4_5861764485043194592.MP3
22.28M
خیمه به خیمه....
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
🎤حاج حسن جمالی(مشهد)
#نذر_شهادت_امام_رضا_ع
◾️رباعی اول
در بينِ كويرِ دل عجب طوفانی ست
از شوقِ تو دیده های ما بارانی ست
دلتنگِ فراق و منتظر بهرِ وصال
چون چاره ی دردِ ما حرم درمانی ست!
◾️رباعی دوم
قربانِ ضریح و پنجره فولادت
آرامشِ ماست صحنِ گوهرشادت
خواندی و دوباره آمدیم آقا جان
معلومه كه ما نرفتهایم از یادت!
◾️رباعی سوم
من آمده ام حضرتِ خورشید سلام
در محضرِ تو ای گلِ توحید سلام
لبخند ضریحِ تو مرا درمان است
با حالِ خراب و پُر ز امید سلام!
◾️رباعی چهارم
از درد پُرم ،دل نگران و خسته
در باغِ حرم لب به دعا آهسته
از دل گره ای زدم به زلفِ ضریحت
تا بند زنی به این دلِ بشکسته!
◾️رباعی پنجم
آن لحظه اگر بهانه می گیرد دل
پروازِ کبوترانه می گیرد دل
از رافتِ چشمانِ تو در صحنِ حرم_
هی وعده ی آب و دانه می گیرد دل!
◾️رباعی ششم
پَر میکشد این دل به هوای حرَمت
دستانِ تهیِ من و لطف و کرمت
گر گوشه نگاهی به منِ خسته کنی
زر می شوم از ذره ی خاکِ قدمت!
◾️رباعی هفتم
من آمده ام که سر به راهم بکنی
با دیده ی لطفِ خود نگاهم بکنی
هر بار پناه دادی بی آنکه نگاه_
بر دفترِ پُر جرم و گناهم بکنی!
◾️رباعی هشتم
از بس به شما عشق و ارادت دارم
از خاکِ رَهت دخیلِ حاجت دارم
دیدی چه کبوترانه می آیم من
چون سخت به آب و دانه عادت دارم!
◾️رباعی نهم
من تجربه کردم همه احسانت را
آن زمزمِ قطره های بارانت را
اینها همه از عنایتِ فاطمه(س)است
بر دست گدا سپرده دامانت را!
◾️رباعی دهم
ای کاش نظر کرده ی قرآن باشم
راویِ حدیثِ سبزِ جانان باشم
این نذرِ من است تا نفس می آید
يک عبدِ مطيع راه سلطان باشم!
◾️رباعی یازدهم
این آتشِ جانِ من و این حسِ غریب
این قلبِ خزانِ من و این حسِ غریب
ای حضرتِ خورشید تو که آگاهی از_
این دردِ نهانِ من و این حسِ غریب!
◾️رباعی دوازدهم
از فرط گناه بارِ غم آوردم
ناچار پناه بر حرم آوردم
آنجا كه به كاه كوه را ميبخشند
بيچاره منم كه باز كم آوردم!
#هستی_محرابی
#امام_رضا #مرثیه_امام_رضا
آخر ماه صفر، اول ماتم شده است
دیدهها پر گهر و سینه پر از غم شده است
آه ای ماه، که داری به رخت گرد ملال!
خون دل خوردن خورشید، مسلّم شده است
آخر ای ماه سفر کرده که سی روزه شدی
رنگ رخسار تو، همرنگ محرّم شده است
عرشیان، منتظر واقعهای جانسوزند
چشم قدسی نفسان، چشمهٔ زمزم شده است
شب تودیع پیمبر، شهدا میگفتند:
آه از این صبح قیامت، که مجسم شده است
تا که بر چیده شد از روی زمین سایهٔ وحی
آسمان، ابری و آشفته و درهم شده است
مجتبی گلشنی از لاله به لب، کرد وداع
داغ او، داغ دل عالم و آدم شده است
باغ، لبریز شد از زمزمهٔ یاس کبود
لاله، دل تنگتر از حجلهٔ ماتم شده است
میهمانی، که خراسان شد از او باغ بهشت
میزبان غم او عیسی مریم شده است
از همان روز، که زد سکّه به نامش در طوس
شب، پی کشتن خورشید مصمم شده است
تا بسوزد دل ذریهٔ زهرای بتول
زهر در ساغر انگور فراهم شده است
راستی تا بزند بوسه بر ایوان طلا
کمر چرخ به تعظیم شما خم شده است
پایتخت دل صاحبنظران است اینجا
مشهد انگشتنمای همه عالم شده است
گر چه بسیار خطا دیدهای از ما، اما
سایهٔ مهر تو، کی از سرِ ما کم شده است؟
گر چه من ذرّهٔ ناقابلم ای شمس شموس!
