🔰 #روایت | الگوی شهید برونسی حضرت آیتالله خامنهای بودند...
📝 بخش اول
خواهر شهید برونسی:
🔸 شخصیتی که برای #شهید_برونسی الگو بود، رهبر معظم انقلاب آیتالله خامنهای بود.
مهدی برونسی، دومین فرزند شهید برونسی :
🔹پدرم پيش از انقلاب در روستا كشاورز بودند. وقتی در روستا بحث تقسيمات اراضی پيش میآيد، پدرم از گرفتن زمينها خودداری كرده و میگويد: « اين زمينها برای طاغوت است و كاركردن در آن اشكال دارد» پدرم از روستا به شهر می آيد برای پيدا كردن كار، در مغازه لبنيات فروشی و سپس سبزیفروشی مشغول به كار میشود. صاحب كارهايش مشكلاتی داشتند و چون پدر به لقمه حرام خيلی حساس بود، اين كارها را رها كرده و در آخر به شغل بنايی و كارگری مشغول می شود و از اين طريق امرار معاش می كند كه بعدها از نگاه رهبر عزيزمان معروف می شوند به «اوستا عبدالحسين بنا». پدرم در زمان رژيم طاغوت فعاليتهای #سياسی فراوانی داشتند و از اين طريق با رهبر معظم انقلاب آشنا می شوند.
من مطمئن هستم كه اگر خداوند به پدرم صدها بار جان می داد باز هم در راه اسلام و كشور و دفاع از ولايت آن را فدا میكرد. بنده نيز تا زندهام پيرو راه پدرم و جانفدای رهبرم هستم.
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
@ba_Shaheidan
🔰 #روایت | ماجرای ۳۶ عكس يادگاری خانواده شهید برونسی با آقا!
📝 بخش دوم
➕ مهدی برونسی، دومین فرزند شهید برونسی :
🔸 سال ۷۵ بود. بنده و دو تا از برادرانم قرار بود از بنياد شهيد به شلمچه برويم. ايام عيد نوروز بود، همان روزهای اولی كه حضرت آقا به #مشهد تشريف آوردند. من در دلم يک چيزهايی میگذشت كه حضرت آقا مشهد هستند و اگر بيايند منزل ما و من نباشم، بايد حسرت ديدار آقا را بخورم، از طرفی هم همان شب خواهرم زينب خواب ديد و تعريف كرد كه آقا آمدند منزل ما، ديگر با خواب زينب، آمدن آقا حتمی است و مادرم هم احساس میكرد آقا به منزلمان میآيند.
🔹من بين رفتن و نرفتن مانده بودم، اما چون دو برادرم عباس و حسين قرار بود تنها نباشند و از من كوچکتر بودند بايد با آنها می رفتم. با اصرار مادرم قرار شد كه با برادرهايم به #شلمچه بروم. بعد از ظهر حاضر شديم و به بنياد شهيد رفتيم كه راهی بشويم ولی هنوز اتوبوسها آماده نبودند تا ۱۰ شب منتظر شديم كه حركت كنيم. دل توی دلم نبود و خيلی دوست داشتم كه اين سفر را نروم، آمدم و به برادرانم گفتم كه میشود شما برويد شلمچه و من نيايم، گفتم خودتان بزرگ شدهايد هوای همديگر را داشته باشيد، بالاخره راضی شدند و من خداحافظی كردم و آمدم. وقتی مادرم من را ديد، گفت: مگر شماها هنوز نرفتيد؟ گفتم: چرا، داداش حسين و عباس رفتند ولی من نرفتم و برگشتم. مادرم گفت: چرا؟ گفتم راستش به دلم افتاده كه امسال حضرت آقا به منزل ما میآيند، وقتی اين را گفتم مادرم چيزی نگفت. فردا شب نزديک نماز مغرب و عشا بود كه زنگ خانه به صدا درآمد، رفتم در را باز كردم، آقايی گفت: ساعت هشت شب از صدا و سيما برنامه روايت فتح برای مصاحبه با شما میآيند، آن آقا رفت، همه آماده شدند و خانه را مرتب میكرديم.
