عمریست نمک گیر علی هستمُ دارم
در سفرهیِ افطاریِ خود نان نجف را
صلی الله علیک یا امیرالمومنین یا علی بن ابی طالب
#رضا_دینپرور
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
عمریست نمک گیر علی هستمُ دارم
در سفرهیِ افطاریِ خود نان نجف را
صلی الله علیک یا امیرالمومنین یا علی بن ابی طالب
#رضا_دینپرور
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شب_جمعه
#مناجات_امام_حسین
آمدم باز درِ میکده ات گریه کنان
تشنه ام، تشنه ی دیدار، سبویی برسان
اینطرف آنطرفم جان رقیه نکشان
بنده ات را به سر سفره ی زهرا بنشان
خواهشاً اشک دوچشمان مرا جاری کن
کار از کار گذشته است، خدا کاری کن
سینه ام وادی طور است و پُر از نور جلی است
تازه فهمیده ام این گریه، چه خیر العملی است
دامنِ رحمتِ تو هم ابدی، هم ازلی است
بنده ی سینه زنت، دست به دامان علی است
به سرم سایه ی ایوان و امان نجف است
دل من تنگ علی، تنگ اذان نجف است
من به هم ریخته ام کاش که درهم بخری
گذری هم که بیایم تو زمن می گذری
در شب اول قبرم، ز تو دارم اثری
آمدم تا که مرا پیش حسینت ببری
من خجالت زده تو شدم آبم نکنی
جلوی چشم علمدار، خرابم نکنی
آمدم تا که فقط دل بسپارم به حسین
بگذارید بیفتد سر و کارم به حسین
باز افتاده همه کوله و بارم به حسین
تک و تنهام، کس و کار ندارم به حسین
شب جمعه است دلم دور و بر کرببلاست
حسرت پیر غلامت، سفر کرببلاست
آن لبِ تشنه که می خواند دعا ریخت به هم
ته گودال، سری با نوک پا ریخت به هم
مادری گفت حسین و همه جا ریخت به هم
خیمه ها ریخت به هم، کرببلا ریخت به هم
کهنه ی پیرهنی داشت و صیاد کشید
سر ناموسِ حسین بن علی داد کشید
#رضا_دینپرور
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam
#شهادت_امام_صادق_ع
آسمان را کمی تکان بدهید
نیمه شب آمده اذان بدهید
لذت گریه در نماز شبِ
خودتان را به عرشیان بدهید
باهمین قدّ و قامتی که خم است
بین سجده به شهر، جان بدهید
پا شوید و کمی قدم بزنید
تا به این شعله ها امان بدهید
پا به سجاده ات گذاشته اند
جلوهء صبر را نشان بدهید
تا دخیل قنوت تان باشد
فرصتی هم به ریسمان بدهید
میشود هتک تان عذابِ علی
میخورد روضهء شما به علی
بیقرارم زحال محتضرت
از دل خون و چشمهای ترت
آن زمانی که می کشیدندت
درد آمد عیادت کمرت
شکر، وقت نفس نفس زدنت
زن و بچه نبوده دور و برت
وسط کوچه ها ترا کشته
خاطرات اسارت پدرت
گرچه شمشیر بر سرت دیدی
گذرت داده احمد از خطرت
بی عمامه صدا زدی که حسین
کاش می ماند عمامه ات به سرت
کاخ رفتی و این و آن نزدند
به لبت چوب خیزران نزدند
کاروانی در التهاب افتاد
دور دست همه طناب افتاد
سری افتاد از فراز سنان
چون عقیقی که از رکاب افتاد
آن گلویی که نصّ قرآن بود
دست آلوده ای خراب افتاد
شانه میکرد با وضو زهرا
گیسویی را که در شراب افتاد
چوب برداشت تا به لب بزند
با سکینه سپس رباب افتاد
عاقبت ماند روی آن لبِ خشک
جای چوبی که از شتاب افتاد
وای از چشم مست خیلی ها
معجر افتاد دست خیلی ها
#رضا_دینپرور
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
@babollharam