@babolharam.ir-2_Majid_banifateme_(Shabe_9_Moharam)_(www.rasekhoon.net).mp3
4.31M
⇦🕊 #قسمت_دوم روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایامِ محرم _ شب تاسوعا محرم 96_سیدمجید بنی فاطمه↯
┄┅═══••↭••═══┅┄
✘سروش JOin↶
http://sapp.ir/babolharam.ir
⇦🕊 #قسمت_پایانی روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایامِ محرم _ شب تاسوعا محرم 96_سیدمجید بنی فاطمه↯
┄┅═══••↭••═══┅┄
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
┄┅═══••↭••═══┅┄
علمدار لشکر چرا رو زمینی؟
با این چشم خونی، حسین رو می بینی..
وای چشات، دست و پات
عزیزم پر از تیر شده پیکرت..
مشک تو ،پاره شد
میدونم نمیشه هنوز باورت..
وای عمود، خوردی و
به هم ریخته شد وضع فرق سرت..
*اما سرها را وقتی بالای نیزه زدن، تنهاسری که به نیزه بند نشد سَرِعباس بود..هی بچه ها میگفتن: عمو کجایی ..حسین...
یه عمر میگفت چی میشد یکبار هم که شده مادرت رو میدیدم ..تا اومد کنار عباس یه بویی کشید *..
بگو چه رخ داده در این علقمه
که آمده مادر ما فاطمه
*آقا! مادرت اومد بالاسرم..یه عمر دوست داشتم مادرت رو ببینم ..اما کاش دم دمای آخر هم نمیدیدم ..کاش زودتر می مُردَم نمیدیدم ..آخه وقتی دیدم ،دیدم یه دست به کمر گرفته...شاید از عباسم رو گرفته باشه..
دستی نمانده تا بگذارم به سینه ام عرض ارادت کنم به تو با قلب مضطرم ...
عباس جان نماز دیده بودم ،عبادتهای طولانی، سجده های طولانی ،شیرین زبونیت رو از بچگی دیده بودم ،معرفت و وفا تو دیده بودم، ..یه وقت هست که یه نفر عادی گریه میکنه...گفت :عباس جان تا حالا گریه تو ندیده بودم ..گفت: آقا گریه ام برای این نیست که دستهامو بریدن..چشم رو تیر زدن..گریه ام برای اینه دیگه دستی ندارم بغلت کنم..من تا بحال روی حرفت حرف نزدم..چی میخواهی عزیزم ،گفت آقا بی ادبی منو ببخش ...اگه میشه منو سمت خیمه ها نَبَر..
چرا عزیزم ..علی اکبر رو بردم...همه رو بردم بیا برگردونیمت خیمه ،همه منتظرتن..میگن: عمو عباس میاد..
گفت آقا جان، نه بزار همینجا بمیرم.. چون نتونستم آب بیارم... از روی سکینه خجالت میکشم....حسین......
﴿بابُ الْحَرَم اولین پایگاهِ متنِ روضه﴾
________________
#سید_مجید_بنی_فاطمه
#شب_نهم_محرم
#شب_تاسوعا
#روضه_حضرت_ابوالفضل_علیه_السلام
#ویژه_ایام_محرم
╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯
☑️ وبلاگ↶
babolharam.mihanblog.com
✘سروش JOin↶
http://sapp.ir/babolharam.ir
✘ایتا JOin↶
https://eitaa.com/babolharam_ir
✘تلگرام JOin↶
@babolharam_mihanblog_com
@babolharam.ir-3_Majid_banifateme_(Shabe_9_Moharam)_(www.rasekhoon.net).mp3
2.47M
⇦🕊 #قسمت_پایانی روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایامِ محرم _ شب تاسوعا محرم 96_سیدمجید بنی فاطمه↯
┄┅═══••↭••═══┅┄
✘ایتا JOin↶
https://eitaa.com/babolharam_ir
⇦🕊 #قسمت_اول روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایامِ محرم _ شب عاشورا محرم 96_ سید مجیدبنی فاطمه↯
┄┅═══••↭••═══┅┄
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
┄┅═══••↭••═══┅┄
اَلسَّلٰامُ عَلَیْکَ یٰا اَبٰا عَبْدِ اللهِ ، وَعَلَى الْاَرْوٰاحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنٰائِکَ ، عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهٰارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیٰارَتِکُمْ ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ ، وَعَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ، وَعَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَیْنِ ، وَعَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَیْن، علیه السلام .
