#شهـیدانه🥀
خدایا!
ما را ببخش
از گناهانی که ما را احـاطـه کرده
و خود از آن آگاهی نداریم
گـناهانی که می کنیم
و با هزار قدرت عـقل توجیه می کنیم و خود از بدے آن آگاهی نداریم!
[ #شهـید_مصطـفی_چـمران . . . ]
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
بیرون زد. هر بار كه كار خرابتر ميشد، مجبور ميشديم از ديگران كمك بگيريم و همين طور تعدادمان به 20 يا 21 نفر رسيده بود.
به هر حال كمي بعد كار به جايي رسيد كه ديگر نميشد جسد را به حال خودش رها كنيم و با صلاح و مشورت كه كرديم تصميم گرفتيم آن را خارج كنيم. پسر و برادرم براي خارج كردن جسد به داخل مزار رفتند. جسد همان طور بود كه بار اول و هنگام دفن ديده بودم. فقط كفن پوسيده شده و جنازه همچنان داخل كيسه پلاستيكي قرار داشت. پسر و برادرم به همراه يك نفر ديگر جسد را گرفتند تا بيرون بياورند. اما دست همگي خونين شد. خوب كه نگاه كرديم ديديم خون عبدالنبي مثل اينكه تازه جاري شده باشد...
يكي از همولايتيهايمان سريع رفت تا از اتاقكي كه در قبرستان وجود داشت، قرآني بياورد و بالاي سر جسد بخوانيم. صفحات قرآن پوسيده شده بود، اما درست همان آيه: ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله اموات... آمد.
امروز مزار شهيد يحيايي در گلزار شهداي تنگارم زيارتگاه اهل يقيني است كه خود را از سراسر كشور به اين منطقه ميرسانند.
#شهیدانه😍
#پیشنهادمیکنم بخونین😉
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
#شهیــــــــدانہ
✍️ شهيد مدافع حرم
#مصطفى_صدرزاده در يادداشتى به دوستان بسیجی خود مىنويسد:
چه مىشود روزی #سوریه امن و امان شود و کاروان #راهيان_نور مثل شلمچه و فکه به سمت حلب و دمشق راه بیفتد ... ❤️
فکرش را بکن!
راه مىروى و راوی مىگويد:
اینجا قتلگاه #شهید_رسول_خليلى است❤️
یا اینجا را که مىبينى همان جایی است که #مهدی_عزیزی را دوره کردند و شروع کردند از پایش زدند تا ... شهید شد❤️
یا مثلاً اینجا همان جایی است که،
شهید #حيدرى نماز جماعت مىخواند❤️
شهید #بيضائى بالای همین صخره نیروها را رصد مىكرد و کمین خورد❤️
شهید #شهریاری را که مىشناسيد؟
همین جا با لهجه آذری برای بچه ها مداحی مىكرد❤️
یا شهید #مرادى؛ آخرین لحظات زندگىاش را اینجا در خون خودش غلتیده بود❤️
یا شهید #حامد_جوانى؛ اینجا عباسوار پر کشید❤️
خدا بیامرزد #شهيد_اسكندرى را ... همینجا سرش بالای نیزه رفت❤️
شهید #جهاد_مغنيه، در این دشت با یارانش پر کشید ...❤️
عجب حال و هوایی مىشود کاروان راهیان نور #مدافعین_حرم ...
عجب حال و هوایی ...
#راهیان_نور_سوریه...❣🕊
🏴 @baShoohada 🏴
#شهیدانہ🌷
⇠انسان یڪ تذڪر در هر ۴ساعـ{⏰}ـت
بہ خودش بدهد،بد نیست
⇠بہترین موقع بعد از پایان نمـ\📿/ـاز،
وقتے سر بہ سجده مے گذارید😇
⇠مرورے بر اعمال
از صبح تا شب خود بینـ|👀|ـدازد،
آیا ڪارمان براے رضاے خدا بود؟!
•[ #شهیدحاجمحمدابراهیمهمت🕊
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
#شهیدانه
✨خدايا !
اگر ميدانستم با مرگ من
يڪ دختر
در دامان حجاب مےرود،
حاضربودم
هزاران بار بميـرم !
تا هزاران دختر
در دامان حجاب بروند ...
