🏴سبک شور شهادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام و توسل به امام زمان (عج)
#شور_امام_عسکری_ع
#شور_امام_زمان_عج
#حرم_سامرای_تو
🏴بند اول
حرم سامرای تو،قبله ی قلب من آقا
یاابالمهدی عسکری،سیدی یاحسن آقا
میباره از دستای تو،بارون رحمت و کرم
منم گدای سامرات،بده به این گدا حرم
ای معدن جود و سخا
ای سومین ابن الرضا
ازت میخوام بهم بدی
برگ براته سامرا
حجت بر حقه خدا
به شیعیان تو رهنما
ازت میخوام نیگاه کنی
امشبی رو به این گدا
مولا یا عسکری مدد
🏴بند دوم
دلمو پر میدم میام،توو حرم تو میشینم
معجزه ی خدارو من،توو حرم تو میبینم
به منکرش لعنت اگه،مریضارو میدی شفا
فرقی نداره این حرم،با حرم امام رضا
تویی تو ملجا و پناه
برای هر چی بی پناه
هزارتا مشکل حل میشه
به شرطی که کنی نگاه
دنیاشو تضمین میکنی
هر کی به تو رو بیاره
عاقبتش به خیره و
غصه توو محشر نداره
مولا یا عسکری مدد
🏴بند سوم
یه عمره که منتظرم،فصل هم عهدی برسه
دعا میخونم تا یه روز،پسرت مهدی برسه
جونمو نذرش میکنم،تا که ببینمش یه روز
سر میذارم پا قدمش،اگه ببینمش یه روز
دلشوره ی اینو دارم
بمیرم و نبینمش
هی به خودم امید میدم
امروز میاد میبینمش
من زنده ام به این امید
که میرسه صبح سپید
با ذوالفقارش میرسه
منتقم شاهه شهید
عجل امام منتَظَر
۱۴۰۰/۰۷/۱۹
🙏التماس دعای فرج
✍♩کربلایی امیرحسین سلطانی
هدایت شده از کتیبه و پرچم باب الحرم
4_5990310524045232627.mp3
842K
#امام_حسن_عسکری
عزیز فاطمه ای مهربان بی همتا
دوباره سائلی آمد،درِ حرم بگشا
نشان خانه تان را ز هرکه پرسیدم
- نشان سیدی از خانواده ی زهرا-
به گریه مردم عابر جواب می دادند
برو به کوچه ی رحمت،محله ی طاها
کسی به داد دل من نمی رسد جز تو
بگیر دست مرا خورده ام زمین آقا
اگر اجازه دهی داخل حرم بشوم
کنار سفره ی فضلت نشینم ای مولا
بزرگ زاده چه مهمان نواز و خونگرمی
گذاشتی دهنم زود لقمه ی خود را
مگر سرای تو دارالنعیم عشاق است؟
هزار لیلی و مجنون نشسته اند اینجا
امام عسگری ای تکیه گاه امروزم
رها نمی کنمت تا قیامت فردا
دعا کنید که همسایه ی شما باشم
جوار چشمه ی تسنیم جنت الاعلی
اگر بهشت بیایم،بدان که بنشینم
به زیر سایه ی مهرت،نه سایه ی طوبی
هوای سامره دارد دل هوایی من
بده برات سفر-جان مادرت زهرا-
برای کرببلا خرجی سفر بدهید
به حق چادر خاکی زینب کبری
مدینه گر بروم تا سحر دعا خوانم
برای مهدی تان زیر گنبد خضرا
یگانه غایت خلقت وجود مادر توست
کجاست مرقد او؟خاک بر سردنیا
شنیده ام که غروب مدینه دلگیر است
شبیه حال و هوای غروب عاشورا