🔸من آنجا در دلم گفتم نكند به بهانه صدا و سيما حضرت آقا بيايند و بروند و عكس يادگاری با آقا نگرفته باشيم. سريع رفتم يك دوربين عكاسي كرايه كردم، با يک فيلم ۳۶ تایی كه اگر آقا آمدند چند #عكس يادگاری بگيرم. دقيقاً يادم هست نزديک ساعت هشت و نيم بود كه باز زنگ خانه به صدا در آمد. آقا ابوالحسن، برادرم رفتند در را باز كردند، من طبقه بالا بودم، آمدم كه از راهرو پايين بيايم يک لحظه صحنه ای را ديدم كه خشكم زد. اصلاً باورم نمیشد يعنی درست میبينم رهبر معظم انقلاب، چقدر آن لحظه برايم لذتبخش بود، احساس عجيب و خاصی به من دست داد.
🔹 از خوشحالی نمیدانستم چه كنم. خیلی زود آمدم داخل اتاق و با خوشحالی و اشك گفتم: مامان، آقا! مادرم متوجه نشد كه چه گفتم، زود برگشتم از پلهها بروم پايين، از در كه بيرون آمدم حضرت آقا را ديدم، خیلی زود دست آقا را بوسيدم و با ايشان روبوسی كردم، حسابی گريهام گرفته بود. حضرت آقا هم دست نوازش بر سر و رويم كشيدند. تعارف كردم و داخل آمدند تا مادرم چشمش به معظمله افتاد مات و مبهوت ماند. احوالپرسی كردند و ایشان تشريف آوردند و نشستند. در آن شب به يادماندنی حضرت آقا ۴۵ دقيقه منزل ما تشريف داشتند و تك تك جويای احوال همه ما شدند و از #شهيد هم دو تا خاطره تعريف كردند و من هم از فرصت استفاده كردم و به آقا گفتم اجازه میفرماييد با حضرت عالی يك عكس يادگاری بگيرم، حضرت آقا فرمودند: چهل تا بگير و آن شب ۳۶ عكس يادگاری با حضرت آقا گرفتيم!
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
@ba_Shaheidan
🔰🖼 پوستر/ شر اسرائیل را از این جهان کم میکند، دست سرداران حسین (ع)
تهیه و تولید: Soleimany_ir
#فلسطین
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
@ba_Shaheidan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهیدی که در هیچ شبی «نافلهی شب» او قطع نشد
🍃 زمانی از جبهه بر میگشت، نیمههای شب بود، یک ساعت مانده به اذان صبح؛ وسط جاده سیرجان_کرمان، به راننده اتوبوس گفته بود «همینجا نگه دار.»
◇ راننده اتوبوس گفته بود: «اینجا وسط بیابان چکار داری؟!..» شهید مغفوری گفته بود «اشکال ندارد، نگه دار من پیاده میشوم و شما برو»
◇ راننده رفته بود، زمانی که دوستان ایشان از خواب بیدار شدند از راننده خواستند برگردد، وقتی برگشتند دیدند این شهید وسط بیابان نماز شب میخواند...
#شهید_عبدالمهدی_مغفوری
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
@ba_Shaheidan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 خوشبختی یعنی که یک شهید تو زندگیت باشه...
#شهید_عادل_رضایی
💫 شادی روح پاک و مطهرشان صلوات
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
@ba_Shaheidan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️ حال ندارم، وسوسه شیطان است.
🎥 سخن مهم آیت الله قاضی (ره)
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
@ba_Shaheidan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وچگونـھازجاننگذرد . . .
