eitaa logo
فرقه های بابیت و بهائیت
18.2هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
34 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🕸جانشينى و انشعاب (۱) حاج محمد كريم خان كرمانى تأييد مى‌كند كه: «بعد از فوت سيد جليل بناى تخمين قوتى گرفت، و جزم بر امر سيد كردند. و از پى وحى ايشان بر آمدند و هر كس را محل مظنّه مى‌بيند طلب علامت و كرامت مى‌كند...».(۱) در حقيقت سيد كاظم رشتى مسئلۀ بابيت و ظهور امام را به نحوى به تلامذۀ خود آموزش داده بود كه تمامى آنان در انتظار ظهور قريب الوقوع امام عليه السلام به سر مى‌بردند و از اين لحاظ، خود را از زمرۀ ياران حقيقى او به شمار آورده، براى دستيابى به مقام نيابت و بابيت و در جستجوى شيعۀ كامل و تعيين ركن رابع، عبادت كرده و دست به رياضت مى‌زدند و هر يك ديگرى را سوگند مى‌داد كه اگر وسيلۀ تشرف به حضور امام را و يا احياناً از علائم ظهور امام آگاهى يافتند، ما را بى‌خبر نگذاريد، در چنين لحظات خاصى كه تلامذۀ سيدكاظم در آن طى طريق مى‌كردند، حاج محمد كريم خان (شاگرد سيد كاظم) بنا به مدارك و دلائلى، خود را جانشين مرحوم سيد كاظم، كه در نهاد آن داعيۀ ركن رابع و شيعۀ كامل بود، اعلام كرد. و مرحوم ميرزا شفيع تبريزى، فرقۀ شيخيۀ ديگرى بپا كرد و مدعى جانشنى سيدكاظم شد. ودر برابر فرقۀ‌شيخيۀ حاج محمدكريم‌خان موضع گرفت. (۲) سيدعلى محمد شيرازى، شاگرد ديگر سيد كاظم رشتى، ادعاى مقام بابيت امام زمان را نمود، و شاگردان ديگرى به نام ميرزا طاهر، شيخ مهدى قزوينى، سيد ولى اللّٰه، ميرزا همدانى... هر يك مقام بابيت و نائبى امام را مدعى شدند. و سر سلسلۀ فرقه‌اى جديد گرديدند، تا آنجا كه از ميان شاگردان سيد كاظم ٣٨ نفر مدعى و بدعت گذار برخاستند. از اين افراد، دو نفر يعنى سيد على محمد شيرازى، و حاج محمد كريم‌خان، اولى به عنوان باب و بابيه و دومى به عنوان شيخ و شيخيه از موقعيت خاصى برخوردار شدند و غالب شاگردان سيد كاظم يا مريد اين و يا هواخواه آن گرديدند. و عليه هم و جامعۀ شيعه اماميه، حرف‌ها، كتاب‌ها، ماجراها بوجود آوردند. (۳) 📗(۱) رسالۀ: «تير شهاب در راندن باب خسران مآب»، حاج محمد كريم خان كرمانى، ص ٢٣١، مندرج در كتاب «مجمع الرسائل فارسى». 📗۲) البته شيخ عبد الرضا ابراهيمى در پاسخ اين سؤال كه: «مهمترين اختلاف بين دو فرقۀ شيخيه ميرزا شفيع تبريزى و حاج محمد كريم خان را شرح دهيد» مى‌نويسند: «اختلاف قابل ذكرى نشنيده‌ام جز اينكه آن جماعت بعد از مرحوم مبرور حاج سيد كاظم رشتى اعلى اللّٰه مقامه تقليد مرحوم حاج ميرزا شفيع رحمة اللّٰه عليه را نموده‌اند و اين جماعت تقليد مرحوم آقاى حاج محمد كريم خان اعلى اللّٰه مقامه و علماى آن جماعت در علوم مختلفه تحقيقات خاصى ندارند. و چيزى ننوشته‌اند، ولى مرحوم آقاى حاج محمد كريم خان اعلى‌اللّٰه مقامه علوم وفرمايشات شيخ مرحوم و سيد مرحوم اعلى اللّٰه مقامهما را بسط و تفصيل وشرح‌داده‌اند.» - «نودمسأله» در جواب سؤالات آقاى على‌اصغر طاهر نيا، نوشتۀ شيخ عبدالرضا ابراهيمى. 📗۳) حاج محمد كريم خان كرمانى بر عليه باب (ميرزا على محمد شيرازى) كتبى نگاشت: «رسالۀ تير شهاب‌در راندن باب خسران مآب» حاج محمد كريم خان، مندرج در كتاب «مجمع الرسائل فارسى» ص ١۶٢؛ «رساله رد باب مرتاب» مندرج در كتاب تزييل، و كتاب: «ازهاق الباطل»، همچنين حاج زين العابدين كرمانى كتابى به نام «رسالۀ صاعقه در رد باب مرتاب»: نگاشت. 📗(۴) بهائیان، نجفی، محمد باقر،صص۱۵۲-۱۵۳ 💀@bahaiyat💀
🕸جانشينى و انشعاب (۲) به گفتۀ ميرزا محمد تنكابنى،: «چه بسيار تنازع و تشاجر فيما بين تابعين او و تابعين فقهاء پديدار شد. و در ميان شاگردان سيد كاظم خليفۀ او حاجى محمد كريم خان قاجار شد، و چه بسيار قتل و نهب و سب به واسطۀ او در ولايت كرمان اتفاق افتاد. و يكى از تلامذۀ او مير على محمد شيرازى... و براى او آنقدر كشتار و قتل و نهب و سبّ و خرابى بلدان اتفاق افتاد. كه به وصف راست نمى‌آيد...». (١) آرى و بدين‌سان تعليمات شيخ احمد و سيد كاظم، مدعيان جديدى را در محيط مذهبى ايران و عراق، محيطى آلوده به سياست‌ها و تسلط بيگانگان بر حكومت‌هاى محلى، و