باز پیوند من و عشق تو محکم شده است
🔸شاعر:
#استاد_محمد_جواد_غفورزاده
___________________
#امام_رضا #مرثیه_امام_رضا
دم به دم تا همیشه قلب پدر
با نفسهای تو هماهنگ است
روز و شب قاصدک خبر میداد
دل بابا برای تو تنگ است
تو تمام وجود بابایی
او ولی از وجود خود دور است
بیتو هر لحظه قطره در قطره
اشک او دانههای انگور است
چه فراقی خدا! که از وصفش
دل واژه، دل قلم خون است
لحظه لحظه نفس نفس بیتو
دم او زهر و بازدم خون است
مینویسم ولی نمیدانم
پای این روضه تا کجا بکشد
مینویسم ولی خدا نکند
پدرت روی سر عبا بکشد
مو به مو مثل شام گیسویت
چلهی تاک هم پریشان است
اشک تو روی جسم او یعنی
غسل باران به دست باران است
پیکرش غرق گل شد اما باز
گریه کردی دلت کجاها رفت
لحظهای چشم بستی و دیدی
تیغ و شمشیر و نیزه بالا رفت
روضهخوان پدر شدی آن دم
یک طرف قلب خیمهها میسوخت
آن طرف روی نیزهها دیدی
سر خورشیدِ کربلا میسوخت
بیگمان موقع کفن کردن
بین دستان تو کفن لرزید
چه کشیدهست آن امامی که
عشق را بین بوریا پیچید
🔸شاعر:
#سیدحمیدرضا_برقعی
_______________________
#امام_رضا #مرثیه_امام_رضا
وقتی که قال در حرمت حال می شود
دست دعا به شانه ی من بال می شود
در این همه مریض یکی را شفا مده
تقصیر توست این همه جنجال می شود
بر راه زائران تو کردیم گریه ها
این آبروی ماست که پامال می شود
از توبه در حریم تو ما هم ملک شدیم
آدم در این محیط سبک بال می شود
این نامه نیست بر پر و بال کبوتران
خون دل است سوی تو ارسال می شود
آباد شد کسی که ز گریه خراب شد
خوشحال آنکه پیش تو بد حال می شود
هر کس نمی رسد به در آفتاب او
معنی اگر چه نیز بود کال می شود
🔸شاعر:
#محمد_سهرابی
_______________________
#امام_رضا #مرثیه_امام_رضا
من دست خالی آمدم ، دست من و دامان تو
سرتا به پا درد و غمم، درد من و درمان تو
تو هر چه خوبی من بدم ، بیهوده بر هر در زدم
آخر به این در آمدم ،باشم کنار خوان تو
از هر دری من رانده ام ، من رانده ی وامانده ام
یا خوانده یا نا خوانده ام ،اکنون منم مهمان تو
پای من از ره خسته شد، بال و پرم بشکسته شد
هر در به رویم بسته شد، جز درگه احسان تو
گفتم منم در می زنم ،گفتی به تو سر می زنم
من هم مکرر می زنم ،کو عهد و کو پیمان تو؟
سوی تو رو آورده ام، ای خم سبو آورده ام
من آبرو آورده ام، کو لطف بی پایان تو؟
حال من گوشه نشین، با گوشه ی چشمی ببین
جز سایه ی پر مهرتان، جایی ندارم جان تو
من خدمتی ننموده ام، دانم بسی آلوده ام
اما به عمری بوده ام، چون خار در بستان تو
🔸شاعر:
#استاد_علی_انسانی
_______________________
﷽
#امام_رضا_ع
#زمینه🎙
بعد دوماهِ غم
بعد دو ماه عزا
آوردم دل ، شکستمو ، پیشت امام رضا
من تو این دو ماه، فهمیدم
شور گریه هام، شیرینه
وقتی که چشام ،میباره
