9.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #کلیپ «شناخت امام زمان»
👤 استاد #رائفی_پور
📄 اون دنیا دوتا امتحان ازمون میگیرن که سوالاشم لو رفته...
⁉️ چرا آدمها در فتنههای #آخرالزمان گیر میوفتن؟
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج
@bachehaeyaseman
5.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #کلیپ «هفت مرحله ظهور»
🎤 سخنرانی کمتر شنیده شده استاد #رائفی_پور
⁉️ چند مرحله از مراحل ظهور را تا الان طی کردیم؟
@bachehaeyaseman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸با خدا باش و پادشاهی کن
🍃با صدای حجت الاسلام دانشمند
@bachehaeyaseman
#سلام_امام_زمانم 😍✋
ای کاش همیشه یاورت باشم من
در وقت ظهور، محضرت باشم من
ھر چند که نامه ام سیاہ است ولی
بگذار سیاہ لشکرت باشم من
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج #صلوات
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
"بحق فاطمه(س) "
@bachehaeyaseman
🌸ختم زیارت عاشورا روز چهاردهم:
💚هدیه به ۱۴ معصوم علیه السلام،شهدا و اُسرای خاک کربلا و...(خودتون میتونید اضافه کنید)
📕به نیت سلامتی و ظهور آقا امام زمان،عاقبت بخیری و سلامتی و حل گرفتاری همه مسلمین جهان و شفای بیماران و برآورده شدن حوائج شخصی خودتون...
التماس دعا
@bachehaeyaseman
☁️🌞☁️
🛑رسوا کردن وزیر ظالم توسط امام زمان عج...
❄در روزگار گذشته، فرمانروایی بر بحرین حکومت میکرد که وزیرش در دشمنی با شیعیان، گوی سبقت را از او ربوده بود.
⭕ روزی وزیر بر فرمانروا وارد شد و اناری را به دست او داد که به صورت طبیعی، این واژهها بر پوست آن نقش بسته بود:
«لا اله الا الله، محمّد رسول الله، ابوبکر و عمر و عثمان و علی خلفاء رسولالله».
💥فرمانروا از دیدن آن بسیار در شگفت شد و به وزیر گفت: «این، نشانهای آشکار بر باطل بودن مذهب شیعه است.
🍁 وزیر گفت: «به نظر من، باید آنان را حاضر کنیم و این نشانه را به ایشان ارائه دهیم. اگر آن را پذیرفتند، از مذهب خود دست میکشند.
⛔ وگرنه باید یکی از این سه کار را انتخاب کنند:
◀️ پاسخی قانع کننده بیاورند
◀️ یا جزیه بدهند
◀️ یا اینکه مردانشان را میکشیم زنان و فرزندانشان را اسیر میکنیم و اموالشان را به غنیمت میبریم».
♻️فرمانروا، رأی او را پذیرفت و دانشمندان شیعه را نزد خود فرا خواند.
✔ آن گاه انار را به ایشان نشان داد و گفت: «اگر در این باره دلیلی روشن نیاورید، شما را میکشم و زنان و فرزندانتان را اسیر میکنم یا اینکه باید جزیه بدهید».
🌿دانشمندان شیعه، از او سه روز مهلت خواستند.
🔮 آن گاه سه نفر را برگزیدند و به یکی از آن سه نفر گفتند: «تو امشب به سوی صحرا برو و به امام زمان(عج) استغاثه کن و از او، راه رهایی از این مصیبت را بپرس؛ زیرا او امام و صاحب ماست».
🍀آن مرد، چنین کرد؛ ولی موفق به زیارت حضرت نشد.
🍀شب دوم نیز نفر دوم را فرستادند. او نیز پاسخی دریافت نکرد.
🥀 شب آخر، نفر سوم را که محمّدبنعیسی نام داشت فرستادند. او به صحرا رفت و با گریه و زاری از حضرت، کمک خواست.
♦️چون آخر شب شد، شنید مردی خطاب به او میگوید: «ای محمّدبنعیسی! چرا تو را به این حال میبینم و چرا به سوی بیابان بیرون آمدهای؟»
📒 محمدبنعیسی گفت: «اگر تو صاحبالزمانی، داستان مرا میدانی.
❤️فرمود: «راست میگویی. تو به دلیل آن مصیبتی که بر شما وارد شده است، به اینجا آمدهای».
عرض کرد: «آری؛ شما میدانید چه بر ما رسیده است و شما امام و پناه ما هستید».
🌺پس آن حضرت فرمود: «ای محمّدبنعیسی! در خانه آن وزیر ـ لعنة الله علیه ـ درخت اناری است.
♨️ هنگامی که آن درخت، تازه انار آورده بود، او از گل، قالبی به شکل انار ساخت.
آن را نصف کرد و در میان آن، این جملات را نوشت. سپس قالب را بر روی انار که کوچک بود، گذاشت و آن را بست.
