#حضرت_زینب_س_کوفه_و_شام
برات بیقرارم عزیزم حسین(ع)
به داغت دچارم عزیزم حسین(ع)
توو خوابم نمی دیدم این روز و که
نباشی کنارم عزیزم حسین(ع)
خزونی شدم، قد کمونی شدم
تو بودی بهارم عزیزم حسین(ع)
یه خلوت میخوام که بشینم فقط
برات خون ببارم عزیزم حسین(ع)
بدونِ تو زندونه دنیا برام
دلِ خوش ندارم عزیزم حسین(ع)
واسه خشکیِ حنجرت توو گلوم
چقد بغض دارم عزیزم حسین(ع)
تموم شد روزایِ خوش ِ خواهرت
شبه روزگارم عزیزم حسین(ع)
سرت رویِ نیزه ست و دیگه کجا-
-سرم رو بذارم عزیزم حسین(ع)؟!
کجایی ببینی میخنده سنان(لع)
به این حال زارم عزیزم حسین(ع)
به موهای غرقِ به خونت قسم
گره خورده کارم عزیزم حسین(ع)!
#مرضیه_عاطفی
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
#حضرت_زینب_س_کوفه_و_شام
#زیارت_اربعین
#محمدجواد_شیرازی
در این زمانه که عادی شده است نامردی
همیشه از سر رحمت مرا دعا کردی
شبانه روز مرا بین معصیت دیدی
دلت شکست، به رویم ولی نیاوردی
سرم نرفته به زیر علامت احدی
که بر سرم، همه ی عمر سایه گستردی
حرام باد به من دلخوشی این دنیا
غریب ماندی و دنبال یار می گردی
مرا مریضِ بدون علاجِ عشقت کن
تباه گشته ام از دست درد بی دردی
نگو که از قلم افتادم اربعین، امسال
قسم به فاطمه اشک مرا در آوردی
فقط تو گریه کن زینبی و با گریه...
دل مرا به بکا بر عقیله پروردی
صدای گریه ی زینب هنوز می آید
میان خنده ی اوباش مست و ولگردی
کجاست ساقی لشگر، کجاست ماه حرم
عقیله مانده بدون کفیل و همدردی
.
#راس_الحسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_س_کوفه_و_شام
از روی نیزه بر من غمگین نظاره ای
حرفی کنایه ای سخنی یا اشاره ای
پلکی بزن که حال حرم روبه راه نیست
کافی است بزم سوختگان را شراره ای
سوسو بزن به سوی من ای سوی دیده ام
در آسمان به جز تو ندارم ستاره ای
دستم نمی رسد به سر نیزه ات اگر
در دست زینب است گریبان پاره ای
یک قتلگاه رفتی و صد قتلگاه من...
گشتم به هر دیار حسین دوباره ای
چشمم کبود گشت و جدا از سرت نشد
از بحر بر کنار نگردد کناره ای
با هر تکان نیزه تکان می خورد سرت
جانا به گوش نیزه مگر گوشواره ای
پیشانی ات شکست که پیشانی ام شکست
آیینه بی خبر نشود از نظاره ای
جایش به روی صورت من درد می گرفت
میخورد تا که بر رخ تو سنگ خاره ای
بی پوشیه به پیش نگاه حرامیان
جز آستین پاره نداریم چاره ای
شاعر: #موسی_علیمرادی✍
-----------------------------
#حضرت_زینب_س_کوفه_و_شام
حال مرا بپرس از این تازییانه ها
دارم ز عشق تو به تن خود نشانه ها
بر روی نیزه قاری قرآن مادرم
پایان بده به اینهمه شک و گمانه ها
تشییع میکنند تو را سنگهای شهر
همراه نیزه ها به سر بام خانه ها
مثل زبان حرمله بددهن مرا
سوزانده است شعله سرخ زبانه ها
آیات حق کجا و شراب و قدح کجا
قرآن کجا و رقص و نوای ترانه ها
یک کاروان بریده و زنجیرها برید
جان اسیرها به لب از دانه دانه ها
منکه حریف اشک رقیه نمیشوم
باید چه داد پاسخ سیل بهانه ها
هر روز زخم تازه به روی تو میخورد
جانم به لب رسیده زدست جوانه ها
رفتی تنور خولی و رفتی به روی نی
دارم به سینه حسرت این آشیانه ها
گاهی به دست باد و گهی هم به دست شمر
خورده گره به موی سر تو ز شانه ها
بین من و تو حرف نگفته زیاد هست
خاموش گشته زمزمه عاشقانه ها
شاعر: #ابراهیم_میرزائی
@babollharam
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم