از هرچیزی به عاقبت به خیری همسرم فکر کنم و آنچه خیر است را برایش بخواهم ولی همه این موارد،دلیل بر عدم دلتنگی من نسبت به مردی که از او درس های زیادی در زندگی گرفتم نخواهد شد|.•°🥀 راوی:همسرشهید 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
●■●■●■●■●■●■●■●■●■●■ مصیبتی که امام زمان(عج) درسوگ آن، به جای اشک خون گریه می کنید ... حاج ملّاسلطانعلی، که ازجمله عابدان و زاهدان بود می گوید: «درخواب به محضرمبارک امام زمان(عج)مشرّف شدم،عرض کردم: مولای من!آنچه درزیارت ناحیه مقدّسه ذکرشده است که «فَلانذُبَنَّکَ صباحاًوَمَساءًولابکِیّنّ عینَکَ بَدَل الدموعِ دَماء» صحیح است؟ فرمود: آری! گفتم: آن مصیبتی که درسوگ آن،به جای اشک خون گریه می کنید، کدام است؟ آیامصیبت علیّ اکبر(ع)است؟ فرمودند:نه! اگرعلیّ اکبر(ع)زنده بود،اوهم دراین مصیبت،خون گریه می کرد! گفتم: آیامقصودمصیبت حضرت عبّاس(ع)است؟ فرمود:نه! بلکه اگرحضرت عبّاس(ع)هم درحیات بود،اونیزدراین مصیبت خون گریه می کرد! عرض کردم: آیامصیبت حضرت سیّدالشهداء(ع)است؟ فرمود:نه! اگر حضرت سیّدالشهداء(ع)هم بود،دراین مصیبت،خون گریه می کرد! پرسیدم:پس این کدام مصیبت است؟ فرمود:مصیبت اسیری عمّه ام زینب(س)است.» «یازینب کبری(س)» ازدعابرای فرج اقا غافل نشین اللهم عجل لولیک الفرج المظلوم 🔘ألـلَّـھُـمَــ عجِّلْ لِوَلـیِـڪْ ألفَـرَج🔘 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چند بار بہ آقا محمد گفتم براے خودمون کفن بخریم و ببریم حرم امام حسین؏ براے طواف، ولے ایشون هے طفره میرفت. بعدچند بار که اصرار کردم ناراحت شد و گفت: "دوتا کفن میخواے ببرے پیش بے کفن؟!" 🥀🤍 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ سلام دوستان مهمون امروزمون داداش احمد هست🥰✋ *بازگشت بعد از ۳۰ سال چشم انتظاری*🕊️ *شهید احمد صداقتی*🌹 تاریخ تولد: ۱ / ۹ / ۱۳۳۹ تاریخ شهادت: ۱۳۶۱ محل تولد: اصفهان محل شهادت: منطقه شرهانی 🌹خواهرش← در عملیاتی *یکی از دست‌هایش را از دست داد🥀 یک دستش قطع شد و عصب دست دیگرش آسیب دید🥀و فقط دو انگشت آن قادر به حرکت بود*🥀 بعد از گذشت چند ماه در تهران *یک دست مصنوعی به جای دست قطع شده‌اش گذاشتند*🌷هرچند توان گذشته را نداشت اما دلش آرام و قرار نمی‌گرفت🥀به همین دلیل دوباره راهی میدان جنگ شد *و بی‌سیم‌چی فرمانده لشکر 14 امام حسین(ع) شد*🏴 همرزم← *عملیات محرم بود🏴 دست دیگرش هم قطع شد*🥀احمد گفت📞 « سلام من را به امام برسانید📞 و بگویید رزمندگان در اجرای اوامر شما کوتاهی نکردند؛ مهمات،غذا، همه چیز داریم🌷منظورم را که‌ می‌فهمید؟»📞 *پس از چند لحظه صدای او قطع شد🥀و به شهادت رسید*🕊️ پدرش← حاج‌حسین خرازی گفت: *«پیکرش در خط آتش بود و نتوانستیم او را بیاوریم.»*🥀پیکر او در شمار پیکر شهدای مفقود الجسد جای گرفت🌷 *استخوان‌هایش بعد از ۳۰ سال چشم انتظاری🥀از طریق دست مصنوعی‌اش که سالم مانده بود و مدارک شناسایی، شناسایی شد*🌷در نهایت *او با فرق شکافته و بدون دست🥀🖤 همچون علمدار کربلا کشف شد💚و شهادت حضرت زهرا(س)🏴 به آغوش خانواده بازگشت*🕊️🕋 *شهید احمد صداقتی* *شادی روحش صلوات*💙🌹 Zeynab:Roos..