eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.3هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
91 ویدیو
568 فایل
فروشگاه باب الحرم↶ @babolharam_shop ثبت سفارش👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: ☎️ 02155970902 ☎️ 02155970903 📞09052226697 آدرس:شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی سایت فروشگاه↶ 🌐 shop.babolharam.net زیر نظر کانال متن روضه👇 @babolharam_net
مشاهده در ایتا
دانلود
شعر ولادت امام هادی علیه السلام سازگار سروش رحمت به لب منادی‌ست مـژده کـه میـلاد امام هـادی‌ست ملک وجود گلشن     چشم جواد روشن صل علی محمّد، امام هادی آمد این پسـر جواد اهل‌بیت است این ثمـر جـواد اهل‌بیت است علی، علی چارم       ابــن‌الرضـــای دوم صل علی محمّد، امام هادی آمد امشب شب شادی اهل‌بیت است ولادت هـــادی اهـــل‌بیـت اســت چشم و چراغ احمد   عزیــز سـه محمّـد صل علی محمّد، امام هادی آمد این شمـع جمع محفل اولیـاست دهــم وصــی خاتــم الانبیـاست هست همه ولایش  جـان همـه فدایش صل علی محمّد، امام هادی آمد سـروش رحمت ز خـدا رسیده نــور ولایـت همــه جــا دمیـده ملک خدا بهارش      کعبــه دل مــزارش صل علی محمّد، امام هادی آمد اگــر چـــه لیلـــۀ ولادت اوســت لطف وکرم همیشه عادت اوست امام رحمت است این  تمام حجت است این صل علی محمّد، امام هادی آمد ای دُر نــاب نـُـه یــمِ ولایــت ای یـم جـود و کـرم و عنـایت رو به سوی تو آرم  همین بود شعارم صل علی محمّد، امام هادی آمد ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
امشب بشیر از جـانب حـی تعالی آمده گویدکه یاسینی دگر از صلب طاها آمده یــا کوثـــری از دامــن ام‌ ابیهــــا آمـــده چــارم علـی در مجمع اولاد زهــرا آمـده از نسل مصباح الهدی هادی به دنیا آمده نور هدایت تافته هم در عرب هم در عجم کهف التقی،بـدرالشرف، نورالهدا، ابن‌الرضا رخ رحمـه للعالمیـن هیبت علـــی مرتضی قرآن از پـا تـا بـه سـر توحیـد از سر تا به پا هردیده بر او یک حرم هردل براو یک سامرا هـم وجـه ذات کبریـــا هـم نجل ختم‌الانبیا آیینۀ حسن قدم بگذاشت در عالم قد از آیــۀ «اللهُ نور» افکنـده گل سیمــای او نام دل‌ آرایش علــی، قلب محمّد جای او درچشم عرش کبریا پیداست جای پای او دل،حج بجـا آرد ولـی در طوف سامرای او جود و کرم،بذل وعطا،یک قطره ازدریای او عالم اگر سائل شود در پیش بذل اوست کم چشم عطا بردرگه وچشم کرم بردامنش یعقوب‌هـا بینـا شونـد از نفخـۀ پیراهنش نـور الهـی در دلش روح محمّــد در تنش قـرآن، کتـاب منقبت مداح ذات ذوالمنش شیرین دعای جامعه ازمنطق شورافکنش بیـن زیارات دگر این جامعه گشته علم باغ بهشت من بود صحن و سرای سامره مـرغ دلم دائـم زنــد پــر در هــوای سامره تا چهـره بگذارم شبی بر جای‌جای سامره سعی وصفا و مروه‌ام باشد صفای سامره ای کاش یارب میشدم عمری گدای سامرا هر چند دائم خویش را بینم کنار آن حرم ای آفتـاب شهــر دل روی جهــان‌ آرای تو ای گشته زیبایی خجل ازطلعت زیبای تو روی خدا را اهـل دل دیدند در سیمای تو نـور خـدا می‌تابد از سـرداب سامـرای تو دُر کـرامت ریختــه از لعـل گوهــر زای تو در زیر بارِ منتت پشت فلک گردیده خم تو وجـه حــی داوری یا‌بن‌الجواد ابن‌الرضا تو احمدی تـو حیدری یا‌بن‌الجواد ابن‌الرضا توجسم ایمان راسری یابن‌الجوادابن‌الرضا تو روح را بـال و پــری یا‌بن‌الجواد ابن‌الرضا از هرچه گویم برتـری یابن‌الجواد ابن‌الرضا چون می‌نگارم وصف تو در دست می‌لرزد قلم من عبد بی‌پا و سرم اما سر و سرور تویی ساحل تویـی دریا تویـی کشتی تویـی لنگــر تویی گم‌ گشتگان را تا ابد هادی تویی رهبر تویی علم وکمال وفضل راگردون تویی محورتویی لب‌ تشنگان نور را ساقی تویی ساغر تویی باشد که از لطف و عطا جامی کنی بر ما کرم تو هادی و بـا نور خود ما را هدایت می‌کنی تو دوستان خویش را مست ولایت می‌کنی در گیرودار حشر، هم از ما حمایت می‌کنی برخصم خود هم بس که آقایی عنایت میکند برما عنایت نـه! که لطف بی‌نهایت می‌کنی ای وصف تو خیرالکلام ای لطف تو خیرالنعم ای داده ذات حق تـو را بـر خلق عالم برتر جــد امــام منتظــر! بـاب امــام عسکری! جوشد ز تیغ مهدی‌ات نور عدالت‌گستری از ما سراسر تیرگی از تو همه روشنگری «میثم» کند با مدح تو پیوسته گوهر‌پروری باشد که جوشد مدح تو از خامۀ او دم‌به‌دم ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
یـا سیــدی یـا سیــدی ایها الهادی خوش آمدی خوش آمدی ایها‌الهادی تو نجل پاک مرتضایی تو دومین ابن الرضایی ابن الرضا عید میلادت مبارک ابن الرضا عید میلادت مبارک خیرالورا خیرالعباد ایهاالهادی نور دو دیدۀ جواد ایهاالهادی آینۀ حسن و جمال احمد چهارمین علی پس ازمحمّد ابن الرضا عید میلادت مبارک ابن الرضا عید میلادت مبارک مرغ دل اهـل ولا پر زند سویت بوسۀ حضرت جواد بر گل رویت تو آفتاب«سرّ من رآیی» آینــۀ جمــال کبریــایی ابن الرضا عید میلادت مبارک ابن الرضا عید میلادت مبارک به خلق وخویت صلوات یوسف‌زهرا به مـاه رویت صلــوات یوسف‌زهرا ای حرم تو کعبۀ دل ما نام خوشت چراغ محفل ما ابن الرضا عید میلادت مبارک ابن الرضا عید میلادت مبارک حسن بنازد که تویی پدرش مولا جواد بالد کـه تویی پسرش مولا تو جدِّ پاک صاحب‌‌الزمانی تو در زمین امام آسمانی ابن الرضا عید میلادت مبارک ابن الرضا عید میلادت مبارک بهشت حضرت جواد فیض دیدارت بــال و پــر فرشتگان فـرش زوارت ما همه دل بر حرم تو بستیم بندۀ جود و کرم تو هستیم ابن الرضا عید میلادت مبارک ابن الرضا عید میلادت مبارک ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
بهشت اهل ولا را ثمر مبارک باد طلوع عید بزرگ دگر مبارک باد      بر آسمـان ولایت قمر مبارک باد      محمدبن‌علی را پسر مبارک باد خدای عـزّوجـلّ را ولـی تمـاشایـی است به روی دست محمّد، علی تماشایی است سلام باد بـه ابن‌الرضـا و فـرزندش      شفای روح مسیحا ز فیض لبخندش     ندیده چشم بشر جز ائمه مانندش       سزد که مدح بگوید فقط خداوندش جمــال او همــه آیینــۀ امــام جـواد علی است این، پدر و مادرم فدایش باد سخن‌وران جهان مست یک عبارت او جحیم بـاغ چنــان گــردد از اشارت او سر سـران همـه در حلقـۀ اسـارت او  دعــای «جامعـه» زیباتـرین زیـارت او زیارتی که سزد وحی سرمدش خوانند شنـاسنـامــۀ آل محمّــدش خواننـد مهی که مهر هم از ماه عارضش خجل است      چـو آفتاب بـه دل‌های پاک مشتعل است گـل محبـت او زینــت بهشــت دل است عدو هم از کرمش شرمگین و منفعل است جهانیان همه مرهون لطف او من هم نه من گای در او شـدم که دشمن هم الا حـرم حرمِ سـامرات را زائر      بهشت، زائر صحن و سرات را زائر فرشتگان حرم باصفات را زائر جــواد مـاه رخ دلـربـات را زائـر عجب نه گر به قفس شیر وحشی‌ات شد رام مطیــع سلسلـۀ تـو اســـت گــردن ایــام تو چارمین علی از عتـرت پیامبری تو خـود امـام و امام جواد را پسری تو بـر امــام رضا نیــز پارۀ جگری        تو چون حسین چراغ هدایت بشری ائمه هادی و تو خود به کنیه‌ هادیشان بـه شـاه راه هـدایت شـدی منادیشان اگر چه بــر حرم حضـرتت جسارت شد حـریم محترمت در جهان زیارت شد نصیب شیعه در این امتحان بشارت شد نصیب دشمن تو ذلت و حقارت شد شکست شیعه محال است چون به حصنِ ولاست همیشه پــرچـم فتـح شمـا بـه دسـت خـداست تمام خلقت هستی بوَد برای شما       نهاده سربه زمین آسمان به پای شما سعـادت همه عالم بود ولای شما            بـوَد «بـکُـم فَتَـح‌الله» در ثنـای شما خدا بــرای شما خلق کرد عالم را ز خاک پـای شمـا آفریــد آدم را به غیر بـاب شما حق نیـافریده دری                         خدا پرست نـی‌ام گر زنـم در دگری نبود و نیست به جز بر درِ شما خبری            اگـر کنید بـه کـل جهانیـان نظـری قسم به هر که گذارد قدم به راه شما شونـد خلق، ابـوذر به یک نگاه شما مصیبت است اگر یک نظر به ما نکنید                          مـرا ز دامـن پر مهرتان جدا نکنید رهم دهیـد در ایـن خانه و رهـا نکنید            مرا به دوری خود دور از خدا نکنید من و جدا شدن از دامن شما هرگز طریـق دوستـی دشمـن شما هرگز حیاتِ بود و نبود از برای یک دمتان                        خـدای داده شرافت به کل عالمتان خد گواست که اوصاف ما بود کمتان            عطا کنیـد مضامین نـو به میثمتان که همچو «میثم» تمار مدحتان گوید همیشـه در همه احوال راهتان پوید ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
تو کیستی فروغ چراغ هدایتی تـو لنگر سفینۀ نـوح ولایتـی ناخوانده درس، عالمه علم عالمی مکتب نـرفته، بـحر وسیع روایتی با چادرت بـه دایرۀ حشر، سایبان بـا معجرت بـه معرکۀ صبر، رایتی بودی ز خردسالی خود یاور حسین هم خواهر حسینی و هم مادر حسین فُلک نجات را به خدا ناخدا تویی بال و پر عروج به سوی خدا تویی هم سنگر امام شهیدان قدم قدم از ابتدا تو بودی و تا انتها تویی روز جهاد همره و همگام فاطمه هنگام خطبه هم نفس مرتضی تویی ماهِ دو مهرِ فاطمه و کوکب علی آیینۀ حسین و حسن، زینب علی اعجاز کرده خالق عالم به مدح تو بگشوده لب پیمبر اکرم به مدح تو با رمز کاف و ها که به قرآن نوشته است آغاز گشته سورۀ مریم به مدح تو بعد از چهارده صده با عشق و افتخار گوید سخن هماره مُحرم به مدح تو با آنکه در فراق و غم و رنج زیستی تاریخ کوچک است بگوید تو کیستی تـا روز حشر، خون خدا را پیمبری بازآ بخوان خطابه که شمشیر حیدری هم ذوالفقار خشم علی در خطابـه‌ای هم مصحفِ مـطهرِ زهـرای اطهری عیسی اگر نظر بـه تو و مادرش کند گویـد عزیز فاطمه بالله تـو برتـری عباس اگر چه هست گرامی برادرت حاشا که بی اجازه نشیند به محضرت بر عزم و غیرت تـو خدا گفت آفرین وقتی که خلق کرد تـو را، گفت آفرین وقتی به قتلگاه گشودی زبان بـه شکر زهرا گشود لب بـه دعا، گفت آفـرین تا شد ز خطبۀ تو نفس‌ها به سینه حبس بـر نیـزه سیدالشهدا گفت آفـرین نطقت بـه کوفه معجزۀ ذوالفقار کرد بر چون تو شیر دخت، علی افتخار کرد وحی خدا بـوَد سخن دلـربای تـو انداخت