eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.2هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
39 ویدیو
568 فایل
🔸کانال فروشگاه محصولات فرهنگی↶ @babolharam_shop ثبت سفارش 👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 📞09052226697 ☎️ 02155970902 ☎️ 02155970903 آدرس: شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی پلاک 50 فروشگاه بابُ الحَرَم
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5814645201997663798.mp3
1.7M
ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
4_5812393402183990978.mp3
1.12M
ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam سه ضرب
ای که به عشقت اسیر، خیل بنی آدمند! سوختگان غمت، با غم دل خرمند هر که غمت را خرید، عشرت عالم فروخت با خبران غمت بی خبر از عالمند در شکن طرّه ات، بسته دل عالمی است و آن همه دلبستگان، عقده گشای همند یوسف مصر بقا، در همه عالم تویی در طلبت مرد و زن، آمده با درهمند تاج سر بوالبشر، خاک شهیدان توست کاین شهدا تا ابد، فخر بنی آدمند در طلب اشک ماست، رونق مرآت دل  کاین دُرر با فروغ، پرتو جام جمند چون به جهان خرّمی، جز غم روی تو نیست باده کشان غمت، مست شراب غمند عقد عزای تو بست، سنت اسلام و بس  سلسله ی کائنات، حلقه ی این ماتمند گشت چو در کربلا، رایت عشقت بلند خیل ملک در رکوع، پیش لوایت خمند خاک سر کوی تو، زنده کند مرده را زان که شهیدان او، جمله مسیحا دمند هردم از این کشتگان، گر طلبی بذل جان در قدمت جان فشان، با قدمی محکمند سرّ خدای ازل، غیب در اسرار توست  سرّ تو با سرّ حق، خود ز ازل توأَمند محرم سرّ حبیب، نیست به غیر از حبیب  پیک و رسل در میان، محرم و نامحرمند  در غم جسمت ” فؤاد ” ، اشک نبارد چرا ؟  کاین قطرات عیون، زخم تو را مرهمند   شاعر: فؤاد کرمانی  
رباعیات شب پنجم امام‌زمان (عج) عبدالله ابن الحسن (ع) یا حضرت مهدی غم ما دلتنگی است بازآ که بشر مریضی‌اش صد رنگی است دشمن هدفش محو عزاداری‌هاست تدبیر بدش تهاجم فرهنگی است ای‌کاش بیایی به‌همین زودی‌ها آتش بزنی به کاخ نمرودی ها ما رو سیه و نمرهء زیر صفریم باید کمکی کنی به مَردودی‌ها ما غیر شما دوا نداریم دگر بیمار شده شفا نداریم دگر ما آرزویی در این دیار فانی جز دیدن کربلا نداریم دگر ما مثل شبیم وتو طلوع سحری وقتش شده آید ز ظهورت خبری این آرزوی ماست در این عاشورا ما را تو به کربلای جدّت ببری گودال سراسرش عذاب و آه است این داغ عظیم، فاجعه،جانکاه است بر روی حسین خون پاشیده کیست؟ از دست قلم گشته‌ء عبدالله است دوبیتی عبدالله ابن حسن علیه‌السلام عمو جان پاشو سربازت رسیده رسیده مثل آهوی رمیده الهی بشکنه دست کسی که با سرنیزه رو پلکات خط کشیده بمیرم سایبون بر سر نداری رسیدم که نگن یاور نداری مثه چشمه می‌جوشه خون جسمت جای سالم توی پیکر نداری نفسات از عطش آتیششونه تموم پیکرت غرقاب خونه نداشتی یاوری و من رسیدم خودت گفتی خدا روزی رسونه بعیده این فدائی کم بیاره پیش اینا به ابرو خم بیاره الهی عمه از خیمه بیاد و برا زخمات یه کم مرهم بیاره تو کشتی نجاتی، خونه دریا نکش از تشنگی پنجه رو خاکا بمیرم چن تا دندونت رو خاکه شکسته فکّ تو با ضربهء پا مجتبی صمدی شهاب ۱۴۰۰
✅بنداول ای. عمه عموم میون قتلگاس ای عمه عموم میون دشمناس ای عمه عموم به زیر دست ُ پاس 🌷 عمه شده چشام یه کاسهٔ خون عمه بذار برم به سمت میدون بذار برا عموم فداکنم جون 🌷 یتیم نه سالهٔ حسن (عبداللهم)۳ کشتُ مردهٔ حضرت ( ثاراللهم)۳ عمو ای وای عمو ای وای عمو _____________________ ✅بنددوم عموجان اینا رحمی به تو ندارن عمو جان کینه ها از جدتودارن با چکمه پا به روی سینت میزارن 😭 عمه بزار برم عموم غریبه عمه بزار برم دل بی شکیبه ببین بی یاور و چه بی حبیبه 😭 میریزه خون از تن تو ( عمو حسین )۳ دریده پیراهَن تو (عموحسین)۳ عمو ای وای عمو ای وای عمو _________________ ✅بندسوم بریده دستم به راهت (ای عمو)۳ می میرم توقتلگاهت ای عمو فدای اون روی ماهت ای عمو 🌷 عمو عبداللهت به خون نشسته یکی پهلومو با نیزه شکسته شده راه نفس تو سینه بسته 😭 دست و سرم فدای تو (عموحسین)3 من می میرم به جای تو (عمو حسین)3 عمو ای وای عمو ای وای عمو
از چشم‌ گریه مانَد و از گریه عزتش از جام باده مانَد و از باده لذتش فرمود امام صادق ما روضه جنت است دنیا جهنم است برو سمت جنتش ما را حسین، بهر خودش انتخاب کرد اینجا کسی نیامده الا به دعوتش عرفان ناب چیست؟همین گریه بر حسین صدسال فیض ریخته در نیم ساعتش! تا زنده ای به هرنفسی یا حسین‌ بگو فردا میان قبر تو هستی و حسرتش یک روز هم شبیه به حر میخرد مرا بخشیده میشویم همه در نهایتش آنکس که کار کرد برای عزای او حتی عبادت است دم استراحتش صدبار قهر کردم و دنبالم آمده ماندم دگر چکار کنم از خجالت خون حسین قاطی کرببلا شده صد مرده زنده میشود از بوی تربتش جان داشت و به خیمه او حمله ور شدند فابک علی الحسین! شکستند حرمتش شاعر:
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم مُسمّط مثلّث ششم محرّم حضرت قاسم علیه‌السلام این نوجوان که هر دوزانو در بغل دارد بر سر گمانم نقشه‌یِ فتحِ جمل دارد خیر العمل از دیدِ او طعمِ عسل دارد روز دهم در کربلا تفسیرِ طوفان است ذکرِ حرم وقتی که می‌جنگد حسن‌جان است مثلِ حسن در معرکه شد معجزه قاسم اَزرق اسیرِ برقِ چشمِ نافذِ قاسم هَلْ مِنْ مبارز بی‌زِره می‌رفت.... زِه قاسم اِن تنکرونی بینِ دریا جزر وُ مَد افتاد یک ضربه زد اَزرق شبیهِ عبدوَد افتاد میدان به فرمانِ حسن لشکر فراری بود انگار رو در رویِ هرکس ذوالفقاری بود این نوجوان در معرکه بازِ شکاری بود شمشیر می‌رقصانَد و تکبیر می‌ریزد روباه دارد پیشِ پایِ شیر می‌ریزد میدان حریف او نشد نیرنگ آوردند دامن به دامن قلوه‌هایِ سنگ آوردند اَنداختند و کاکلش در چنگ آوردند افتاد زیرِ نعلِ اسبِ دشمنان پیکر کرب و بلا باید بخواند روضه‌یِ مادر دارد صدایِ استخوانِ خُرد می‌آید وقتی عمو شد دنده‌هایش تُرد می‌آید کوفی کنایه زد حسن هم مُرد می‌آید می‌آید و می‌بیند او پا می‌کِشد اِی وای تا خیمه‌ها دارد بدن را می‌کِشد ای وای او قدکشیده زیرِ سُمِّ اسب واویلا پهلو دَریده زینب آمد گفت یا زهرا فرقِ سرش شد غرقِ خون مثلِ ولی‌ُّاللّه در خیمه نجمه روضه‌یِ دامادِ خود دارد دارد حسن با ندبه و فریاد می‌بارد  
اللهم صل علی محمد و آل محمد عجل فرجهم غزل مصیبت ششم محرم حضرت قاسم‌ابن‌الحسن علیه‌السلام عمو بیا و ببین دیدنی شده بدنم شکسته زیرِ سُمِ اسب استخوانِ تنم زمینِ کرب‌وبلا سِبقت از مدینه بگیر به دامنِ عربی سنگ پُر کُن و بزنم بیا و خُرد کُن این استخوانِ پهلو را بدان که مادری‌ام شیربچّه‌یِ حسنم شدم شبیهِ اباالفضل قدبلند عمو دوپا کشیده به‌صحرا شود پس از بدنم علیِ‌اکبرِ تو تکّه‌تکّه شد امّا کسی که لِه شده در زیرِ سمِّ اسب منم پدر برای من از کوثر آب آورده وَ نوحه‌اش شده ای‌وای حسینِ بی‌کفنم شهیدِ کرب‌وبلا العجل بگو تا من به زیرِ پرچمِ آقا نفس نفس بزنم ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم غزل مصیبت ششم محرّم حضرت قاسم علیه السلام ثواب دارد عموجان یتیم راضی کن بیا و مثلِ علی شو حماسه‌سازی کن رضایتِ پدرم گریه‌دار نیست بیا بگیر حکم و بده اِذن و چاره‌سازی کن کلاه‌خووُد ندارم بِبند دستاری عبا به جایِ زره‌پوش سایه‌سازی کن بپوش رویم از این چشم‌هایِ شور عمو برای روحیه دادن ترانه‌سازی کن مدینه تیروُکمان بود کربلا هم هست به آن سَنان و سُم و سنگ اضافه‌سازی کن بیا که قاسمت از اَسب رویِ خاک افتاد تنم شده عسلی خود شبیه‌سازی کن نمانده در بدنم استخوانِ سالم عمو کمی حصیر بِیار و نمایه‌سازی کن برای آنکه بگیری جنازه‌ام بر دست تنم گلوله و با نیزه پایه‌سازی کن هزار شکر که پیشِ پدر سرافرازم برای منتظرانم بهانه‌سازی کن ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
🏴 اشعار ______________ من برایت پدرم پس تو برایم پسری چه مبارک پسری و چه مبارک پدری یاد شب های مناجات حسن می افتم می وزد از سر زلف تو نسیم سحری همه گشتیم ولی نیست به اندازه ی تو نه کلاه خوودی و نه یک زره ای نه سپری من از آنجا که به موسایی ات ایمان دارم می فرستم به سوی قوم تو را یک نفری بی سبب نیست حرم پشت سرت راه افتاد نیست ممکن بروی و دل ما را نبری قاسمم را به روی زین بگذار عبّاسم قمری را به روی دست گرفته قمری نوعروست که نشد موی تو را شانه کند عاقبت گیسویت افتاد به دست دگری تو خودت قاسمی و سر زده تقسیم شدی دو هجا بودی و حالا دو هجا بیشتری بند بند تو که پاشید خودم فهمیدم از روی قامت تو رد شده هر رهگذری جا به جا می شود این دنده تکانت بدهم وای عجب درد سری وای عجب درد سری 🔸شاعر: ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