🖤💔 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ 🍃🌷 پیك حق (شهید حسین صنعتكار) ⏰ شهید حسین صنعتكار بسیار مقیّد به خواندن نماز شب بود. و این روحیه را در عمل به سایرین منتقل می‌كرد هر كس دو روز با حسین بود نماز شب خوان می‌شد. ⏰ یك بار از او پرسیدم: شبی شده است كه از خواب بیدار نشوی؟ ⏰ با تبسمی ملیح گفت:‌ یك شب از شدت ضعف و بی‌خوابی، خواب ماندم. با نیش پشه‌ای از خواب بیدار شدم. دیدم ساعت سه بامداد است. ⏰ به قدری خوشحال شدم كه نهایت نداشت چرا كه یك پیك حق در قالب پشه مرا از خواب بیدار كرده بود تا نمازم فوت نشود. 📚 نماز شب شهیدان، محمد محمدی، ص۱۷ 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ 🌷🇮🇷شهید مدافع وطن ستوانیکم سیدمجتبی حسینی🌷🇮🇷 روایتی از لحظات شهادت ذاکر عاشورایی شهید سیدمجتبی حسینی ساعت ۷:۱۵ صبح ، روز اول  استان سیستان و بلوچستان ، بخش مرزی سراوان سید در کیوسک مقابل درب پادگان  آماده برای تعویض پست ولی غافل از اینکه این پست آخر دنیاست پست بعدی مقابل خیام ابی عبدالله ست بر خلاف همه دفعات کلیه نیروهای پادگان به جای اجرای مراسم صبحگاه وارد حسینه شدن برای قرائت زیارت عاشورا عامل انتحاری وهابی ، عضو گروهک تروریستی عبدالمالک ریگی با یک تن مواد جاسازی شده در ماشین ، از درب ورودی عبور کرد و وارد محوطه ی پادگان شد ، ولی پادگان خالی از نیروست. . سید شهید به دنبال ماشین انتحاری با فریاد ایست ایست ؛ گام های آخرش بود که در فاصله ی حدودا ده متری ، ماشین منفجر شد ... بدن مطهر و اربا اربای سید دو روز بعد فرستاده شد و بعد از دو ماه یکی از پاهای جاموندش رسید و شبانه دفنش کردیم ... !! . صبح اولین روز محرم ملحق شدن به کاروان ابی عبدالله به مانند علی اکبر اربا اربای حسین گوارای وجودت سید مجتبی ... . شهادت: یکم محرم سال ۱۳۸۷ 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
⭕️ داستانی غم انگیز 💔😔 ( ) اگر گذرتان به بهشت زهرا تهران افتاد حتما" بر سر مزار این دوقلوها بروید! 🌹 برادران دو قلویی ڪه غریبانه، هیچ‌گاه مادر و پدری زائر مزارشان نبوده است!!😔 قصه مظلومانه این دو برادر را با هم بخوانیم....👇👇👇 را ڪسی نمیشناخت. عملیات مسلم ابن عقیل در منطقه سومار اولین‌باری بود ڪه آنها پا به جبهه گذاشته بودند⚡️. تا اینڪه در سال 61 در اوج سالهای جنگ ایران و عراق ناگهان تبدیل به امدادگران خستگی ناپذیر گردان شدند. همرزمان این دو شهید می‌گویند وقتی نامه‌ به خط مقدم می‌آمد، معمولاً و غیبشان می‌زد!😳 یڪ‌بار یڪی از رزمندگان متوجه شد ڪه وقتی همه گرم نامه خواندن هستند و خبر سلامتی خانواده و عڪس‌هایشان را با وجد نگاه میڪنند، دوقلوها دست در گردن هم در ڪنج سنگر، های های گریه می‌ڪنند!😭 این رزمنده میگوید بعدها ڪه موضوع را جویا شدیم، فهمیدیم آنها هستند. 