eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.1هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
32 ویدیو
568 فایل
🔸کانال فروشگاه محصولات فرهنگی↶ @babolharam_shop ثبت سفارش 👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 09052226697 آدرس: شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی پلاک ۵۰ فروشگاه فرهنگی بابُ الحَرَم 🔸کانال متن روضه: @babolharam_net
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم به پیش اهل وعیال توپيكرت میسوخت میان آتش در موی اطهرت میسوخت تورابه کوچه کشیدند قبول حرفی نیست ولی به پای غم وغصه همسرت میسوخت شکسته میروی ازچه.بگوعبایت کو میان کوچه گمانم که پیکرت میسوخت تورابه نیمه ی شب درمیان کوچه زدند بپای غربت این کوچه مادرت میسوخت نشدتوسط سر نیزه جا به جاتن تو نشددگربخداغارته پیراهن تو برای بستن دستت طناب اوردند تورابه مجلس غم با عذاب اوردند سه مرتبه بخدااوكشيدشمشيرش ولي به لطف پیمبرجواب آوردند تورفتی وشده ازکرده اش پیشمان او ولی زبعدتوآقا شراب اوردند؟ چوآمدی به درخانه.اهل وعیال برای خستگی ات ظرف اب اوردند تمام خاطره کوچه ها تدایی شد به یاده مادر خسته.دلم هوایی شد به یاده کوچه وزهرا وآن گذر بودم بیاده سیلی وزهرا و آن خطر بودم بیاده حنجره وزخم وآن اثربودم بیاده نعل ثم اسب ده نفر بودم تنی به روی زمین درمیان گودال است بیادزینب وجسم بدون سر بودم نخورده ام دگر ازکوچه ی یهودی سنگ بیادسنگ یهودی هرگذر بودم رسد..شوم من ازاین مردم مدینه رها که پاره پاره جگر گشته ام ز زهرجفا 🔸شاعر: غلامی(مجنون کرمانشاهی)
شبیه غنچه ی زخمی شده پرش افتاد کبوتری وسط آشیان سرش اُفتاد کشیده دشمن ملعون تنش به نامردی میان خانه عبایِ مطهرش اُفتاد شب است و کوچۀ باریک و سنگهایِ زمین مواظب است نیافتد که آخرش اُفتاد نهاده اوسره دیوار شانه هایش را اگر چه تکیه زده باز پیکرش اُفتاد زخانه تاسره آن کوچه هی ،زمین میخورد چه کرده ابن ربیع تاکه پیکرش اُفتاد مسیرخانه به کوچه چقد دلگیر است که کارِ او به نَفَسهایِ آخرش اُفتاد رسید دروسط کوچه بر زمین غلطید میان خانه گمانم که همسرش اُفتاد کسی ندیده تن پیرمرد رابکشند که تِکه تکه ی شرم در برابرش اُفتاد گِریست دامنش از پاره ی غمش پُر شد به یادِ خاطره ی گریه آورش اُفتاد تمامِ زندگیش پُر ز روضه های در است چنانکه خانه پُر از شعله شد دَرَش اُفتاد شکسته شد در خانه زپای نامردان میان دربه خدایاده مادرش اُفتاد تمام خاطره ها ی مدینه شد زنده که اشک دیده ی او بود دربرش افتاد __ گرفت کاسه یِ آبی حسین میگوید دوباره لرزه به لبهای مضطرش اُفتاد چنان شده ،اثر بوسه از گلو نگذاشت که شمر از نَفَس افتاد،خنجرش اُفتاد بریده او زقفا با دوازده ضربه درون پنجه سری ماند و حنجرش اُفتاد بیادقتلگه وشمروآن سر وخنجر در آن طرف سرِ گودال خواهرش اُفتاد شاعر: آرمین غلامی(مجنون )
