🌱🌱🌱
زنگ ساعت به صدا در می آید.
چشمانم را به سختی باز میکنم.
برنامه روزانه ام در ذهنم میگذرد.
بلند میشوم.
مادری ام را باز هم با عشق در خانه آغاز میکنم.
آب را جوش می آورم و چای را دم میکنم.
سفره ی صمیمیِ صبحانه آمادست در کنار خانواده ام.
بچه ها را با بوسه راهی مدرسه میکنم.
از همان اول صبح به ذوق ِ ذوقِ فرزندانم برای غذای مورد علاقه شان مشغولِ نهار میشوم.
خانه را مرتب میکنم،جارو میزنم و سرگرمِ کارهای روزانه میشوم.
کم کم بوی خوشِ قرمه سبزی خانه را فرا میگیرد و من مشغول شستنِ ریحان های معطرِ باغچه هستم.
خودم را به فنجانی چایِ هل دار دعوت میکنم.
چشمانم را روی هم میگذارم و در پسِ انتظارم برای خنک شدن چای، در ذهنم میگذرانم...
اخبار را مرور میکنم.
حملات وحشیانه رژیم کودک کش باز هم به مناطق مسکونی.
در ذهنم می آید:
کودکانی که از ترسِ فرو ریختن خانه شان با اشک و گریه به دنبال فرار هستند و در دل از جا ماندنِ عروسک های زیبایشان زیر خاک ها غصه میخورند.
مادری که در میان خروارها خاک به دنبال طفلانش مضطر و پریشان است.
خانه ای که ویران شده و همه ی خاطراتش در لحظه فرو ریخته و جایش را به هزار دلواپسی داده.
مردانی که رگ غیرتشان برای زن و فرزند و وطن برآمده.
شب و روز هایی که با وحشتِ نبود پناهگاه و پدر و مادر و فرزند میگذرد.
جان هایی که ارزان به دست دشمنان افتاده.
ناله هایی که بی جواب مانده و آغوش های گرم مادری که بدون فرزندانش سرد و ماتم زده شده...
ناخودآگاه از غصه چشمانم باز میشود.
چای فنجانم سرد شده و حال دلم عجیب گرفته.
نگاهی به خانه ام می اندازم.
گرم و آرام و معطر
و در کنارش آرزوهای مادرانه ی زنان فلسطین و لبنان در نظرم می آید...
صدای زنگ خانه مرا به خود می آورد.
فرزندانم با نشاط پشت در هستند. در سلامت و امنیت و شادی به خانه ی گرم و صمیمی باز گشتند.
عطر قرمه سبزی و ریحانِ تازه چیده شده، شادی شان را دو چندان میکند.
و من در خودم شرمنده میشوم از آن پدری که فرزند خود را گذاشت و برای آنکه فرسنگ ها دور تر، از امنیتِ کشورِ من دفاع کند پا به عرصه ی جهاد گذاشت.
شرمنده میشوم از طفلی که همین شب و روزها، در نزدیکی ما، شب هایی که من در خوابی عمیق فرو رفتم پا به پای کودکان لبنان و فلسطین نگرانِ پدرش میماند،
و یا نه!
شب هایش را در غمِ از دست دادن پدرِ شهیدش صبح میکند.
مدافعان حرم را میگویم.
شیر مردانِ بی ادعایی که جز به آرامش و امنیتِ خانه ی من و شما فکر نمیکنند.
ناگاه تمام قد به احترام آنان و خانواده هایشان می ایستم و خدا را بابت این غیور مردان و زنان شکر میکنم.
و زیر لب به نیابت از همه رزمندگان اسلام زمزمه میکنم:
«اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی فِی دِرْعِکَ الْحَصِینَةِ الَّتِی تَجْعَلُ فِیهَا مَنْ تُرِیدُ»
#مرگ_بر_اسرائیل
#امنیت_اتفاقی_نیست
#حزب_الله_زنده_است
https://eitaa.com/joinchat/976617883C3f0cc21b80
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱🌱🌱
ما مردان و زنان مکتب (ابا عبد الله ) هستیم...