مادرت من و، میبینه
کم گریه کردم ولی ازم بگذر
دریابم آقا تو این شب آخر
تورو جون زهرا ، تورو جون حیدر
آقا جانم یا امام رضا جانم
------------
یادمه تو حرم
میون ازدحام
پا ایوون طلات یکی میگفت من کربلا میخوام
پای پنجره فولادت
چشم زائرات گریونه
اونکه که اربعین راهی شد
کربلاش و بت مدیونه
توو صحنت دردای ما دوا میشه
ذکر رو لبها رضا رضا میشه
با نگاهت آقا، گره ها وا میشه
آقا جانم یا امام رضا جانم
✍محمد_جواد_صادقی
یوسف_زندیه
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
#شعر_سبک_مرثیه_مداحی
#شهادت_امام_رضا_علیه_السلام
#زمینه
.
کجاست صاحب عزا صاحب الزمان امشب
#امام_رضا_علیه_السلام
گرفته است دلم مثل آسمان امشب
دوباره حرف فراق است در میان امشب
به پای ثانیه ها چنگ می زنم اما
چرا نمی گذرد کندتر زمان امشب
فدای سینه زن خسته ای که بعد دو ماه
گرفته کنج حسینیه آشیان امشب
یکی برای خود آرام روضه می خواند
زبان گرفته یکی هم "حسین جان" امشب
مدینه، کرب و بلا، سامرا، نجف، مشهد
کجاست صاحب عزا صاحب الزمان امشب
بیا بخاطر این اشک، این لباس سیاه
دمی کنار عزادارها بمان امشب
نخواهم اجر، ولی از تو خواهشی دارم
بیا به مجلس ما روضه ای بخوان امشب
پس از دو ماه چه اجریست بهتر از اینکه
در آستان رضاییم میهمان امشب
چه سفره ای شود آن سفره ای که جمع شود
به دست بخشش آقای مهربان امشب
#شهادت_امام_رضا #علیه_السلام
#امام_زمان #عجل_الله_تعالی_فرجه_شریف
#وداع_با_محرم_وصفر
#محمدعلي_بيابانی
.
هدیه به امام رضا صلوات
شور احساسی امام رضا
فقیرم اقا
شعرو سبک رضا نصابی
به نفس کربلایی محمود عیدانیان
فقیرم اقا
افتاده سمت تو ببین مسیرم اقا
دست خالی از پیشه تو نمیرم اقا
حاجتم و از تو فقط میگیرم اقا
ضامن اهو
خسته از این زمونه و از این هیاهو
رونده شدم از همه جا به تو زدم رو
می شه که ضامنم بشی ضامن اهو
ضامن اهو. ضامن اهو. ضامن اهو
کبوترم من
تا اسمون مشهد تو میپرم من
اروم میشم تا که میام توی حرم من
حرف می زنم با تو با چشمای ترم من
ای کس وکارم
خدارو شکر امام رضا که تورو دارم
جز توکس دیگه روکه اقا ندارم
خبر داری از حالم و از دل زارم
4_5954261162722856816.mp3
1.25M
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
4_5996797775793095842.mp3
2.89M
🏴سبک واحد سنگین شهادت آقا علی ابن موسی الرضا علیه آلاف و التحیة و الثناء و آقا امام حسین علیه السلام
#واحد_امام_رضا_ع
#آه_ای_غریب
🏴بند اول
آه ای غریب ارض طوس،جانم رضا جانم رضا
مولای یا شمس الشموس،جانم رضا جانم رضا
ای کشته ی زهر جفا،جانم رضا جانم رضا
بضعه ی ختم الانبیا،جانم رضا جانم رضا
از جام زهر دشمنت/نوشیدی افتادی ز پا
آن لحظه های آخرت/کردی جوادت را صدا
شد پاره پاره جگرت