غزل مصیبت امام صادق علیه السلام حلقه اشک چو در چشم ترم می پیچد ناله ی بی کسی ام بین حرم می پیچد جای اصحاب که در خواب تغافل هستند مثل گرداب بلا دور و برم می پیچد با وجودی که شبانه کتکم زد دشمن در همه شهر مدینه خبرم می پیچد این یهودی چه وقیهانه به دور دستم ریسمان بین قنوت سحرم می پیچد دشمنم مثل علی پارچه عمامه دور گردن عوض دور سرم می پیچد تا ز درگاهیِ خانه گذرم می افتد بی هوا درد میان جگرم می پیچد مسئله باز برایم شده در کوچه چرا گوشه چادرو پا هر دو به هم می پیچد بعد از آن ضربه سنگین عدو چون مادر همه عالم بخدا دور سرم می پیچد گیرد او موی سرم در نگهِ اهل حرم صحنه کرببلا در نظرم می پیچد
مزنیدم مبریدم ندهید آزارم بگذارید عمامه به سرم بگذارم قبل از آنیکه مرا در بر منصور برید بگذارید حرم را به کسی بسپارم پیرمردم پی مرکب ندوانید مرا نه مرا پای دویدن نه عصایی دارم بگذار ابن ربیع تا نفسی تازه کنم بس کن اینقدر نکش بر روی سنگ و خارم تازیانه بزن اما لب خود باز مکن نام زهرا مبر اینقدر مده آزارم به زمین میخورم و ذکر لبم یازهراست یاد افتادن او بین در و دیوارم سوخت در شعله در خانه ام و شکر خدا که نیفتاد در سوخته روی یارم پیش چشم پسرش مادر ما را می زد از مغیره به خدا تا به ابد بیزارم ✍عبدالحسین میرزایی
دربين ازدحام...كس ياريم نكرد حتي به يك سلام....كس ياريم نكرد يك لشكر ازدحام آورده سوي من حتي به يك کلام ... كس ياريم نكرد درشعله ور شد و آتش زبانه زد درفعل این حرام ... كس ياريم نكرد پای برهنه در کوچه مراکشید مرده است احترام ... كس ياريم نكرد درکوچه میکشید دشمن مرابه زور آنجابه انتقام ... كس ياريم نكرد شمشیرها همه سویم نشانه بود زین کارنا تمام... كس ياريم نكرد جز اهل خانه واهل وعیال من دریاری امام؟ ... كس ياريم نكرد پیراهن مرا درکوچه میکشید در بین ازدحام... كس ياريم نكرد آمد سه مرتبه.شمشیربرسرم زین امرناتمام.... كس ياريم نكرد غیرازتویا رسول .درزیرتیغ ها غیرازتویک کلام ... كس ياريم نكرد ازبهرکشتنم.یک لشکرآمده درمجلس عوام ...کس یاریم نکرد آخر ز زهر کین.برپاشده چنین خون علی الدوام ... كس ياريم نكرد درکنج خانه ای .بسترفراهم است دارم چنین پیام ... كس ياريم نكرد یادی ز زینب و راس به نی کنم گفتابه شهر شام ... كس ياريم نكرد سر روی نیزه وزینب چنین بگفت از سنگ پشت بام ...كس ياريم نكرد گفتی که دختران.ناموس حیدرند در مجلس حرام ... كس ياريم نكرد تو روی نیزه وزینب اسیرتوست از کوفه تا به شام ... كس ياريم نكرد سنگ جفانشست بر روی صورتت از سنگ پشت بام ... كس ياريم نكرد تازه شروع شده.ذکرمصیبتت شعرم نشد تمام ... كس ياريم نكرد ✍آرمین غلامی(مجنون)
غزل مصیبت امام صادق علیه السلام اگرچه بر همه عالم گره گشا بودم میان موج مصیبات مبتلا بودم همیشه غفلت اصحاب دردِسر ساز است به وقت فتنه چه بی یار و آشنا بودم کنار منبر من مکتب جدید زدند در آن غبار زمان چشمۀ هدی بودم حیققت همه قرآن میان قلب من است منم که بر همۀ خلق رهنما بودم شبی که از همه سو ریختند در خانه فقط به یاد غریبیِ مرتضی بودم قیام داشتم و ناگهان زمین خوردم سحر که غرق مناجات با خدا بودم در آستانۀ در صورتم به جایی خورد اسیر ضربۀ سیلیِ بی هوا بودم میان کوچۀ باریک گیر افتادم شبیه مادر خود زیرِ دست و پا بودم همین که شعلۀ آتش به دامنم افتاد نفس نفس زدم و یاد خیمه ها بودم اگرچه شکر خدا دختری نسوخت ولی به یاد شام غریبان کربلا بودم سرم برهنه، شبانه کسی ندید چه شد به یاد شام و نظرهای بی حیا بودم کمی ز روضۀ گودال بر سرم آمد به گیسوان پریشان چو در نوا بودم نخورد یک نوک نیزه به پیکرم اما به یاد قاری بالای نیزه ها بودم