رجال دولتى، و در حالى كه در آن برهۀ تاريخى نفوذ احساسات شيعى، تنها بازماندۀ قدرت مردمى به شمار مى‌آمد، بوجود آوردند. و از اين طريق مورد حمايت و پشتيبانى بيگانگان قرار گرفت تا براى تشتت در افكار و در هم كوبيدن آخرين سنگر وطن و پناهگاه تحمل مبارزه با بيگانگان، بكار آيد. البته مؤلف اين كتاب معتقد است كه ميرزا شفيع و فرزندانشان خاصه «ثقة الاسلام شهيد»، بقدرى در رفع هر نوع اختلاف بين شيخيه و ديگر فقها و علما با متانت و تأمل و آزادمنشى رفتار كردند، كه عاقبت الامر در اثر چنين مساعدت‌هائى، اختلافات برداشته شد و همه هم صف در برابر بيگانه و اهل استبداد جهاد كردند و اهل خود را به اخذ موازين شرعى از مراجع تقليد تشويق مى‌كردند و هيچ سعى و كوششى براى متمركز ساختن نيروهاى خود اعمال نكردند. (٢) و صريحاً و صرفاً خود را مانند شيخيۀ حاج محمد كريم خانى در اصول و فروع دين، «فرقۀ ناجيه» نخواندند!. (٣) 📗١) . كتاب: «قصص العلماء»، تنكابنى، ص ۵٢ 📗٢) . مراجعه شود به كتاب: «زندگينامه شهيد نيكنام ثقة الاسلام تبريزى»، كتاب: «رجال آذربايجان»، كتاب:«رهبران مشروطه»، ص٢٧٣، و كتاب: «هجده سالۀ آذربايجان». 📗٣) . اينكه شيخيه حاج محمد كريم خانى شيخيه را تنها فرقۀ ناجيه مى‌دانند، مراجعه شود به كتاب: «نود مسأله» درجواب سؤالات آقاى على اصغر طاهرنيا» از شيخ عبدالرضا ابراهيمى، در پاسخ سؤال ١٧، ص۵٣، ايضاً در جواب مسأله» در پاسخ سؤال ٢١، صفحۀ ۶٣ و كتاب: «رسالۀ سى فصل، در جواب ايرادات بعض موردين بر سلسلۀ جليلۀ شيخيه»، حاج محمد كريم خان كرمانى، ص ۶٣، فصل دهم، و كتاب: «رساله‌اى در جواب يكى از رفقاى نائين، در رد ايرادات»، مشتمل بر پنج رسالۀ مجمع الرسائل فارسى، ص ١٣ 📗 بهائیان، نجفی، محمد باقر،صص۱۵۳_۱۵۴ 💀@bahaiyat💀
🕸بابيت، مهدويت الف: اتكاء به شيخيه «حاج ميرزا جانى كاشانى» (١) ، در كتاب: «نقطة الكاف» (٢) نقطه نظر بابيه را در مورد «شيخ احمد» و «سيد كاظم» تحت عنوان: «مأموريت شيخ احمد احسائى، از قبل حجت براى تمهيد طريق»، به تفصيل مورد بحث قرار داده است. كه لازم است در مطلع بحث خود پيرامون بابيت و قائميت، اهم آن را در نظر آوريم. ميرزا جانى، تصريح مى‌كند كه: ١ - «همين كه نهصد و پنجاه سال از اول غيبت صغرى گذشته آن سلطان فضال مرحوم شيخ احمد زين الدين الاحسائى را از ميان شيعيان خود برگزيده و ديدۀ دل آن صفوۀ اخيار را به نور معارف و فضائل خويش و آبا و اجداد طاهرين خود سلام اللّٰه عليهم اجمعين روشن فرموده از اينجا بود كه آن برگزيدۀ موحدين مى‌فرمودند: «سمعت عن الحجة»... ٢ - «خلاصه مأمورش فرمودند به جذبات غيبى كه‌اى فراش كارخانۀ محبت، هنگام ظهور شمس عدل ما نزديك گرديده و ديدۀ معرفت منتظرين ظهور حضرت ما در احتجاب و (چشم) ضعفا از احباب در خواب است و لهذا ترا مأمور نموديم كه سير در بلدهاى مسلمين نموده و اظهار علم توحيد حقه و بيان معارف در شأن ولايت ما را نما.» ٣ - «در علم حكمت و سائر علوم، كتب‌ها نوشته و حضرت ايشان باب امام عليه السلام بودند. باب مخصوص آثارى نه نصى...» ۴ - «در واقع خود مى‌دانستند كه مخصوص گرديده از قبل حجت عليه السلام ولكن به جهت عدم قابليت خلق تصريح به مقام بابيت نفرمودند و به كنايات و اشارات لطيفه مطلب خود را به خلق القا مى‌فرمودند...» ۵ - «سيد سند و نور احمد المعروف عند القوم به حاجى سيد كاظم بوده وصى و قائم‌مقام‌خود فرموده و عالم فانى را وداع گفتند...» ۶ - «خلاصه به بركت آن دو باب اعظم و آن نورين القمرين و كوكبين الدريين نفوس بسيارى عارف به علم توحيد و معرفت به مظاهر حق گرديده و طبايع ايشان نضجى بهم رسانيده تا آنكه قابل قبول طلوع شمس حقيقت از مغرب ولايت گردند.» ٧ - «مرحوم سيد اعلى اللّٰه مقامه در اواخر عمر خود مكرر از قريب شدن اجل خويش خبر مى‌دادند و اصحاب آن بزرگوار آه و ناله مى‌نمودند و عرض مى‌كردند كه‌اى مولاى ما نباشد روزى كه شما نباشيد و ما حيات داشته باشيم. آن عالى مقدار مى‌فرمودند كه آيا راضى نمى‌شويد كه من بروم و حق ظاهر گردد...» ادامه دارد... 📗١) . حاجى ميرزا جانى كاشانى از مريدان على محمد شيرازى بود. وى وقتى كه در سال ١٢۶٣ ه‍ .