شنیده ام که نباید ز مشک حرفی زد
به خاطر دل پر درد مادر سقا
وحید قاسمی
#امام_حسن_عسکری
نگاهت غروب دلتنگی
آسمانی پر از شفق داری
گرد پیری نشسته بر رویت
ای جوان غریب حق داری
همدم لحظه های تنهائیت
می شود اشکهای پنهانی
تب محراب و بغض سجاده
تا سحر سجده های بارانی
خاطری خسته و پریشان از
شهر دلگیر سایه ها داری
ماه غربت نشین سامرّا
در دل خود گلایه ها داری
هر دوشنبه غبار دلتنگی
کوچه کوچه دیار دلتنگی
قاصدکها خبر می آوردند
از تو و روزگار دلتنگی
ابرها را به گریه می آورد
ندبه هایی که در قنوتت بود
بگو آقا بگو کدام اندوه
راز تنهایی و سکوتت بود
روز جمعه به وقت دلتنگی
می روی از دیار غم اما
صبح یک جمعه می رسد از راه
وارث سرخی شقایقها
ابتدا قبر مادر باران
که در آفاق اشک پنهان شد
بعد ترمیم مرقد خاکیت
گنبدی که گلوله باران شد
نقشهی شوم قتل آئینه
برکات جدید این شهر است
زخمهایی که بر جگر داری
از کرامات تازهی زهر است
تشنگی، تشنهی لبانت بود
سرخ آمد ترک ترک گل کرد
داغ قلب پر از شرارهی تو
راز یک زخم مشترک گل کرد
خوب شد قدری آب آوردند
تشنه لب جان ندادی آقا جان
بوی کرب و بلاست می آید
السلام علیک یا عطشان
روی تل داشت آسمان می دید
در هجوم سپاه سر نیزه
پیکر ماه ارباً اربا شد
سر خورشید رفت بر نیزه
یوسف رحیمی
#امام_حسن_عسکری
سلام ما به تو و سامرای اطهر تو
سلام ما به حرمخانۀ منور تو
سلام بر تو و برحُرمتت که جبرائیل
جبین گذاشته بر آستانۀ در تو
سلام ما به تو ای عسکری لقب که خدا
نهاده خیل ملک را معین و عسکر تو
سلام ما به شکوه و به شوکت و قدرت
که آگه ست از این قدر و جاه داور تو
قسم به عمر کمت ای گل بهشت رسول
دوباره زنده شده یاد عمر مادر تو
سلام ما به دل پاره پاره ات هردم
سلام اهل سماواتیان به پیکر تو
سلام ما به تو و آن گلی که از داغت
شرر گرفته دل او کنار بستر تو
ز بس که رعشه بجانت فتاده بود از زهر
به دست او شده سیراب لعل اطهر تو
صدای آیۀ امن یجیب می آید
بپاس آن گل درد آشنا و مضطر تو
برای روز ظهورش تو خود دعائی کن
که مستجاب شود هر دعا ز محضر تو
به روز حشر "وفائی" کجا غمی دارد
اگر که ثبت شود نام او به دفتر تو
سیدهاشم وفایی
#امام_حسن_عسکری
دست زمانه بار دگر اشتباه كرد
زهری، بهار زندگی ام را تباه كرد
در تار و پود پیكر من رخنه كرده بود
تا مغز استخوان، همه جا طی راه كرد
آتش كشید باغ امید دل مرا
با خنده، شعله های خودش را نگاه كرد
مثل كسوف روز دهم، سوز تشنگی
خورشید پر تلألو رویم، سیاه كرد
حال و هوای ملتهب حجره ی مرا
همرنگ سرخی شفق قتلگاه كرد
وحید قاسمی
.