آنرزمندهاۍڪھ
خداراباقلبخوداحساسمیڪند🤍
#شهیدانہ🌷
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
@ba_Shaheidan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_ما امروز در نقطهای قرار گرفتیم'
که دمدمای فتح قله است🪴
#حاجحسینیڪتا
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
@ba_Shaheidan
#خاطرات_شهید
«مردم این زمانه ما را سرکوب می کنند که کجا می روید و برای چه کسی می جنگید اما آنان غافلند که ما خودنمیرویم، گویی مارا صدا می زنند...قلبمان، پایمان را به حرکت وامیدارد جز اینکه دخترعلی(ع) و سه ساله امام حسین (ع) بر روی اسم ما مهر #شهادت زده اند»
#شهید_علی_جمشیدی🌷
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
@ba_Shaheidan
#خاطرات_شـهید
💠نحوه شهادت شهیدی که قبل از اعزام به سوریه حضرت_زینب را در خواب دید و به او گفت که شما هم انتخاب شدید.
🌷شهیدمجیدسلمانیان در #کربلای خانطومان از آخرین نفراتی بود که از خط خارج شد... تا آخرین ساعات مقاومت کرد...موقع #عقب نشینی داشت از خاکریز رد میشد که روی خاکریز یه تیر از پشت خورد و گفت یازهرااا...و با صورت از بالای #خاکریز زمین افتاد...
🌷تیر خورده بود توی شش...
و #سینه اش خیلی خس خس میکرد و یا #حسین و یا زهرا میگفت...بهم گفت #آب داری گفتم نه...گفت پس جیب خشاب رو بازکن داره رو سینهام سنگینی میکنه
🌷جیب خشاب رو که باز کردم شروع کرد #شهادتین گفتن...گفتم شیخ مجید من میرم #کمک بیارم ببرمت...گفت نمیخواد...و لحظاتی بعد شهید شد...پیکر مطهرش هم همونجا موند...
#شهید_مجید_سلمانیان🌷
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
@ba_Shaheidan
چهره هایشان
حتی در پسِ خاک،
سرشار از نور بود..!
چنان نوری که شب رنگ باخت
و جشنوارهای از حماسه آفریده شد
جادهی اهواز - خرمشهر
اردیبهشت ۱۳۶۱، منطقه کوشک
مرحله دوم عملیات بیت المقدس
عکاس: سعید حاجی خانی
#رزمندگان_ابهر
#فاتحان_خرمشهر
#عملیات_بیت_المقدس
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
@ba_Shaheidan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 این صدای
شهید سیدمرتضی آوینی است
که میشنوید!
دشمن دائم با هواپیما حملهور میشود..
#شهید_مرتضی_آوینی_
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
@ba_Shaheidan
علیرضا لباس نو نمیپوشید
میگفت مگر رزمندههای ما لباس نو میپوشیدند. موقع خواب تشک زیرش نمیانداخت و می گفت:
مگر شه دایما روی تشک میخوابیدند
او بسیجی به تمام معنا بود
وقتی از او میپرسیدم
در پادگان چه کاره هستی؟
میگفت : جاروکشم
شید علیرضا شهبازی
#همسفر_من
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
@ba_Shaheidan
زمستانهای جزیزه استخوان میترکاند
شب بود و سرما نیمه شب دیدم مقصود رفت سمت اب شروع کردبه غسل گفتم یخ میزنی؟چیزی نگفت ایستاد به نمازشب حال وهوای خوشی داشت.گفتم نمازشب که واجب نبود تو این سرما
گفت عاشق که باشی سرما و گرما دیگه روت اثری نداره,لذت عبادتت هم بیشتر میشه
شهیدمقصودصالحی
#همسفر_من
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
@ba_Shaheidan
هر ڪہ را دیدم
نصیب و قسمتے دادے خدا
قسمت ما ڪن
فــداے حضـــرت زینب شـدن
#شهید_حمیدرضا_اسداللهی
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
@ba_Shaheidan
#خاطرات_شهید
💠احترام به پدر
🔸در محوطه گردان به همراه او ايستاده بوديم در همين هنگام يكى از برادران كه از مرخصى برگشته بود رو به من كرد و گفت: «پدرت بيمار است و پيغام داده به شهر برگردى.» گفتم ان شاءاللَّه چند روز ديگر مرخصى مى گيرم و مى روم. بهداشت كه ناظر گفتگوى ما بود گفت: «چند روز ديگر نه! همين الان به ديدن پدرت برو.» چند لحظه مكث كردم و گفتم من تازه آمدم ان شاءاللَّه چند روز ديگر برمى گردم.