شهید_برونسی
🍃🥀🍃🥀🍃
[←🌸 #شهیدانه 🌱📿→]
تلاش و موفقیت ،
شهید حسین معز غلامی
در عرصههای قرانی:💕☔️^^
حسین از 6 سالگی شروع به
یادگیری قرآن کرد و تلاشش این بود که
روزانه یک صفحه قرآن را
با مفاهیم آیات حفظ کند. 💎🌱
در کنار حفظ قرآن، تلاوت قرآن را
آغاز کرد و نوای دلنشین خود را
در این بخش پرورش داد
و به نمایش گذاشت. ☘🔮
در همان نوجوانی حدود
5 جزء قرآن را حفظ کرد. ♥️📚
هنگامی که پای در مقطع راهنمایی گذاشت،
در همان روز نخست،
به جایگاه رفت و شروع به
تلاوت قرآن کرد و از
همان روز قاری مدرسه شد،
به جز مدرسه در محافل و
هیأتها هم تلاوت میکرد.🌹🌹
ولادت : ۱۳۷۳/۱/۶
شهادت: ۱۳۹۶/۱/۴
[←🌸 #شهید_حسین_معز_غلامی ☔️🍀→]
(🔮 #قرآن_آرام_دلها ...💕🌱☔️→)
#شهیدانـہ🖇♥️
گُفتَم↡
دِگَر قَـلبم شوقِ شَهادت نَدارد...🥀
گُفت↡
مُراقِبِ نِگاهَت باش
| اَلعَینِ بَریدُ القَلبــــ |•°
چشـم پیامرسان دل است...
#شهادتاتفاقےنیست
#مقدمهسازےمیخاد...
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
🍃🌺
#شهیدانه
وصیتنامه شهید علیرضا موحد دانش

بسم الله الرحمن الرحیم
اشهد ان لا اله الا الله، اشهد ان محمد رسول الله (ص)، اشهد ان على ولى الله
سلام علیڪم
در زمانى قلم به نیت وصیت بر ڪاغذ مى لغزانم ڪه هیچگونه لیاقت شهادت را در خود نمىبینم. وقتى به قلبم رجوع مىڪنم غیر از سیاهى و تباهى و معصیت چیزى نمىیابم و به همین دلیل است ڪه از پروردگار توانا عاجزانه میخواهم ڪه تا مرا نیامرزیده است از دنیا نبرد.
پروردگارا با گناهى زیاد از تو ڪه لطف و ڪرمت را نهایتى نیست، تقاضاى عفو و بخشش دارم و الهى بندهاى ڪه تحمل از دست دادن یک دست را ندارد چگونه بر آتش دوزخت توان دارد، خدایا توبهام را بپذیر و از گناهانم بگذر ڪه غیر از تو ڪسى را ندارم و غیر از تو امیدى ندارم.
مردم بدانید راهى را ڪه در آن گام نهادهایم ڪه همانا راه حسین (ع) است و به اختیار انتخاب ڪرده و تا آخرین نفس و آخرین رمقى ڪه به تن داریم در سنگر رضاى خدا خواهیم ماند و به دشمن زبون ڪافر خواهیم فهماند ڪه ملتى ڪه پشتیبانش خداست و پیشاپیشش امام زمان فى سبیل الله در مقابل تمامى متحدان ڪفر خواهد ایستاد و انشاء الله پیروز خواهد شد.
پدر و مادر عزیزم همانگونه ڪه در شهادت برادرم صبر ڪردید و استقامت ورزیدید اڪنون نیز صبر پیشه ڪنید. در حدیث است ڪه هرگاه پدر و مادرى در مرگ دو فرزندشان استقامت ڪنند خداوند ڪریم اجرى عظیم (بهشت) نصیبشان میڪند.
شما خوب میدانید ڪه شهید عزادار نمىخواهد، رهرو میخواهد. برادرم شما هم با قلم و قدم و زبانتان پشتیبان انقلاب و امام عزیز باشید.
مادر عزیزم به مادران بگو همانطور ڪه من رهرو خون ؟؟؟ مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیرى ڪنید ڪه فردا در محضر خدا نمىتوانید جواب زینب (س) را بدهید ڪه تحمل72 تن شهید را نمود.
پدر و مادر عزیزم بخاطر تمام بدیها و ناسپاسیهایى ڪه به شما ڪردم مرا ببخشید و حلالم ڪنید و از همه براى من حلالیت بخواهید، از همسرم ڪه امانتى است از من نزد شما خوب محفاظت ڪنید ڪه مونس آخرین روزهایم بود.
برادران عزیز، برادرى داشتم ڪه در راه خدا فدا شد قبلا در وصیت نامهام با او صحبت و درد و دل میڪردم اڪنون به شما توصیه میڪنم ڪه برادران عزیزم نڪند در رختخواب ذلت بمیرید، ڪه حسین (ع) در میدان نبرد شهید شد مبادا در غفلت بمیرید ڪه على (ع) در محراب عبادت شهید شد و مبادا در بى تفاوتى بمیرید ڪه علىاڪبر حسین در راه حسین (ع) و با هدف شهید شد.
