eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.1هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
32 ویدیو
568 فایل
🔸کانال فروشگاه محصولات فرهنگی↶ @babolharam_shop ثبت سفارش 👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 09052226697 آدرس: شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی پلاک ۵۰ فروشگاه فرهنگی بابُ الحَرَم 🔸کانال متن روضه: @babolharam_net
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 ما ضَرَّ مَنْ ماتَ مُنْتَظِراً لِأَمْرِنَا أَنْ لا یَمُوتَ فی وَسَطِ فُسْطاطِ الْمَهْدِیِّ(علیه‌السلام) وَ عَسْكَرِهِ کسی که در حال انتظار بمیرد، ضرر نکرده است و همانند کسی است که در وسط خیمه مهدی(علیه‌السلام) و سپاهیانش جان داده است. 📗 الکافی، ج۱، ص۳۷۲ مرگ در حال انتظار هرمنتظری که دل به ایمان داده‌ست جان برسرعشق مابه جانان داده‌ست انگار که هم‌رکاب مهدی بوده درلشکرو خیمه‌گاه او جان داده‌ست "شهاب سبزواری" https://eitaa.com/babollharam
نوحه امام باقر علیه السلام هستی ای یوسف مرتضی مثل جدّت مصباحُ الهُدیٰ باقر علمِ ذاتِ خدا سَیّدی سیدی خاک پاکِ قبرت،عشق اهل ولا تربتِ غریبت،کعبه و کربلا یا امامِ باقر... زهرِ کینهٔ اَهریمنان زد به جان و دل تو شرر شدی ای عزیز فاطمه خونجگر خونجگر حاجیان از غمت،نوحه گر در مِنا راویِ روضهٔ،دشت کرببلا یا امامِ باقر... اشکِ از دو دیده دیده ای قد های خمیده دیده ای سر های بریده دیده ای سیدی سیدی پیکرِ شَه بر خاک،بی کفن افتاده جدّ تو در گودال،تشنه لب جان داده یا ابا عبدالله...
نوحه امام باقر علیه السلام قربان رتبهٔ،خیلی رفیعِ تو میره دل همه،سوی بقیع تو خونین جگر شدی،با زهر دشمنا اما شدی شهید،از داغِ کربلا یا باقرَ العلوم... ذی الحجه اومده،آقا عنایتی تا که رسد به ما،فیض سعادتی سینه زنِ حسین،ما اهل این غمیم بی تاب گریهٔ،ماهِ محرّمیم یا باقرَ العلوم... خیلی دلت میسوخت،با گریهٔ پدر بابایی که دلش،بوده پُرِ شرر با یاد قتلگاه،با یاد خیمه ها با یاد کعبِ نِی،با یادِ نیزه ها مظلوم حسین حسین...
. سالروز تخریب بقیع کاش صحنی در بقیعِ غصّه‌ها می‌ساختیم گنبد و گلدسته‌هایی چون رضا می‌ساختیم کاش یک شب تا سحر با بچّه‌هایِ هیأتی آب و جارو می‌زدیمَش سینه را می‌ساختیم کربلا را کوششِ ایرانیان آباد کرد کاش آنجا را چنان کرب و بلا می‌ساختیم روضه می‌خواندیم در صحنِ کریمِ اهلِ بیت مجلسی از بُغضِ سختِ مجتبی می‌ساختیم در رکابِ مهدیِ زهرا برایِ فاطمه چون نجف طاقِ طلایی در سرا می‌ساختیم سینه‌زن می‌گفت یازهرا به عشقِ مادرش مثلِ هیأت در مدینه کوچه‌ها می‌ساختیم کوچه‌یِ سینه‌زنی وا می‌شد و آقایِ ما روضه می‌خواند و فدک را جابه‌جا می‌ساختیم ذوالفقارِ انتقامِ مادرش را می‌کشید صورتِ ملعون به سیلی آشنا می‌ساختیم ـــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
. ای نور حی کبریا یا حضرت باقر مدد ای پنجم آل عبا یا حضرت باقر مدد فرزند زین العابدین برشیعیان حبل المتین نجل علی مرتضی یا حضرت باقر مدد از نسل پاک کوثری ازجمله ی خوبان سری عالم به علم مصطفی یا حضرت باقر مدد قرآن ناطق هستی و معنی آیات خدا تفسیر نور و هل اتا یا حضرت باقر مدد نور خدای داوری تو منجی و روشنگری بر کل عالم مقتدا یا حضرت باقر مدد حاتم گدای کوی تو جانها گرفته بوی تو بر شیعیان مشکل گشا یا حضرت باقر مدد خاک بقیعت کیمیا درگاه تو دارالشفا با تو مدینه با صفا یا حضرت باقر مدد نور خدا پیدا بود از چهره رخشنده آن آیینه ی ایزد نما یا حضرت باقر مدد روح و روان آرام جان بر قلبهای شیعیان تابیده ای نور ولا یا حضرت باقر مدد با اذن حق از کار خلق مولا گره وا می کنی جود و کرم سر تا به پا یا حضرت باقر مدد آورده‌ام بر تو پناه از مرحمت بنما نگاه بر درگهت هستم گدا یا حضرت باقر مدد برمن تویی مولاامیر لطفی کن ودستم بگیر در این جهان در آن سرا یا حضرت باقر مدد برساجدین نور دوعین همراه وهمراز حسین پیغمبر کرب و بلا یا حضرت باقر مدد دشمن شکسته حرمتت گریم برای غربتت ای کشته ی زهر جفا یا حضرت باقر مدد گشتی شهید راه دین از زهر آلوده به زین با حیله ی خصم دغا یا حضرت باقر مدد سر برزمین بنهاده ای چون جد خود جان داده ای از ظلم و جور اشقیا یا حضرت باقر مدد یاد غم تشنه لبان گلهای یاس ارغوان عمری تو در شور و نوا یا حضرت باقر مدد دیدی بخون اکبرشده ششماهه گل پرپر شده ناله زدی واویلتا یا حضرت باقر مدد دیدی تو پرپریاس را غلطان بخون عباس را با دست از پیکر جدا یا حضرت باقر مدد دیدی که شمر بی حیا ببریده حنجر از قفا راس حسین بر نیزه ها یا حضرت باقر مدد رنج و ستم بود و بلا آتش زدند بر خیمه ها سر ها همه بر نیزه ها یا حضرت باقر مدد توجان برلب دیده ای تو اشک زینب دیده ای تو سوختی زان ماجرا یا حضرت باقر مدد زخم زبان بشنیده‌ای چوب ولبان رادیده ای در کوفه و شام بلا یا حضرت باقر مدد مهرت به من داد آبرو دیدار کویت آرزو حاجت رواکن این (رضا) یاحضرت باقر مدد ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