افتادی یاد مادرت
شد خاک غربت بسترت
《جانم رضا جانم رضا》
🏴بند دوم
آه از لبانت خون چکید،واویلتا واویلتا
روی لبت جانت رسید،واویلتا واویلتا
پا میکشیدی بر زمین،واویلتا واویلتا
شدی شهید راه دین،واویلتا واویلتا
خواهر نبود دور و برت/نشد جدا از تن سرت
نرفت به زیر سم اسب/پیکر پاک و اطهرت
غارت نشد انگشترت
نرفت اسیری خواهرت
نخورده سیلی دخترت
《جانم رضا جانم رضا》
🏴بند سوم
آه ای بریده حنجر ای،جانم حسین جانم حسین
آه ای غریب مادر ای،جانم حسین جانم حسین
آه ای ذبیح کربلا،جانم حسین جانم حسین
قرآن روی نیزه ها،جانم حسین جانم حسین
جانا خودت دستم بگیر/ارباب من ای بی نظیر
بودم عزادارت دو ماه/جان رقیه ات بپذیر
ای روح و ریحانم حسین
ای دین و ایمانم حسین
ای بهتر از جانم حسین
《جانم حسین جانم حسین》
🎤با نوای زیبای حاج غلامحسین مردانی
🎪حسینیه محترم قتلگاه تهران
✍️🎵کربلایی امیرحسین سلطانی
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
حضرت سکینه(سلام الله علیها)
مدح🎙
مرثیه🎤
تو کیستی؟ چراغ بهشت مدینه ای
آیینه دار حُسن حسینی، سکینه ای
باید به رتبه زینب ثانی بخوانمت
چون عمه ات به صبر نداری قرینه ای
در آسمان صبر فروزنده کوکبی
بین تمامی اُسرار رکن زینبی
دشمن ذلیل عزّو وقار سکینه است
فریاد کربلای حسینی به سینه است
در مکتب مجاهدت و صبر و ابتلا
ایثار و استقامت و ایمان گزینه است
هر چند درد و رنج اسارت کشیده ای
تو خصم را به بند حقارت کشیده ای
روی تو آفتاب تماشای باب بود
آئینه ی تمام نمای رباب بود
در منطق تو معجزه ی نطق مرتضی
پیغام تو حیا و عفاف و حجاب بود
از سنگ و تازیانه که در شِکوه نیستی
در قتلگه ز بردن چادر گریستی
در مجلس یزید که قلبت کباب بود
دیدی میان طشت طلا آفتاب بود
نامحرمت به دور و غمت بی حساب بود
بر چهره آستین و دو دستت حجاب بود
فریاد و آه و اشک و غم از گریه ی تو سوخت
حتی دل یزید هم از گریه ی تو سوخت
گاهی صدای گریه ی اصغر شنیده ای
گه ناله در شهادت اکبر کشیده ای
گاهی به روی خار مغیلان دویده ای
گه حنجر بریده به گودال دیده ای
در هر بلیّه حمد الاهیت بر لب است
الحق تو را مقاومت و صبر زینب است
ای یادگار فاطمه ای دختر حسین
همگام زینبینی و هم سنگر حسین
در راه شام راهنمایت سر پدر
منزل به منزلی تو پیام آور حسین
هر خانه ای که هست رباب و سکینه اش
باشد صفای روضه ی شهر مدینه اش
تو مصحف حسین و بهشت است دامنت
بر صفحه ی جمال فروزنده احسنَت
پامال حرمتت شده از جور دشمنان
با تازیانه آیه نوشتند بر تنت
تو راز ناشنیده ز بابا شنیده ای
تو قاصد پیام گلوی بریده ای
ای پاکی و عفاف و حیا شرمسار تو
دشمن حقیر منزلت و اقتدار تو
پیوسته باد باغ شهادت بهار تو
تا روز حشر گریه ی “میثم” نثار تو
قلب حسین و چشم و چراغ مدینه ای