ق، على‌محمد شيرازى را به دستور حاجى ميرزا آقاسى، از اصفهان به ماكو مى‌بردند، در وقت عبور از كاشان، حاجى ميرزا جانى و برادرش حاجى ميرزا اسمعيل ذبيح، با پرداخت مبلغ گزافى رشوه، على محمد شيرازى را به منزل خود برده، او را با همراهانش دوشبانه روز ضيافت شايانى نمودند. در شورش مازندران و محاصرۀ قلعه شيخ طبرسى در سال ١٢۶۴، حاجى ميرزا جانى به همراهى حسينعلى، ميرزا و صبح ازل و چند تن ديگر از مريدان بابيه، به مازندران رفته جهد كردند كه خود را به اصحاب قلعه ملحق سازند. ولى موفق نشده، در آمل محبوس گرديدند، پس از استخلاص از حبس، به عنوان يكى از مخلصين درجۀ اول بابيه، در ماجراهاى بابيه، نقشى اساسى ايفاء نمود. تا آنكه پس از ماجراى ترور ناصر الدين شاه، و دستگيرى عده‌اى از بابيان، كه از جملۀ آنان ميرزا جانى كاشانى بود، در سال ١٢۶٨، به بدترين صورت ممكن اعدام گرديد. مراجعه كنيد به كتاب: «نقطة الكاف» مقدمۀ: ادوارد براون، صفحات ۵٢ - ۵٣ (نب - نج). همچنين: «روضة الصفا»، ج ١٠، ص۵۴۴ به بعد، و «ناسخ التواريخ سلاطين قاجار»، ج۴، ص٣٠ 📗٢) . پيرامون كتاب نقطة الكاف ميرزا جانى كاشانى، مراجعه شود به فصل چهارم من يظهره اللّٰه قسمت پ «محو مأخذ، جعل مدارك». 📗 بهائیان، نجفی، محمد باقر،صص ۱۵۵_۱۵۶ 💀@bahaiyat💀
🕸بابيت، مهدويت الف: اتكاء به شيخيه  ۸- «هر چند اصرار نمودند كه علامت واضحى در حق ظهور بعد خود ذكر فرمايند قبول نفرمودند ولى به كنايات بسيارى از آثار آن نير اعظم را بيان فرمودند. و در نوشتجات خود ذكر مى‌كردند من جمله در «شرح قصيده» بيانات شافى كافى در حقيقت بابيت نموده‌اند. و در رسالۀ «حجة البالغه» در علامات نائب امام عليه السلام موازينى ذكر فرموده‌اند كه در حق احدى از اهل زمان بجز مدعى بعد از ايشان كه شمس طالع از ارض فارسى (منظور على محمد شيرازى - مؤلف) بوده باشد صدق نمى‌آيد...» ٩ - «بعد از آنكه نجم وجود آن سيد بزرگوار غروب نمود، بعضى از اصحاب با صدق و وفاى آن سرور نظر به فرمايش آن نير اعظم در مسجد كوفه مدت يك اربعين معتكف گرديده و ابواب ماتشتهى الانفس را بر روى خود بسته و روى طلب بر خاك عجز و نياز گزارده و دست الحاح بدرگاه موجد كلّ فلاح بر آورده و به لسان سرّ وجهر در پيشگاه فضل حضرت رب المتعال عارض گرديده كه بارالها ما گم شدگان در وادى طلبيم و از لسان محبوب موعود به ظهور محبوبيم...» ١٠ - «نيز دعاى با صدق و اخلاص نقطه‌انداز پردۀ دعوت به اجابت رسيده و در عالم اشراق به تجلى معرفت جمال غيبى آن شمس وحدت مرآت فؤادش متجلى گرديده و بيت طلوعش را كه كعبۀ حقيقت بوده عارف شده و لهذا قدم طلب در سبيل وصالش گذارده و به سوى كشور شيراز جان افزا شتابيده...». (١) ميرزا جانى كاشانى در ترسيم چنين سيرى، محققان را متقاعد مى‌كند كه شيخيه در بطن خود، مستقيماً زمينۀ ظهور مدعيان بابيت و حتى قائميت را فراهم ساخته بود و بدين لحاظ على محمد شيرازى، مى‌بايست تمام همّ خود را مصروف اثبات دعاوى خود، براساس رفتار و گفتارهاى شيخ و سيد، كند. براى اين منظور، بيانات و رفتارهاى ابهام‌آميز شيخ و سيد كاظم رشتى، و عدم صراحت لهجه و نص صريح آنان نسبت به ادعاى بابيت، مجالى مساعد براى على محمدشيرازى بشمار مى‌آمد تا با اتكاء و اثبات مقام بابيّت براى شيخ و سيد، و مفتوح شدن چنين بابى (به دست آنان) پس از غيبت كبراى امام، جرأت ادعاى بابيت را در خود بيابد. بدين منوال كه على محمد شيرازى پس از دعواى قائميت، شيخ و سيد را مبشّر خود مى‌خواند و از اين طريق پيوستگى خود را با زمينه‌هاى شيخى امرى ناگسسته تلقى مى‌كند. و مى‌نويسد: «يا اهل الأرض انى قد نزلت عليكم الأبواب في غيبتي ولا تتّبعوا لهم من المؤمنين إلّاقليلاً... ولقد أرسلت عليكم فى الأزمنة القريبة «كاظماً» فلا تتّبعوهما إلّاالمخلصون منكم، فمالكم يا اهل الكتاب الّا تخافوا من اللّٰه الحق موليٰكم القديم؟... فيها أيّها المؤمنون اقسمكم باللّٰه الحق، فهل وجدتم من هؤلاء الأبواب حكماً من اول حكيم اللّٰه حكم الكتاب هذا فيغرنكم العلم بكفركم فارتقبوا فانّ اللّٰه مولاكم الحق معكم على الحق رقيبا.» (۲) ايضاً در پاسخ على محمد شيرزاى به پرسش يكى از پيروان خود چنين مى‌خوانيم: وانّ ما كتب بانّ باب الإمام لابدّ أن يكون مرآتاً له فهو حق لاريب فيه كما انّ الإمام هو مرآت اللّٰه جل جلاله وانّ ما كتب أن السيد رحمة اللّٰه عليه ما ادعى حكم الذى أنا ادعيت و لذا لم يظهر منه خوارق العادات فقد اشتبه الأمر عليك و سمعت قوله فى كثير من الاوقات و ايّاك و اسم العامرية إنّنى أخاف عليها من فم المتكلّم. أما سمعت قوله فى حق من يجييء بعده بتلك الأشعار في كثير من الأوقات: يا صغير السنّ يا رطب‌البدنيا قريب العهد من شرب اللبن (۳) (در خصوص طرح اين مسئله كه باب امام مى‌بايست آئينۀ امام باشد بايد بگويم كه سخن درست و حقى است. چنانچه امام نيز بايد كه خود آينۀ خداوند جل جلاله باشد.ولى نوشته بودى كه «سيد رشتى» همانند من مدعى بابيّت نبود. و از اين روى كرامات و معجزاتى بدو منسوب نيست. بايد بگويم چنين موضوعى كاملاً نادرست است. من خود كراراً از او شنيده‌ام كه مى‌گفت: نام «عامريه»، نام محبوبه، و اسم سرّ باطنى را بر زبان نياور؛ زيرا كه من از گويندۀ آن نسبت به محبوبه هراسانم. و در موارد متعددى از او شنيده‌ام كه مى‌گفت: اى كسى كه صغير السن، لطيف البدن و قريب العهد به دوران شير خوارگى است). (۴) ادامه دارد... 📗١) . «نقطة الكاف»، ميرزا جانى كاشانى، صص٩٩ - ١٠٧ 📗۲) . مراجعه شود به كتاب: «احسن القصص - تفسير سورۀ يوسف» 📗۳) . «ظهور الحق»، جزء چهارم، ص١۴ 📗۴) . منظور، اعلام ادعاى بابيت سيد كاظم رشتى، بواسطۀ تمثّل به بيت مذكور است. اين بيت از اشعار حلاج، خطاب به حضرت محمد بن الحسن عسكرى عليه السلام است. در حالى كه حضرت پنج ساله بودند. «خزائن». 📗 بهائیان، نجفی، محمد باقر،صص ۱۵۷_۱۵۸ 💀@bahaiyat💀
🕸بابيت، مهدويت الف: اتكاء به شيخيه تا آنجا كه حسينعلى ميرزا، در مقام اثبات دعاوى على محمد شيرازى و در مقام رئيس بهائيان تصريح مى‌كند كه: «اكثر منجمان خبر ظهور نجم را (منظور على محمد شيرازى - مؤلف) در سماء ظاهر داده‌اند. و همچنين در ارض هم نورين نيرين احمد و كاظم قدس اللّٰه تربتهما». (۱) و «شيخ احمد روحى» همعقيده با «ميرزا آقاخان كرمانى»، و در مقام بيان عقيدۀ با بيان و ازليان مى‌نويسد: «مثلاً در رتبۀ عقل ظهور خضر حقيقى و اسم سماوى و معلم اول الهى حضرت شيخ احمد احسائى و حضرت سيد كاظم رشتى عليهما السلام بود كه اصطلاحات علميه و مطالب حكميه اين ظهور اعظم را به گوشها آشنا نمودند و ايشان به منزلۀ نازل از بحر صادر بودند كه مواد را استعداد حيات بخشودند...» (۲) بر اين اساس، از نظر گاه بابيه شيخ و سيد نه تنها به مقام بابيت نائل شده بودند، بلكه به عنوان مبشّران ظهور على محمّد شيرازى مورد تجليل و احترام بابيان و بهائيان هستند، در حالى كه آنچه مسلم است شيخ احمد احسائى، در «رسالۀ ملا محمد طاهر» (۳) و كتاب:«شرح الزيارة» (۴) و سيد كاظم رشتى در «الرسائل» (۵) و «شرح القصيدة» (۶) صريحاً و جزماً عقيدۀ خود را در خصوص قائميت حضرت حجت بن الحسن عسكرى عليه السلام اظهار و ابراز داشته‌اند. براى نمونه به نوشتۀ شيخ احمد احسائى در كتاب: «حياة النفس» ذيل «باب چهارم در امامت» اشاره مى‌كنيم: «و واجب است بر هر مكلف كه اعتقاد كند كه قائم آل محمد، محمد بن الحسن عسكرى عليه و على آبائه الكرام السلام، حى موجود است اما نزد ما معاشر شيعۀ اثنا عشريه به جهت اجماع فرقۀ محقۀ بر وجود آن حضرت و اينكه ظاهر خواهد شد و پر خواهد كرد زمين را از عدل و قسط بعد از آنكه پر شده باشد از ظلم و جور و او فرزند ارجمند حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام غائب مفتقد منتظر مترقب است....» (۷) بهر حال اين مسئله از بديهّيات آثار شيخيه بوده است كه اكابر علماى شيخيه در كربلا و تبريز و كرمان خاصه «حاج محمد كريم خان كرمانى» را واداشته تا پس از آگاهى از دعوى على محمد شيرازى به عنوان مراجع شيخيان، به صورت بزرگترين معارض على محمد شيرازى و بابيه دست به قلم گيرند. و زبان به اعتراض گشايند. (۸) البته، عقايد بابيه يكباره و به صورت خلق السّاعه در دامن شيخيه نضج نگرفت. 