#شور
#حضرت_محسن_بن_علی
بند اول:
سند غربت مادر
ای شفیع روز محشر
ما عزادار تو هستیم
پسر حضرت حیدر
ما عزادار توایم بیخیال حرف دنیا
خیمه ی عزا میشه واسه روضه ی تو برپا
مزد نوکرو میده مادرت حضرت زهرا
محسن ابن علی (سه بار) آقام آقام
بند دوم:
نوکر تو با سعادت
اومده توی روایت
هر کی منکر تو باشه
دوزخیه تو قیامت
کوری چشم عدو واسه تو عزا میگیرم
حرف مردم به درک من برای تو می میرم
دستمو بگیر آقا به تو افتاده مسیرم
محسن ابن علی(سه بار)آقام آقام
بند سوم:
حاجت من و روا کن
گره کورمو وا کن
بیا با دست کوچیکت
واسه نوکرت دعا کن
دلبر مادرمی عمریه از تو میخونم
سلطان قلبمی به فداته همه جونم
از سفرتون آقا جون مادرت نرونم
محسن ابن علی(سه بار)آقام آقام
#علی_علی_بیگی
#محسنیه
#فاطمیه
#حضرت_سکینه علیهاالسلام
فرازی از یک #قصیده
🔹زمزمۀ آب آب🔹
ماهی که یادگار ز پنج آفتاب بود
بر چهرهاش ز عصمت و عفت نقاب بود
پیوسته داشت جلوه در او صبر فاطمه
آیینۀ تمامنمای رباب بود
نامش که بود آمنه مادر سکینه خواند
کآرام بخش جان و دل مام و باب بود...
این دختر حسین به میدان کربلا
با دختر بزرگ علی همرکاب بود
در کربلا حماسۀ اشک و پیام داشت
گلواژۀ قیام و گل انقلاب بود...
لبهای خشک و تشنۀ او را به هر سوال
یک مدّ آه، فاصله، وقت جواب بود...
در یاد، داشت آن شب و روزی که از عطش
طوفان خیمه زمزمۀ آب آب بود...
در یاد داشت آن که رخ شیرخواره را
آهسته بوسه میزد و او گرم خواب بود
در یاد داشت آن که به مقتل دوید و دید
خورشید پاره پاره به روی تراب بود
آن ناز پروریدۀ دامان افتخار
کی جای او خرابهٔ شام خراب بود
در آفتابِ گرمِ بیابانِ راه شام
سرهای روی نیزه سرش را سحاب بود
📝 #سیدرضا_مؤید
#حضرت_سکینه علیهاالسلام
#غزل
🔹دل داغدار🔹
مپرس حال دل داغدار و چشم ترم را
شکسته صاعقۀ تازیانه، بال و پرم را
اگر فرات به دجله بریزد و بخروشد
نمینشاند، یک ذره آتش جگرم را
غروب بود که با کاروان، به شام رسیدم
در آفتاب رصد کن، حکایت سفرم را...
کدام اقیانوس، از دهان رود شنیده
تغزل کلمات برادر و پدرم را؟
چگونه سرو بمانم؟ که خط خاطره و خون
شکسته است دلم را، شکسته بال و پرم را
📝 #محمدجواد_شاهمرادی
#امام_حسین علیهالسلام
#حضرت_سکینه علیهاالسلام
#غزل
🔹یتیمتر🔹
مسلم شهید شد وَ تو خواندی حمیده را
مرهم نهادی آن جگر داغدیده را...
با واژههای سبز تسلّا و دست مهر
ساحل شدی نگاه به طوفان رسیده را
اینک تو میروی و من اما یتیمتر...
باید چگونه آن سر در خون تپیده را...
فردا کسی به دختر تو رحم میکند؟
آرام میکنند مصیبت کشیده را؟...
بگذار قدری اشک بریزم به دامنت
تا حس کنم حرارت شعری شنیده را
شعر من آتش است، عطشناک و ناتمام
باید به انتها ببرم این قصیده را
📝 #پروانه_نجاتی
.
#حضرت_سکینه
#زمینه #زمزمه
#سبک_همه_جا_بروم
اَبَتا اَبَتا شده خون جگرم
چادرم چادرم برده شد ز سرم
خون رود از چشم ترم بابا
گَرد صحرا شد معجرم بابا
ابی عبدالله، ابی عبدالله
........