😔هر بار دل‌شان می‌شڪند ڪه ڪسی آنسوی جبهه چشم انتظارشان نیست. 😢 عڪس‌های ڪودڪی و زنبیل قرمزی 👛ڪه در آن سر راه گذاشته شده‌اند را بغل ڪرده گریه می‌ڪنند. جنگ شوخی بردار نیست. رحم ندارد... زن و شوهر و بچه نمیشناسد... برادر نمیشناسد... این را نمیفهمد ڪه وقتی از دار دنیا فقط و فقط یڪ برادر داری یعنی چه😔.... جنگ بی رحم است و اینطور میشود ڪه ڪمی بعد ، به دلیل مجروحیت های ناشی از جنگ شهید میشود💔 و بردارش ڪه فقط با چند ثانیه اختلاف از او به این دنیا آمده را تنها میگذارد.😔 چیزی نمیگذرد ڪه برادرش هم دوری او را تاب نمی آورد و بر اثر استنشاق گازهای شیمیایی او هم شهید میشود. 💔 روزی شخصی و را پشت به یڪدیگر داخل آن زنبیل ڪوچڪ قرمز رنگ گذاشته بود 👛و زیر شرشر باران💦 ڪنار درب ورودی بهزیستی رهای‌شان ڪرده بود. 😔حال درد نان بود یا درد جان،ڪسی نمی‌دانست. از آن پس بود ڪه آن زنبیل ڪوچڪ👛 شد تنها یادگاری از مادر ندیده‌شان.😔 و سالها از ڪرمانشاه و غرب ڪشور گرفته تا اهواز و خرمشهر، به هر ڪجا ڪه اعزام می‌شدند، در درون ساڪشان اعلامیه‌هایی را به همراه داشتند ڪه عڪسی از دوران ڪودڪی‌شان، به همراه دست نوشته‌ای بود ڪه به در و دیوار شهرها می‌چسبانیدند: مادر، پدر! از آن روز ڪه ما را تنها در ڪنار خیابان رها ڪردید و رفتید😔 سالها میگذرد. حال امروز دیگر ما برای خودمان مردی شده‌ایم ولی همچنان مشتاق و محتاج دیدار شماییم... اما هیچگاه روزی فرا نرسید ڪه قاب عڪسی باشد و عڪسی از ثاقب و ثابت و خانواده‌شان در ڪنار یڪدیگر.😔 اما از تا برای این دو برادر راه طولانی و پر پیچ و خمی نبود... آنچه ڪه امروز از و شهابی نشاط باقی است، ۲ قبر مشڪی رنگ 🖤شبیه به هم و در ڪنار هم در قطعه گلزار شهدای بهشت زهرا(س) است. اگر چنانچه گذارمان به گلزار شهدای بهشت زهرا افتاد، جایی ما بین قبور قطعه ، ردیف ، شماره وردیف شماره ، دو برادر شهیدی آرام ڪنار یڪدیگر خفته اند ڪه شب‌های جمعه، هیچ‌گاه مادر و پدری زائر مزارشان نبوده است!😭 و سخت چشم به راهند... شادی روح شهدا، امام شهیدان، اموات خودتان صلوات🌹 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان زندگی طلبه شهید علی مهدی حسین پور
رفاقت با شهدا
داستان زندگی طلبه شهید علی مهدی حسین پور
🍁🍂🍃🍁🍂🍃🍁 🍃🍁🍂 🍂🍃 🍁 1⃣ دربرخي خانوادهها ديده ميشود که قوام خانواده بر دوش مادر است. او ستون خانواده ميشود و همه بر گرد مادر حضور دارند. مادر ما اينگونه بود. او در کنار پخت و پز و رسيدگي به زندگي، بار تربيت فرزندان را برعهده داشت. خوب به ياد دارم که پدر ما فرصت زيادي براي رسيدگي به ما نداشت. او درکارخانه آرد کار ميکرد و يک کارگر ساده بود. مدتي بعد هم درکارخانه موزاييک سازي مشغول شد. او فرصت زيادي براي رسيدگي به تربيت فرزندان نداشت و اين بار بر دوش مادر ما بود. مادر در اين راه نيز با توکل به خدا پيش رفت و به گفته تمام بستگان و همسايگان، ايشان توانست بهترين فرزندان را تحويل جامه دهد. ما هفت برادر بودیم که پدرم با عشق به مولا علی (ع) نام همه ما را علی گذاشت .