📗۱) . «ايقان»، ص۵١ 📗۲) . «هشت بهشت»، ص٢٣٠، كتاب هشت بهشت، محتوى مطالبى است در فلسفۀ بيان على محمد شيرازى با تأييد فرقۀ ازليان در برابر بهائيان و رد آنها. شيخ احمد روحى با ميرزا آقاخان كرمانى و خبير الملك به امر محمد على ميرزا وليعهد، در ۴ صفر سال ١٣١۴ ه‍ . ق. كشته شدند. مراجعه كنيد به كتاب: «انقلاب ايران» ادوارد براون. 📗۳) . «جوامع الكلم» مجموعۀ آثار شيخ احمد احسائى، ج١، ص٢٢٣ 📗۴) . ذيل «تَوَلَّيتَ آخركم بماتَوَلّيتَ به أوّلَكُم» مى‌نويسد: واقعيت همان است كه روايت منقول در مأخذ شيعه‌و سنى بر آن گواه است. و ائمه و شيعيان بر آن اجماع كرده كه: امام دوازدهم حضرت محمد بن الحسن العسكرى عليه السلام مى‌باشد. و آن بزرگ مقام، تا هنكام ظهورش زنده است...«شرح الزياره»، ص٣٠۵ 📗۵) . رسالۀ: «حجة البالغه»، ضمن كتاب «الرسائل»، رسالۀ ١۴ 📗۶) ۷). ص٢٨٩، سيد در اين شرح مى‌نويسد: «آنكس كه مى‌خواهد در روز ميعاد قيامت، خداوند را با ايمان كامل و عقيدۀ واقعى به اسلام ملاقات كند بايد حضرت حجة بن الحسن را رهبر خويش بداند.»ص۸۵ 📗۸) . در مقابل، بابيان و بهائيان نسبت به چنين واكنشهاى شديدى، از جانب شيخيه، خاصه آثار حاج محمد كريم خان كرمانى، متمسك به روشى غير منطقى، و توهين‌آميز شدند. مراجعه شود به آراء ميرزا حسينعلى ملقب به بهاء، در كتاب: «اقدس» ص۴۵ و كتاب «ايقان» ص١١۶، على محمد شيرازى به نقل از كتاب: «ظهور الحق» فاضل مازندرانى، ضمن كلامى مفصل در صفحۀ ٢٧٢، و آواره در كتاب: «كواكب الدريه» صفحۀ ٨٨، و شيخ احمد روحى در صفحۀ ٢٣٢ كتاب: «هشت بهشت»... 📗 بهائیان، نجفی، محمد باقر،صص ۱۵۹_۱۶۰ 💀@bahaiyat💀
🕸بابيت، مهدويت الف: اتكاء به شيخيه على محمد شيرازى در كودكى و نوجوانى، بنا به تصريح محمد نبيل زرندى در كتاب: «تلخيص تاريخ نبيل» (١) و ميرزا ابوالفضل گلپايگانى در كتاب: «كشف الغطا» (٢) و اشراق خاورى در كتاب: «گنجينۀ حدود و احكام» (٣) و مقالۀ: «نفحات مشكبار» (۴) و رسالۀ: «ايام تسعه» (۵) و كتاب: «رحيق مختوم، (۶) و كتاب: «قاموس توقيع منيع» (٧) و عبدالحسين آواره در كتاب: «كواكب الدريه» (٨ )و فاضل مازندرانى در كتاب: «اسرار الآثار خصوصى (٩) و كتاب ظهور الحق (١٠)»، و احمد يزدانى در كتاب: «نظر اجمالى به ديانت بهائى (١١)» و على اكبر فروتن در كتاب «درس نهم اخلاق (١٢)»، به سفارش و خواستۀ دائى خود در سن ۶ تا ٨ سالگى در مدرسۀ «قهوۀ اولياء» شيراز، به مجلس درس شيخ عابد كه از شاگردان شيخ احمد و شيخى مشرب بوده مى‌رفته است. و مدت ۵ سال به تحصيل قرائت و كتابت فارسى مشغول بوده است و سپس با توجه به تأثيراتى كه «شيخ عابد» بر روح و فكر او بجاى گذارده بود و عليرغم ميل دائيش، در حالى كه بيش از ٢٠ سال از عمرش نگذشته بود، به كربلا رفت و به تصريح «فاضل مازندرانى»: «در محضر سيد رشتى مسائل عرفانى و تفسير و تأويل احاديث و آيات از طريق اثنى عشرى و عرفانهاى مربوط به شيخ احسائى را بسيار شنيدند. و به فقه امامى از روش آنان ورود نمودند. و چنانچه از آثارشان مستفاد مى‌گردد در مطالب و مآرب شيخ و سيد بيش از همۀ امور ديگر وارد شدند و به آن مكتب نزديك‌تر بودند». (۱۲) در همين ايام و در جائى‌كه على محمد شيرازى خود معترف است كه: «ولقد طالعت سنا برق جعفر العلوى و شاهدت بواطن آياتها...» (۱۳)(هر آينه كتاب سنا برق سيد جعفر كشفى (۱۴)، را مطالعه نمودم و در عمق عباراتش نگريستم)، نسبت به آثار شيخ احمد و سيد كاظم، با چه توجهى مى‌نگريسته است. چنين توجه و علاقه‌اى وافر، توأم با نهايت خضوع و احترام به سيد كاظم رشتى را بخوبى مى‌توان در آثار او جستجو كرد. در پايان خطبه اول كتاب: «تفسير سورۀ بقره» (۱۵) على محمد شيرازى مى‌نويسد: «فسبحانك اللّهم انك لتعلم فى يوم الذى إذا أردت إنشاء ذلك الكتاب قد رأيت في ليلتها بأنّ أرض المقدسة قد صارت ذرّة ذرّة و رفعت في الهواء حتى جائت كلّها تلقاءبيتي ثم استقامت ثم جاء خبر فوت الجليل العالم الخليل «معلمى» رحمة اللّٰه عليه من هنالك و قد أخبرت بعض الناس قبل الخبر بنومي فصلّى اللّٰه عليه بجوده...» (در آن روزى كه اراده كردم انشاءِ اين كتاب را، شب آن در خواب ديدم، زمين مقدسه (كربلا) ذره ذره شده و در هوا بلند است و همۀ آنها آمده در برابر خانه ام ایستاده. ادامه دارد... 