"اللهم عجل لولیک الفرج "
بوی ایثار و شهادت بوی خون می آید
عشق از پرده ی اسرار برون می آید
این سوی معرکه آوای جنون می آید
آن سوی معرکه پیوسته قشون می آید
این حسین است که سر سلسله ی مستان است
شبی را شَهِ دین در حرمش مهمان است
کربلا آینه در آینه حیران حسین
لشکر جن و ملک گوش بفرمان حسین
همه ی کون و مکان دست به دامان حسین
زینب آواره ی گیسوی پریشان حسین
آنچه عشاق ندارند سَر و سامان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
*آقا نَمُردم شب عاشورا رو دیدم...خیلی ها الان داشتن میاومدن زن وبچه هاشونو می آوردن.. تو راه بخودشون میگفتن ،زن و بچه ام در امانن،اما امشب اقام دلشوره ی زن وبچه شوداره...درسته تشنه اند... اما توبغل عمه یکی خوابه،یکی رو ابالفضل دست رو سرش میکشه ...*
ساقی امشب به قدح باده ی غم می ریزد
عصر فردا همه ی عرش به هم می ریزد
خون سقای ادب پای علم می ریزد
دشمن از جانب هر سو به حرم می ریزد
زینب از ماتم فردای حرم گریان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
*مثل چنین شبی همه ی اصحاب دور آقا رو گرفتن ..هر کی خودشو نشون داد..زهیر بلند شدگفت :اگه من ،بارها و بارها در رکابت کشته بشم.. ،حاضرم وقتی بدنم را بسوزونن..،خاکسترم رو به باد بدن..،حاضرم بازم بیام برات جون بدم ...
همچین شبی حبیب بن مظاهر میگفت :باید یه کاری بکنیم ..فکر نکنن پیرمردا دور حسین رو گرفتن..
همچین شبی بحث بود بین خیمه ی هاشمی ها وبین اصحاب ..،اصحاب میگفتن: فردا ما باید اول میدان بریم.. اینا بچه های پیغمبرن...هاشمیها میگفتن :اینا مهمان ما هستن ...فردا اول ما بریم میدان* ...
بین دشمن پسر فاطمه بی یاور بود
شب مظلومیت عترت پیغمبر بود
کربلا شاهد دل کندن یک خواهر بود
بین یک عاشق ومعشوق شب آخر بود
شب عاشق کشی و دلبری جانان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
حضرت فاطمه در کرب و بلا بود امشب
دل یاران پر از ایمان به خدا بود امشب
به لب اهل ولا ذکر و دعا بود امشب
ذکر طفلان حرم "واعطشا" بود امشب
شب پایانی آرامش این طفلان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
بعد سقا نکند از حرم عزت برود
ازخیام پسر فاطمه حرمت برود
نکند دختر زهرا به اسارت برود
معجر عمه ی سادات به غارت برود
همه ی دشت پراز عطر خوش ایمان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
________________
#سید_مجید_بنی_فاطمه
#شب_دهم_محرم
#شب_عاشورا
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#ویژه_ایام_محرم
╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯
☑️ وبلاگ↶
babolharam.mihanblog.com
✘سروش JOin↶
http://sapp.ir/babolharam.ir
✘ایتا JOin↶
https://eitaa.com/babolharam_ir
✘تلگرام JOin↶
@babolharam_mihanblog_com
@babolharam.ir; _1_Majid_Banifateme_(Shabe_10_Moharam)_(www.rasekhoon.net)-1.mp3
3.48M
⇦🕊 #قسمت_اول روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایامِ محرم _ شب عاشورا محرم 96_ سید مجیدبنی فاطمه↯
┄┅═══••↭••═══┅┄
✘ایتا JOin↶
https://eitaa.com/babolharam_ir
⇦🕊 #قسمت_دوم روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایامِ محرم _ شب عاشورا محرم 96_ سید مجیدبنی فاطمه↯
┄┅═══••↭••═══┅┄
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
┄┅═══••↭••═══┅┄
*اومدن گفتن زود بیا خواهرت دیگه طاقت نداره.. دید زینب داره خیلی بی تابی میکنه.. گفت :عزیزم اینجا همون وعده گاهی هست که جدّم فرموده خدا برام رقم زده...گفت داداش دلم خوش بود ،سایه ت بالای سَرَمِه.. منکه مادر ندارم منکه بابا ندارم ،داداش حسنمم که کشتن..