. السلام ای نور حی کبریا پنجمین گل از گلستان ولا السلام ای رحمت حق بر زمین نجل زهرا و امیرالمومنین السلام ای پور زین العابدین شیعیان را رهبر دنیا و دین السلام ای زینت عرش علا منجی و روشنگر دین خدا السلام ای عالم علم نبی قلب شیعه با ولایت منجلی السلام ای نوربخش عالمین همدم و همسنگر مولا حسین سوزم و گریم برای تربتت جان من گردد فدای غربتت با وجود این همه قدر رفیع قبر تو مظلوم در خاک بقیع از جنایات و ستم های هشام شد امام انس وجان روزتو شام زهرا آلوده شده بر روی زین کرد اثر بر جسم تو از ظلم و کین زاینهمه درد و غم و رنج و بلا بوده ای هر دم به یاد کربلا بوده ای در کربلا در شور و شین دیده ای تنهایی جدت حسین دیده‌ای اصغر چو گل پرپر شده پاره پاره پیکر اکبر شده دیده‌ای پرپر گلان یاس را دست از پیکر جدا عباس را دیده‌ای شمر از ستم خنجر کشید یوسف زهرا حسین را سر برید دیده ای آتش درون خیمه را دیده‌ای سرها بروی نیزه را کربلا گوش دریده دیده ای پیکر در خون تپیده دیده ای چهره ی طفلان تو نیلی دیده‌ای صورت گلگون ز سیلی دیده ای دیده‌ای بر زخم عمه زد نمک پیش چشمش بچه ها را زد کتک دیده‌ای زینب میان قتلگاه بوسه زد بر حنجری با اشک و آه دیده ای تو در میان شیخ و شاب با اسیران مجلس بزم شراب دیده ای تو آن یزید بی حیا چوب می زد بر لب خون خدا دیده ای تو گریه های این (رضا ) در مدینه در نجف در کربلا بر من و آباء من هستی امیر حق زهرا مادرت دستم بگیر . ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
. من باقر علم نبی اَم من رهرو راه علیم نور خداوند مبینم نجل امیرالمومنینم هستم گل باغ مدینه در علم و تقوا بی قرینه پنجم گل باغ ولایم پیغمبر کرب و بلایم برساجدین نور دو عینم همراز و همگام حسینم من دیده‌ام رنج و بلا را سوز عطش در کربلا را من دیده ام گردیده اکبر غلطان به خون صد پاره پیکر من دیده‌ام غوغای محشر قنداقه ی پر خون اصغر من دیده ام اطفال عطشان در موج خون ساقی طفلان من دیده ام آن روز حساس از تن جدا شد دست عباس من دیده‌ام خنجر کشیدند جدم حسین را سر بریدند من دیده ام آتش به خیمه رأس حسین را روی نیزه من دیده‌ام رأس بریده من دیده ام گوش دریده دیدم که دشمن ظالمانه بر کودکان زد تازیانه در کربلا زخمم نمک خورد من دیده ام زینب کتک خورد من دیده ام در کوفه و شام بر ما زدند سنگ از لب بام من دیده‌ام قاری قرآن طشت طلا و چوب خزران دیدم حسین دم زد ز محبوب می‌زد یزید دون به لب چوب آخر شدم مسموم کینه از پا فتادم در مدینه یاری کنم امشب (رضا) را این نوحه خوان کربلا را گوید سخن از سوز سینه دعوت کنم او را مدینه ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم نوحه واحد (زمزمه) شهادت امام باقر علیه السلام سبک ای مَنیم ای آرخام اِلیم دور...... آه روضه تو مِنا بخونید جایِ من دعا بخونید از عذابی که کشیدم تویِ کربلا بخونید آه مادرم داره می‌بینه‌ چی سرم آوُرد مدینه خدا رو شکر کسی اینجا رویِ سینه نمی‌شینه یادگارِ کربلامو تو مدینه دَم می‌گیرم دَمُ آخر پریشونم روضه‌یِ حرم می‌گیرم یادمه غروبِ تلخی که آتیش به خیمه اومد برا یه گوشواره نامرد به سه‌ساله هِی لگد زد ای خدا وای از غریبی ۴ آه بکشید ای سینه‌زن‌ها زائری نداره آقا یه نفر نیست که بذاره شمعی رو مزارِ آقا آه زائری نداره امشب که بخونه روضه‌یِ تب یکی نیست پایِ مزارش بگه وای از دلِ زینب کسی که دیده با چشماش حرامی گوشوارهَ‌رو برد پایِ سر آهی کشید گفت عمّه زینب باز زمین خورد کودکی بود و طنابِ.... دشمنی به دست و پاش‌ بود رَدِّ تازیانه رویِ ..... بدنِ هم‌سَفراش‌ بود ای خدا وای از غریبی ۴