نقش، بوسه محمل به پای تو تاریخ شاهد است که تا صبح روز حشر خون حسین موج زنـد در صدای تـو هر جا بـه یاد کرب و بلا خیمه می زنند آن خیمه گوشه ایست ز صحن و سرای تو بعد از حسین، فاطمه را نـورعین تـو در چشم جان ما تو حسینی،حسین تو کو مرد تـا که مثل تـو سینه سپر کند از دین حق چو فاطمه دفع خطر کند هم شیر روز باشد و هم پارسای شب شب را همه به ذکر و عبادت سحر کند از کربلا بـه کوفه و از کوفه تا به شام بـا رأس غرقِ خون بـرادر سفر کند داغ حسین اگر جگرت را کباب کـرد داغ سه‌ساله جان تو را سوخت، آب کرد ای مانده کوه درد و غمت روی شانه‌ها از کعبِ نی بـه پیکر پـاکت نشانـه‌ها داغت شراره‌ای بـه همه آشیانه‌ها ذکر تـو و حسین تو قرآنِ خانه‌ها تنها ز تـازیـانه تن تـو نشد کبود بـر قلب ماست آن اثـر تازیانه‌ها ایمان و عشق وغیرت ودین را چو آب برد دشمن تو را بـه جانب بـزم شراب بـرد از بس که داغ مانـد روی داغ بـر دلت همچون خیام کرب و بلا سوخت حاصلت در بین خنده و کف و شادی به شام بود هجده سر بـریـده در اطراف محملت روزی بـه روی دامن پـر مهر فاطمه روزی دگر بـه گوشۀ ویـرانـه منزلت در خلوت تو اشک و دعا و انـابـه بود یک شب سر بریـده چراغ خرابـه بود بر غربت تو شمع شب تار گریه کرد در لاله زار آبـله‌ات خار گریـه کرد حتی سه ساله‌ای که به ویرانه دفن شد تا صبح بـا دو دیدۀ خونبار گریه کرد آن شب که روی دامن طفلش گرفت جا رأس بریده بهر تـو بسیار گریـه کرد مانند مادرت که غریبانـه دفن شد دردانه‌ات به گوشۀ ویرانه دفن شد اشک تو سیل چشم همه خلق عالم است بـا آه تـو همیشه جهان مـاه ماتم است وقتی تو در خرابه نهی روی خود به خاک در چشم شیعه، ماه صفر هم محرم است نبوَد عجب بسوزد اگر هست و بود را تا شعله‌های دل ثمر نخل "میثم" است چشمی بده که باز بگریم برای تو آتش بزن که آب شوم در عزای تو
خرد را یافتم گفتم علی (ع) کیست بگفت آنکس که وصفش حد کس نیست علی (ع)حسینست در آئینه غیب که وصفش از زبان ما بود عیب علی (ع) ویران نشین عرش پیماست از این پایین تر از آن نیز بالاست گه از اوج فلک بر خاک بیینش گهی از خاک بر افلاک بینیش نه لوح و نه سپهر و نه قلم بود  علی (ع) عبد خدا پیش از عدم بود همه در هر زمان وصفش شنیدند  نمی دانم ورا کی آفریدند علی (ع) روشنگر پیش از زمان هاست    علی (ع) خورشید آنسوی مکان هاست علی (ع ) سری مگو در ذات معبود علی(ع ) عبدی که پیش از بود هم بود علی (ع ) چشم خدا دست خدا بود خدا داند که کی بود و کجا بود چه می گویم که میداند علی کیست ؟ علی(ع )اعجوبه ای در ملک هستی است علی (ع ) با آن که از هر اوج بالاست بهر کس بنگری گوید وی از ماست علی(ع )   با حق و حق با او چو پرگار یدور الحق علیه حیثما دار علی (ع ) ماهی که در هر دل درخشید بیک شب در چهل منزل درخشید علی (ع ) هم حق بود هم محور حق گواهی می دهد پیغمبر حق علی (ع ) آه دل بشکسته دل هاست علی (ع ) فریاد از عصیان خجل هاست علی (ع ) شمعی که عمری بی صدا سوخت چراغ عدل را در عالم افروخت که غیر از او بقاتل شیر بخشید ؟ که جز او خصم را شمشیر بخشید ؟ شب معراج نشنیدی که احمد در آن خلوت سرای حی سرمد بهر جانب که چشم خویش بگشود علی (ع ) بود و علی (ع ) بود و علی(ع )  بود گهی بالا نشین بزم دادار گهی ویرانه را شمع شب تار چنان با مستمندی می شدی دوست که میپنداشتند این مقتدا اوست سراپا اشک بود و خنده می نشاط کودکی را زنده می کرد بیابان را چنان از اشک پوشید    که هر نخلی ز چشمش آب نوشید علی (ع ) ای سر نامعلوم هستی علی (ع ) ای اولین مظلوم هستی علی (ع ) ای ناشناس آفرینش علی (ع ) ای انبیاء را از تو بینش قلم لرزان زبان قاصر سخن پست تهی دستم تهی دستم تهی دستم چه گویم تا نریزد آبرویم تو خود گو کیستی تا من بگویم تو ابر فیض و ما دشت کویریم تو فریاد رهائی ما اسیریم تو شاه هر دو عالم ما گدائیم تو دست حق و ما بی دست و پائیم شجاعت تکیه بر تیغ تو داده جوانمردی به پایت ایستاده ادب تعظیم برده بوذرت را شرف بوسیده دست قنبرت را بزرگی بنده کوچکتر تواست بلندی خاک مقداد در تو است بلاغت را سخن های تو فصاحت تکیه بر تیغ تو  داده ولایت آب از جوی تو خورده محبت میوه از باغ تو برده عبادت بوسه زن بر بوریایت شهادت خاک محراب دعایت تو حقی و حقیقت را زعیمی طریقت را صراط المستقیمی تو از صبح ازل با حق نشستی تو تا شام ابد هستی و هستی تو ممدوح خدا در هل اتائی تو مصداق نزول انمائی تو در از قلعه خیبر گرفتی تو جا بر دوش پیغمبر (ص) گرفتی الا رنج دو عالم را خریده الا فریادهایت ناشنیده الا ای از رعیت دیده آزار سخن با چاه گفته در شب تار غمت را از شرار آه پرسم روم در کوفه و از چاه پرسم الا چاهی که رازت در درون خفت بگو شبها علی (ع) با تو چه میگفت چرا راز علی (ع) در دل نهفتی چرا خاموش ماندی و نگفتی کدامین گنج در گنجینه داری برون ریز آنچه را در سینه داری بگو تا باز دانش جان بگیرد بگو تا تیرگی پایان بگیرد بگو تا نور از عالم برآید شرار از (سینه) میثم برآید  
پیمبران همه از جای خود قیام کنید نماز رو بـه سوی مسجدالحـرام کنید ز نـام نامــیِ پیغمبــر احتـرام کنید می طهور به دست خدا به جام کنید سپس به غار حرا رفته، ازدحام کنید ز جان و دل به رسول خدا سلام کنید شب امید شمـا و شب نویـد شماست ادب کنید که عید خدا و عید شماست **** پیــام فتــح و نویــد ظفــر مبارک باد دعــای عمــر شمــا را اثــر مبارک باد خجسته عیـد بشـر بــر بشـر مبارک باد تمام شـد شـب هجـران سحر مبارک باد خجستـه بــعثت پیغامبــر مبــارک باد به جن و انس و ملک، این خبر مبارک باد خبر دهید که عید اخوّت آمده است خزان گذشت، بهار نبوّت آمده است **** خبر دهید امم را که فتح باب شماست خبر دهید که پایان اضطـراب شماست خبر دهید که آغــاز انقـلاب شماست خبر دهید که توفیق بی‌حساب شماست خبر دهید که اسلام دین ناب شماست خبر دهید کتـاب خـدا کتاب شماست خبر دهید که ختم رسل بشیر شماست خبر دهید که مـولا علی امیر شماست **** خبر دهید که «اقرء» بـه مکه نازل شد خبر دهید که «اضرب» شعارِ باطل شد خبر دهید که قانـون عدل، کامل شد خبر دهید که قرآن چراغ محفل شد خبر دهید: مریدان! مراد حـاصل شد نــزول ســورۀ «یـا ایّها المزمّل» شد رسد زکوه و در و دشت و سنگ و نخل و گیاه صــدای زمزمـۀ لا الــه الا الله **** بخــوان محمّـد! آوای تــو صــدای خداست بخوان کــه هـر چـه بخوانی، پیام آخرِ ماست بخوان‌بخوان که هماهنگ با تو ارض و سماست بخوان بخوان که از اوّل بشر تو را می‌خواست قیـام کـن کـه قیــامت قیــامتِ کبــراست قیام کــن کــه کنـد عدل با تو قامت راست تو را دهند ندا راهیـان وادی نـور تو را زنند صدا دختران زنده به گور تو منجـی همـه بـا