🏴 اشعار __________ او بود و یک لشکر، ولی لشگر، چه کردند با یاس سرخ باغ پیغمبر، چه کردند گرگان کوفه، جسم او در بر گرفتند با هم گلاب از آن گل پرپر گرفتند با سوز دل زخم تنش را تاب دادند آن تشنهْلب، را از دمِ تیغ آب دادند جسمش ز نوک نیزه با جوشن یکی شد پیراهن خونین او، با تن یکی شد "بن‌سعد ازدی" بر تنش زد نیزه از پشت هر سنگدل، یکبار آن شهزاده را کشت افتاد، روی خاک و عمو را صدا زد مانند مرغ سر بریده دست و پا زد فرزند زهرا همچنان باز شکاری آمد به بالای سرش با آه و زاری در دست گلچین، دید یاس پرپرش را می‌خواست، کز پیکر جدا سازد سرش را با تیغ بر او حمله، چون شیر خدا کرد دست پلید آن ستمگر را جدا کرد لشکر، برای یاری او حمله کردند آوخ! که با آن پیکر خونین چه کردند از میهمان خویش استقبال کردند قرآن ثارالله را پامال کردند با آنکه بر هر داغ، داغ دیگرش بود این داغ دل، تکرار داغ اکبرش بود 🔸شاعر: ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
🏴 اشعار ______________ چون حسین نامۀ حسن برداشت  خط او دید و روی دیده گذاشت  قاسم بن الحسن تمنا کرد  اذن میدان گرفت و پر وا کرد  کفنی بر تنش عمو پوشاند  و نقابی به روی او پوشاند  پاره ماه سوی میدان شد  لرزه ای در سپاه عدوان شد  ای عجب هیئتی عجب کفنی  هیبتش هاشمی قَدَش حسنی  و انا بن الحسن که افشا شد  لشگر کوفه در تماشا شد  نوجوان و به لشگر افتادن  با یلان عرب در افتادن  هرکه از هر طرف تهاجم کرد  لاجرم دست و پای خود گم کرد  به دَرَک رفت خصم رسوایش  اَزرَقِ شامی و پسرهایش  رزم جانانه اش که غوغا کرد  کینه های مدینه سر وا کرد  دور تا دور او گره افتاد  در میان محاصره افتاد  نیزه ها بود و ماجرای حسن  تیر باران تازه ای به کفن  دشمن از هر طرف که راهش بست  زیر نعل ستور سینه شکست  نالۀ او بلند شد: عمّاه  به حرم می رسید وا اُماه  🔸شاعر : ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
🏴 اشعار ____________________ درد داریم از ازل،دنبالِ تسکینیم ما شب به شب در کوچه می گردیم،مسکینیم ما مثل پروانه در آتش هم مطیع کامِلیم شمع می داند که خیلی اهل تمکینیم ما سوختن را لابه‌لای گریه معنا کرده ایم در میان آب می سوزیم ما..،اینیم ما عالم ذَر پیرُهَن مشکی تن ما کرده اند قرن ها قومی عزاداریم،غمگینیم ما خاک ما را با گِل فرهاد توام کرده اند بی قراران دو قطره اشکِ شیرینیم ما ظاهراً تعبیر خواب هر شبِ ما کربلاست... پس نیازی نیست،یک پا اِبن سیرینیم ما فرشِ روضه‌خانه ها را روز جارو می زنیم با کتیبه نیمه شب سرگرم تزئینیم ما دستگرمی است این شب‌گریه های هفتگی... تا محرم ماه‌ها مشغول تمرینیم ما روضه خوان لب وا کند،ما گریه را سر می دهیم آنقَدَر شب‌های عاشورا دهن بینیم ما! سال ها در عمق آن گودال گیر افتاده ایم سال ها گریه کن آن جسم خونینیم ما بیشتر از شمر،خولی را خدا لعنت کند... باخبر از ماجرای راس و خُرجینیم ما داغدار روضه ی بزم شراب و خیزران داغدار روضه ی آن تشت زرّینیم ما 🔸شاعر: ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