سرتا قدم جلال و وقار و سکینه ای
✍حاج غلامرضا سازگار
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
#شعر_سبک_مرثیه_مداحی
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
#مدح
#روضه_حضرت_سکینه
💠 اشعار شهادت حضرت سکینه
شاهان جهان واله و حيران سکینه
هستندگدایی به سره خوان سکینه
❤️
او دخترک ناز حسین است بدانید
جبريل شده خادم و دربان سکینه
❤️
ملک و ملك و عالم و آدم همه یکسر
هستند همه ريزه خور خوان سکینه
❤️
دانی زچه مشكلت شودحل به جهانی
دست طلب انداز به دامان سکینه
❤️
یکسر همه ی جن و ملك ، عالم و آدم
باشند سر سفره احسان سکینه
❤️
او دخت حسین است نگر حشمت و جاهش
اینگونه نگر مرتبت و شان سکینه
❤️
هرشب زغم هجر پدرگشت پريشان
عالم شده امروز پريشان سکینه
❤️
اوکنده ز بن كاخ پرازظلم وستم را
(مجنون) بنگر بردل سوزان سکینه
-حاج آرمین غلامی
#روضه_حضرت_سکینه
شهادت حضرت سکینه (س)
این پارگی پیروهنم خنده دار نیست
عمرسکینه بعده پدر پایدار نـیست
😭
سرهابه نیزه ها و میان کوچه ی شهر
با تازیان زدن به زنان افـتخار نیسـت
😭
بابا تن سکینه ی تو غرق تاول است
سر می دهد به راه خدا، این شعار نیست
😭
ازبام خانه برسره ما سنگ می زدند
بابا کسی به درد دل ما قرار نیست
😭
زن های کوفه ازچه مرا هول میزنند
دیگر به قوم کوفه پدر اعتبار نیست
😭
دیدم به طـعنه های وقـیح کوفه وشام
بدتر ز خنده های بد نیزه دار نیست
😭
بابا سکینه ات به هوای تو پرزده
عمرش به سر رسید و دلش راقرار نیست
-حاج آرمین غلامی
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#حضرت_محسن_بن_علی_ع_شهادت
نرفته غربتش از یاد، یا رسول الله
ز داغ فاطمه فریاد، یا رسول الله
به ضربه ای درِ آتش گرفته با مسمار
به روی دخترت افتاد یارسول الله
*
چه شد که حُرمت این بیت، در مدینه شکست؟!
درِ حریمِ الهی به خشم و کینه شکست
چه شد وصیتِ بر دوستی به اهل کسا؟!
سه روز بعد شما استخوان سینه شکست
*
پیام غربت او شد به عاشقان ابلاغ
که پر کشید پرستو نیامده از باغ
شکست شاخه و افتاد سِرّ مُستَودع
نشست فاطمه بر خاک، آه از این داغ
*
برای دفن، تنش دستِ خادمه مانده
به گاهواره ی او خیره فاطمه مانده
می آید آخرِ سر روز دادخواهیِ او
به روز حشر نخستین محاکمه مانده
*
ندید چشم فلک رحمت نگاهش را
ندید چهره ی معصوم و بی گناهش را
اگرچه منزلتش هم طراز معصوم است
هنوز شیعه نفهمیده جایگاهش را
*
دل امام زمان در مصیبتش خون است
هر آن که حرمت او را شکست ملعون است
تن مطهر این میوه ی بَنِی الزَّهرا
در آستانه ی بیت بتول مدفون است
شاعر: #محمدجواد_شیرازی
#زبانحال_حضرت_زهرا (س)
#هجوم_به_بیت_وحی
نمیدانم چرا امشب، به سر خوف و خطر دارم
چه خواهد بر سرم آید، که من از آن حذر دارم
من از این حسِ غم امّا، ز عمقِ جان پریشانم
