eitaa logo
رفاقت باشهدا
3.5هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
729 ویدیو
16 فایل
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده🕊 تأسیس1399/2/25
مشاهده در ایتا
دانلود
و نحوه تشخیص دوقلوها شهيد بزرگوار مرادی و برادرش دوقلو بودند. دوقلوي کاملا شبیه به هم مادر بزرگوار شهید دو برادر را به نامهای سعید و حمید نامگذاری کردند چند روز بعد که به دیدارشان رفتم فرمودند حميد و سعيد را تشخيص میدهی گفتم این حمید است و این سعید تعجب کردند. برایشان سوال بود که من چطور این دو را از هم تشخیص می دهم وقتی حميد شربت نوشید این راز را گفتم : دقلوها را بغل کردم در گوششان اذان بگويم نوری در بالای ابروی آقا ديدم و تا زمان شهادتش هیچگاه او را اشتباه صدا نزدم 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
مردانگی به شناسنامه نیست.... رزمنده دفاع مقدس فرزند سردار دلاور، فرمانده غیور محور عملیاتی لشکر ویژه ۲۵ کربلا «رمضانعلی صحرایی » است ۹ ساله بود که وصیتنامه اش را نوشت خیلی ها به واسطه وصیتنامه اش او را می شناسند وصیتنامه ای که بارها در جبهه ها و یک بار هم در نماز جمعه بهشهر در محضر آیت الله جباری خوانده شده است: «بسم الله الرحمن الرحیم اینجانب جواد صحرایی رستمی، فرزند رمضانعلی که در سن ۹ سالگی به جبهه های حق علیه باطل عزیمت کردم و اگر به رسیدم دوچرخه ام را به پسر شهیدی بدهید که پدرش را از دست داده است.» رزمنده کوچک به نام که در عملیات آزادسازی موصل شرکت کرده بود درسال ۹۶ به همراه پدرش به رسید به دلیل دارا بودن سنی کمتر از ۱۰ سال به عنوان کوچکترین شهید الحشد الشعبی معرفی شد... یاد شهیدان با ذکر صلوات محفل انس ورفاقت باشهدا 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
نسیم خنکی حال دلم را خوب میکند؛ پاهایم آهسته آهسته در فرو می‌روند... غرق میشم در رویا! ناگهان پرنده‌ای می‌پرد؛ نگاهش میکنم به اوج دارد می‌رود! از جلو چشمانم محو می‌شود! اینجا کجاست! کجا ایستاده ام! ندایی مرا می‌خواند قدم قدم به جلو می‌روم یک گوشه دنج می‌نشینم دنج ترین گوشه دنیاست انگار... شبیه شش گوشه است انگار... صدایی در گوشم می‌پیچد! صدای است... دارد می‌گوید: همیشه باید مشغول یک کلمه باشیم؛ و آن "عشـق" است... اگر با کار پیش بیایی، به طور قطع بریدن و عمل زدگی و خستگی برایت مفهومی پیدا نمیکند... زیر لب زمزمه میکنم؛ عشق... عشق... عشق... صدای دیگری می آید؛ می‌گوید کسی است که شب و روز کار بکند و نخوابد مگر اینکه از فرط خود به خود به خواب رود و آخر عمرش ختم به باشد... صدای شهید در گوشم می‌پیچد و می‌گوید ما که رفتیم مادری پیر دارم و زنی و ۳ بچه ی قد و نیم قد؛ از دار دنیا چیزی ندارم الا یک پیام! یقه تان را میگیرم اگر را تنها بگذارید! صدای در گوشم می‌گوید؛ زمان بر من و تو می گردد تا ببینند که چون صدای"هل من ناصر" امام برخیزد چه می کنیم! ناگهان به خود می‌آیم؛ چشم هایم باز میشود و دلم بی تاب... این‌طرف و آن‌طرف را می‌نگرم... دنبال‌شان می‌گردم... نگاهم ب دور دست ترین نقطه خیره می‌ماند... قافله ای از میان آب های اطراف زمین میگذرد... مهدی باکری با همان لبخند همیشگی اش برمی‌گردد نگاهی می‌کند و می‌گوید... قافله ما قافله است هر کسی که از خود گذشته نیست با ما نیاید... فریاد