🏴 اشعار ________________ دشمن شناس بود و سربازِ بی بدل بود فرزندِ بی مثالِ جنگاور جمل بود شمشیر میکشید و «سر» روی خاک میریخت مثل علیِ اکبر(ع) در رزم، بی مثل بود ارثیۂ پدر بود عشقِ عمو حسینش(ع) در کربلا شد اثبات، عشقی که بی خلل بود ترسیده بود «أزرق»! چون در کشاکش ِ جنگ همواره کارِ قاسم(ع)، آوردنِ اجل بود هر کس که در جدالِ با چشم هایش افتاد مستأصل و پریشان، دنبال راهِ حل بود تاریخ غبطه خورده، «إن تَنکُروني» اش را اینکه همیشه حرفش، همراه با عمل بود ¤ یک عمر مثلِ قاسم(ع)؛ در نزد «حاج قاسم»- -طعم خوش ِ شهادت، «أحلی مِن العسل» بود! 🔸شاعر : ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
از چشم‌ گریه مانَد و از گریه عزتش از جام باده مانَد و از باده لذتش فرمود امام صادق ما روضه جنت است دنیا جهنم است برو سمت جنتش ما را حسین، بهر خودش انتخاب کرد اینجا کسی نیامده الا به دعوتش عرفان ناب چیست؟همین گریه بر حسین صدسال فیض ریخته در نیم ساعتش! تا زنده ای به هرنفسی یا حسین‌ بگو فردا میان قبر تو هستی و حسرتش یک روز هم شبیه به حر میخرد مرا بخشیده میشویم همه در نهایتش آنکس که کار کرد برای عزای او حتی عبادت است دم استراحتش صدبار قهر کردم و دنبالم آمده ماندم دگر چکار کنم از خجالت خون حسین قاطی کرببلا شده صد مرده زنده میشود از بوی تربتش جان داشت و به خیمه او حمله ور شدند فابک علی الحسین! شکستند حرمتش شاعر: ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
نجمه در خیمه پریشان شدنت را چه کند یک حرم چاک گریبان شدنت را چه کند گفت دنبال تو عمه چقدر ماه شدی حسرت مثل حسن جان شدنت را چه کند سعی کردم که نفهمند چه شد با تو عمو قد عباس نمایان شدنت را چه کند بی زره رفتی و عباس به قربانت رفت حال ای حنجره قربان شدنت را چه کند اینقدر چنگ مزن روی زمین پیش حسن پدرت دست به دامان شدنت را چه کند دیدم انگشت به دندان شدن لشکر را مانده بود این همه طوفان شدنت را چه کند کاش میشد که نفهمند یتیمی که نشد نیزه هم ماند خرامان شدنت را چه کند با همین پیروهن ساده تو را چشم زدند سنگ فهمید به میدان شدنت را چه کند آنقدر خورد که دندان تو را با خود برد سنگ دانست که خندان شدنت را چه کند هی سپاه از روی تو رد شده و بر میگشت حال این دشت فراوان شدنت را چه کند سینه ات نرم که شد مادرم آمد اما مادرم پاره‌ قرآن شدنت را چه کند خوش دلم بود عزیزم ضربانم باشی نوجوانم نشد آخر که جوانم باشی شاعر: حسن لطفی   ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