کاش خاموش کُنَد اشک،مُصلایش را کاش گیرند کمی زیرِ بغلهایش را به زمین خورده و خاکی است ردایش رویش کاش می شد بِتِکاننَد سَر و پایَش را به زمین خورد،زمین خورد،زمین خورد مُدام ولی از دست ندادند تماشایش را درِ آتش زده کَم بود بیاُفتد ای کاش بِبَرد از دَمِ در دخترِ نوپایَش را کوچه سنگی است ، سرش درد گرفته نامرد بی هوا هول نده ، سنگ است...ببین جایش را او خودش خواسته تا روضه ی مادر گیرد جُراتِ خویش نبینید مُدارایش را او علی هست به کوچه نکشیدش اینبار زنده کردید دوباره غمِ غمهایش را قنفذ از راه از آن لحظه كه آمد می زد می زند تا شکند بازویِ زهرایش را دست بگذاشت به زانو نفسش تند شده عمه ی کوچک خود دید و نفس هایش را خیزران بود و سَر و طشتِ طلا و مشروب کاش می شد که نبیند لبِ بابایش را 🔸شاعر: _______________________
⚜سه بند زمینه ی جدید امام صادق ع: بند اول: نکِشیدش برده این دویدنا توونشو بریده نفس زدن امونشو گردوخاکی کردید آسمونشو طناب و وا کنید نداره طاقت اسارتو عمامه شو بدید تمومش کنید این حسادتو پُر از زخمه چجور تحمل کنه این جسارتو غریب آقام امامِ صادق بند دوم: دود و آتیش دوباره یاد مدینه و مادر دوباره سرخیه مسمار و در دوباره یاد غریبیه حیدر میگه وای مادر زمین که میخوره تو کوچه ها میخونه روضه یادش میاد چهل تا بی حیا لگد شد مادر با محسنش به زیر دست و پا غریب آقام امامِ صادق بند سوم: لب تشنه میگه از نیزه ها و شمشیرا میخونه یاد غم عاشورا غارت خیمه ها و معجرها می بینه خواهرش برادر و که تو گوداله بالا سر حسین داره می بینه که جنجاله به زیر دست و پا عزیز فاطمه بی حاله غریب ارباب حسینِ مظلوم شعروسبک:
4_5794271393268896521.mp3
9.13M
‍ 💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠 💠💠 🔶🔸اللهم عجل لولیک الفرج🔸🔶 سبک زمینه - شور شهادت زبانحال امام جعفر صادق علیه السلام بند🌹 شبونه حمله کردن خونم زدن آتیش به مال و جونم خیلی به من اهانت کردن که شکست دیگه قلب خونم سجّاده میکِشن از زیر پای من چه قد اینا بَدَن، بَدَن، بَدَن، بَدَن جلوی بچّه ها همش با ناسزا میزننم صدا، صدا، صدا، صدا 📿 سیدنا المظلوم سیدنا الغريب غریب٣ 📿 بند🌹🌹 دستِ بسته، با حال مضطرّ میبرَن من رو مثل حیدر تا که دیدم آتیش در رو افتادم یاد ‌داغ مادر اونجا که از جفا چهل تا بی حیا دَرو آتیش زدن، زدن، زدن، زدن مادر من میسوخت میون شعله ‌ها‌‌‌‌‌ صدا میزد حسن، حسن، حسن، حسن 📿 سیدنا المظلوم سیدنا الغريب غریب٣ 📿 بند🌹🌹🌹 اونا که حقّ ما رو خوردن منو به قصر ظلمت بردن خنده کردن به حال و روزم منه پیرو چه بد آزردن با زهر کینه و با حرف ناسزا به قلب من زدن، شرر، شرر، شرر غرورمو شکست دشمن رذل و پست چشام شدن پر از، گوهر، گوهر، گوهر 📿 سیدنا المظلوم سیدنا الغريب غریب٣ 📿 بند🌹🌹🌹🌹 رسیده دیگه جونم بر لب میسوزم بد جوری توی تب با دلی غرق خون میخونم از غم و غصّه های زینب امون ز شهر شام سنگای روی بام امون ز مجلس، شراب، شراب، شراب امون ز ازدحام طعنه های مُدام امون ز غربت، رباب، رباب، رباب 📿 سیدنا المظلوم سیدنا الغريب غریب٣ 📿 «التماس دعای خیر» 🎙به نفس: کربلایی سعید مقدم 📝به قلم: 🚩فدائیان امیرالمؤمنین(ع) گرگان 💠💠 💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
