eitaa logo
بابازی، الگونمایی فعالان بازی
2.8هزار دنبال‌کننده
239 عکس
43 ویدیو
5 فایل
کانال معرفی بازی های کودک، نوجوان و بزرگسال @babazi_to ارتباط با ما: @babazi_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
❇️ تربیت‌کردن طبیعت خبر نمیکند... 🔹از موهبت های بازی در طبیعت، چالش‌هایی است که برای انسان‌ها و البته کودکان و نوجوانان رقم می‌زند و آنها را وادار به پیدا کردن راه حل میکند. این چالش ها در ضمن اینکه ما را دعوت به تلاش برای رفع مانع می کند ، منجر به رشد و شکوفایی هم می شود. 🔸در اردوی طبیعت دانش آموزی هفته پیش، بچه ها با یکی از این چالش‌های محیط طبیعی مواجه شدند و آن، روشن شدن فواره آبیاری چمن‌ها بود که باعث خیس شدن وسایل عده ای از بچه ها شد. 🔹در مواجه با این اتفاق دخترها به چند نحو مختلف واکنش نشان دادند: ♦️عده ای به سرعت وسایلشان را برداشتند تا از خیس‌شدن بیشتر جلوگیری کنند ( و بعد وسایل خیس را در آفتاب قرار دادند) ♦️چند نفر بخاطر خیس شدن وسایل شخصی‌شان گریه کردند! ♦️برخی هم به کمک دوستانشان آمدند و سعی کردند جهت فواره آب را عوض کنند. ♦️ بقیه هم ابتدا نظاره گر بودند و بعد به پیشنهاد مربی شروع به جابجا کردن وسایل دوستانشان کردند. 🔹به عبارتی در این اتفاق برخی حل مسئله آموختند و برخی کمک به دیگری را تجربه کردند. 🔸در پایان اردو بعضی از بچه‌ها با خنده و شوخی می گفتند دوستانمان دچار سیل شدند و ما رفتیم به سیل زده ها کمک کردیم. ♨️این اتفاق تنها گوشه‌ای از تربیت در طبیعت بود... 📝 ریحانه احمدزاده، کارشناسی ارشد روانشناسی تربیتی 🔻 دوهفته‌نامه بابازی، شماره ۱ ، بخش 💢نشر مطالب با ذکر منبع، بلامانع است. 🔆 بابازی، باشگاه نوآوران بازی 🆔 http://eitaa.com/babaziclub 🆔 t.me/babaziclub 🆔 www.babaziclub.ir
❇️ 🔻بازی زبان مشترک کودکان ایرانی و عراقی 🔶 بی زبانی! 🔹سه سال پیش در ایام ، یک روز از سفر را در شهر بودیم. نزدیک پر بود از مردم محلی که اصرار می‌کردند شب را مهمانشان باشیم. بعد از زیارت، خیلی اتفاقی با یکی از آن ها همراه شدیم و سوار بر ماشین حرکت کردیم و کم کم انگار داشتیم از شهر دور می‌شدیم. هر بار که با جملات درهم از کلمات عربی و فارسی، فاصله تا منزل را می‌پرسیدم، می‌خندید و می‌گفت: قریب قریب. هر طور بود بالاخره رسیدیم. 🔶 یک خانه قدیمی با حیاطی با دیوارهای سیمانی و چند اتاق. خانم خانه و بقیه خانم ها در اتاقی منتظر ما نشسته بودند، یک مادربزرگ با صورت گرد و مهربان. دلیل صفای خانه را در مهر صورت مادربزرگ پیدا کردم. شروع به صحبت و خوش آمدگویی کردند و نهایت جواب ما یک شکرا و یک لبخند بود. 🔶 هم بازی هایی که هم زبان شدند! 🔹 همین متوجه نشدن صحبت هایشان بهانه ای بود که حواسم سمت ها پرت شود. خنده های نوه های مادربزرگ آن طرف اتاق و لبخند ما در این طرف اتاق. دلیل این خنده ها و لبخند ها شکلک هایی بود که بینشان رد و بدل می‌شد. هنوز چند دقیقه نگذشته بود ولی آن ها را شروع کرده بودند، بعد هم بچه ها بلند شدند و با دست اشاره کردند که بچه ها همراهشان بروند. 