بسم الله الرحمن الرحیم جذبه و جاذبه و جلوه‌ی اعظم حسن است علی و عالی و علامه و اعلم حسن است به خداوند بهشتش حسن آباد خداست شرف‌الشمس خداوندِ دو عالم حسن است بنویس از نفَسش فاطمه را می‌فهمند بسکه آئینه‌یِ پیغمبر اکرم حسن است از حسن جانِ علی بِینِ جمل فهمیدم دومین حیدرِ این قوم  مُسَلم حسن است چهارده تَن همه اوصافِ حسن را دارند دو حسن هست ولیکن همه از دَم حسن است بیشتر داد به هر کَس که اهانت کردَش بسکه بخشید که گفتیم خدا هم حسن است او حسین است و حسین است حسن پس خوب است بنویسیم که در هر دو مجسم حسن است بارها گفت حسین اینکه کریم این آقاست بارها گفت حسین اینکه مقدم حسن است کیست او قبله‌ی اصحابِ اباعبدالله نقشِ پُر جذبه‌ی هفتادو دو پرچم حسن است شیخ عباس قمی ، مُنتهی الآمالش گفت در کرببلا سیلِ دمادم حسن است شش شهیدند از او ، پس به محرم سوگند صاحبِ بیشترین سهم در این غم حسن است کاش می شد که بگویم به ضریحِ حرمش اینهمه غم حسن است اینهمه ماتم حسن است ابن طاووس بخوان  آه مُقَرَم بنویس روضه‌ی غربتِ شبهای محرم حسن است (حسن لطفی)
بسم‌الله الرحمن الرحیم دارد به رویِ چشم خود اَبروی حسن را جانم ، چقدر می‌دهد او بویِ حسن را اینقدر عقیله بر سری شانه نمی‌زد بر شانه‌ی خود ریخته گیسویِ حسن را ای کاش گره وا شود از بندِ نقابش ای کاش نشانی بدهد رویِ حسن را ارث از پدرش برده اگر سفره گشوده او آمده تا گرم کُند کوی حسن را بند آمده این راه شبیهِ پدرش باز... آورده پِیِ خویش هیاهویِ حسن را هر روز عسل می‌چکد از کنجِ لبانش دارد همه شیرینیِ کندوی حسن را ای اَرزقِ شامی چه بلایی سرت آورد؟ دیدی به تنت ضربه‌ی بازویِ حسن را باید قدمی چرخ زَنَد پیش عمویش تا بشنود این معرکه هوهوی حسن را  سوگند که خون نَه به رگش غیرت زهراست ابن‌الحسن است این نوه‌ی حضرت زهراست مانند حسن هرکه پدر داشته باشد مانند علمدار جگر داشته باشد خوب است گُشایند کمی بندِ نقابش تا اینکه عشیره دو قمر داشته باشد اصلا به زِره فکر نکرده است محال است قاسم به زِره نیز نظر داشته باشد با دست تُهی رفت و رجز خواند و به هم ریخت ای وای اگر تیغِ دوسَر داشته باشد با این هنرِ رزم عمو زیرِ لبی گفت : بایدعَلَم ؛ این ، شیر پسر داشته باشد دل می‌بَرَد از خیمه و دل می‌دَرَد از خصم فرزندِ علی چند هنر داشته باشد باید که کَرَم خانه بسازند برایش باید که چنین خانه ، دو در داشته باشد حق بود بسازند ضریحش ، حسنی بود اما حرمی کاش پدر  داشته باشد.... - - تصمیم حسین است : هر آنچه حسنش گفت در نامه‌اش از روضه‌ی کوچه ، حسنش گفت... انگار خودت حلقه‌ی ماتم شده‌ای تو دورت چه شلوغ است چرا کم شده‌ای تو یکریز پُر از روضه‌یِ بازی پسر من مانندِ علی مثل مُحَرَم شده‌ای تو رفتی نگفتی به منِ سوخته بابا رفتی و نگفتی که چرا خم شده‌ای تو بستم به سرت شالِ خودم را که نریزی ای کاش نبینند مُعَمم شده‌ای تو من هیچ تو فکرِ جگر نجمه نکردی اینقدر پُر از زخم مجسم شده‌ای تو باید که تو را بِکَنَم از خاک عزیزم در خون و شن و تیر چه محکم شده‌ای تو صد سنگ چه کردند که این خنده عوض شد صد نعل چه کردند که دَرهَم شده‌ای تو خون میزند از پیرهن از هر طرفت وای بدجور پُر از چشمه‌ی زمزم شده‌ای تو امیدِ من این است که نجمه نشناسد ای جان ، چه سرت آمده مُبهم شده‌ای تو - - گفتند یتیمی سرِ گیسوت کشیدند تا من برسم نیزه به پهلوت کشیدند (حسن لطفی)