«و ما رمیت اذ رمیت و لکن اللَّه رمی»✊
جای همه شهدا خالی.🕊
خدا قوت به همه شیر مردانی که اکنون در صف اول در حال دفاع از میهن و امنیت هم وطنان هستن.💪
خداقوت به خانواده هاشون.
ما دعا گویتان هستیم. 🤲
#سید_حسن_نصرالله
#حزب_الله_زنده_است
#وعده_ی_صادق2
https://eitaa.com/joinchat/976617883C3f0cc21b80
🌱🌱🌱دستور قرآن برای بعد از پیروزی: استغفار کنید.
مرحوم آیت الله حائری شیرازی در یکی از سخنرانی های خود به دستور قرآن برای بعد از پیروزی اشاره کرد و گفت:
قرآن میگوید: «إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ * وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا * فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ ...». وقتی نصر و فتح، پشت سر هم آمد و دیدی که مردم فوج فوج در دین خدا وارد میشوند،
«فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کَانَ تَوَّابًا»، تسبیح کن، حمد خدا کن، استغفار کن.
پیروزی چه تناسبی دارد با استغفار؟
یعنی خدا نکند این امت فکر کنند که بازو و توان آنها بود که پیروزی آورد؛ حول و قوۀ آنها بود، فکر و برنامهریزی آنها بود.
نه!
باید بگویند: «استغفر الله ربی و اتوب الیه».
باید بگویند که همۀ اینها لطف خدا بود: «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ».
#حزب_الله_زنده_است
#وعده_ی_صادق2
https://eitaa.com/joinchat/976617883C3f0cc21b80
پوشاک '' بچه های ایران''
دفاع از حرم یعنی قرار جنگ اگر باشد زمین کارزار ما تلآویو است، تهران نه #طوفان_الاقصی https://eita
🌱🌱🌱
یک سال میگذرد...
مرور میکنم!
همین سال گذشته بود که برای عملیات شجاعانه ات، دور هم جشن گرفتیم.
خوشحال بودیم و مسرور و پر از امید...
چند روزی نگذشت که دشمن خونخوار و گرگ صفت، همان سگِ هارِ آمریکا در منطقه ، دیوانه وار کودکان و زنان مظلوم و بی پناه را هدف گرفت.
ما اما، در خانه هامان دست به دعا بردیم و چله ی دعا گرفتیم.
به نیت پیروزی ات و آرامش کودکان غزه، که زود تر از چهل روز خدا آن ها را آرام کند.
چله ها تمام شد و ما باز هم شروع کردیم.
اما حال یک ساااال میگذرد و ما اینبار برای کودکان لبنان هم چله گرفته ایم.
مرور میکنم این یک سال را...
از دست دادنِ سردار تقی زاده و عطایی را،
سید رضی موسوی و امیدوار را، محمد رضا زاهدی و حاج رحیمی و همه ی همراهانشان را.
قلبم فشرده میشود وقتی به قلب پایتخت ایران و اسماعیل هنیئه میرسم. 💔
اشک هایم میریزد از غم از دست دادن سید المقاومه، سید حسن نصرالله. 😭
همانکه رهبرم او را، برادر و عزیز و مایه ی فخر خود خواند. او را گوهر درخشان لبنان نامید.
دلم سر به زیر و گرفته میشود.
یاد خودش آرامم میکند که میگفت.
جایز نیست به خاطر از دست دادن فرماندهان بزرگِ خود جنگ را ببازیم.، بلکه باید خون او را حمل کنیم، پرچم اورا و هدف او را حمل کنیم.
با عزمی استوار و اراده و ایمانی راسخ و عشقی به دیدار خداوند پیش برویم همچون عشق" قاسم سلیمانی" 😭
باز هم با قدرت برمی خیزم.
امسال اما اسرائیل، 70 سال به عقب بر گشته و من با قلبی پر امید وعده های صادق را مرور و زیر لب زمزمه میکنم:
حدیث کسای چله ی اینبار را و برای ادامه ی راه و سلامتی رزمندگان اسلام در ایران و فلسطین و لبنان و عراق و یمن و سوریه و... دعا میکنم.
#طوفان_الاقصی
#فلسطین_مظلوم_اما_مقتدر
#حزب_الله_زنده_است
https://eitaa.com/joinchat/976617883C3f0cc21b80