‍ ❁﷽❁ ❣️✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍂🌺 ✨ 🔹السَّلامُ عَلَیْکُمْ یا خُزّانَ عِلْمِ اللّهِ اَلسَّلامُ ... 🔹 بند اول👇 یه پیرمرد روی زمین افتاده پای برهنه بردنش تو جاده هجوم آوردن یه شبی تو خونه ش کشیدن از زیر پاهاش سجاده شب اسارت و غریبی آقامه یه بچه ای داد می زنه نزن بابامه بستن پیش چشم همسرش دستاشو نذاشتن حتی بذاره عبا عمامه فداک امی و ابی یا امام صادق بند دوم👇 غریب و تنها تو مدینه مونده با یه بغل بغض تو سینه مونده حالا میفهمم چقَدَر نامردا تو دلشون از علی کینه مونده چقد غریبونه به پشت در افتادن علی می بینه مادر و پسر افتادن دستای پهلوون خیبرو که بستن چهل نفر به جون یک نفر افتادن فداک امی و ابی مادرم یا زهرا بند سوم👇 تو سینه بذر کینه کاشتن اما حیا رو زیر پا گذاشتن اما حرمتتو شکستن آقای من کاری به دخترت نداشتن اما تو کربلا کف میزدند و پا کوبیدن به گریه ها و ضجه ی رباب خندیدن به خیمه حمله بردن و برا سوغاتی گوشواره از گوشای دخترا دزدیدن فداک امی و ابی یا ایاعبدالله مظاهر کثیری نژاد علیه السلام
صدا ۰۰۲-۱۵۰.m4a
1.5M
شهادت امام صادق ع😭 اجرای سبک:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از حدیث لوح می آید مقامات اینچنین که ندارد هیچ کس جزتو کرامات اینچنین مانده در توصیف یک شأن تو ابیات اینچنین سالها محکوم عشق توست، نیات اینچنین تا ابد مرئوس ماییم و ریاست با شما نازشصت هرکسی ما را رسانده تا شما انقلاب علم، با کرسی درست پا گرفت بحث و استدلال از عصر شما بالا گرفت فقه ما از نور فقه جعفری معنا گرفت میشود جزء مفاخر هرکس اینجا جاگرفت راه گم کرده کنارت راه پیدا میکند از دمت پیرزنی کار مسیحا میکند آبروی پرچم در اهتزاز ما تویی از بقیه بی نیازیم و نیاز ما تویی ما همه اهل نمازیمو نماز ما تویی پس شفاعت کن که تنها چاره ساز ماتویی بانی ترویج عاشورا تویی پس بی گمان خانه ات یعنی حسینیه شما هم روضه خوان مجلس درست شلوغ و خانه ات خلوت شده سهم تو در این دیار آشنا غربت شده بازهم پشت دری لبریز جمعیت شده خانۀ امن الهی سلب امنیت شده آتشی از خانه ی زهرا به این در هم رسید ارث دست بسته حیدر به جعفر هم رسید پیرمرد شهر از دارالعباده رفتنی ست نور حق با عده ای ابلیس زاده رفتنی ست دستهایش بسته شد پس بی اراده رفتنی ست بی عمامه بی عبا پای پیاده رفتنی ست کوچه در کوچه به پشت اسب حالا میدوی پیش چشم مردمی بی عار تنها میدوی گرچه کوچه گردی و دست تو بند سلسله ست راستی آقا بگو دور شما هم هلهله ست؟ راستی بر پای تو از خار صحرا آبله ست؟ راستی آقا دلت دلواپس یک قافله ست؟ راستی اهل و عیالت را اسارت میبرند چادر و روبنده از آنها به غارت میبرند؟ نه کسی اینجا ز سرها معجری را میکشد نه کسی با تازیانه خواهری را میکشد نه کسی از پشت موی دختری را میکشد نه کسی بر گردن تو خنجری را میکشد نیزه داری هم اگرباشد سری بر نیزه نیست قلب هجده پاره ی پیغمبری بر نیزه نیست شاعر:
مولای من سـلام خدا هدیه محضـرت گلبــوســـه ی ملايـکة الله بـر درت یا صــادق الائـمــه که قـــران ناطــقی عــالــم فــدای آن نفــس روح پـرورت تا ازتوکسب فیض کنند ای شکوه علم زانـو زننـد خیـل ملک پای منــبـرت بر کرسی خـطابه لبـت چـونکه باز شد باغ بهشـت مصـطـفـوی شـد معـطـرت از تو گــرفـت درس بصـیـرت ابوبصیر صدها زراره کاتـب و اندیشـه گسترت سرچشمه ی زلال حقیقت کلام توست شدجرعه نوش،علم وفضیلت زکوثرت معراج توست علم ودر آن سـیرنورشد هفـت آســمان عــالم معـــنا مسخــرت تنهاجهاد،عرصه ی شمشیروتیغ نیست روز ازل جهــاد سخـــن شــد مقــدّرت در دسـت تو کــتاب خدا بود ذوالفـقار فقه و اصول ، نـیزه و شمشیر دیگـرت مدیون توسـت مکـتب شیـعه الی الأبد در ایـن جهـاد ، لطف خــدا بود یاورت دشـمن که بسـت دسـت یداللهـی تو را رد شــد تمــام خــاطره ها از بـرابـرت رفتــی ســرِ بـرهــنه و پـای پیـاده لیک سیلی نخوردپیش تودرکوچـه همسرت در طول عـمر ، داغ فــدک با دل تو بود می زد حـدیث حـــادثه زخــم مکـررت باشد بـرای اهل ولا ، جـلوه ی حضــور در گوشـــه ی بقیـــع ، مــزار مطــهـرت گاهـی نگاه کــن بـه دل بیقـــرار مـن دست «کمـیل »دامن تو ، جـان مادرت شاعر:استاد کمیل کاشانی
دستِ ستم، امام اُمم را ز ما گرفت زهرا دوباره در غم دیگر عزا گرفت داغِ دلِ پیمبر و حیدر که تازه شد بارِ دگر، مدینه غم کربلا گرفت یک مجتبای دیگر و یک باقرِ دگر سجادِ دیگری به بقیع باز جا گرفت □ □ □ کرب و بلای صادق آل عبا رسید شعله دوباره دامن آل کسا گرفت آتش رسید باز به دهلیزِ بیتِ وحی این خانه باز هم ز سقیفه بلا گرفت با اینکه خانواده، همه در امان شدند هُرمش، تمام اهلِ حرم را فرا گرفت تا حال، نیمه شب به حرم حمله ای نبود این بارِ اول است که این فتنه پا گرفت دشمن ز در نرفت، ز دیوارِ خانه رفت بَد فرصتِ نماز ولیِ خدا گرفت با بددهانی از پسر فاطمه ربود... سجاده و مجالِ نماز و ثنا گرفت آن سالخورده را پیِ مرکب ز بس کشید ناگه میانِ رَه، نفَسَش بی هوا گرفت □ □ □ در کاخِ ظلم، گرچه فراخوانده شد، ولی هربار، تیرِ قهرِ رسول خدا گرفت اینجا چه شد، رسول خدا فرصتِ قتال... از قاتلانِ صادق آل عبا گرفت؟ اما حسین،،، طعمه ی شمشیرها شد و بر جای جایِ پیکرِ او نیزه جا گرفت با چکمه روی سینه ی آقا نشست و گفت: باید که تیغ بر سرِ تو از قفا گرفت بس استخوانِ پیکرِ او نعلِ تازه خورد "اِبنِ زیاد" پای جفا را طلا گرفت وقتیکه حکمِ حمله به خیمه مباح شد تازه تمامِ نقشه ی آن بی حیا گرفت غارت که شد تمامِ حرم، تازه بعد از آن معجر بروی نیزه ی کفار جا گرفت محمود ژولیده
