eitaa logo
رفاقت با شهدا
3.8هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
674 ویدیو
15 فایل
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده🕊 تأسیس1399/2/25
مشاهده در ایتا
دانلود
رفاقت با شهدا
داستان زندگی طلبه شهید علی مهدی حسین پور
🍃🍂🍁🍃🍂🍁 🍂🍁🍃 🍃🍂 🍁 8⃣1⃣ هزاران غواص در ساحل اروند منتظر دستور حمله بودند. روز يکشنبه 20 بهمن 1364 به ساعات پاياني رسيد. ايام فاطميه بود و صداي آه و ناله و مناجات از تمام نيزارهاي کنار ساحل شنيده ميشد. غذاي مختصري بين غواصها توزيع شد. بعد هم تجهيزات پلمپ شده توزيع گرديد. آخرين خداحافظي غواصها ديدني بود. معلوم نبود تا ساعاتي ديگر، کسي از ميان اين جمع باز خواهد گشت يا نه؟! گويي ملائک آمده بودند و وداع بهترين بندگان خدا را ثبت ميکردند. تصاوير زيبايي از وداع جانسوز اين رزمندگان ثبت گرديد. با اعلام رمز عمليات والفجر 8 ،دوباره صداي ناله غواصها بلند شد. يا فاطمـه الزهرا (س) نام رمز عمليات بود. غواصها حرکت کردند و يک به يک وارد آب شدند. آنها بايد تا ساعتي بعد خودشان را به آن سوي اروند رسانده و جاي پاي خود را در ساحل محکم ميکردند. ٭٭٭ يک لحظه از علي عباس جدا نميشدم. ديگر يقين داشتم که او يکي از بندگان مقرب خداست. با هم وارد آب شديم و ساعتي بعد به آن سوي اروند رسيديم.فرمانده ما ناراحت بود. با اينکه با طناب، نيروها به هم متصل بودند اما برخي از غواصها راه را گم کردند. هرطور بود بقيه نيروها جمع شدند. خستگي امان همه را بريده بود. کمي استراحت کرديم و فرمانده ما بقيه نيروها را آماده نبرد کرد. موقعيت سنگرهاي کمين دشمن را ميديديم. آنها بي خيال حرف ميزدند و ميخنديدند. هنوز آماده شروع کار نشده بوديم که از دو طرف ما نيروهاي غواص، با شليک آرپي جي و نارنجک، عمليات را شروع کردند. ما هم سريع از جا بلند شديم و کار را آغاز کرديم. شرايط از آنچه فکر ميکرديم بهتر بود. دشمن در غفلت کامل بود. آنها بلافاصله فرار کردند و ساحل دشمن پاکسازي شد. قايقها از آن سوي اروند به داخل آب افتادند و نيروها سوار شدند. توپخانه سپاه و ارتش همزمان، منطقه فاو را زير آتش گرفت. زمين و زمان ميلرزيد. رزمنده ها حرکت خود را آغاز کردند. روز 21 بهمن آغاز شده بود. غواصها با کمک نيروهايي که به اين سو آمده بودند، توانستند شهر فاو را محاصره کنند. گروه ديگري از رزمندگان توانستند جاده فاو به ام القصر را تصرف کرده و پيشروي نمايند. خستگي در چهره همه غواصها موج ميزد. غواصهايي که جزو نيروهاي اطلاعات عمليات بودند، وظيفه ديگري نيز داشتند. آنها بايد نيروهاي رزمي که توسط قايق به اين سمت مي آمدند را به خط مقدم انتقال ميدادند. گردانها يکي يکي با قايق مي آمدند و توسط علي عباس و بقيه نيروهاي اطلاعات به خط مقدم منتقل ميشدند. تا اينکه يکباره خبر رسيد که به خاطر جزر ّو مد، قايقها امکان انتقال نيرو را ندارند! از طرفي خبر رسيد که گاردرياست جمهوري عراق با تمام توان براي بازپس گيري منطقه فاو، تا ساعاتي ديگر وارد عمل ميشود. چه بايد ميکرديم؟! 🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