چون انار در میان آن قالب بزرگ شد، آن واژهها بر روی آن نقش بست.
🛑 فردا نزد فرمانروا میروی و به او میگویی که من پاسخ تو را در خانه وزیر میدهم. چون به خانه وزیر رفتی، پیش از وزیر به فلان اتاق برو.
♻️ کیسه سفیدی خواهی یافت که قالبگلی در آن است. آن را به فرمانروا نشان ده.
نشانه دیگر این که به فرمانروا بگو: چون انار را دو نیم کنی، جز دود و خاکستر، چیزی در آن نیست».
♦️محمّدبنعیسی از این سخنان بسیار شادمان شد و به نزد شیعیان باز گشت. روز دیگر، آنان پیش فرمانروا رفتند و هر چه امام زمان(عج) فرموده بود، آشکار شد.
🍁فرمانروای بحرین با دیدن این معجزه به تشیع گروید و دستور داد وزیر حیلهگر را به قتل رساندند...
📙بحار الانوار، ج۵۲، ص۱۷۸
@bachehaeyaseman
🛑بشارت علامه کورانی:
در آستانه ظهور تحریم ها بی اثر و وضعیت اقتصادی مردم بهبود پیدا میکند...
@bachehaeyaseman
☁️🌞☁️
🔵عاقبت صبر و تحمل در برابر بداخلاقی والدین(بسیار زیبا و آموزنده)
🌟علامه طهراني در كتاب نورملكوت قرآن مي فرمايد:
💠يكروز در طهران، براى خريد كتاب به كتاب فروشى رفتم، مردى در آن أنبار براى خريد كتاب آمده، آماده براى خروج شد كه ناگهان در جا ایستاد و گفت: حبيبم الله. طبيبم الله،یارم....
🌼فهميدم از صاحب دلان است که مورد عنایت خاص خداوند قرار گرفته،گفتم: آقاجان! درويش جان!
انتظار دعاى شما را دارم.چه جوری به این مقام رسیدی؟
♻️ناگهان ساکت شد،گریه بسیاری کرد،سپس شاد و شاداب شد و خندید.
🔴گفت: سید! شرح مفصلی دارد.
من مادر پيرى داشتم، مريض و ناتوان، و چندين سال زمين گير بود.
❄️خودم خدمتش را مینمودم؛ و حوائج او را برميآوردم؛غذا برايش ميپختم؛ و آب وضو برايش حاضر ميكردم؛ و خلاصه بهر گونه در تحمّل خواسته هاى او در حضورش بودم.
🛑او بسيار تند و بداخلاق بود. ناسزا و فحش ميداد؛ و من تحمّل ميكردم، و بر روى او تبسّم ميكردم.
✅ بهمين جهت عيال اختيار نكردم، با آنكه از سنّ من چهل سال ميگذشت. زيرا نگهدارى عيال با اين اخلاقِ مادر مقدور نبود ...
🔰بهمین خاطر به نداشتن زوجه تحمّل كرده، و با آن خود را ساخته و وفق داده بودم.
✨گهگاهى در أثر تحمّل ناگواريهائى كه از مادرم به من میرسيد؛ ناگهان گوئى برقى بر دلم ميزد، و جرقّه اى روشن میشد؛ و حال بسیارخوشی دست ميداد، ولى البته دوام نداشت و زود گذر بود.
💠تا يك شب كه زمستان و هوا سرد بود و من رختخواب خود را پهلوى او و در اطاق او پهن میکردم تا تنها نباشد، و براى حوائج، نياز به صدا زدن نداشته باشد.
🔵 در آن شب كه من كوزه را آب كرده و هميشه در اطاق پهلوى خودم ميگذاشتم كه اگر آب بخواهد، فوراً به او بدهم،
ناگهان او در ميان شب تاريك آب خواست.
❇️فوراً برخاستم و آب كوزه را در ظرف ريخته، و به او دادم و گفتم: بگير، مادر جان!
🌀او كه خواب آلود بود؛ و از فوريّت عمل من خبر نداشت؛ چنين تصوّر كرد كه: من آب را دير داده ام؛ فحش غريبى به من داد، و كاسه آب را بر سرم زد.
💥فوراً كاسه را دوباره آب نموده و گفتم: بگير مادر جان، مرا ببخش، معذرت ميخواهم!
🛑 كه ناگهان نفهميدم چه شد...
💟إجمالًا آنكه به آرزوى خود رسيدم؛ و آن برق ها و جرقه ها تبديل به يك عالمى نورانى همچون خورشيد درخشان شد؛ و حبيب من، يار من، خداى من، بانظر لطف و عنایت خاصش به من نگاه کرد و چیزهایی از عالم غیب شنیدم و اين حال ديگر قطع نشد؛ و چند سال است كه ادامه دارد...
📒نور ملكوت قرآن(ج1) ، ص: 141 با اندكي تلخيص
@bachehaeyaseman