دلم خوش بود سایه ی تو بالای سرمه..گفت داداش این سینه ام سنگینی میکنه بیا برگردیم مدینه ...زندگیمون روبراه بود..مادرمون رو جوون کشتن..
زینب خیلی گریه کرد... ابی عبدالله دستشو به سینه ی زینب گذاشت فرمود: آرام باش خواهرم..
یه خورده قلب زینب آرامش گرفت،این بچه ها تو خیمه ها بودن هی میگفتن مگه چه خبره ... مگه نگفته بودید مهمونی میخواهیم بریم ..سه روز هست آب نخوردیم .. ببین رباب داره برای علی اصغر داره بال بال میزنه ...*
همهمه بود ،شمشیرش رو داره تیز میکنه.. باشمشیرش حرف میزنه ..هی میگه عباس..اگه فردا آقات اجازه بده یه نفر رو نمیزاری از این کربلا بره ،امروز اون روز مدینه نیست جلوی مادرمون رو گرفتن..
من نمبتونم گریه سکینه رو ببینم.. من نمیتونم ببینم رقیه از حال رفته ..من نمیتونم موهای رقیه رو پریشون ببینم ..
ای شمشیر هواست باشه فردا خیلی کار داریم باهم ..یکمرتبه شنید، یکی داره به پرده ی چادر خیمه میزنه.. گفت کیه ؟..یکمرتبه یه صدای زنونه و مهربونی شنید ..عباس ،من زینبم ..
زود بلند شد گفت: خانم من غلامتم ..دستشو انداخت زیر صورت عباس گفت بالا آورد عزیزم قربون اون حیات برم .. زینب مُردامّا تو یکبار بهش خواهر نگفتی، دورت بگردم عباسم ..خانم جان ،من غلام شماهستم..
خانم جان، پای بی ادبی نذاری ،مادرم گفته غلامت باشم.. امر بفرمایید ..می فرمودید من خدمتتون میرسیدم ..گفت نه عزیزه دلم
دستشو روی شونه ی برادر گذاشت،چقدر کیف داره خواهر دست روی شونه ی برادر بذاره..نگاه به چشمش کنه.. اصلا زینب و حسین همیشه چشم تو چشم بودن ..یه جمله بگم جلوتر برم .. (یکیشون رو ناقه بود یکی روی نیزه بازم بهم نگاه میکردن )..
تا صحبتها را کرد، گفت عباس جان فقط اومدم یادآوری کنم ،یادت میاد شب بیست و یکم ماه رمضان تو کوفه فرق بابام شکافته شده بود ..بله خانم جان یادمه..یاد بابامون کردی..
یادته بابام فرمود همه برن بیرون فقط بچه های زهرا باشن ..بله خانم جان یادمه..یادته عباس جان، داداش حسنم اومد صدا زد فرمود عباس تو بیا داخل ..بابام فرموده عباسم پسر فاطمه اس ..