📗١) . ص۶٣، ترجمۀ فارسى از عربى توسط: عبد الحميد اشراق خاورى، دربارۀ خصوصيات و ارزش‌تاريخى كتاب «نبيل زرندى» به فصل چهارم قسمت پ مراجعه شود. 📗٢) . صص۵۶ و ٨٣ دربارۀ كتاب: «كشف الغطاء» به مبحث بعدى توجه شود. 📗٣) . باب ۶۴ از فصل سوم 📗۴) . مندرج در مجلۀ «آهنگ بديع» نشريۀ لجنۀ جوانان بهائى ايران، سال اول، ش١۵ ص۵ 📗۵) . مطلب ٣ از فصل اول 📗۶) . ص١٠۴۵، اين كتاب در تشريح لوح قرن شوقى افندى، (نوروز ١٠١ بديع) تأليف شده است. ج٢ 📗٧) . ج٢، ص٢٣ 📗٨) . ج١، ص٣١ 📗٩) . ضمن اشاره به حكايت على محمد شيرازى دربارۀ سيد كاظم رشتى به عنوان معلمش، مراجعه شود به ج١، ص٣۵ و ج٢، ص۶١ 📗١٠) . ج٣، ص٢۶٣ 📗١١) . ص١٢ 📗۱۲) . «اسرار الاثار خصوصى» ج١، حرف الف، ص١٩١ 📗۱۳) . مراجعه شود به كتاب: «ظهور الحق»، ج٣، ص۴٧٩، كتاب: «رحيق مختوم» ج١، ص۴٨٩ 📗۱۴) . سيد جعفر بن ابى اسحق كشفى، از علماى قرن سيزدهم، اديب نحوى، عارف فقيه اصولى، محدث‌مفسر و متكلم عظيم المنزله بوده است. كتاب: «سنابرق» از جملۀ آثار اوست. مرحوم سيد جعفر كشفى در سال ١٢٧۶ ه‍ .ق در گذشت. 📗۱۵) . نسخۀ خطى، خاتمۀ كتاب: «در تاريخ يوم چهارشنبه مهرماه سنه ١٣۵٩ تحرير تفسير مباركه نيم ساعت به غروب مانده خاتمه يافت، نعمت اللّٰه صفارى - همچنين مراجعه شود به كتاب: «شيخيگرى - بابيگرى»، ص٣٠۴ 📗 بهائیان، نجفی، محمد باقر،صص ۱۶۱_۱۶۲ 💀@bahaiyat💀
🕸بابيت، مهدويت الف: اتكاء به شيخيه بعد خبر فوت دانشمند جليل دوست و «معلم من»، (سيد كاظم) رسيد. پيش از رسيدن اين خبر، خوابم را به برخى از مردم خبر دادم پس درود فرستد خدا بر او به جودش). و در توقيعى كه «فاضل مازندرانى در كتاب «اسرار الاثار» نقل كرده است، على محمد شيرازى تصريح مى‌كند: «و اما رأيت من آيات معلمى...» (١) (و اما آنچه از آثار و كتابهاى معلمم «سيد كاظم» ديدم...) تا آنجا كه به نقل از كتاب: «ظهور الحق» على محمد شيرازى پيش از دعوى با بيت، و پس از شنيدن خبر مرگ سيد كاظم، به يكى از دوستانش نوشته است: «از قضيۀ عروج سيد جليل اعلى اللّٰه مقامه كه اشاره فرموده بوديد، جميع اركان وجود قميص حزن پوشانيده. اف على عيش الدهر بعده. آه ثم آه من صعوده إلى الملأ الأعلى، لم ير الدهر في أنفس الشيعة نفس مثله قط...». (٢) البته ديگر مآخذ غيربابى، مانند كتب شيخيه، به اين مسئله كه على محمد شيرازى، تا زمان حيات سيد كاظم، جزء شاگردان سيد و از اصحاب شيخيه بوده است، شك و ترديدى روا نداشته‌اند و آنچه كه مورد نقد و ايرادات «حاج محمد كريم خان كرمانى» در كتاب: «ازهاق الباطل» و رسالۀ: «در رد باب مرتاب».. مى‌باشد، مربوط به جانشينى سيد پس از فوت اوست و مرحوم «ميرزا محمد تنكابنى» ضمن شرح خاطرات خود، تصريح مى‌كند كه: «در همان زمان كه مؤلف كتاب در عتبات مشرف بودم و چند وقتى به درس حاجى سيد كاظم تلمذ مى‌نمودم. مير على محمد هم به درس او مى‌آمد و قلم و دواتى همراه داشت و هر چه سيد كاظم مى‌گفت از رطب و يا بس او در همان مجلس درس مى‌نوشت....» (٣) در هر صورت على محمد شيرازى، تا قبل از فوت سيد كاظم، در كربلا بوده و تا «سيوطى» (۴) و «حاشيۀ ملا عبداللّٰه» (۵) نيز بيشتر درس نخوانده كه بنا به تصريح «ميرزا ابوالفضل گلپايگانى»، و نقل «شوقى افندى» در كتاب: «مطالع الانوار» (۶) در آغاز ربيع الاول سال ١٢۵٧ از كربلاء و نجف به شيراز برگشته است. 📗١) . ج١، ص٣۵، ذيل كلمه آيه. 📗٢) . ص٢۶٣ 📗٣) . قصص العلماء، ص۵٩ 📗۴) . بهجة المرضية فى شرح الألفية 📗۵) . حاشيه تهذيب المنطق، ملا سعد الدين تفتازانى، كه ملا عبداللّٰه يزدى بر آن حاشيه‌اى نگاشته، و به كتاب، حاشيه ملا عبداللّٰه مشهور است. 📗۶) . ص۵٩، مطالع الانوار، ترجمه عربى از كتاب srekaerB nolaD به قلم: شوقى افندى است كه توسط‌عبدالجليل سعد و به دستور محافل بهائيان مصر و سودان در سال ١٩۴١ م ترجمه و چاپ و نشر شده است. تحت عنوان تلخيص تاريخ نبيل زرندى، توسط عبدالحميد اشراق خاورى، به زبان پارسى برگردانيده شده است. اين نكته قابل تأمل است كه نام رساله سيد كاظم رشتى در جواب ملامحمد رشيد، و در شرح بعضى از عبارات كتاب: كلمات مكنونه، ملا محسن فيض، مطالع الانوار است. مراجعه شود به كتاب: فهرست، ج١، ص٣٧٧، بهائيان مسلماً اين نام را از سيد كاظم اخذ و اقتباس كرده‌اند. 📗 بهائیان، نجفی، محمد باقر،صص ۱۶۳_۱۶۴ 💀@bahaiyat💀