گمانم تیغِ ظالم را، من امشب پشتِ در دارم
خداوندا امانم ده، مرا از چنگِ بدخواهان
چه مکری گو عدو دارد، که من از آن خبر دارم
الها تو به جانم ده، فقط صبر و شکیبایی
تو میدانی که امشب من، دلی پُر از شرر دارم
عدو در پشتِ در آمد، ولیکن من هراسانم
بسویش می روم امٌا، قدم آهسته تر دارم
نمیدانم چرا دشمن، به پشتِ در کمین آمد
مگر دردم نمی داند، که من داغِ پدر دارم؟
چنان با ضربِ پا کوبیده او در را به پهلویم
گلِ نشکفته محسن را، به خونم غوطه ور دارم
به پهلو می فشارد در، به سینه می گدازد میخ
چه سازم بیتِ بابا را، در آتش شعله ور دارم
پدر جان دخترت زهرا، میانِ درب و دیوار است
که یک دستم به پهلو و، یکی را بر کمر دارم
چنان شیون کنان زینب، پی ام می آمد و میگفت
مزن ظالم تو مادر را، چو حیدر من پدر دارم
چگونه کنده ام آخر، ز سینه میخِ سوزان را
که روی سینه ام حتی، نشان از میخِ در دارم
مرا با چادرِ خونین، به مسجد می برند امٌا
دو دستِ بسته حیدر را، فقط در پشتِ سر دارم
پدر جان سیرم از دنیا، بگو کی وقتِ دیدار است؟
ز بعدِ رفتنت من هم دگر عزمِ سفر دارم
خَلاصم کن از این دنیا، که گشه طاقتم تاریک
مناجاتِ شبانگاهان، توسل بر سحر دارم
من از داغِ فراقِ تو، فقط در بیت الاحزانم
که بی تو آخر ای بابا، بسی خونین جگر دارم
چه دیدم پشت در بابا، چه محنتها کشیدم من
که من از گفتنِ آنها، دگر صرفِ نظر دارم!
اجرا : #کربلایی_مجید_منصوری
#هستی_محرابی
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_سکینه_س_مدح_و_مرثیه
#علی_سپهری
#محمدجواد_شیرازی
شب ما را سحر نمی آید
خواب، در چشمِ تر نمی آید
مدحش از من که بر نمی آید
چون سکینه دگر نمی آید
دختر شاه...گوهر نایاب
بی قرینه... درست مثل رباب
روضه می خواند، روضه با احساس
روضه اش داشت عطر و بوی یاس
شرم یک مرد... روضه ای حساس
وای از مشک پاره ی عباس
روضه ی دست و چشم و مشک عمو
روضه ی قطره قطره اشک عمو
روضه خوان چشم های خود را بست
مادرش دست خود زند بر دست
رأس اصغر به روی نیزه نشست
پای نیزه قد سکینه شکست
به خدا خواهر است حق دارد
خواهر اصغر است حق دارد
بر سر ناقه خواند نافله را
دور ناقه شنید هلهله را
چه کند خنده های حرمله را
چشم دشمن به سوی قافله را
مثل یک مرد... مثل عمه ی خود
صبر می کرد... مثل عمه ی خود
قلبش از غصه ها کباب شد و
بعد سقا فقط عذاب شد و
مثل او از خجالت آب شد و
وارد مجلس شراب شد و
خیزرانِ یزید پیرش کرد
حرف مردی پلید پیرش کرد
دختر بی قرینه ی پدرش
روضه خوان مدینه ی پدرش
همه جا شد سکینه ی پدرش
یادش افتاده سینه ی پدرش
زیر پای سوارها افتاد
روی گل، ردِ خارها افتاد
یادش افتاد آه آهِ حسین
غرق در خون همه سپاه حسین
بود یک نیزه تکیه گاه حسین
داد می زد که قتلگاهِ حسین...