بله خانم جان یادمه ..عباس جان یادته بابام باصورت ورم کرده صدازد جلو بیا ..تومثل همیشه مودب جلو اومدی ..بله خانم جان یادمه ..یادته عباس، دستت رو بابام گرفت با یه دست دیگه دست حسین رو گرفت ..بله خانم جان ..رنگ عباس پرید ،ببینه زینب چی میخواد بگه ..یادته دست رو گذاشت روی دست حسین..
گفت: عباس جان یه روزی کربلا همه حسین رو تنها میذارن ..اون وقت میخوام برای حسین شمشیر بزنی ...عباس جان نکنه حسینم رو تنها بزاری ..بله خانم جان یادمه ..گفت آخه عباس شنیدم ..خیمه به خیمه برات امان نامه آوردن ..
انگار همه ی عالم روی سر عباس خراب شد ..فرمودمگه عباس بمیره کناره حسین نباشه.....
________________
#سید_مجید_بنی_فاطمه
#شب_دهم_محرم
#شب_عاشورا
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#ویژه_ایام_محرم
╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯
☑️ وبلاگ↶
babolharam.mihanblog.com
✘سروش JOin↶
http://sapp.ir/babolharam.ir
✘ایتا JOin↶
https://eitaa.com/babolharam_ir
✘تلگرام JOin↶
@babolharam_mihanblog_com
@babolharam.ir; _1_Majid_Banifateme_(Shabe_10_Moharam)_(www.rasekhoon.net)-2.mp3
2.41M
⇦🕊 #قسمت_دوم روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایامِ محرم _ شب عاشورا محرم 96_ سید مجیدبنی فاطمه↯
┄┅═══••↭••═══┅┄
✘ایتا JOin↶
https://eitaa.com/babolharam_ir
⇦🕊 #قسمت_پایانی روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایامِ محرم _ شب عاشورا محرم 96_ سید مجیدبنی فاطمه↯
┄┅═══••↭••═══┅┄
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
┄┅═══••↭••═══┅┄
نیمه ی شب بود اصحاب دیدن حسین نیست ..هلال گشت دنبال آقا ..میگه دیدم از دور یه سیاهی هی میشینه بلند میشه ..اومدم جلو دیدم ابی عبدالله س..
داره زیر لب مناجات میکنه ..هی بوته ها را داره جمع میکنه .. خارهای بیابون ،سنگها را داره جمع میکنه ..اومدم جلو گفتم قربونت برم..چه میکنی فرمود:هلال فردا منو میکشن .. هممون رو شهید میکنن..زن وبچه مو اسیرمیکنن..بچه هام آواره ی بیابون میشن ..میخوام این خارها تو پای بچه هام نره...با تمام وجودبگو ...حسین ....*
زینبُ نگذار، با غصه هاش، داداش داداش
جدا شو از من، یواش یواش، داداش داداش
زنِ تنها ی این غروبم..
تو نرو تا که پا نکوبم..
تو بری خواهرت اسیره ..
*بابا آدم با ناموسشم جایی میخواد گذر کنه..اگه ببینه ازدحام جمعیت مرداس ،از جای دیگه میره..*
تو بری خواهرت اسیره ...
الهی زینبت بمیره....
اومد جلو ..گفت داداش... مادرم وصیت کرده سرت رو بالا بگیر ..سرشو بالا آورد...دیدن زینب اومد حلقوم حسین رو ...گفت داداش مادرم شب آخرم به من مادرم وصیت کرده زینب،اگه کربلا حسین ازت لباس کهنه ای رو خواست ... بدون دیگه حسین بره بر نمیگرده .. عوض من زیر گلوش ببوس... ساعتی بعد وله وله راه افتاد ..حسین از ذوالجناح همچین که افتاد،صدای اهل حرم بلند شد... زینب به سرو صورت میزنه ... این بدن تیر خورداس...هی روی این خاکها می غلته ...*
او می دوید و من می دویدم
او سوی مقتل من سوی قاتل
او می نشست و من می نشستم
او روی سینه من در مقابل
او می کشید و من می کشیدم
او خنجر از تیغ من آه از دل
او می برید و من می بریدم.....
حسین ......