پدر و مادر و همسر عزیزم، مراقبت ڪنید آنان ڪه پیرو خط سرخ امام خمینى نیستند و به ولایت او اعتقاد ندارند بر من نگریند و بر جنازه من حاضر نشوند. در زنده بودنمان ڪه نتوانستیم درشان اثرى بگذاریم، شاید در مرگمان فرجى باشد و بر وجدان بى انصافشان اثر گذارد.
والسلام
#گمنام
#عاشقانہ_هاے_رویایے 🌙❄️
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
#شهیدانہ😍💚
-راستی جبهه چطور بود؟|😜|
~تا منظورت چه باشه؟|😏|
-مثل حالا رقابت بود؟|😉|
~آری...|😊|
-در چی؟|😳|
~در خواندن نماز شب...|🤲🏻|
-حسادت هم بود؟|🧐|
~آری|😌|
-در چی؟|😳|
~در توفیق شهادت...|😇|
-جِرزنی هم بود؟|🤔|
~آری...|😬|
-برا چی؟|😵|
~برای شرکت در عملیات|🤩|
-بخور بخور بود؟|😋|
~آری|🙂|
-چی میخوردید؟|🙄|
~تیر و ترکش|🤕|
-پنهان کاری بود؟|🤭|
~آری|😶|
-در چی؟|🤐|
~نصف شب واکس زدن کفش بچه ها
|😴|
-دعوا سر پست هم بود؟!|😛|
~آری|😀|
-چه پستی؟|🤥|
~ پست نگهبانی سنگر کمین|🥀|
-آوازم می خوندید؟|😲|
~آری|🤗|
-چه آوازی؟|😑|
~شبهای جمعه دعای کمیل|🗣|
-استخر هم می رفتید؟|😂|
~آری|😒|
-کجا؟|🤓|
~اروند،کانال ماهی،مجنون|🌊|
-سونا خشک هم داشتید؟|😄|
~آری|😙|
-کجا؟|😨|
~تابستون سنگرهای کمین،طلائیه|🌅|
-ببخشید زیر ابرو هم بر میداشتید؟
|😥|
~آری|🤫|
-کی براتون بر میداشت؟|😧|
~تک تیرانداز دشمن با تیر قناصه|💇🏻♂|
-پس بفرمائید رژ لبم میزدید؟|😐|
~آری|😮|
-با چی؟|🤯|
~هنگام بوسه بر پیشونی خونین دوستان شهیدمان||
سکوت کرد و چیزی نگفت...
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
🥀🥀🥀🥀🥀
✨ @baShoohada ✨
~🕊
#شهیدانه
از منطقه #عملیاتی که برمی گشتیم،
یک نفر نظرمان را جلب کرد.
او #فشنگهایی را که روی زمین ریخته شده بود جمع می کرد و در داخل سطلی که در دست داشت می ریخت.
تعجب کردیم چون در اوضاعی که بچه ها حتی یک #تانک_عراقی را نادیده می گرفتند و #اسلحه_های زیادی را که در اطراف ریخته شده بود رها می کردند ، این فرد چرا #فشنگ ها را جمع می کند؟
جلوتر رفتیم، #شهید_حسن_باقری بود. وقتی متوجه نگاههای متعجب ما شد رو به ما کرده و گفت: #حیف است اینها روی زمین بماند، باید #علیه صاحبانش بکار گرفته شود .
#شهید_حسن_باقری
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
💠یاحـــــیُ یا قَیـــــوم💠
#شهیدانه
هنوز هم شهادت میدهند
امابه"اهل درد"😞
نه بے خیال ها😏
فقط دم زدن ازشهـ🕊ـدا افتخارنیست…😐
باید
زندگی مان،حرفمان،نگاهمان،لقمه هایمان،رفاقتمان
هم بوی شـ🌹ـهدا بگیرد❣
#شهدا_گاهی_نگاهی
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
اومد و نشست کنارم...
با یه ذوق بچه گانه اے گفت:
"قرار شده یه،یه هفته اے برم مشهد واسه دوره..."
با تعجب پرسیدم..."تنها… ؟!"
گفت: "نه خانوم گلم...💕
مگه میشه بدون شما برم...؟❤
نه خدااایی...جااان من...؟!
اصلا بدون شماها بہم خوش میگذره...؟
اگه خدا بخواد و آقا بطلبه...
با هم میریم..."
ڪلے ذوق کردم...
هیچ وقت واسه رفتن به مشهد...
مثل این بار خوشحال نبود...
از وقتے ڪه عقد ڪرده بودیم...
تقریبا هر سال توفیق زیارت آقا نصیبمون شده بود...
چون آغاز زندگے مشترڪمون...
از مشهد بود و خیلے ساده...
خاطرات قشنگے اینجا داشتیم...
آقا هم هر سال میطلبیدمون...
ماهم میرفتیم پابوسشون ...
آقا مهدے همیشه میگفت :
"هر چے تو زندگے داریم...
از برڪت وجود امام رضاست...