...پر شد از خونِ زخم های تنش
پر شد از تیر و نیزه ها بدنش
وسط حجره ی محقر خود
با دل خون میان بستر خود
باز در لحظه های آخر خود
یادش افتاد داغِ خواهر خود
کنج ویرانه خواهرش جان داد
سر بابا برابرش... جان داد
هدایت شده از کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
#حضرت_سکینه__س__روضه
اگر خواهی پدر بینی وفای دختر خود را
نگه کن زیر پای اسب و بالا کن سر خود را
نهان از چشم طفلان آمدم دارم تمنّایی
که در آغوش گیری بار دیگر دختر خود را
نرفتی تا به پُشتِ ابرِ سنگ و خنجر و پیکان
به روی دامنت ای ماه بنشان اختر خود را
فروشد ناز اگر طفلی خریدارش پدر باشد
بزرگی کن، ببوس این دختر کوچکتر خود را
لبم از تشنگی خشک است و جوهر در صدایم نیست
برو در نهر علقم، کن خبر آبآور خود را
ز دورادور، میدیدم گلویت عمه میبوسید
مگر آماده کردی بهر خنجر، حنجر خود را
به همراه مسافر آب میپاشند و ناچارم
به دنبال تو ریزم اشک چشمان تر خود را
کنار گاهواره رفتم و دیدم که اصغر نیست
چرا با خود نیاوردی، چه کردی اصغر خود را؟
علی انسانی
حضرت سکینه (س)
روضه
هدایت شده از سبک و شعر کربلایی سعید صادقی
#حضرت_سکینه_زمینه
#زمینه
منم باقي مانده ء صحراي غمها
به ديدارت مي آيم اي تشنه بابا
من از باغت جاماندم
پس از تو اشك افشاندم
مصيبت ها مي خواندم
واويلا
.........
به همراه خواهرت آمدم گودال
لگد خوردم با چكمه من رفتم از حال
تنت را بي سر ديدم
زدم بر سر لرزيدم
گلويت را بوسيدم
واويلا
........
بهارم شد يكباره فصل پاييزي
اشاره شد بر من با قصد كنيزي
تو در طشت و من سويت
نظر كردم بر رويت
پر از خون بود گيسويت
واويلا
#مجتبی_صمدی_شهاب
◾️ نوحه شهادت امام عسگري(ع)◾️
اثر حاج مجتبي صمدي شهاب
غريبانه ميروم از دار دنيا
بيا مهدي اي نور ديده ء بابا
تو اي نورچشمانم
بببين چشم گريانم
رسيده بر لب جانم
واويلا
ترك خورده از زهركينه لبهايم
جوان مرده ميروم مثل زهرايم
دم آخر اي دلبر
تسلاي اين مضطر
بخوان روضه از مادر
واويلا
بيار آب و يادي كن از تشنه كامان
بياد آن گودال و شاه مظلومان
به موج خون غوغا شد
زخون مقتل دريا شد
سر نعشش دعوا شد
واويلا
يل خيبر تنها و بي سپر مانده
بيا مهدي كه زهرا پشت در مانده
به اين در آذر افتاد
كه زهرا با سر افتاد
روي جسمش در افتاد
واويلا.
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_حسن_عسکری_ع_شهادت
#محسن_ناصحی
دل ساخته یک مدینه با سامرّا
از بین بقیع رفته تا سامرّا
یک صحن به نام عسکری بین بقیع
یک صحن به نام مجتبی سامرّا
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_حسن_عسکری_ع_شهادت
#محسن_ناصحی
یک عمر گرفتار مصائب بودی
محصور به کینه ی اجانب بودی
با این همه از تو بیشتر ترسیدند
آخر پدر امام غائب بودی
ای عزیز دل زهرا پسرم مهدی جان
سوخت از زهر هلاهل جگرم مهدی جان
دوست دارم که به دامان محبت بنهی
از ره مهر و محبّت تو سرم مهدی جان
معتصم داد به من زهر که با خوردن آن
شمع سان سوخت ز پا تا به سرم مهدی جان
موقع دادن جان از اثر زهر جفا
روز شد تیره به پیش نظرم مهدی جان
ز آتش زهر جفا گر چه به خود می پیچم
یاد آن سینه و آن میخ درم مهدی جهان