علی احمد ، علی محمد، علی حسین، علی عباس، علی اصغر، علی اکبرو علی رضا درباره ی مادرم بايد نکته ديگري بگويم. سه سال قبل از پيروزي انقلاب، ما به محله جديد در خيابان خاتم االنبيا آمديم. آن زمان بيشتر اين خيابان خاکي بود و افراد کمي به آنجا آمده بودند. مادر ما در کنار تمام کارهايي که براي خانه داشت، شبانه روز کار ميکرد که منزل مسکوني ما تکميل شود. از تهيه مصالح گرفته تا پيگيري ساخت ساختمان و... آنجا بود که مادر ما نشان داد، به جز کارهاي خانه، توانايي مديريت و اداره بسياري از امور را دارد. اما با اين حال، پس از آماده شدن منزل مسکوني، خودش را وقف تربيت صحيح فرزندان نمود. در ميان فرزندان نيز، علي عباس ارتباط قلبي خاصي با مادر داشت. تمام ما مادر را دوست داشتيم، مادر هم به تمام ما برادران محبت ميکرد، اما ارتباط علي عباس با مادر به گونه اي ديگر بود. ما خواهر نداشتيم. کسي نبود که در امور خانه به مادر کمک کند. در اين ميان علي عباس بيشتر از ما با مادر همراهي ميکرد. مادر به نوعي بيشتر از ما به علي عباس وابسته بود. اين پسر در شستن ظرفها، کمک به پختن غذا، خريد خانه و... به مادر کمک ميکرد. در نتيجه رابطه خاص و صميميت بيشتري بين آنها بود. از طرفي اخلاق و روحيات علي عباس به گونه اي بود که هر شخصي در اولين برخورد شيفته او ميشد. چه رسد که آن شخص مادر باشد. لذا رابطه عاطفي خاصي بين اين مادر و فرزند برقرار بود. علي عباس براي رسيدگي به پدر مادر خودش خيلي وقت ميگذاشت. او هميشه با اجازه مادر بيرون ميرفت. اين رابطه صميمانه بين ما و مادر ادامه داشت تا اينکه يکباره مادر ما مريض شد! بيماري مادر ما طولاني شد. به سراغ بهترين پزشکان رفتيم. نتيجه آزمايشات آنها تمام ما را نگران کرد. آن روزها شنيدن نام سرطان لرزه بر اندام انسان ميانداخت. تشخيص پزشکان معالج بيماري سرطان بود. پيشرفت پزشکي هم مثل حالا نبود. براي همين روز به روز حال مادر بدتر شد. در يکي از روزهاي ارديبهشت سال 1361 اتفاقي که از آن ميترسيديم رخ داد. مادر ما بار سفر بست. او درحاليكه هنوز به پنجاه سالگي نرسيده بود فرزندان خود را تنها گذاشت. در اين ميان آنکه بيش از همه ميسوخت علي عباس بود . با اينکه علي عباس بسيار به مادر وابسته بود اما بعد از درگذشت مادر خيلي مراقب برادرها بود. علي عباس جاي خالي مادر را به خوبي براي ما پر کرد. دست پختش عالي بود. به سر و لباس بچه ها ميرسيد. علي عباس در کنار درس و مسجد و بسيج و ورزش و... کارهاي خانه را هم انجام ميدد. ً بعد از مادر، علي عباس بيشتر حواسش به پدر معطوف بود. اصل بنياد خانواده ما بعد از مادر به دست اين پسر شانزده ساله سپرده شد. او هم به خوبي کارها را پيش برد. 🍁🍂🍃🍁🍂🍃🍁🍂🍃🍁🍂🍃🍁🍂 همراهان گرامی با یاد و خاطره شهدا همراه باشید . 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