________________
#سید_مجید_بنی_فاطمه
#شب_دهم_محرم
#شب_عاشورا
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#ویژه_ایام_محرم
╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯
☑️ وبلاگ↶
babolharam.mihanblog.com
✘سروش JOin↶
http://sapp.ir/babolharam.ir
✘ایتا JOin↶
https://eitaa.com/babolharam_ir
✘تلگرام JOin↶
@babolharam_mihanblog_com
@babolharam.ir; _1_Majid_Banifateme_(Shabe_10_Moharam)_(www.rasekhoon.net)-3.mp3
2.59M
⇦🕊 #قسمت_پایانی روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایامِ محرم _ شب عاشورا محرم 96_ سید مجیدبنی فاطمه↯
┄┅═══••↭••═══┅┄
✘ایتا JOin↶
https://eitaa.com/babolharam_ir
⇦🕊 #قسمت_اول روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایامِ محرم _ شب تاسوعا محرم 96_حاج میثم مطیعی ↯
┄┅═══••↭••═══┅┄
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
┄┅═══••↭••═══┅┄
بچه های مدافع حرم زینب کبری نقل می کنن:
میگن:اوایل جنگ سوریه اطراف حلب درگیربودیم یه تعدادی ازبچه های لبنانی حزب الله لبنان هم بامابودند ، کنارخودِ بچه های سوری یکی از روستاهایی که مامستقربودیم درگیری خیلی بالا گرفت داعش نزدیک و نزدیک تر شد ،
تا اینکه اونایی که میتونستن از روستافرارکردن ، رفتن فقط ضعیف هاموندن...بیچاره هاموندن...
اونی که نمیتونست فرارکنه وای چی شد؟!
*یادم افتاد عصر عاشورا پسر بچه هافرارکردن...دختربچه ها هِی زمین میخوردن هی لباس عربی زیرپاشون گیرمی کرد...*
میگه خلاصه یه تعداد پیرمرد ، پیرزن موندن یه تعدادی هم مریضا موندن یه سری زن بابچه های کوچیکم موندن...
میگه:داعش منطقمون رومحاصره کرد چندروز ازمحاصرگذشته بود...
رزمنده هادونه دونه شهید میشدن بخاطرمقاومت این رزمنده ها میگفت نتونستن واردبشن صبح وشب مشغول دفاع وجنگ بودیم...
میگه: چندروز گذشت؛ماتازه متوجه شدیم انقدرمشغول بودیم؛این بیچاره هایی که داخل روستا مونده بودن آبشون تموم شده بود...
بچه های کوچیک گریه میکردن ، مادراشون شیرنداشتن ، پیرمرد ، پیرزنا ازحال رفته بودن...حال مریضا خوب نبود....
*"و عَمَّتی زَینَب تُمَرِّضُنی..." فقط زینب مواظب من بود...زین العابدین فرمود....*
میگه :مانظامی هستیم ، نظامیا آب دارن، آذوقه دارن. مابرا رزمنده ها ذخیره کرده بودیم مشکلی نبود اما اگه میخواستیم آب وغذا روبه مردم روستا بدیم ، دیگه براخودمون چیزی نمی موند که بتونیم باهاش بجنگیم...
میگه: دوراه داشتیم : یا ما باید تشنه می جنگیدیم یا اوناتشنه جون میدادن...
میگه:شب شد ، دورهم جمع شدیم به هم دیگه گفتیم ما یه عمر روضه (ابوالفضل) خوندیم ، یه عمر باروضه های فرات ولب تشنه سقا گریه کردیم؛اصلا همینجور گریه کردیم... ماروانتخاب کردن ...حالاماچه جوری سیراب باشیم آه وناله این زن ها وبچه ها روبشنویم؟!
میگه :صبح که شدهمه آذوقه وآب همراهمون روباذکر یا ابوالفضل ، یا ابوالفضل بین مردم تقسیم کردیم
میگه : یه عده ازاونایی که تو جبهه بامابودن ، می جنگیدن ، مجاهد بودن خب شیعه نبودن. سوال شد : این ابوالفضل کیه ؟! یا ابوالفضل ، یا ابوالفضل...شما چیکار داریدمیکنید ؟! مردم روستا سوال کردن...