اَبَتا اَبَتا کوفیان چه بدند
عوض تسلیت عمه ام را زدند
موی من از خون تو گلگون شد
جگرم خون شد، جگرم خون شد
ابی عبدالله، ابی عبدالله
.......
خیز و یکدم بگیر دخترت را به بر
خیز و ما را به سوی مدینه ببر
کوفیان ظالم کودکان تنها
تو و خاک و خون ما و دشمن ما
ابی عبدالله، ابی عبدالله
.........
پیکرت مانده در دشت کرب و بلا
با سرت میروم سوی شام بلا
اشکم آب غسل تنت بابا
خاک صحرا شد کفنت بابا
ابی عبدالله، ابی عبدالله
.........
بر دل عالم از غم شراره زدم
بوسه بر حنجر پاره پاره زدم
وقت بوسیدنت کعب نی خوردم
دم به دم زنده گشتم و مردم
ابی عبدالله، ابی عبدالله
........
گریه بر این تن غرقه خون میکنم
گیسویم را ز خون لاله گون میکنم
میرسد بر گوشم در این صحرا
وا حسینای مادرت زهرا
ابی عبدالله، ابی عبدالله
..........
کعب نی بر تن من نشانه زده
کی پدر کشته را تازیانه زده
جان بابا من دخترت هستم
وارث زهرا مادرت هستم
ابی عبدالله، ابی عبدالله
#غلامرضاسازگار
یا سکینه
تو دختر حسین زهرایی
نور دل اهل تولایی
در کرم و سخا تو غوغایی
ای نور چشم شاه عالمین
بر ربابی تو نور هر دو عین
تالی عمه زینبت تویی
ای دختر مظلومه ی حسین
مولاتی سکینه بنت حسین۴
یا سکینه
مولاتنا تو روح ایمانی
تو حامی مکتب و قرآنی
بر تن مادرت رباب جانی
هستی از نسل ام النجبا
می نازد بر تو شاه شهدا
در سفر مدینه کربلا
بودی تو همراه خون خدا
مولاتی سکینه بنت حسین۴
یا سکینه
تو دیده ای امام بی یاور
تو دیده ای غرقه به خون اکبر
پیکر پاره شبه پیغمبر
دیدی بابا آمد کنار او
کم شد طاقت او قرار او
دیدی از ظلم و کینه ی عدو
گلگون از خون گشته عذار او
مولاتی سکینه بنت حسین۴
یا سکینه
مصیبتی زد به دلت آذر
به روی دست پدرت اصغر
به تیر حرمله شده پرپر
دل تو و عمه شده کباب
با دیدن اشک و آه رباب
دیدی اصغر روی دست پدر
رفته با تیر حرمله به خواب
مولاتی سکینه بنت حسین۴
یا سکینه
بودی تو در کنار خیر الناس
غربت او نموده ای احساس
وقت شهادت عمو عباس
تو دیدی جان او فدا شده
دستانش از پیکر جدا شده
تو دیدی فرق سقای حرم
با عمود آهن دو تا شده
مولاتی سکینه بنت حسین۴
یا سکینه
تو دیده ای همراه آل الله
در کربلا غربت ثار الله
ذکر لب تو بوده یا الله
تو دیدی پدر از فرس فتاد
سرش بر روی خاک غم نهاد
از ظلم و کینه های دشمنان
جانش را در راه خدا بداد
مولاتی سکینه بنت حسین۴
یا سکینه
دیدی پدر نقش زمین گشته
ز کینه بشکسته جبین گشته
گل علی فدای دین گشته
دیدی به سویش شمر دون دوید
در کنار او خنجرش کشید
در موج خون با شمشیر ستم
سر حسین را از قفا برید
مولاتی سکینه بنت حسین۴
#رضا_یعقوبیان
#حضرت_سکینه_س
#حضرت_سکینه_زمینه
#زمینه
منم باقي مانده ء صحراي غمها
به ديدارت مي آيم اي تشنه بابا
من از باغت جاماندم
پس از تو اشك افشاندم
مصيبت ها مي خواندم
واويلا
.........