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم دودمه (نوحه) شهادت امام باقر علیه السلام سبک ذکر دم اهل کرم زینب....... شاهدِ روضه‌هایِ عاشورا مولا می‌میرم برات ۲ پایِ سرِ به نیزه گفتی واویلا ای جونم فدات ۲ طنابِ دشمنا رو بازوت‌ بود مولا می‌میرم برات ۲ شد شبیهِ‌ سه‌ساله روت کبود آقا ای جونم فدات ۲ با لبِ تشنه روضه می‌خونی مولا می‌میرم برات ۲ دست‌وپا می‌زنی شبیهِ عاشورا ای جونم فدات ۲ به رویِ نیزه سرِ شَه دیدی مولا می‌میرم برات ۲ تو هم رَگایِ پاره بوسیدی آقا ای جونم فدات ۲ جون می‌دی‌ پایِ روضه‌یِ زینب مولا می‌میرم برات ۲ نفس نفس بزن بگو یا ثاراللّه ای جونم فدات۲
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم رباعی شهادت امام باقر علیه السلام (وصیت) ده سال به یادِ کربلا گریه کنید با روضه‌یِ شاهِ سرجدا گریه کنید ده سال بگوئید کجاها رفته!!! ناموسِ علیِ مرتضی گریه کنید 📃۱۴۰۰/۴/۲۵ #
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم رباعی شهادت امام محمد باقر علیه‌السلام دارد جگرِ پاره‌یِ من می‌سوزد این آخرِ روضه سینه‌زن می‌سوزد با چشمِ خودم خدا تماشا کردم تا لحظه‌یِ دست‌وپا زدن می‌سوزد
راوی کرببلایم ، جگرم میسوزد سوز زهرست که پا تا به سرم میسوزد زهر تسکین شده بر آتش جان و جگرم از جفا سوخته مادر همه ى بالو پرم در جگر آتشی از آتش صحرا مانده جای زنجیر اسارت به برم جامانده بوی سیبست که از خون لبم می آید بوی دودست که از سوز تبم می آید راوی خیمه ی افروخته و نیزارم خاطرات بدی از آتش و صحرا دارم من که جامانده ی ویرانه و آن بازارم بر غم طفل سه سالست چنین میبارم دامنش در شرر آتش صحرا میسوخت پیش چشمان ترم چادر زهرا میسوخت آه ، هم بازی من با لگد از پا افتاد با تنی سوخته از دوری بابا افتاد من که جا مانده ی آن خار و خسم میدانم من که از دود گرفته نفسم میدانم که چه دردیست به صحرا غم بی بابایی غم گهواره ی خالی و غم لالایی زهر میسوزد و خون جگرم میریزد خاک صحراست که از موی سرم میریزد دستو پا میزنمو گاه زمین میافتم یاد آن سوخته ی نیزه نشین میافتم آتش این جگر از فاجعه ی آن صحراست از همان روز نفیر لب من یا زهراست باقر علممو در سایه ی إنا لله مادرم آمده با ناله و با واویلا تا ابد هست به لب ، ناله ی هل من ناصر شیعه حاصل شده از ، مکتب قال الباقر
خون رگ های پاره را دیدی لطمه ی گوشواره را دیدی سر سرنيزه ها سر طفلی آتش گاهواره را دیدی بر تن پاره پاره ی جدت رد ده تا سواره را دیدی وسط کوچه ی یهودی ها کربلای دوباره را دیدی با همین چشم های بارانی ازدحام و نظاره دیدی دست و پایت اسیر سلسله بود خنده ها و اشاره را دیدی کف پای رقیه چندین بار زخم سنگین خاره را دیدی در خرابه به روی سنگ و کلوخ مرگ ماه و ستاره را دیدی وسط قتلگاه با دل خون بدنی پاره پاره را دیدی ناله هایت همیشه پنهانی ست ابر چشمت همیشه بارانی ست...