باید غزل سرتاسرش آتش بگیرد شاعر بسوزد دفترش آتش بگیرد از داغ پی‌درپی سزاوار است شیعه با گریه مژگان ترش آتش بگیرد وقتی کبوتر در قفس محبوس باشد ای وای اگر بال و پرش آتش بگیرد وقتی زنی پشت در خانه‌ست هرگز خانه نبایستی درش آتش بگیرد سخت است پیش چشم مردی که به نیزه‌ست دار و ندار خواهرش آتش بگیرد گیرم به غارت رفت گردنبند طفلی دیگر چرا پس معجرش آتش بگیرد؟ فرزند ابراهیم در آتش بعید است یک تار از موی سرش آتش بگیرد مرد خراسانی! ببین هارون مکّی حاشا که یکدم باورش آتش بگیرد تا پنج تن یار حقیقی نیست باید شیعه نگاهِ بر درش آتش بگیرد علی سلیمیان
کاش من هم به لطف مذهب نور تا مقام حضور می رفتم کاش مانند یار صادقتان بی امان در تنور می رفتم علم عالم در اختیار شماست جبر در این مسیر حیران است چشم هایت طبیب و بیمارش یک جهان جابر بن حیان است روز و شب را رقم بزن آخر ماه و خورشید در مُرکّب توست ملک لاهوت را مراد تویی آسمان ها مرید مذهب توست قصه تکرار می شود یعنی باز هم در مدینه عاشق نیست کوچه در کوچه شهر را گشتم هیجکس با امام ، صادق نیست خواب دیدم که پشت پنجره ها روبروی بقیع گریانم پابه پای کبوتران حرم در پی آن مزار پنهانم گریه در گریه با خودم گفتم جان افلاک پشت پنجره هاست آی مردم ! تمام هستی ما در همین خاک پشت پنجره هاست سیدحمیدرضا برقعی
صاحب رَافت وُ رفتارْ اباعبدالله پدرِ مکتبِ ایثار اباعبـدالله نَبَوی مَسلَک و زهرا صفت وُ مولا خُو روحِ صدق وُ سخنِ یار اباعبدالله وارثِ کرب وُبلا باعث وُ بانیِّ وِلا بیرقَت پرچم سالار اباعبدالله تو که از نَسل حسین وُ حَسنی یاصادق خوانده ای مَدح علمدار اباعبدالله حضرت شیخ الائمّه پسرِ فاطمه ای چاره یِ دردِ گرفتار اباعبدالله نوه ات والیَّ طوس است وُ هوایِ پابوس کرده این عاشقِ تو زار اباعبدالله ذاکر شاه وَفا تذکِرِه می خواهم با ذکرِ تو از شَهِ دربار اباعبدالله تو که با روضه ی ِشاهِ شهدا مانوسی کُنیه اَت اعظمُ الاذکار اباعبدالله جمعه ها دیده به راهِ دلبرم می دوزی بینِ هر ندبه زَدی جار اباعبدالله حسین ایمانی
باز هم نوبتِ مدینه شُد و در غَمَش باز کربلا میسوخت باز در کوچه‌یِ بنی هاشم خانه‌ای بینِ شعله‌ها میسوخت نیمه شب ریختند در خانه مو سپیدی به ریسمان بستند درِ آتش گرفته را اما ناگهان رویِ کودکان بستند به پَرِ دامنی ولی اینبار آتشِ چوبِ شُعله وَر نگرفت پدر از خانه رفت شُکرِ خدا پهلویِ او به میخِ در نگرفت نَفَسَش بند آمده نامرد در پِیِ خود دوان دوان نَبَرش پیرمرد است میخورد به زمین بینِ کوچه کِشان کِشان نَبَرش شرم از رنگِ این محاسن کُن رحم کُن حالِ کودکانش را این چنین رفتن و زمین خوردن درد آورده استخوانش را حق بده که به یادِ او انداخت گَرد و خاکی که بر محاسن داشت مادرش را که تا درِ مسجد داغِ بابا عزایِ محسن داشت حق بده که به یادِ او انداخت عرقِ سردِ رویِ پیشانیش خونِ رویِ جبینِ جدش را عمه و رنجِ کوچه گردانیش حق بده که به یادِ او انداخت عمه‌اش را گُذر گُذر بردند از مسیری که ازدحام آنجاست یعنی از راهِ تنگ‌تر بردند حق بده که به یادِ او انداخت گیسوانش که خاک آلود اند گیسویی را که در دلِ گودال غرقِ خون رویِ خاکها بودند رویِ این کوچه‌ای که از سنگ است همه جایش نشانیِ او بود یادِ یک حنجر است این دفعه نوبتِ روضه خوانی او بود هرچه او بیشتر نَفَس میزد بیشتر می‌زدند زینب را تیغشان مانده بود در گودال با سپر می‌زدند زینب را چادرش زیرِ پایِ او پیچید بین نامحرمان زمین اُفتاد از سَرِ تَلِّ خاک تا گودال با کَمَر میزدند زینب را سَرِ شب کودکان همه در خواب تا سحر می‌زدند زینب را یک نفر در میانِ گودال و صد نفر می‌زدند زینب را حسن لطفی