بسم الله الرحمن الرحیم غزل اول جلسه ای شب ششم محرم در بِین روضه‌ایم و به ما شد عنایتی جز گریه بر حسین نداریم عادتی ما وارثان گریهء آدم شدیم پس داریم تا ابد به خلائق شرافتی این افتخار ماست که در زیر آسمان فرموده فاطمه که به روضه تو دعوتی در نامهء عمل چه هراسی است روز حشر که غیر آه و گریه نباشد عبادتی این اشکها دوای تمامیِ زخم هاست اشکی ببار تا که نماند جراحتی جز مهر و لطف چیز دگر ما ندیده‌ایم در این بساط شامل خیر و محبّتی این خانه ، خانه ایست که جُونِ سیاه رو گردد سفید رو و شود دُرِّ قیمتی آقای خانه بر سر هر چه شهید رفت بهتر از این کجاست چنین اُوج عزّتی این خانه ایست مرگ عسل میشود در آن بر کام هر که کرد ز جانان حمایتی قاسم اگر به معرکه آمد اراده بود تا که حسن به جلوه نماید قیامتی قاسم به معرکه رُخِ بابا سفید کرد اَزرق دو نیمه شد چه خروشی چه هیبتی پایش نمیرسید اگر بر رکاب اسب شد قد کشیده مثل عمو بعدِ ساعتی با نعل ها زبس به رُخش بوسه ها نشست دیگر چه چهره ای چه جمالی چه صورتی بالا سرش صدای شکستن زیاد بود شد کربلا مدینه که دارد حکایتی..‌ مجتبی صمدی شهاب ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
زمزمه ونوحه شهادت قاسم ابن الحسن خدایا خدایا.. گلی رفته زدستم شدم مضطر کنار، گل پرپر نشستم، گل پرپر نشستم گل زیبای من، ابن الحسن بود مثال اکبرم، او جان من بود عمو جانم عمو.. جانم عمو جان2 __________________ حسن جان حسن جان... ز تو شرمنده هستم امانت بوده قاسم... ولی رفته ز دستم. ولی رفته زدستم کنار جسم او، توان ندارم سرش را روی زانویم گذارم عموجان عمو.... __________________ عزیزم عزیزم.. صدا کردی عمویت ولی صد آه و افسوس... که دیر آمد بسویت، که دیر آمد بسویت لهیده گشته ای، با نعل اسبان در آغوشت کشم، گریان ونالان عمو جانم عمو.... ____________________ بیا زینب من، دوباره شو تو یارم کمک کن تا که قاسم، بسوی خیمه آرم، بسوی خیمه ارم به خیمه مادرش چشم انتظارست برای دیدن او بیقرارست عمو جانم عمو..... شعر :اسماعیل تقوایی
⚜️🍂⚜️دودمه _ شبِ ششم محرم حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام _ حاج قاسم نعمتی⚜️🍂 ⚜️ پسرِ شیر ، به تاراجِ سپاه آمده است قرصِ ماه آمده است ... با نیابت زِ حسن یاریِ شاه آمده است قرصِ ماه آمده است ... میشود بر ماه پاره وقتِ جلوه ماه گفت ای بنازم به حسن ... گردنِ ازرق زد و عباس ای والله گفت ای بنازم به حسن ...
