eitaa logo
باز، اربعین…
80 دنبال‌کننده
43 عکس
13 ویدیو
4 فایل
دورِ هم جمع شده‌ایم تا به کمکِ واژه‌ها، باز با اربعین دیدار کنیم. ارسال متن‌ها و آثار: @mmnaderi توضیح رویداد: eitaa.com/baaz_arbaeen/8
مشاهده در ایتا
دانلود
— ۷ — خوب بالأخره گفتن از خیلی اتفاق‌هایی که رخ داد احتمالاً سخت نباشد. چیزهایی که همیشه شنیده‌ایم، را کم و بیش در شروع این سفر و آغاز عزم به چنین سفری دیدیم. شنیده‌ایم که حضرت ثارالله خودش را مدیون کسی نمی‌کند. هزینه زیارت خودش جور می‌شود. خودش باید بطلبد. و بدین حال آن کس که پایش به سرزمین کرببلا رسید وارد صحنه و عرصهٔ مهمانی می‌شود. حتی شنیده‌ایم که سفینة‌الحسین اسرع. شفاعت حسین بن علی سلام‌الله‌علیه رد خور ندارد. همه و همه را دور خود جمع می‌کند. یک آب حیات است که نقص و حسن هیچ کس در آن به چشم نمی‌آید بلکه جملگی، کرم درگاه حسینی است که در آن، یکپارچه، به اشکی از سر صدق، یک عمر گنه می‌بخشند. ما همهٔ این‌ها را شنیده‌ایم. و از ابتدای عزم به این سفر، با همهٔ قبض و بسط‌هایی که این عزمِ نیمه‌جان داشت به سهولت، آغاز دیدن آنچه تا کنون شنیده‌ایم را در خود یافته‌ایم. اما، خوب، حالا شاید نه در این سفر، ولی، در تجربه های دیگر، ما به جان آزموده‌ایم که کلمات نشانگر قصه‌هایی هستند که آدم‌ها در آن‌ها قراری پیدا کرده‌اند. و اما به گمانم ما بی‌قراریم. از ما گذشت آنکه گفت «طالبِ بی‌قرار شو تا که قرار آیدت». ما از سر ندانستن بلکه ندیدن حتی نبودن یکباره تا یک بی‌قراری غریبی، بالا، شاید هم نه، پایین افتادیم. کلمات چه معنایی می‌توانند داشته باشند؟ آری، سلام خدا بر اشک و آهی و فقط اشک و آهی که به جان مسافر چنین سفری افتد، و خواهد افتاد. با کریمان کارها دشوار نیست. من تاکنون تا این حد به این همه هیچی امیدوار نبوده‌ام… ✍ مجتبیٰ انصاری @baaz_arbaeen | …باز، اربعین
— ۸ — استاد خط را دیده‌ای که سرمشقی مینویسد تا تو با نگاه به آن خوش‌خط شوی؟! حال استاد عالَم -همو که ربّ العالمین است- سرمشقی مهیا کرده در این برهوت پوچی تا تو با نگاه به آن به خط مستقیم برسی و استقامت در خط پیدا کنی همان خطی که از اعواج غضب و ضلالت و پوچی و گمگشتگی آخرالزمانی مبراست… و آن، خط اربعینی است که در این روزگار از نجفِ ولایت تا کربلای شهادت نوشته شده… و البته این را هم بگویم -همانگونه که اگر اهل خط باشی می‌دانی- که تا وقتی در دوگانگی به سر میبری خوش خط نخواهی شد بلکه باید بین تو و خط حالت یگانگی به وجود بیاید… ✍ الرّاجی @baaz_arbaeen | …باز، اربعین
باز اربعین.pdf
253.8K
📜 «باز، اربعین» ✍️ نوشتهٔ استاد طاهرزاده 📱 نسخهٔ مخصوص موبایل صوت سه جلسه گفت‌وگو حول این مطالب ⬇️
باز اربعین 1.MP3
37.68M
🎙نشست؛ باز اربعین باحضور جلسه اول، ۵ شهریورماه ۱۴۰۲ @soha_sima @baaz_arbaeen | …باز، اربعین
باز اربعین 2.MP3
42.13M
🎙نشست؛ باز اربعین باحضور جلسه دوم، ۶ شهریورماه ۱۴۰۲ @soha_sima @baaz_arbaeen | …باز، اربعین
باز اربعین 3.MP3
43.01M
🎙نشست؛ باز اربعین باحضور جلسه سوم، ۷ شهریورماه ۱۴۰۲ @soha_sima @baaz_arbaeen | …باز، اربعین
دوستی در عصر اقتصاد.pdf
34.1K
— ۹ — « ملاحظاتی در مناسباتِ دوستی و زیارت اربعین » ✍ محمدجواد رضوانی @baaz_arbaeen | …باز، اربعین
⬇️
اربعین، تنها یک منسک عبادی یا آینه‌ای برای حضور تاریخی.mp3
15.12M
🎧 «اربعین؛ تنها یک منسک عبادی، یا آینه‌ای برای حضور تاریخی؟» ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🎙️ حجت‌الاسلام نجات‌بخش ⌛ ۶ دقیقه 🗓 ۶ شهریور ۱۴۰۲ @baaz_arbaeen | …باز، اربعین
هدایت شده از باز، اربعین…
💠 دورِ هم جمع شده‌ایم، تا به کمکِ واژه‌ها، از نو با اربعین دیدار کنیم. 🏴 به موازاتِ اربعین امسال، کانال «باز اربعین» همّت کرده است برای تبادل و به‌اشتراک‌گذاری متن‌هایی که دربارهٔ رخداد اربعین نوشته می‌شوند و از شما عزیزان دعوت می‌کند نوشته‌های خود را برای انتشار با ما به اشتراک بگذارید. 📜 می‌توانید نوشته‌هایتان را برای قرارگیری در کانال، به شناسهٔ زیر ارسال بفرمایید: 💬 @mmnaderi @baaz_arbaeen | …باز، اربعین
— ۱۰ — سفری که هنوز نرفتم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کوله‌پشتی کوچکی دارم و وسایل بسیار… مثل دلم که کوچک بود و حرف بسیار و طاقت کم… با هزار زحمت وسیله‌هایی را که فکر می‌کردم برای سفر ضروری است را در کوله جا دادم… برای خارج شدن از کشور باید به یکی از نقاط مرزی می‌رفتم، مرزهایی که بارها مورد حمله قرار گرفته بود و حالا در یک صلح جهانی با کشورهای همسایه بودیم و این راهی بود که با ریخته‌شدن خون هزاران شهیدی بدست آمده بود که شاید خیلی از آن‌ها هرگز به آن سوی مرز سفر نکردند. هرچند طولانی و خسته‌کننده و ایست‌بازرسی‌های زیاد اما شوق سفر، آن را هموار می کرد… آن طرف در یک بیابان طولانی باید منتظر ماشینی می‌ماندم تا مرا به نجف برساند. در طول مسیر فقط به فکر رسیدن به مرقد حضرت علی (علیه‌السلام) بودم، در حالی که سنگ‌ریزه‌ها و نخل‌ها و خورشید سوزان هر کدام قصه‌ای از آن روزگار بازگو می‌کرد و من گوشی برای شنیدن نداشتم… مقابل ایوان حرم ایستادم اما طاقت نیاوردم و به سجده افتادم… عظمتی داشت که توان ایستادن را می گرفت و «اشهد انّ علیاً ولی الله» را بر زبان جاری می‌ساخت… شبی را مهمان امیر یتیم‌نوازان کوفه بودم و از پدر، می‌خواستم دست نوازش بر سر من هم بکشد تا دل بیقرارم کمی آرام بگیرد… اجازه‌ی سفر را گرفتم، شاید غم شیرینی که در دلم جان گرفت، اذن سفرم به سمت کربلا بود… هوا گرم است و به ناچار باید شب‌ها در راه قدم بر می‌داشتیم و در دل همین شب رازهایی است که اهل دل می‌دانند و برای من سهل‌کردن مسیر بود… دخترکان، زنان، مردها، پیرمردها و همه‌ی اهالی مسیر عشق، خادم زواری بودند که خسته از راه می‌رسیدند و آن‌ها به رسم مهمان‌نوازی تمام تلاش خود را می‌کردند تا اندکی جسم آنان را التیام دهند اما با دل غمدیده چه باید کرد؟ هر چه شماره‌ی عمودها بالاتر می‌رفت خود را نزدیک‌تر می‌دیدم، به چه؟ خودم هم نمی‌دانستم اما انگار از دور صدای برهم‌خوردن شمشیر‌ها، شیهه‌ی اسبان و فریاد هل من ناصر ینصرنی می‌آمد. روز آخر از صبح پیاده‌روی را شروع کردم تا شاید کمی عطش را همسفر خود کرده باشم… به عمود ۱۴۵۲ رسید، به مسیری که با فرش قرمز پوشیده شده تا پای برهنه قدم برداری به سمت حرم قمر بنی هاشم و اجازه بگیری برای زیارت ارباب… هنوز جرأت دیدن گنبد را ندارم، چطور با این چشمان پر از گناه نگاه کنم؟ اشکی که چشمانم را خیس می کند این قدرت را به من می‌دهد که سر بلند کنم به سمت آسمان سرخ شهادت… دست بر سینه بگذارم و سلامی دهم از سویدای جان… السلام علیک یا ابا عبدالله… @baaz_arbaeen | …باز، اربعین
@baaz_arbaeen | …باز، اربعین