میگه:ایستادیم براشون تعریف کردیم ، یه کربلایی بود....
﴿بابُ الْحَرَم اولین پایگاهِ متنِ روضه﴾
________________
#حاج_میثم_مطیعی
#شب_نهم_محرم
#شب_تاسوعا
#روضه_حضرت_ابوالفضل_علیه_السلام
#ویژه_ایام_محرم
╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯
☑️ وبلاگ↶
babolharam.mihanblog.com
✘سروش JOin↶
http://sapp.ir/babolharam.ir
✘ایتا JOin↶
https://eitaa.com/babolharam_ir
✘تلگرام JOin↶
@babolharam_mihanblog_com
⇦🕊 #قسمت_دوم روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایامِ محرم _ شب تاسوعا محرم 96_حاج میثم مطیعی ↯
┄┅═══••↭••═══┅┄
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
┄┅═══••↭••═══┅┄
یه کربلایی بود...از روز هفتم آب روبستن ، یه سقایی بود ، یه تشنه هایی بودن...
میگه :مجلس روضه شد خیلی از اون سوری هایی که با ما بودن اصلا شیعه نبودن اونا دلاشون ابوالفضلی شد رفتن آب وآذوقه شون روآوردن دادن مردم روستا محاصره تنگ شد ...
*امشب تواین مجلس چه خبره ؟! اگه کسی بین مانشسته که آبرویی داره به اون آقای باوفا بگه ماقبولت داشتیم امشب اومدیم ، ما با امید اومدیم ...*
میگه خلاصه محاصره تنگ ترشد اکثر رفقام بالب تشنه شهید شدن دیگه موقعیت موندن نبود ... دستور اومد برگردید ، تلفات بالا بو...مامنطقه روخالی کردیم ، مجبور بودیم...اما ماکه رفتیم این داعشی ها اومدن حمله کردن ...مردها رو ، زن هارو ، بچه هارو همه روصف کردن دونه دونه سر بریدن به خاک وخون کشیدن...
*حالا بریم کربلا...*
من یه آقایی رو میشناسم
راوی میگه ایستاده بود ، یه صدایی همش اذیتش میکرد
"فَسَمَعَ الاطفال یُنادونَ العطش العطش "هی بچه ها فریادمیزن عمو.. آب...
وقتی عباس صدای العطش بچه ها روشنید خیلی گرون تموم شد این آب خواستن
*آی آماده ای یانه ؟! بیاد قدیمی ها*
(ای ساقی لب تشنگان۲
ای جان جانانم ...سقای طفلانم)۲
داغت شکسته پشت من۲
ای راحت جانم... سقای طفلانم
ای ساقی لب تشنگان
ای جان جانانم سقای طفلانم
من بی برادر چون کنم ؟!
با این سپاهِ دون ....در دامنِ هامون
بینم تورا درابرخون
ای ماه تابانم... سقای طفلانم
(ای ساقی لب تشنگان ۲
ای جان جانانم... سقای طفلانم )۲
خواهم برم درخیمه گه ۲
ای گل تنِ پاکت... پیکرصدچاکت...
ممکن نباشد یا اخا....
*گوش بده ، گوش بده آخه اومد پیکر رو جمع کنه ، کنار علقمه عباس هنوز زنده بود...صدازد :"یا اخی ما تُرید مِنّی ؟! می خوای بامن چه کنی ؟! یه وقت منو به خیمه هانبری ؟! *
ممکن نباشد یا اخا ۲
محزون ونالانم... سقای طفلانم
ای ساقی لب تشنگان ۲
ای جان جانانم... سقای طفلانم
برخیز وای جان برادرکن علمداری
بنما مرا یاری
بی تو غریب وبی معین دراین بیابانم
سقای طفلانم
بی تویقین دارم که فردا زینبِ نالان
برناقه ی عریان...