🕸بابيت، مهدويت الف: اتكاء به شيخيه با توجه به اينكه وى در سال ١٢٣۵ه‍ ق متولد شده است، هنگام بازگشت از كربلا، على محمد شيرازى حدود ٢١ ساله بوده و از اين رو يكى از اصحاب جوان و متعصب شيخيه، بشمار مى‌رفته است. و با توجه به اينكه حملۀ «نجيب پاشا» به كربلا در سال ١٢۵٨ه‍ .ق. و مرگ سيد كاظم در سال ١٢۵٩ ه‍ ق، بوده است، معلوم مى‌شود كه: ١ - على محمد شيرازى در شرائطى از اوضاع كربلا بسر مى‌برده و در درس سيد شركت مى‌كرده است كه كربلا محيطى پرآشوب و سيد و مريدانش در نهايت اختلاف با علماء و اوج كشاكش با مردم شيعۀ عراق و ايران بوده‌اند. ٢ - سن على محمد شيرازى در آن هنگام بيش از ٢١ سال نبوده (متولد ١٢٣۵ ه‍ .ق.) و اين مقدار سن مقتضى حالتى عصبى، و در عين حال حساس و متعصب در برابر رد حملات شديد حوزه‌هاى دينى، به رويۀ سيد و مريدانش بوده است. با توجه به اين مقدمات و دسترسى به شناخت كلى از علايق خاص على محمد شيرازى به شيخيه، لازم است كه به دو نكتۀ اساسى توجه نمائيم: اولاً: اگر چه بيشتر گروندگان اوليه على محمد شيرازى از تلامذۀ سيدكاظم بودند و خود او هم د ركتاب: «بيان فارسى» ٢ به آن تصريح مى‌كند، با اين همه بيشتر معارضه كنندگان و مخالفان جدى او نيز، از تلامذه شيخ احمد و سيدكاظم به شمار مى‌روند. به استثناى حاج محمد كريم خان و شيخيۀ كرمان مرحوم «ميرزا شفيع، ملا محمد حمزۀ شريعتمدار كبير مازندرانى، و ملاحسين گوهر، ملا مرتضى علم الهدى، و ملا محمد تقى مامقانى و...» كه هر يك از اجلّۀ تلامذۀ سيدكاظم بودند، با بابيۀ على محمد شيرازى با شدت نيرو، و به قدرت لسان و قلم، مخالفت و مبارزه كردند و اين مى‌رساند كه اگر چه رويۀ شيخ و سيد نويد بخش ظهور چنين پديده هائى بود، ولى به هيچ وجه من الوجوه نمى‌توان شيخ احمد يا سيد كاظم را، به زعم بهائيان مؤيد افكار على محمد شيرازى در ادعاى بابيت و قائميت و بعدها نسخ شريعت مقدسۀ اسلام و ظهور دعوى جديد دانست. شيخ احمد احسائى، و سيد كاظم رشتى در جميع تأليفات و وصايا و آثارشان، به خاتميت و انقطاع سلسلۀ نبوت و رسالت به حضرت رسول محمد بن عبداللّٰه صلى الله عليه و آله و عدم نسخ شريعت محمدى و تعاليم قرآن الى يوم القيامه، و قائميت حضرت ابوالقاسم حجة بن الحسن عسكرى، يازدهمين فرزند على بن ابى‌طالب عليهما السلام و انتظار ظهور آن حضرت پس از آنكه زمين را جور و ستم فرا گرفته و عدل گسترى و دادگرى را روى زمين مى‌گستراند و او نمى‌ميرد تا آنگاه كه بت پرستى را از جهان براندازد و بهرحال تمام آنچه را كه شيعۀ اماميه از طريق حديث در اصل امامت و غيبت و ظهور امام منظور داشته، معتقد و مسلم مؤمن و كتباً اعتراف كرده‌اند و از اين لحاظ هيچ نكتۀ مبهمى وجود ندارد كه شيخيه به استثناى دعاوى على محمد شيرازى، معترف به اين اصول مسلم بوده و منكر آن را منكر ضرورى دين خوانده و او از نظر شيخيه مرتد و مستوجب كيفر است. 📗١) . ص۵٩، مطالع الانوار، ترجمه عربى از كتاب srekaerB nolaD به قلم: شوقى افندى است كه توسط‌عبدالجليل سعد و به دستور محافل بهائيان مصر و سودان در سال ١٩۴١ م ترجمه و چاپ و نشر شده است. تحت عنوان تلخيص تاريخ نبيل زرندى، توسط عبدالحميد اشراق خاورى، به زبان پارسى برگردانيده شده است. اين نكته قابل تأمل است كه نام رساله سيد كاظم رشتى در جواب ملامحمد رشيد، و در شرح بعضى از عبارات كتاب: كلمات مكنونه، ملا محسن فيض، مطالع الانوار است. مراجعه شود به كتاب: فهرست، ج١، ص٣٧٧، بهائيان مسلماً اين نام را از سيد كاظم اخذ و اقتباس كرده‌اند. 📗٢) . بيان فارسى باب اول از واحد دوم كتاب: ولى ظاهراً چنانچه از صفحه ٧٨ (باب سادس عشر از واحدثانى) بر مى‌آيد: از مريدان صبح ازل بوده است. 📗 بهائیان، نجفی، محمد باقر،صص ۱۶۴_۱۶۵ 💀@bahaiyat💀