انقراض دنیایی تو بـا فـروغ خداییـت عالـم‌آرایـی تو تا قیــام قیـامت، پیمبــرِ مایی تو یار خلق به دنیایی و بـه عقبایی تو رهبر همگانـی، اگر چـه تنهایی تو در تمـام ملل، مـاه انجمن‌هایی بخوان که قدر و مقام و جلالتت دادیم رُسـل نیامده، حکم رسـالتت دادیم **** محمّد ای به تو از ذات پـاک حیِّ ودود همـاره بــاد سـلام و همـاره بـاد درود خدای بود و تو بودی، جهان نبـود نبود عدم به میمنت خلقت تـو یـافت وجود خدا به نور تو از روی خویش پرده گشود بشر به یمن تو بر خاک، روی طاعت سود جزیرۀالعرب از نظم تو گرفت نظام جمال تـوست چراغ تجلّیِ اسلام پیمبـران عظمـت یافتنــد بـا نامت دمیده در همه عـالم فروغ اسـلامت رسید سنگ ملامت ز هر در و بامت زدند طعنه و دادند سخت دشنامت زهی مکارم اخلاق و لطف و اکرامت نگشت تلخ ز بیداد دشمنان کامت اگر چه سنگ عدو گشت پاسخ سخنت زدی تبسم و خون بود جاری از دهنت **** چهارده صده روشن چراغ حکمت توست چهارده صده قـرآن پیـام وحـدت توست چهارده صده جاری بحـار رحـمت توست چهارده صده پاینــده نـام امّـت تـوست چهارده صده بر کف لوای عتـرت توست چهارده صده بر امّت ایـن وصیّت توست که ای تمامی امـت منـم پیمبرتان منم پیمبر و مولا علی است رهبرتان **** علی وصی مـن است و علـی ولـی خداست علی ســراج منیــر و علــی چراغ هداست علی رکوع و سجود و علی سـلام و دعاست علی است با حق و حق در پی علی پویاست علی حقیقت حـق، حـق بـدون او تنهاست علی، علی، علـی آری علـی امــام شماست بنای دین بقایش که هست عالمگیر یکـی ز غار حرا دیگری بود ز غدیر **** یقین کنید که مشکل‌گشا علی است علی! یقین کنید که دست خدا علی است علی! یقین کنید فقـط مقتــدا علی است علی! یقین کنید که شمس‌الضحا علی است علی! یقین کنید که صاحب لوا علی است علی! یقین کنید امــام شمـا علـی اسـت علی! قسم به ذات خدایی کز اوست هرچه که هست یقین کنید کـه اسـلام بــی‌علی کفــر است **** حقیقتی است که کتمان آن بـوَد تـکفیر قسم بــه آل محمّــد، بـه آیــۀ تطـهیر قسم بـه آنچـه قلـم کـرده از ازل تحـریر کـه دســت قـدرت پـروردگار حـیِّ قدیر شناسنامـۀ مــا را زده اسـت مهــر غدیر علی همان شب بعثت به خلق گشت امیر قسم بـه ذات خـداوندگار لم یزلـی تمام دین محمّد علی، علی‌ست، علی(ع)
اگرعبدگنه کارم تورادارم چه غم دارم اگرمرغ گرفتارم تورادارم چه غم دارم اگرآلوده وپستم وگرخالی بوددستم وگرسنگین بودبارم تورادارم چه غم دارم اگرآتش برافروزی تن وجان مراسوزی چه باک ازشعلۀ نارم تورادارم چه غم دارم هم ازلطفت بودهستم هم ازجام توسرمستم هم ازشوق توسرشارم تورادارم چه غم دارم چه درصحراچه دردریاچه درپایین چه دربالا به هرجانب که روآرم تورادارم چه غم دارم کیم من عبدشرمنده سیه روی وسرافکنده که بااین جرم بسیارم تورادارم چه غم دارم تهی ازبرگ وازبارم میان لاله هاخارم نباشدکس خریدارم تورادارم چه غم دارم قرارمن شکیب من طبیب من حبیب من دوایم ده که بیمارم تورادارم چه غم دارم توستّارالعیوب ستی توغفّارالذّنوب ستی الاستّاروغفّارم تورادارم چه غم دارم سیه رویم سیه بختم بدین پروندۀ سختم بدین اشکی که میبارم تورادارم چه غم دارم نه آبی درسبودارم نه نائی درگلودارم نه برروآبرودارم تورادارم چه غم دارم منم"میثم"که پیوسته به احسان تودل بسته به غیرازتوکه رادارم تورادارم چه غم دارم