گردد سوار از راه کینه بایتیمانم...
سقای طفلانم...
(ای ساقی لب تشنگان ۲
ای جان جانانم... سقای طفلانم...)۲
(شد روزِ روشن پیش چشمم تیره ترازشب
چون معجر زینب )۲
بینم تورادرموج خون ۲
ای دُرّغلطانم... سقای طفلانم
(ای ساقی لب تشنگان ۲
ای جان جانانم سقای طفلانم)۲*
چی شد یهو چه اتفاقی افتاد ؟! گفتم ؛ عباس یه صدا می شنید...
﴿بابُ الْحَرَم اولین پایگاهِ متنِ روضه﴾
________________
#حاج_میثم_مطیعی
#شب_نهم_محرم
#شب_تاسوعا
#روضه_حضرت_ابوالفضل_علیه_السلام
#ویژه_ایام_محرم
╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯
☑️ وبلاگ↶
babolharam.mihanblog.com
✘سروش JOin↶
http://sapp.ir/babolharam.ir
✘ایتا JOin↶
https://eitaa.com/babolharam_ir
✘تلگرام JOin↶
@babolharam_mihanblog_com
⇦🕊 #قسمت_پایانی روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایامِ محرم _ شب تاسوعا محرم 96_حاج میثم مطیعی ↯
┄┅═══••↭••═══┅┄
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
┄┅═══••↭••═══┅┄
بعضی ازمقتل ها نوشتن:
" فَسَمعَ الاطفال یَتَصارَخون العطش " یعنی بچه ها ، تشنه ها فریاد می زدن ، داد می زدن ...
" فَرَکِب فَرَسَه " سوار براسب شد ،
" و اَخَذَ رُمحَهُ والقِربَه "
*مجلسی نوشته*
مشک روبرداشت ، نیزه روبرداشت
" وقَصَدَ نحوُ الفرات " رفت سمت آب ، لشکر روشکافت تعداد زیادی رو به درک واصل کرد...
"حتی دخل الماء " تا به آب رسید داخل آب شد...چه آبی بود این آب؟! چه هابه روز حرم آورد این آب ....این بندمشک راکه گرفت به روی دوش ، آب رو پر کرد...راوی میگه :
"فََلمّا اَرادَ اَن یَشرَبَ غُرفة من الماء " دست برد زیرآب ، آب رابالا آورد ... " ذَکَر عَطَشَ الحسین "
ای حسین...
یادتشنگی اما حسین وبچهاش افتاد
" فَرَمَی الماء " آب رو روی آب ریخت ...
رود می گفت ؛ که یک جرعه مرا می نوشد۲
عشق می گفت : که نشناخته ای سقا را...
با سرانگشت خودش روی تن آب نوشت ۲
دیدی آیا لب خشک پسر مولا را...
* آب نخورد.. *
آب پاکی روی دست آب ریخت
ای به قربان صفای دست او ...
* شب تاسوعاست مقتلم رومی خونم برا امام زمان میخونم ... *
راوی میگه:
" وَ مَلَأ القِربَه " مشک روپرکرد
" وحملها علی کِتفِه الاَیمن " روی دوش راست انداخت ...
" وَ تَوَجَّه نُحوَالخَیمه " حرکت کرد چقدر امیدوار ، بچه ها منتظر...عموش رفته آب بیاره... اما یه اتفاقی افتاد ، جلو راهشو گرفتن راهشو بستن...
* دیشب من یه حرفی زدم روضه علی اکبر ...گفتم ؛ دور علی اکبر رو گرفتن...گفتم:"وَاحتَواهُ القَوم..."گفتم: دور امام حسینم لحظه های آخر جمع شدن ...اینجا راوی میگه:
" وَ اَحاطوا به مِن کلِّ جانِب " دورش حلقه شدن ،
" فَحارَبهم " آقا شروع کرد جنگیدن ، جنگ نمایانی کرد تا اون نامرد اومد ضربه ای زد به دست راستش
" فَقَطَعها "
*افتاد دست راست ، خدایا ؛ ز پیکرم ۲
بر دامن حسین رساند دست دیگرم ...