صبحا میرفت بہ محل مأموریتش...
ظہرا ڪہ برمیگشت...
اکثراً غذایے ڪہ بهشون میدادنو نمیخورد و مےآورد خونہ... میگفتم:
"آخه تو خستہ و گرسنہ از صبح سرڪارے…
غذاتو هم نگه میدارے تا اینجا...!
ضعف میڪنے ڪہ عزیزم..."
میگفت:
"نمیتونم بدون شما چیزے بخورم…
دلم میخواد سر سفره دور هم باشیم...❤
و البته...
دست پخت خانوم گلمو بخورم...
همیشه خونواده دوستے و محبتشو...❤
تو عمل نشون میداد...
(همسر شهید مهدے خراسانے)
#شهیدانه 🌹
#مذهبی_ها_عاشقترند💍💚
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
#شهیدانه 🕊
یک روز در وضعیتی دیدمش که خیلی تعجب کردم.
دوکارتن بزرگ اجناس روی دوشش بود.جلوی یک مغازه کارتن ها را روی زمین گذاشت
وقتی کار تحویل تمام شد .جلو رفتم و سلام کردم .بعد گفتم: آقا ابرام برای شما
زشته ، این کار باربرهاست نه کار شما!نگاهی به من کرد و گفت:کار که عیب
نیست،بیکاری عیبه،این کاری هم که من انجام میدم برای خودم خوبه،
مطمئن میشم که هیچی نیستم.جلوی غرورم رو می گیره!
گفتم :اگه کسی شما رو اینطوری ببینه خوب نیست!
شما ورزشکاری و.........خیلی ها می شناسنت.
ابراهیم خندید و گفت: ای بابا ، همیشه کاری کن که، اگه خدا تو رو دید خوشش بیاد نه مردم!
#شهید_ابراهیم_هادی ♥️✨
🌹🕊🌹🕊🌹🕊
✨ @baShoohada ✨
#شهیدانه
یه روز عصر که پشت موتور نشسته بود
و می رفت❗️
رسید به چراغ قرمز .📍
ترمز زد و ایستاد ‼️🙄
یه نگاه به دور و برش کرد 👀
و رفت بالای موتور و فریاد زد :🗣
💙الله اکبر و الله اکــــبر ...✌️
🌺نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب😳
💙اشهد ان لا اله الا الله ...🗣
ما که مجید رو میشناختیم مات و مبهوت😳
و بقییه که نمیشناختن غش کرده بودن خنده😂
🍃خلاصه چراغ سبز شد 🍃
و ماشینا راه افتادن 🚗 و رفتن
💠من رفتم سراغش
بهش گفتم: چطور شد یهو❓
حالتون خوب بود که❗️
یه نگاهی به من انداخت 👀 و گفت: 🗣
"مگه متوجه نشدی ؟ 😏
⭕️پشت چراغ قرمز یه ماشین عروس بود 🙃
که عروس توش بی حجاب نشسته بود 😖
و آدمای دورش نگاهش میکردن 😔
منم دیدم تو روز روشن ☀️
جلو چشم امام زمان داره گناه میشه ❌
به خودم گفتم چکار کنم❓🤔
که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه 🤗
دیدم این بهترین کاره !"👌
همین‼️✌️
🎌 *خاطره ای از شهید مجید زین الدین
🌹🕊🌹🕊🌹🕊
✨ @baShoohada
#شهیدانه
یه روز عصر که پشت موتور نشسته بود
و می رفت❗️
رسید به چراغ قرمز .📍
ترمز زد و ایستاد ‼️🙄
یه نگاه به دور و برش کرد 👀
و رفت بالای موتور و فریاد زد :🗣
💙الله اکبر و الله اکــــبر ...✌️
🌺نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب😳
💙اشهد ان لا اله الا الله ...🗣
ما که مجید رو میشناختیم مات و مبهوت😳
و بقییه که نمیشناختن غش کرده بودن خنده😂
🍃خلاصه چراغ سبز شد 🍃
و ماشینا راه افتادن 🚗 و رفتن
💠من رفتم سراغش
بهش گفتم: چطور شد یهو❓
حالتون خوب بود که❗️
یه نگاهی به من انداخت 👀 و گفت: 🗣
"مگه متوجه نشدی ؟ 😏
⭕️پشت چراغ قرمز یه ماشین عروس بود 🙃
که عروس توش بی حجاب نشسته بود 😖
و آدمای دورش نگاهش میکردن 😔
منم دیدم تو روز روشن ☀️
جلو چشم امام زمان داره گناه میشه ❌
به خودم گفتم چکار کنم❓🤔
که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه 🤗
دیدم این بهترین کاره !"👌
همین‼️✌️
🎌 *خاطره ای از شهید مجید زین الدین
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