...!! 🌷در یکی از عملیات‌ها، در «اسلام آباد غرب» سالنی را بیمارستان کردیم که متعلق به ارتش بود. نزدیک ۳۰۰ مجروح آنجا حضور داشتند. به عنوان مسئول شیفت، پایان هر روز کنترل می‌کردم که داروها پخش و پانسمان مجروحان عوض شده باشد. رزمنده‌ای را دیدم که وضعیت مساعدی نداشت. زخم عمیق سرش در حالی‌که بخیه نشده بود، به سبزی می‌زد. تب بالایی داشت. ترکش دیگری سرتاسر کتف این جوان را شکافته بود. 🌷عرق پیشانی رزمنده نشان‌دهنده حال بد وی بود. دکتر را صدا کردم. گفت: «هر چه سریع‌تر باید به بیمارستان منتقل شود.» امکانش نبود. تا صبح مرتب به وی سر می‌زدم. درد بسیاری را تحمل می‌کرد؛ اما صدای ناله‌اش را کسی نمی‌شنید. نزدیک صبح به سختی با حرکت دستانش من را متوجه خود کرد. 🌷وقتی به وی رسیدم، گفت: «این حدیث قدسی را بنویسید و منتشر کنید. «آن کس که تو را شناخت جان را چه کند، فرزند و عیال و خانمان را چه کند، دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی، دیوانه تو هر دو جهان را چه كند.» این دو بیت را خواند و گفت: «از قول من به خواهرانم بگو حجاب‌شان را رعایت کنند.» و به شهادت رسید. راوى: سیده زهرا شفیع پور شیرزن رزمنده گیلانی منبع: خبرگزارى ايسنا 🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🕊@baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎞 🗒 احمد محمد مشلب از اهالی شهر نبطیه لبنان و متولد31آگوست 1995میلای(9شهریور ماه سال 1374)بود.از همان کودکی با عشق به اهل بیت(ع)در خانواده اش تربیت شد،نفس کشید و بزرگ شد.احمد محمد مشلب،شهید 20 ساله حزب الله لبنان که به خاطر شیک پوشی به القاب مختلفی مشهور و معروف بود،اما خودش دوست داشت به او غریب طوس بگویند چرا که به امام رضا(ع)علاقه فراوان داشت. مدرک دیپلمش را در هنرستان امجاد گرفت و به دانشگاه راه یافت. درست در روزهایی که عده ای کج فهم تلاش می کردند تا مغرضانه دفاع از حرم عقیله بنی هاشم را به پول پیوند بزنند، احمد با آن لبخند زیبایش از راه رسید. همان روزهایی که می گفتند این جوان ها به خاطر 500 دلار یا به خاطر بیکاری و تنگدستی به سوریه می روند.همان موقع بود که احمد آمد.جوانی که نفر هفتم لبنان در رشته تکنولوژی بود و چیزی از مال دنیا کم نداشت؛ کرامت و غیرت شهید مشلب بود که او را به سوریه کشاند ... او در تل حمام روستایی در جنوب حلب در تاریخ 29فوریه 2016 میلادی(10اسفند ماه سال 1394)به شهادت رسید و در محل شهدای شهر نبطیه آرام گرفت. جوانی که در بخشی از وصیت نامه اش این طور نوشته:«خدا تو را کمک کند ای امام زمان!ما انتظار او را نمی کشیم؛او انتظار ما را می کشد و وقتی خودمان را درست کنیم و اصلاح کنیم بعد ساعاتی ظهور می کند.» 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊@baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفاقت با شهدا
دلنوشتهٔ در سن ۱۸سالگی: «خدایا! کمکم کن تنها امیدم تویی خدا خوشا به حال شهدا. هروقت خاطرهٔ شهدا یا بعضی وقتها که تلویزیون تصاویر شهدا و خاطره یا وصیت نامهٔ آنها را پخش می کند حالم یک مقدار تغییر می کند به حال آنها، به عمل آنها، به وقت شناسی آنها، به عبادت و.... آنها غبطه می خورم. دوست دارم مثل شهدا باشم با اخلاق، ایمان، محبت، کَیِّس، شجاعت، مردانگی اما کو همت؟! کجاست همتِ من و شهید همت که واقعا نامش برازندهٔ اوست. (کجایند مردان بی ادعا )؟؟؟ خدایا! می دانم که کم کاری از من است. خدایا! می دانم که من بی توجهم خدایا! می دانم که من بی همتم خدایا! می دانم که من قلب امام زمانم را رنجانده ام. اما خود می گویی که به سمت من بازآیید. آمده ام خدا! کمکم کن تا از این جسم دنیوی و فکرهای مادی نجات یابم. به من هم مثل شهدا شیوهٔ گذراندن این دیار فانی و محل گذر را بیاموز ، به من هم معرفت امام زمانم را عنایت فرما، به من هم معرفت اهل بیت را بده. خدایا! کمکم کن که تمام وجودم و اعضای بدنم و اعمالم برای تو و رضای تو باشد. خدایا! به من شیوهٔ نزدیک شدن به بارگاه خودت و گنجینهٔ معرفت اهل بیت را بیاموز تا بتوانم هم به دیگران کمک کنم و هم خودم را نجات دهم و به نردبان شهادت دست یابم. خدایا! عاقبت ما را با شهادت ختم به خیر بگردان.» دلنوشتهٔ در سن ۱۸سالگی: «خدایا! کمکم کن تنها امیدم تویی خدا خوشا به حال شهدا. هروقت خاطرهٔ شهدا یا بعضی وقتها که تلویزیون تصاویر شهدا و خاطره یا وصیت نامهٔ آنها را پخش می کند حالم یک مقدار تغییر می کند به حال آنها، به عمل آنها، به وقت شناسی آنها، به عبادت و.... آنها غبطه می خورم. دوست دارم مثل شهدا باشم با اخلاق، ایمان، محبت، کَیِّس، شجاعت، مردانگی اما کو همت؟! کجاست همتِ من و شهید همت که واقعا نامش برازندهٔ اوست. (کجایند مردان بی ادعا )؟؟؟ خدایا! می دانم که کم کاری از من است. خدایا! می دانم که من بی توجهم خدایا! می دانم که من بی همتم خدایا! می دانم که من قلب امام زمانم را رنجانده ام. اما خود می گویی که به سمت من بازآیید. آمده ام خدا! کمکم کن تا از این جسم دنیوی و فکرهای مادی نجات یابم. به من هم مثل شهدا شیوهٔ گذراندن این دیار فانی و محل گذر را بیاموز ، به من هم معرفت امام زمانم را عنایت فرما، به من هم معرفت اهل بیت را بده. خدایا! کمکم کن که تمام وجودم و اعضای بدنم و اعمالم برای تو و رضای تو باشد. خدایا! به من شیوهٔ نزدیک شدن به بارگاه خودت و گنجینهٔ معرفت اهل بیت را بیاموز تا بتوانم هم به دیگران کمک کنم و هم خودم را نجات دهم و به نردبان شهادت دست یابم. خدایا! عاقبت ما را با شهادت ختم به خیر بگردان.» 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفاقت با شهدا
این دنیا با تمام زیبایے ها و انسانهـاے خوب ونیڪوے آن محل گذراست نہ وقوف و ماندن وتمامے ما باید برویم و راہ این است زود یا دیر فرقے نمیڪند اما چہ بهترڪہ زیبا برویم فرازے از وصیتنامہ ... 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
دارم هوایِ صحبتِ یاران رفته را یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم ... 🔹این تصویر تقریبا" محزون از شهید خرازی ،به عملیات والفجر هشت سال ۱۳۶۴ مربوط می‌ شـود؛ در جریان آزادسازی فاو در عملیات والفجر۸ ،حاج‌حسین فرمانده لشکر۱۴ امام حسین(ع) هم حضور فعال داشت. در میانه‌ ی عملیات خبرِ شهادت سه تن از فرماندهان بزرگ را به او می‌دهند؛ 🌷یکی از آن ها شهید قوچانی بود ، که به مالک اشتر لشکر معروف بود زیرا اثری از ترس در وجـودش نبود. 🌷دومین نفر شهید موحد دوست بود ، به همراه یک فرمانده دیگر و شنیدن خبر این سه تن ،همزمان با هم برایِ خرازی سخت بود. از ناراحتیِ شنیدن از دست دادنِ یارانش همانجا که خبر را شنید ، نشست و به ستونی تکیه داد ،یکی از دوستان اصفهانی ما آنجا این عکس حزن آلود را از ایشان گرفت. راوی: جانباز مرتضی ابوفاضلی 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