خدایا میخوام ، میخوام این مشک روبرسونم خیمه ...
آقا ،،، شب تاسوعاست من امشب روضه می خونم... قرار شد برا امام زمان بخونم *
مشک را روی کتف چپ انداخت ...
(دستم چپم به جاست اگرنیست دست راست ...
اما هزار حیف که یک دست بی صداست )۲
یه وقت ضربه ای آمد ملعون دست چپ روهم قطع کرد...
دست چپ وراستش انداختن
از چپ واز راست بر او تاختن ۲
اما هنوز عباس امیدش نا امیدنشده بود ،
درمشکِ تشنه جرعه ی آبی هنوزهست
( هنوز مشک آب داره )
اما به خیمه ها برسد باکدام دست ؟!
( ولی قول داده آب روباید به علی اصغر برسونه...) راوی میگه:
" فَحَمَل القِربَه بِاَسنانِه " به ناچار مشک رو به دندان گرفت ...
اما " فجاءو سهمٌ فَاصابَ القِربَه " تیر آمد به مشک اصابت کرد...
اینا فهمیدن باید چیکارکنن عباس از پا در بیاد....
" و اُریقَ مائهاُ " جلوی چشمهاش آب روی زمین ریخت...
* بعضی ازمقاتل نوشتن ؛ میدونی چی شد اینجا ؟! دست راست رو زدن خیالی نبود ...دست چپ روزدن خیالی نبود...مشک رو به دندان گرفت به راهش ادامه داد اماوقتی تیر به مشک خورد...راوی میگه ؛ "فَوَقَفَ العباس متحیرا..." عباس متحیر یه لحظه ایستاد...نمی دونست بایدچیکار کنه ؟! نمی دونست چه کنه ؟! آقا حیران شد... سرگردان شد ... *
آب آبِ تشنگان زد آتشم خجلت از سقایی خود می کشم ...
*رفیقم مریضه یا ابوالفضل *
کاش از اول نام من سقا نبود یا دراین دشت بلا دریا نبود...
* اینا دیدن حالش دگرگون شد فرصت ندادن *
به برادرش اباعبدالله اقتدا کرد
"ثم جاءه سهمُ الآخَر فاصابَ صدرَه " یه تیرآمد به قلبش نشست مثله برادرش...
* یا امام زمان ....ای قطب عالم امکان
" فَانقَلَبَ عن فَرَسِه " از روی اسب به زمین افتاد
به سینه داشت تیری و..۳
ز اسبش تا زمین افتاد
دوباره تیربا شدت به قلب اوفرو می رفت۲
ای خدا بدونِ دست کسی که تنش پر ازتیر است خداکند ز بلندی فقط زمین نخورد....
برادر رو صدا کرد... عزیز دلم... برادرم بیا... امام حسین آمد امام حسین آمد...
اربا اربا دیدن اکبر امانم را برید
قطعه قطعه دیدن عباس جانم را گرفت ...
* امام زمان منوببخش *
وقتی امام حسین اومد بالای سرش دید دست هاقطع شده ...مشک پاره شده ، تیربه سینش خورده...
بعضیامیگن تیربه چشمش زدن ...عمود آهن به سرش زدن ... (منو ببخش یا امام زمان اگه تومقتل نمیدیدم نمیگفتم ) دوتاپا کنار علقمه افتاده بود تاحسین برسه پاهاشوقطع کردن ...*
﴿بابُ الْحَرَم اولین پایگاهِ متنِ روضه﴾
________________
#حاج_میثم_مطیعی
#شب_نهم_محرم
#شب_تاسوعا
#روضه_حضرت_ابوالفضل_علیه_السلام
#ویژه_ایام_محرم
╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯
☑️ وبلاگ↶
babolharam.mihanblog.com
✘سروش JOin↶
http://sapp.ir/babolharam.ir
✘ایتا JOin↶
https://eitaa.com/babolharam_ir