میزنم ک صبر کنید میخواهم بیایم! قافله دورتر و دورتر میشود، میدوم به سمت آب... سیم خاردار ها مانع اند... یاد این سخن ابراهیم همت می افتم؛ در پوست خود نمی گنجم! گمشده ای دارم و خویشتن را در قفس محبوس می بینم، می خواهم از قفس به در آیم، سیم های خاردار مانع هستند... فریاد میزنم! که ای قافله صبر کنید من هم مثل از دنیای ظاهر فریب مادیات و همه آنچه از خدا بازم میدارد متنفرم... اما دیگر دیر شده رفته است و جا مانده ام... صدای بوق اتوبوس ها مرا به خود می آورد... مردی از دور داد میزند! جانمانی اتوبوس دارد میرود!! خوشحال میشوم... میپرسم به سمت کجا؟ قافله شهدا؟ می‌خندد و میگوید نه می رود شهر... و من با خودم فکر می‌کنم مگر می‌شود آمد طلائیه و از به شهر برگشت..! مگر میشود از قافله جاماند و به شهر، به دنیای ظاهر فریب مادیات برگشت! نه امکان ندارد... بوق! بوق! بوق! بوق اتوبوس دیوانه ام میکند مجبور میشوم ک سوار بشوم... و تمام راه را با خودم زمزمه می‌کنم... همیشه باید مشغول یک کلمه باشم و آن است... باید مثل عاشق بشوم تا لایق همراهی با قافله بشوم... باید که این بار جانمانم باید ک آماده شوم... ای کاش که بشود... صدای درون گوشم می‌پیچد و می‌گوید؛ برادر، جایی برای ای کاش‌ها و اگرها باقی نمانده است! هنوز نگذشته است؛ و کاروان کربلا هنوز در راه است! و اگر تو را هوس کرب و بلاست؛ بسم الله... 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
‍ بسم رب الزهرا... کم توفیقی نیست ، چرا که مراقبه میخواهد و و . هایش تنها مادی نیست ، به قول (ع): شدن، مراقبه ی قلبی میخواهد. شاید فکر کنی کم است اما میدانی، آدمی به سرعت وابسته می شود و این ، سمی است برای متعالی شدن و از فرش به عرش رسیدن ، وابستگی به مال، وابستگی به ادم ها، به عمر . آری! اینک شدن برایت سخت میشود. باید عشق ورزید و دوست داشت اما وابسته نشد. چراکه این وابستگی ها تو را به زنجیر می کشند و در ، اسیرت میکند. تنی که به شدن فکر نمیکند ، تنی که اگر باب میلش پیش بروی، عاقبتت می شود و ، که بر سر و آمد. اما می دانی، گاهی اوقات وابستگی خوب است ، این که وابسته باشی به و ... این که وابسته شوی به شجاعت و صلابت ... وابسته شوی به ... اصلا میدانی وابسته شوی به کتاب . آخر آدم های وابسته به هم، کم پیدا می شوند. کم هستند آدم هایی که به همه کتاب هدیه دهند... این آدم ها، ارزش کتاب را به خوبی درک میکنند، چرا که کتاب باعث ارتقای آگاهی است و مسبب تمام گمراهی های ما همین ست. می دانی، باید برای دستیابی به تلاش کرد و راه وابستگی به تمام چیز های خوب را یافت. به عبارتی، تنها در پی خدا بود. درست مانند ! آری باید دل کند و رها شد چراکه ... به مناسبت سالروز تولد شهید مدافع حرم محسن حججی🎈 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
┄┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┄ ⚡ازش گله کردم که چرا دیر به دیر سر می زند گفت: پیش زنهای دیگه ام. ♨گفتم چی؟ گفت: نمی دونستی چهار تا زن دارم. دیدم شوخی می‌کند چیزی نگفتم، گفت جدی می گم. 💞 من اول با ازدواج کردم بعد با بعد با آخرش هم با# تو 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada
سردار حاج قاسم صادقی در گفت‌وگویش با اشاره به شهادت  در روز می‌گوید: ایشان ظهر عاشورا در حال آبرسانی به بچه‌ها بود که گلوله مستقیم توپ به او خورد و تکه‌تکه‌ شد. ما تکه تکه بدن ایشان را جمع کردیم، روی برانکارد گذاشتیم و پشت سرش ظهر عاشورا را خواندیم. جالب اینجاست یکی از بچه‌هایی که از ما عکس گرفت، می‌گفت بعداً که تعداد نمازگزاران را شمردم 72 نفر بودند. بعد از اینکه محمد یزدانی شهید شد و ما پشت سرش خواندیم. در روزهای بعد دیدیم تعدادی از نیروهای دشمن خودشان را تسلیم ما کردند. وقتی دلیل کارشان را پرسیدیم که چرا به ایران پناهنده شده‌اید، گفتند ما تا قبل از ظهر عاشورا شما را کافر و مجوس می‌دانستیم ولی با دیدن این صحنه که ایستادید و بعد از رفیق‌تان نماز ظهرتان را خواندید، فهمیدیم شما هستید. 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
‍ ‍ علیرضا قنواتی یادگار جنگ بود. عشق به امام و ولایت_مداری، مناجات های شبانه، نمازشب ها خاطره شده بود و حسرتی بود بر دلش راه را شناخته بود که وقتی خبرهای را شنید خود را آماده کرد برای رفتن. جواب سوال تمام آنهایی که می گویند چرا می روند را داد وقتی که گفت: «فردای قیامت اگر گفت در مجالسم، حسین حسین گفتی اما چطور اجازه دادی به حریم خواهرم بی حرمتی کنند .شما چه جوابی خواهید داد؟» روزگار عجیبی ست.برای حسین و دل می سوزانیم و میریزیم اما حرف سوریه که می شود خیلی ها می گویند نباید کسی برود و اینها بازی سیاسی است که چنین و چنان‌ و آرام خود را به سایه می کشند وقتی این ها را می بینم یاد آن مردمی می افتم که در دروازه شهر سنگ پرتاب می کردند به سرهای بالای نیزه ، دست می زدند برای . نکند مسیرمان از همان دروازه بگذردو حرف هایمان مثل همان سنگ ها، قلب حسین زمانمان را بشکند کاش بیدار شویم و قضاوت نکنیم آن هایی که سرشان را فدای می کنند و از همه چیز می گذرند، آرامش خانواده،حتی دختر هایشان... مثل که غیرتش اجازه نداد بماند و دخترش دم رفتن برایش خواند: کاش می شد نروی تا تک و تنها نشوم بی تو دیوانه ترین عاشق شیدا نشوم اما او چشم بر محبت پدری بست و اندکی بعد پیکرش به آغوش منتظرش برگشت... این روزها سوریه همان کربلاست با این تفاوت که حسین نیست اما دل خوش است به و هیئت... این روزها زینب می خواند ؟ ✍نویسنده : منتظر 🕊به مناسبت سالروز شهادت
🌹 حرفهایت در هاله ای از پیچیده شده است ، شاید در آخرین روزهای بودنت نگاشته شده اما بوی می دهد ، تراوشهای پاکت و آرام آرام مرا از بن بست های به سمت از جنس رهنمون می سازد ، همان سرزمینی که توست . می دانم که نوازی ... پس مرا از وجودم به پر نورت کن من می گویم 🌴 شب تو تو بگو عاقبت شما ختم به خیر و امشبم را به نام تو متبرک می کنم 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
رفاقت باشهدا
شهید حمید باکری🌹 تاریخ تولد: ۱ / ۹ / ۱۳۳۴ تاریخ شهادت: ۶ / ۱۲ / ۱۳۶۲ محل تولد: ارومیه محل شهادت: خیب
📃 فـــرازی از ✍آشنايي ڪامل با ڪريم ڪه عزت‌بخش شما در اين دنيای سر تا پا گنـاه خواهد بود داشته و در آيات آن زياد بنمائيد 🍂در زندگيتان همواره آزاده باشيد و هيچ چيز غير از خدا و آنچه خدائی است دل نبنديد و بدانيد ڪه دنيا و فانی است، فريب زرق و برق دنيا را نخوريد. 🍂برحذر باشيد از وسوسه های نفس و مدام به ياد خدا باشيد تا از شر نفس و در امان باشيد. : ۶۲/۱۲/۰۶ 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