#حضرت_سکینه_زمینه
#زمینه
منم باقي مانده ء صحراي غمها
به ديدارت مي آيم اي تشنه بابا
من از باغت جاماندم
پس از تو اشك افشاندم
مصيبت ها مي خواندم
واويلا
.........
به همراه خواهرت آمدم گودال
لگد خوردم با چكمه من رفتم از حال
تنت را بي سر ديدم
زدم بر سر لرزيدم
گلويت را بوسيدم
واويلا
........
بهارم شد يكباره فصل پاييزي
اشاره شد بر من با قصد كنيزي
تو در طشت و من سويت
نظر كردم بر رويت
پر از خون بود گيسويت
واويلا
#مجتبی_صمدی_شهاب
◾️ نوحه شهادت امام عسگري(ع)◾️
اثر حاج مجتبي صمدي شهاب
غريبانه ميروم از دار دنيا
بيا مهدي اي نور ديده ء بابا
تو اي نورچشمانم
بببين چشم گريانم
رسيده بر لب جانم
واويلا
ترك خورده از زهركينه لبهايم
جوان مرده ميروم مثل زهرايم
دم آخر اي دلبر
تسلاي اين مضطر
بخوان روضه از مادر
واويلا
بيار آب و يادي كن از تشنه كامان
بياد آن گودال و شاه مظلومان
به موج خون غوغا شد
زخون مقتل دريا شد
سر نعشش دعوا شد
واويلا
يل خيبر تنها و بي سپر مانده
بيا مهدي كه زهرا پشت در مانده
به اين در آذر افتاد
كه زهرا با سر افتاد
روي جسمش در افتاد
واويلا.
زبانحال حضرت سکینه با قمربنی هاشم علیهم السلام
می رسم از سفرشام ؛ عمویم برخیز
درد دل های خودم با تو بگویم برخیز
بسته غم ها به خدا راه گلویم برخیز
اثر ضربه ببین بر سر و رویم برخیز
رفته غارت همهٔ قافله چشمت روشن
من کتک خورده ام از حرمله چشمت روشن
رفتی و بی سروپاها همگی شیر شدند
با من و عمه سرِ پوشیه درگیر شدند
فاطمیات حرم یک شبه تحقیر شدند
دختران پایِ سرِ تو همگی پیر شدند
نیزه از حنجرِ آشفته تو کار کشید
رفتی و کارِ عقیله سرِ بازار کشید
رفتی و خون به دل دخترِ زهرا کردند
گره روسری ِ دخترکان وا کردند
دمِ دروازه عجب هلهله بر پا کردند
محمل عمه سادات تماشا کردند
نوه فاطمه دنبال جواب است عمو
جای زینب وسط بزم شراب است عمو؟؟؟؟
به مناسبت پنجم ربیع الاول
رحلت حضرت سکینه سلام الله علیها
تو یادگار زینب و صوتِ حزینه ای
چون مادرت رباب توهم بی قرینه ای
پیر تمام گریه کنانِ مدینه ای
از بسکه غرقِ ذات خدایی «سکینه ای»
هفتاد و چند سال سکوت تو حرف داشت
بی شک حسین دست به قلب تو هم گذاشت
#حاج_منصور_ارضى
#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
#قمربنی_هاشم
#شب_جمعه
#کربلا
#چقدر_نام_تو_زیباست_اباعبدالله
#مادرت_گوشه_ی_گودال_تماشا_می_کرد
#مادرت_گفت_بنی_دل_ما_ریخت_بهم
#قاسم_نعمتی
به مناسبت پنجم ربیع الاول
رحلت حضرت سکینه سلام الله علیها
تو یادگار زینب و صوتِ حزینه ای
چون مادرت رباب؛ توهم بی قرینه ای
پیر تمام گریه کنانِ مدینه ای
از بسکه غرقِ ذات خدایی «سکینه ای»
هفتاد و چند سال؛ سکوت…ِ تو حرف داشت
بی شک حسین؛ دست به قلب تو هم گذاشت
#قاسم_نعمتی
#حضرت_سکینه
نوحه شهادت امام عسکری(ع)
شده مسموم وبیمارم
گره افتاده در کارم
فتاده بین بستر با
دلی خون وتن زارم
واویلا آه و واویلا۴
_____________
رسیده لحظه ی آخر
نباشد مهدی ام در بر
ز زهر کینه ی دشمن
شرر افتاده بر پیکر
واویلا...
_____________
خزانی شد بهار من
بیا مهدی کنار من
وصیتهای من بشنو
عزیز ویادگار من
واویلا...
__________________
به شهر سامره غوغاست
عزای عسکری برپاست
بمیرم مهدی اش تنها
عزادار غم باباست
واویلا...