نوگل باغ حسن افتاده زیر دست و پا یا اباصالح بیا چشم دارد سوی خیمه ای عمو جانم بیا یا اباصالح بیا ای عمو بنگر تنم اندازه ی سقا شده قاسمت رعنا شده بند بندم زیر نعل اسب از هم وا شده قاسمت رعنا شده داماد حسین یا که گل یاسمنی تو عزیز حسنی تو از چیست عزیزم که مشبک بدنی تو عزیز حسنی تو قاسم به عمو گفت یل صف شکنم من یتیم حسنم من محبوب حسن آن شه خونین کفنم من یتیم حسنم من پسر شیر به تاراج سپاه آمده است قرص ماه آمده است با نیابت ز حسن یاری شاه آمده است قرص ماه آمده است ای شده در باور تو مرگ احلی من عسل یابن زهرا العجل سوی میدان می روی حی علی خیر العمل یابن زهرا العجل قاسمم افتاده ام از زین مرکب بر زمین ای عمو حالم ببین در کنار من نشسته قاتل من در کمین ای عمو حالم ببین تو میان خیمه هستی من به زیر دست و پا ای عمو جانم بیا تیر باران شد تنم همچون امام مجتبی ای عمو جانم بیا پسر ارشد شیر جمل انداز منم قاسم بن الحسنم آمدم گردن یل های عرب را بزنم قاسم بن الحسنم نوه ی شیر عرب، شیره ی جان حسنم نوجوان حسنم صاحب خاطره ی نام و نشان حسنم نوجوان حسنم بی زره آمده و پیرهن او کفن است قاسم بن الحسن است مثل عباس عمویش بخدا صف شکن است قاسم بن الحسن است به گمانم که حسن آمده در یاد حسین ماه داماد حسین جمل انداز سپاه آمده امداد حسین ماه داماد حسین شده ذکر همه‌ی اهل حرم یا قاسم یابن زهرا قاسم زنده شد خاطره‌ی جنگ جمل با قاسم یابن زهرا قاسم کربلا با رجز تو حسن آباد شده پسرم ای قاسم حمله کن باز که روح پدرت شاد شده پسرم ای قاسم یادگار مجتبایم در شجاعت حیدرم قاسم بن الحسنم می روم با روی خونین نزد زهرا مادرم قاسم بن الحسنم من نشان می دهم امروز عقیق یمنم قاسم بن الحسنم شده حرز علی و فاطمه جوشن به تنم قاسم بن الحسنم بیش از قبل من امروز شبیه حسنم قاسم بن الحسنم پدرم جای زره دوخته بر تن کفنم قاسم بن الحسنم از حرم تا قتلگه قاسم شتابان می‌ رود ماه تابان می رود یادگار مجتبی با چشم گریان می‌ رود ماه تابان می رود مثل سقای حرم خوش قد و بالا شده ای تو چه رعنا شده ای چقدر مثل علی اکبر لیلا شده ای تو چه رعنا شده ای این حسن زاده به تنهایی خودش یک لشگر است یادگار حیدر است بهترین شاگرد عباس و علی اکبر است یادگار حیدر است پدرم شیرِ جمل بوده و نامش به لبم قاسم‌ بن‌ الحسنم حسنی زاده‌ام ای قوم و حسینی نَسَبم قاسم‌ بن‌ الحسنم
بین میدان سنگباران شد عزیز مجتبی'/ یااباصالح بیا قدکشیده حضرت قاسم به زیر دست و پا/ یا اباصالح بیا 🌸🌸🌸🌸🌸 شد حسین از داغ قاسم بین میدان نیمه جان/ العجل صاحب زمان می برد او را به روی سینه با قدّ کمان/ العجل صاحب زمان 🌸🌸🌸🌸🌸 زیر دست و پای مرکب مانده یاس مجتبی'/ یااباصالح بیا از گلش دارد نشان هر گوشه ی کربوبلا/ یااباصالح بیا ✍علی مهدوی نسب