به همراه خواهرت آمدم گودال
لگد خوردم با چكمه من رفتم از حال
تنت را بي سر ديدم
زدم بر سر لرزيدم
گلويت را بوسيدم
واويلا
........
بهارم شد يكباره فصل پاييزي
اشاره شد بر من با قصد كنيزي
تو در طشت و من سويت
نظر كردم بر رويت
پر از خون بود گيسويت
واويلا
#مجتبی_صمدی_شهاب
◾️ نوحه شهادت امام عسگري(ع)◾️
اثر حاج مجتبي صمدي شهاب
غريبانه ميروم از دار دنيا
بيا مهدي اي نور ديده ء بابا
تو اي نورچشمانم
بببين چشم گريانم
رسيده بر لب جانم
واويلا
ترك خورده از زهركينه لبهايم
جوان مرده ميروم مثل زهرايم
دم آخر اي دلبر
تسلاي اين مضطر
بخوان روضه از مادر
واويلا
بيار آب و يادي كن از تشنه كامان
بياد آن گودال و شاه مظلومان
به موج خون غوغا شد
زخون مقتل دريا شد
سر نعشش دعوا شد
واويلا
يل خيبر تنها و بي سپر مانده
بيا مهدي كه زهرا پشت در مانده
به اين در آذر افتاد
كه زهرا با سر افتاد
روي جسمش در افتاد
واويلا.
زبانحال حضرت سکینه با قمربنی هاشم علیهم السلام
می رسم از سفرشام ؛ عمویم برخیز
درد دل های خودم با تو بگویم برخیز
بسته غم ها به خدا راه گلویم برخیز
اثر ضربه ببین بر سر و رویم برخیز
رفته غارت همهٔ قافله چشمت روشن
من کتک خورده ام از حرمله چشمت روشن
رفتی و بی سروپاها همگی شیر شدند
با من و عمه سرِ پوشیه درگیر شدند
فاطمیات حرم یک شبه تحقیر شدند
دختران پایِ سرِ تو همگی پیر شدند
نیزه از حنجرِ آشفته تو کار کشید
رفتی و کارِ عقیله سرِ بازار کشید
رفتی و خون به دل دخترِ زهرا کردند
گره روسری ِ دخترکان وا کردند
دمِ دروازه عجب هلهله بر پا کردند
محمل عمه سادات تماشا کردند
نوه فاطمه دنبال جواب است عمو
جای زینب وسط بزم شراب است عمو؟؟؟؟
به مناسبت پنجم ربیع الاول
رحلت حضرت سکینه سلام الله علیها
تو یادگار زینب و صوتِ حزینه ای
چون مادرت رباب توهم بی قرینه ای
پیر تمام گریه کنانِ مدینه ای
از بسکه غرقِ ذات خدایی «سکینه ای»
هفتاد و چند سال سکوت تو حرف داشت
بی شک حسین دست به قلب تو هم گذاشت
#حاج_منصور_ارضى
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
#قمربنی_هاشم
#شب_جمعه
#کربلا
#چقدر_نام_تو_زیباست_اباعبدالله
#مادرت_گوشه_ی_گودال_تماشا_می_کرد
#مادرت_گفت_بنی_دل_ما_ریخت_بهم
#قاسم_نعمتی
به مناسبت پنجم ربیع الاول
رحلت حضرت سکینه سلام الله علیها
تو یادگار زینب و صوتِ حزینه ای
چون مادرت رباب؛ توهم بی قرینه ای
پیر تمام گریه کنانِ مدینه ای
از بسکه غرقِ ذات خدایی «سکینه ای»
هفتاد و چند سال؛ سکوت…ِ تو حرف داشت
بی شک حسین؛ دست به قلب تو هم گذاشت
#قاسم_نعمتی
#حضرت_سکینه
نوحه شهادت امام عسکری(ع)
شده مسموم وبیمارم
گره افتاده در کارم
فتاده بین بستر با
دلی خون وتن زارم
واویلا آه و واویلا۴
_____________
رسیده لحظه ی آخر
نباشد مهدی ام در بر
ز زهر کینه ی دشمن
شرر افتاده بر پیکر
واویلا...