🔹هنوز حرفم تمام نشده بود كه گفت: «من فرمانده تو هستم به تو مى گويم به خاطر احترام به پدرت همين الان به مرخصى برو.» به هر حال به خانه برگشتم و وقتى ماجرا را براى پدرم بازگو كردم با آن حال بيمارش به ترمينال رفت و بليتى تهيه كرد و به من داد و گفت: «پسرم برايت بليت گرفتم فردا صبح به جبهه برو و سلام مرا به بهداشت برسان و بگو خداوند خيرش بدهد و من هميشه برايش دعا می کنم.»
📎فرمانده گردان حمزه سیدالشهدای لشگر ۲۵ کربلا
#سردارشهید_ناصر_بهداشت🌷
#سالروز_شهادت
●ولادت : ۱۳۴۰/۴/۲۵ قائمشھر ، مازندران
●شهادت : ۱۳۶۴/۲/۱۸ محور مهران _ چنگوله
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
@ba_Shaheidan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نماهنگ «اینجا هویزه است»...
🔻 به مناسبت 18 اردیبهشت؛ سالروز آزادسازی هویزه قهرمان
با صدای راوی دفاع مقدس «حاج عبدالحسین کرامت»
#آزاد_سازی_هویزه
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
@ba_Shaheidan
📎سردار راز ۲۱
داییش ، شهید شده بود، لباس او را پوشیده بود و با آن میجنگید، حتی
آن طرف اروند، مدتی هم از من و او کسی خبری نداشت، آن روز ها در خانه،همه
گمان کردند علی هم شهید شده ، همه مشغول مصیبت محمود ، اما در فکر علی ؛ شاید
هم عده ای خودشان را برای شهادتش آماده کرده بودند.....
دیدند از دور، از سرکوچه ،آرام آرام می آید، اما از آمدنش عجیب تر، لباسش بود! می شد حدس زد
که کلی ترکش با خودش آورده، زخمی شده بود .
پیراهن سفیدش همه را به شک انداخت، فکر کردند او نمی داند، خواستند یک طور متوجه اش کنند، که خودش گفت: می دانم( دایی) محمود شهید شده... گفتند:اگر می دانی؛ چرا سفید
پوشیدی؟ گفت:«شهید (شدن) عزا ندارد» می گفت:«اگر شهید شدم،کاری نکنید که مردم فکر کنند پشیمان شده اید،همه که دوست نیستند.
#سردارشهید_سیدعلی_دوامی🌷
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
@ba_Shaheidan
#خاطرات_شهید
○ نماز شب علی هرگز ترک نمیشد، تا طلوع آفتاب نمیخوابید. میگفتم:«علیجان! بخواب خستهای!» میگفت:«کراهت دارد.» هیچگاه نمیتوانم حالات سیدعلی را هنگام نماز خواندن توصیف کنم.
●او همچون فردی ناتوان و فقیر به روی قبله مینشست، با گردنی کج با خشوع با خدای خویش راز و نیاز میکرد. سجدههای طولانی،حالات عرفانی و روحانی خاصی داشت. گاهی که نماز میخواند از پشت به او نگاه میکردم، میگفتم:«خوش به حالت سیدعلی! قامتت چون حضرت ابوالفضل (ع)، مظلومیت و ایثارت چون جدت امام حسین (ع) و سجدههایت چون امام سجاد (ع) است.»