مباد آنکه عبای تو یک کنار بیفتد میان راه،تن تو بی اختیار بیفتد تو را خمیده خمیده میان کوچه کشیدند که آبروی نجیبت از اعتبار بیفتد دگر غرور تو را چاره جز شکسته شدن نیست اگر محاسن تو دست این سوار بیفتد توقع اثری غیر آبله نتوان داشت مسیر پای برهنه ت اگر به خار بیفتد چه خوب شد که لباست به میخ در نگرفت و  چه خوب شد که نشد پهلویت ز کار بیفتد اگر چه سوخت حریمت ولی ندید نگاهت ز گوش دخترکان تو گوشوار بیفتد هنوز هم که هنوز است جلوه های تو جاریست که آفتاب ،محال است در حصار بیفتد علی اکبر لطیفیان
دشمن هجوم آورد ، برخانه ات شبانه ازگلشن ولایت، آتش زند زبانه ای وای ازاین غریبی مولا امام صادق یاد علی نمودی ، قلب تو رافسردند وقتی تو را زخانه، پای پیاده بردند ای وای ازاین غریبی مولا امام صادق کردی به زیر لب ها، لعن بنی امیه جاری شده دمادم ، اشک تو بررقیه ای وای ازاین غریبی مولا امام صادق دشمن به تنگ آمد، از استواری تو جدت رسول آمد ، آن جا به یاری تو ای وای ازاین غریبی مولا امام صادق زهرستم شرر زد، برجسم وجانت آقا مانده به جان شیعه ،داغ گرانت آقا ای وای ازاین غریبی مولا امام صادق خورشیدی ومزارت، در زیر آفتاب است از سوز غربت تو ، قلب همه کباب است ای وای ازاین غریبی مولا امام صادق سیدهاشم وفایی
اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم 🖤بسم الله الرحمن الرحیم🖤 چهارپاره شهادت امام صادق علیه السلام اِی منبرت تجلّیِ نابِ ابوتراب ای خطبه‌ات تمامِ تمامیتِ علی دریایِ علم و صدق و وفاداری و حیا دنیایِ نورِ فاطمی و حُرمتِ علی شیخ‌ُالرَّئیسِ مذهبِ دینداری و ولا پیرِ طریقِ عشق وصفا صاحبِ کرم باشد حریمِ خاکی و بی سایه‌بانِ تو ای آفتاب حُسنِ حرم سایه‌یِ حرم ای رونقِ کتابِ مبین اِعتبارِ دین مُهرِ شناسنامه‌یِ شیعه حدیثتان دینِ خداست زنده و پاینده تا اَبد آری به لطفِ منبر و نطقِ نفیستان بر رویِ شانه‌ات عَلم شانه های شیر دربند می‌کند سخنت دَهر را اَسیر بازویِ بسته‌یِ تو همان روضه‌هایِ شاه در کوچه‌ها کنایه شده سهمِ تو امیر پیرِ غریبِ مکتبی و پا برهنه‌ای با دستهایِ بسته شدی فاتحِ حنین یا اَیُّهاَالعزیز عبا و عمٰامه‌ات جا مانده است و روضه شده روضه‌یِ حسین پیرِ حرم زمین بُخورَد روضه می‌شود گاهی عصایِ جنگ تنِ نیزه می‌شود خنجر برایِ آخرِ کار است از قفا آماده روضه با زدنِ نیزه می‌شود سرنیزه آمد و سر و صورت به‌هم که ریخت شمشیر و تیغ و سنگ و عمود و عصا زدند پایِ ولا و دینِ خدا مانده بود که.... بر جسمِ پاره پاره‌یِ جدِّ تو پا زدند مسمومِ زهرِ کینه اگر سوخت سینه‌ات شکرِ خدا به سینه‌یِ تو چکمه‌ای نبود این کُلِّ روضه است سری رویِ نیزه‌ها یک روسریِ سوخته و چهره‌ای کبود بی‌تاب و مضطر است و حَزین عمّه‌جانتان خورده چقدر آه زمین عمّه‌جانتان ندبه نوایِ بانویِ نیلیِ کربلاست جانم فدایِ کوهِ یقین عمّه‌جانتان ✍