_____________
خزانی شد بهار من
بیا مهدی کنار من
وصیتهای من بشنو
عزیز ویادگار من
واویلا...
__________________
به شهر سامره غوغاست
عزای عسکری برپاست
بمیرم مهدی اش تنها
عزادار غم باباست
واویلا...
_______________
دلم شور عزا دارد
غم آن مقتدا دارد
به همرا دل مهدی
هوای سامرا دارد
واویلا...
شعر:اسماعیل تقوایی
#امام_حسن_عسکری
در بسترش نشسته فقط آه می کشد
با چشم خیس نالۀ جانکاه می کشد
در بسترش نشسته سرش درد می کند
می سوزد از درون جگرش درد می کند
یک عمر می شود که غمی بین سینه داشت
در سر هوای رفتن شهر مدینه داشت
این عمر کم به غربت و تبعید سر شده
با ظلم و جور و کینه و تهدید سر شده
عمرش میان حلقۀ عدوان گذشته است
یعنی میان غربت و زندان گذشته است
هر چند بی توان شد و بی حال و خسته بود
لبهای خشک و تشنۀ خود را ز هم گشود
فرمود لحظه ای پسرم را بیاورید
مهدی کجاست تاج سرم را بیاورید
شب می رسد دوباره بیار آفتاب را
در پای بسترم برسان عشق ناب را
ناگاه مخفیانه و دور از نگاه ها
سر زد در آسمان حسن ماه ماه ها
آمد کنار بستر بابا نشست و بعد...
بغضش به حال غربت بابا شکست و بعد
دارد وصیت پدر آغاز می شود
دارد زمان گفتن صد راز می شود
با احتضار و حال و هوای غروبی اش
دستی کشید بر روی صندوق چوبی اش
می خواست تا عبای پیمبر در آورد
عمامه و قبای پیمبر درآورد
می دید در رخ پسرش اقتدار را
می داد دست مهدی خود ذوالفقار را
ناگاه علت غمِ دائم شد آشکار
اسرار داغ و ماتمِ دائم شد آشکار
اینجا غمی به وسعت تاریخ جلوه کرد
در آن نگاه غمزده یک میخ جلوه کرد
بر یادگار عصمت و پاکی نگاه کرد
بر لاله های چادر خاکی نگاه کرد
خون در جوار چادر زهرا چه می کند؟
هیزم کنار چادر زهرا چه می کند؟
فرمود از غم دل ما زار گریه کن
از غصه های حیدر کرار گریه کن
بر مادری که پشت در افتاد بر زمین
بر جرأت و جسارت مسمار گریه کن
هنگام روزه داری ات ای میوۀ دلم
با یاد مجتبی دم افطار گریه کن
بر آن کسی که در وطنش هم غریب بود
بر آن امیر بی کس و بی یار گریه کن
بر پیکر فتاده به دریای علقمه
بر حسرت نگاه علمدار گریه کن
آخر پدر به سمت لباسی اشاره کرد
شرح مصیبت بدنی پاره پاره کرد
برکشتۀ فتاده به گودال گریه کن
بر آن تن شکسته و پامال گریه کن
بر خواهری که آمده گودال قتلگاه
رفته کنار پیکرش از حال گریه کن
بر چشم خونفشان علمدار کربلا
بر زخم دست ساقی اطفال گریه کن
ناله بزن به پیکرِ زیر و زبر شده
فرمود گریه کن به تن مختصر شده
#مجتبی_شکریان
#شهادت_امام_عسکری #امام_عسکری
.