دیده در کودکی اش داغ کبوترها را تبر و سوختن جان صنوبرها را راوی مقتل سرخی ست که می سوزاند شرح آن صفحه به صفحه همه دفترها را تیغ بی مهر عطش بود و لب کودک ها دیده او چهره ی شرمنده ی مادر ها را عمه را دیده که در بی کسی عصر حرم گره بر روی گره می زده معجر ها را آنکه خود درد کشیده ست فقط می فهمد پای پر آبله و گریه ی دختر ها را مقتل از جانب او گفت که عمه جانش دیده بر زیر گلو کندی خنجر ها را ناگهان در وسط هلهله ها می چیدند روی سرنیزه ی بی رحمی خود سرها
آه یادم نمی رود هرگز غم جانسوز غارت خلخال حمله ی نابرابر لشکر به زنان و به خیمه و اطفال صحنه اش بین صحن چشمانم میدهد زجر هر شب و روزم ذوالجناح آمد از دل میدان با دو صد زخم بر سر و کوپال چه بگویم از آن غروب غریب در هیاهوی نیزه و شمشیر تنی از روی شیب قربانگاه غلت می خورد تا ته گودال چه بگویم که تیزی خنجر به روی حنجری فشار آورد یک نفر بین قاتلانش شد بر سر سر بریدنش جنجال هم غرورم شکست هم قلبم آن زمانی که دختری خسته از روی ناقه بر زمین افتاد دشت تاریک بود و رفت از حال
هجوم ِ موجِ بلا را به چشم خود دیدم غروبِ کرببلا را به چشم خود دیدم به سر زنان پیِ عمه به روی تل رفتم ذبیحِ دشتِ منا را به چشم خود دیدم میانِ آن همه نیزه به دست در گودال سنان ِبی سروپا را به چشم خود دیدم به زورِ نیزه زِرِه را ز تن در آوردند مُرَملٌ بدماء را به چشم خود دیدم زقتلگاه همه دستِ پُر که می رفتند به دوشِ خولی عبا را به چشم خود دیدم زمان حملة آن ده سوارِ تازه نفس غبارِ رویِ هوارا به چشم خود دیدم میانِ پنجة هر نعل تازه و میخش لباسِ خون ِ خدارا به چشم خود دیدم سلام بر بدنِ بی سری که عریان شد تنِ به خاک ،رها را به چشم خود دیدم میانِ طایفه ها رأسها که قسمت شد سرِهمه شهدا را به چشم خود دیدم عمو که خورد زمین رویِ حرمله واشد تمام واقعه هارا به چشم خود دیدم به پشتِ خیمه به دنبال ِ قبر اصغربود شکارِ رأسِ جدارا به چشم خود دیدم فرارِ دختری آتش گرفته در صحرا میانِ هلهله را به چشم خود دیدم گذشته از همه اینها به شهرِ بد نامان زمانِ قحطِ حیارا به چشم خود دیدم میانِ مجلسِ نامحرمان وبزمِ شراب ورودِ آل عبا را به چشم خوددیدم تَهِ پیالة خود را کنارِ سر می ریخت قمار وتشتِ طلا را به چشم خود دیدم ضریحِ صورتِ جدم دوباره ریخت به هم شتابِ چوبِ جفارا به چشم خود دیدم عزیز کردة زهرا کنیزِ مردم نیست اشارة دو سه تا را به چشمِ خود دیدم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم رباعی شهادت امام محمد باقر علیه‌السلام دارد جگرِ پاره‌یِ من می‌سوزد این آخرِ روضه سینه‌زن می‌سوزد با چشمِ خودم خدا تماشا کردم تا لحظه‌یِ دست‌وپا زدن می‌سوزد اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم رباعی شهادت امام محمّد باقر علیه السلام ده سال مِنا از غمِ تو آه کشید می‌گفت به کودکی چه غمها که ندید از دور نگاهِ او به گودال افتاد اِی وای حسین خنجری سخت برید