○روضهی حضرت زینب خیلی در من تاثیر میگذاشت و تنفر مرا نسبت به یزیدیان بر میانگیخت، گفت: همیشه این تصور را داشتم که اگر در زمان امام حسین (ع) بودم حتما به یاری ایشان میرفتم.
●وقتی سیدعلی 15 سالش نشده بود و میخواست به جبهه برود من مخالفت میکردم و میگفتم:«نه؛ امکان ندارد، تو بچهای جلوی دست و پای رزمندگان را میگیری».
○سیدعلی از این حرفم ناراحت و افسرده شد، گفت: لحظهای به یاد روزهایی افتادم که آرزو داشتم در زمان امام حسین (ع) بودم و به آنان یاری میدادم. حس و حال علی هم برای شرکت در جبهه و یاری امام زمان خویش همین بود. اما من اجازه این کار را به او نداده بودم. لحظهای به خودم آمدم، پسر من که از علیاکبر (ع) امام حسین(ع) بالاتر نبود.
●برای همین با رفتنش به جنگ موافقت کردم. فقط برای این رفتن شرط گذاشتم که سیدعلی من تا شهادتش به آن عمل کرد.به او گفتم: «علی جان دوست دارم تا آنجا که میتوانی به کشورت خدمت کنی، تا آنجا که در توان داری از خاک و ناموست دفاع کنی و هر چه در توان داری از بعثیها بکشی، دوست ندارم خودت را بیجهت به کشتن بدهی و مفت کشته شوی. آنجا بچهگانه رفتار نکن.
○علی نگاهی به من کرد و بعد متوجه منظورم شد که هدفم خدمت بیشتر او به خلق خدا بود و گفت:«من تمام سعی خودم را میکنم که انشاالله هرچه در توان داشته باشم برای حفظ اسلام انجام بدهم. سعی من برای خدمت به دین اسلام است.
✍به روایت مادربزرگوارشهید
📎جانشین گردان مسلمابنعقیل لشگر ۲۵کربلا
#سردارشهید_سیدعلی_دوامی🌷
#سالروز_شهادت
●ولادت : ۱۳۴۶/۱۰/۲ ساری ، مازندران ( ۲۱ رمضان)
●شهادت : ۱۳۶۷/۲/۱۸ شلمچه ، ( ۲۱ رمضان)
سن شهادت : ۲۱ سال
─═┅═༅𖣔🌹𖣔༅═┅┅─
🤲#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا #الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
با شهداء 🌷 همنشین شوید
#در_جمع_شهیدان👇👇
@ba_Shaheidan
🔸شهید ابراهیم قائمی
🔹در شب شروع عملیات رمضان، نیروهای خط شکن زیر آتشبارهای دشمن حرکت کردند. یکی از بسیجیها به نام «شاپور» آخرین کسی است که ابراهیم قائمی را زنده دیده است.
🔹️ او بعدها برای پدر و مادر ابراهیم نقل میکند: «شب حمله به سه دسته تقسیممان کردند؛ گروه اول ساعت ۹ شب رفت، گروه دوم ساعت ۱۰ و گروه آخر ساعت ۱۱. ابراهیم و من جزو گروه اول بودیم و بنا بود خط را بشکنیم.
🔹️ساعت ۱۰ صبح فردا (۲۱ رمضان) روی پلی بودیم که یکباره از زمین و آسمان آتش بارید. یک عده داخل آب افتادند. تا قبل از آن، ابراهیم با فاصله چند قدم کنارم بود، اما به هوش که آمدم، در بیمارستان شیرازی و مجروح شده بودم. بعد از آن دیگر نه ابراهیم را دیدم و نه خبری از او شنیدم. شنیدم عدهای که از پل عبور کردند، همه اسیر شدند و گروهی هم که پشت پل بودند، یا مجروح شدند یا شهید. شهدا و مجروحانی هم که داخل رودخانه افتادند، اغلب مفقود شده بودند. #شهید_دفاع_مقدس