داد زهار بستان زان دو نفر روز ظهور
سوختند آن دو نفر برگ و برم مهدی جان
روز موعود تو از ثانی نامرد بپرس
کرد نیلی ز چه روی قمرم مهدی جان
پهلوی مادر ما را بشکست و بشکست
زین جنایت به خدا بال و پرم مهدی جان
دل ژولیده از این ماتم عظمی خون شد
ای عزیز دل زهرا پسرم مهدی جان
(ژولیده نیشابوری)
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#حضرت_زهرا_س_شب_شهادت
#حسن_لطفی
▶️
دختری از سینهاش آهی مُکرر را کشید
زیرِ پایِ مادرش چشمی مکدر را کشید
آمد و آرام بوسیدش ولی آهی شنید
باز هم رویِ سرش آن دستِ لاغر را کشید
تا که در را وا کنَد بر روی مَردش فاطمه
فضه گویا سمتِ در بر حجره بستر را کشید
با سرانگشتش حسن پیشِ دری که سوخته
روی آن دیوارِ دودی یک کبوتر را کشید
بعد از آن گهوارهای خالی کنارش نقش زد
جایِ محسن بِینِ گهواره کمی پَر را کشید
یادش اُفتاد آتش و جمع ارازل جمع بود
یادش اُفتاد ابتدا نامرد خنجر را کشید*
وایِ من آتش که کارش کرد او در را شکست
وایِ من دنبالِ خود تا خانه لشگر را کشید
بعد از آن بر روی آن در رفت و آمد داشتند
بعد از ان این کوچه و آن کوچه حیدر را کشید
بچهها کَندند در را تا که مادر پا شود
یک نفر او را کشید و یک نفر در را کشید
پشت بابا بود اما ضربهی سخت قلاف
روی سنگ کوچه مادر نه پیمبر را کشید
■■■
حال امشب بُغچهای را باز کرد و گریه کرد
روضه خواند و پیشِ زینب حرفِ آخر را کشید
کربلا می گوئیم :"مادر تماشا میکنی
از همانجایی که بوسیدیش خنجر را کشید
یک حرامی آمد و پیراهنش را کَند و بُرد
یک حرامی رویِ خاک و خار دختر را کشید"
هر دو میگفتند از آن سر که نیزه میبَرد
تا حسینش باز زیر پای او سر را کشید
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#محمود_ژولیده
▶️
یک بار نه ، شدی تو گرفتار بارها
برخورد کرد سینه و مسمار بارها
دشمن مگر نَفَس نَفَست را شنیده بود
بد زد به استخوان تو انگار بارها
ممتد لگد به درب که زد سقطِ غنچه شد
اینگونه بود محنت و آزار بارها
یک بار نالۀ ابتایت بلند شد
گفتی کجاست حیدر کرار بارها
وقتی که استغاثۀ تو بی جواب ماند
پیچید ذکر مهدی اَت اینبار بارها
ماندی به زیر درب و ز روی تو رد شدند
آمد به خانه دشمن قدّار بارها
دیدی که دست حیدر کرار بسته است
دیدند (یا علی) ز تو بسیار بارها
دستت فتاد چون به کمربند مرتضی
بازو نشانه رفت ، ز کفّار بارها
شخصیت پیمبریِ تو به کوچه ها
تحقیر شد مقابل انظار بارها
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#عبدالحسین_میرزایی
▶️
لعنت به آنکه فاطمه را پشت در کشید
آتش به آشیانه ی خیرالبشر کشید
از سینه ی شکسته و مسمار در بپرس
زهرا چها به پشت درِ شعله ور کشید
ثانی به یک لگد دو نفر را شهید کرد
از پا فتاد مادر و شش ماهه پر کشید
با یک لگد حرامیِ بی دین به باد داد
شش ماه زحمتی که به حملِ پسر کشید
مادر صدای یا ابتایش بلند شد
وقتی که داد بر سرش آن بی پدر کشید
(تَبَّت یَداه) دست به رویش بلند کرد
ابرِ سیه به چهره همچون قمر کشید
دائم میان خانه سرش بسته بود ، آه
زهرا چقدر دردِ سر از دردِ سر کشید
مهدی بیا به دار بکش آتشش بزن
هر چه کشید مادرتان از... کشید