🔹چند دقیقه نگذشته بود که صدای بازی بچه ها در حیاط بلند شد، بچه ها راحت تر از ما توانسته بودند با هم ارتباط بگیرند. انگار بازی شان بود. زبان مشترک برای لذت بردن از با هم بودن و این لحظه را زندگی کردن. حالا در جریان این زندگی، اش، هم زبانش باشد یا نباشد، فرق چندانی برایش نمی‌کند. در نهایت با چند اخم و لبخند احساساتشان را به هم نشان می‌دهند. قهرکردن هم که زبان خاصی نمی‌خواهد و اش یکی است. فقط گذشت و دلجویی می‌خواهد که در فطرتشان یکی است. انگار خود بازی کردن هم یک ویژگی مشترک بین بچه ها است که از هر راهی با هر همبازی دنبال برآورده کردنش هستند. 🔸شب خوبی را در خانه باصفای مادربزرگ صبح کردیم. به رسم ایرانی ها موقع خداحافظی هدایای کوچکی را تقدیم بچه ها کردیم ولی انگار ذوق بازی کردنشان با هم بیشتر از گرفتن هدیه بود. 📌فاطمه سادات حسینی، مادر و فعال حوزه بازی کودک ، کاشان 🔻دوهفته نامه بابازی ، شماره ۲ ، بخش 🛑 انتشار مطالب با ذکر منبع، بلامانع است. 🔆 بابازی، باشگاه نوآوران بازی http://eitaa.com/babaziclub
❇️ 🔹 برای روز ولادت امیرالمومنین علیه السلام طبق روال همیشه در مدرسه جشن داشتیم. ما دیدیم که پدرها به دلیل مشغله هایی که دارند کمتر با بچه ها بازی می کنند. 🔻 بنابراین برنامه ای که تدارک دیدیم بازی پدرها و پسرها در روز جشن بود. بچه ها با پدر می آمدند و در یک کارگاه بازی مشارکتی شرکت می کردند. بعضی از بچه ها پدرشان فوت شده بود یا طلاق گرفته بودند و پدر با آنها زندگی نمی کرد. برای این بچه ها از قبل برنامه ریزی کرده بودیم که با یکی از معلم ها بازی کنند و تنها نباشند. امیرعلی یکی از همین بچه ها بود و یکی از همکاران هم کنار امیرعلی بود که بازی ها را با او انجام دهد. با اینکه کارگاه ویژه پدرها بود اما بعضی از مادرها هم حضور داشتند از جمله مادر امیرعلی. 🔻 وسط مراسم یک آقایی وارد شد و شروع به بازی با امیرعلی کرد. چند دقیقه بعد مادر امیرعلی آمد و به ناراحتی گفت چرا پدر امیرعلی را دعوت کردید؟ ما چندسال هست که جدا شده ایم و امیرعلی با من زندگی می کند. با کمک همکاران مادر را به آرامش دعوت کردیم و آن روز امیر علی با پدرش بازی کرد. 🔸 بعد از این کارگاه بازی ما چند جلسه مشاوره با مادر داشتیم و متوجه شدیم آن روز خود امیرعلی از پدرش خواسته که برای بازی کنارش باشد و مادر در جلسات مشاوره مدرسه متوجه شد که نمی شود خلا نبود پدر را برای فرزندش پر کند . و همین کارگاه بازی بهانه ای برای شروع مجدد برای این زوج شد تا امیرعلی از نعمت پدر و مادر در کنار هم بهره ببرد. 🔻خانم منتظری 🔻کارشناس ارشد ادبیات کودک 🔻معاونت پرورشی دبستان پسرانه عصر ظهور http://eitaa.com/babaziclub