_______________
دلم شور عزا دارد
غم آن مقتدا دارد
به همرا دل مهدی
هوای سامرا دارد
واویلا...
شعر:اسماعیل تقوایی
#امام_حسن_عسکری
در بسترش نشسته فقط آه می کشد
با چشم خیس نالۀ جانکاه می کشد
در بسترش نشسته سرش درد می کند
می سوزد از درون جگرش درد می کند
یک عمر می شود که غمی بین سینه داشت
در سر هوای رفتن شهر مدینه داشت
این عمر کم به غربت و تبعید سر شده
با ظلم و جور و کینه و تهدید سر شده
عمرش میان حلقۀ عدوان گذشته است
یعنی میان غربت و زندان گذشته است
هر چند بی توان شد و بی حال و خسته بود
لبهای خشک و تشنۀ خود را ز هم گشود
فرمود لحظه ای پسرم را بیاورید
مهدی کجاست تاج سرم را بیاورید
شب می رسد دوباره بیار آفتاب را
در پای بسترم برسان عشق ناب را
ناگاه مخفیانه و دور از نگاه ها
سر زد در آسمان حسن ماه ماه ها
آمد کنار بستر بابا نشست و بعد...
بغضش به حال غربت بابا شکست و بعد
دارد وصیت پدر آغاز می شود
دارد زمان گفتن صد راز می شود
با احتضار و حال و هوای غروبی اش
دستی کشید بر روی صندوق چوبی اش
می خواست تا عبای پیمبر در آورد
عمامه و قبای پیمبر درآورد
می دید در رخ پسرش اقتدار را
می داد دست مهدی خود ذوالفقار را
ناگاه علت غمِ دائم شد آشکار
اسرار داغ و ماتمِ دائم شد آشکار
اینجا غمی به وسعت تاریخ جلوه کرد
در آن نگاه غمزده یک میخ جلوه کرد
بر یادگار عصمت و پاکی نگاه کرد
بر لاله های چادر خاکی نگاه کرد
خون در جوار چادر زهرا چه می کند؟
هیزم کنار چادر زهرا چه می کند؟
فرمود از غم دل ما زار گریه کن
از غصه های حیدر کرار گریه کن
بر مادری که پشت در افتاد بر زمین
بر جرأت و جسارت مسمار گریه کن
هنگام روزه داری ات ای میوۀ دلم
با یاد مجتبی دم افطار گریه کن
بر آن کسی که در وطنش هم غریب بود
بر آن امیر بی کس و بی یار گریه کن
بر پیکر فتاده به دریای علقمه
بر حسرت نگاه علمدار گریه کن
آخر پدر به سمت لباسی اشاره کرد
شرح مصیبت بدنی پاره پاره کرد
برکشتۀ فتاده به گودال گریه کن
بر آن تن شکسته و پامال گریه کن
بر خواهری که آمده گودال قتلگاه
رفته کنار پیکرش از حال گریه کن
بر چشم خونفشان علمدار کربلا
بر زخم دست ساقی اطفال گریه کن
ناله بزن به پیکرِ زیر و زبر شده
فرمود گریه کن به تن مختصر شده
#مجتبی_شکریان
#شهادت_امام_عسکری #امام_عسکری
.
▪️فولکلوریکی برای شهادت امام حسن عسکری علیه السلام ▪️
عاشقا بیائید با هم پر بزنیم
حرم سامرا رو در بزنیم
کاش بریم ساکن اونجا بمونیم
تو حرم یه گوشه روضه بخونیم
چند روزی تو حرم اعتکاف کنیم
همه دور اون ضریح طواف کنیم
مثل شمع از غم مهدی بسوزیم
چشم به اون گنبد زیبا بدوزیم
سامرا بگو چقد بلا دیدی
سامرا بگو چقد غم کشیدی
بگو از کینه و بد عهدی بگو
بگو از یتیمی مهدی بگو
بگو از لحظه ای که مهدی میدید
که باباش نالهء محزون میکشید
سقف عمر زندگیش ویرونه شد
از لبش خون دلش روونه شد
روی خاک حجره دست و پا میزد
دم آخر مهدی شو صدا میزد
از عطش میگفت خدایا جیگرم
گاهی هم صدا میزد ای پسرم
سامرا بگو میون اون بلا
گاهی هم صدا میزد مادر بیا
میسوزه از نوک پا تا به سرش
طلب آب میکنه از پسرش
شاید آب بنوشه و آروم بشه
تا دیگه نالهء جانسوز نکشه
گریه کن آهای زمین سامرا
بیاد شهید خاک کربلا
کربلا قحطی آب رسیده بود
کربلا حسین لباش خشکیده بود
کربلا پیش چشای خواهرش
با همون تشنگی شد جدا سرش
مجتبی صمدی شهاب