🕸بابيت، مهدويت الف: اتكاء به شيخيه ثانياً: اگر چه ذكر مسئلۀ سوابق تحصيلى و اكتسابات على محمد شيرازى به منظور ارتباط شيخيه با دعواى بابيه عنوان گرديد، معذالك دو نكتۀ بس ظريف در اين مسئله، در رابطه با عقايد بهائيان مورد توجه است، كه دقت بر آن حائز اهميت است. نكته اول: مدارك مذكور در خصوص درس خواندگى، بخوبى نشان مى‌دهد كه اهم مراجع رسمى بهائيان به طى مدارج تحصيلى على محمد شيرازى اذعان و تصريح كرده‌اند ومسلم از اين‌لحاظ و به گفتۀ مرحوم عبدالحسين آيتى در كتاب: «كشف الحيل» (١): «لاريب فيه و خود بهائيان هم تا اين درجه اعتراف دارند.» (۲)با اين همه على محمد شيرازى در كتاب: «صحيفۀ عدليه» ضمن وصف حالات و مقامات خود مى‌نويسد: «در اعجمين نشو و نما نمود و در اين آثار حقه نزد احدى تعليم نگرفته بل «امى صرف» بوده...» (۳)و «عباس افندى» در كتاب: «خطابات مباركه» جزماً مى‌نويسد: «جميع مظاهر الهيه چنين بوده‌اند، حضرت ابراهيم و حضرت موسى و حضرت مسيح و حضرت محمد و حضرت باب و حضرت بهاءاللّٰه در هيچ مدرسه‌اى داخل نشدند» (۴) و در كتاب: «مفاوضات» مى‌نگارد: «در ميان طائفۀ شيعيان عموماً مسلم است كه حضرت ابداً در هيچ مدرسه‌اى تحصيل نفرموده‌اند. و نزد كسى اكتساب علوم نكرده‌اند و جميع اهل شيرازگواهى مى‌دهند. با وجود اين به منتهاى فضل بغتتاً در ميان خلق ظاهر شده‌اند.» (۵)فاضل مازندرانى كه به چنين تناقضى صريح بين آثار على محمد شيرازى خصوصاً وبهائيان عموماً توجه كرده است، سعى در تعبير و تأويل جملات نموده و در شرح كلمه «امى» عذر بدتر از گناهى آورده، و اذعان مى‌دارد: «چون تلمذ سيد باب، به صغر سن در مكتب شيراز، نزد معلمى كامل، به وضع و مقدار در خورآن ايام «مسلم» در تاريخ و حضور چندى در محضر درس حاجى سيد كاظم رشتى به كربلاء در ايام شباب نيز «مصرح» در «كلمات خودشان» است و آثار خطى به غايت زيبايشان در دسترس عموم مى‌باشد؛ مرادشان از «اميت» اين است كه تحصيلات علميه به ترتيب و تدرج، از مقدمات به درجات عاليه، به نوعى كه معمول و متداول ايام بود، مانند شيخ احسائى و سيد رشتى و علماء اصحابشان و غيرهم از علما ننمودند و اين را «به تشبيه» و «تقريب» به حال جد امجد اعلاى خود اميت گفتند». (۶) 📗١) . عبدالحسين آيتى، از مبلغان برجسته بهائيان بود و تحت نظر و علائق خاص عباس افندى كتاب: كواكب‌الدريه را در شرح تاريخ باب و بهاء نگاشت. ولى بعداً از بهائيت روى برگرداند و مسلمان شد، و كتابى به نام كشف الحيل بر رد بهائيت نگاشت كه از اهم آثار رديه بهائيت بشمار مى‌رود. 📗۲) . كتاب: كشف الحيل، ج١، ص١٨ 📗۳) . صحيفه عدليه، ص٩ 📗۴) . خطابات مباركه، ص٧ 📗۵) . مفاوضات، ص١٩ 📗۶) . ج١، صص١٩١ - ١٩٣ 📗 بهائیان، نجفی، محمد باقر،صص ۱۶۵_۱۶۶ 💀@bahaiyat💀
🕸بابيت، مهدويت الف: اتكاء به شيخيه نكتۀ دوم: على محمد شيرازى، نه تنها براى آموختن مقدمات كتابت و قرائت و بعدها اكتساب معارف دينى، آنهم غالباً به شيوۀ شيخيه، اشتغال داشته است بلكه براى كسب مواهب معنوى، به انجام «رياضت» و ذكر و اوراد طريقۀ شيخيه روى آورده بود. «شيخ احمد روحى» و «ميرزا آقا خان كرمانى» در اين خصوص تصريح كرده‌اند كه على محمد شيرازى در ايامى كه هواى بوشهر بسيار گرم بوده و آب در كوزه مى‌جوشيده است، از صبح تا شام بر بالاى بام خانه مى‌ايستاده و رو به آفتاب اوراد و اذكار مى‌خوانده است. (١) و تاريخ «نبيل زرندى» به تصديق همين موضوع، تصريح مى‌كند كه: «حضرت باب غالب اوقات در شهر بوشهر به تجارت مشغول بودند و با آنكه هوا در نهايت درجۀ حرارت بود هنگام روز بالاى بام تشريف مى‌بردند و به نماز مشغول بودند آفتاب در نهايت حرارت مى‌تابيد.... از هنگام فجر تا طلوع آفتاب و از ظهر تا عصر به عبادت مى‌پرداختند. حضرت باب در هنگام طلوع آفتاب به قرص شمس نظر مى‌فرمودند و مانند عاشقى‌به معشوق خود به او توجه كرده با لسان‌قلب با نير اعظم به‌رازونياز مى‌پرداختند.... مردم نادان و غافل چنان مى‌پنداشتند كه آن حضرت آفتاب پرست هستند». (٢)اين مسئله نه تنها از نظر دو مأخذ بابى و بهائى مورد تأييد قرار گرفته بلكه مدارك موثق موجود غيربابى و بهائى در همان ايام، رياضت كشى على محمد شيرازى را متذكر شده‌اند. مرحوم «رضا قليخان هدايت» مى‌نويسد: «روزها در آن آفتاب گرم كه حدتى به شدت دارد سر برهنه ايستاده به دعوت عزائم عزيمت تسخير شمس داشتى...» (٣) و «اعتضاد السلطنه» مى‌نويسند: «گويند وقتى براى تهذيب و تكميل نفس در ابوشهر بر بامها بر مى‌آمد و در برابر آفتاب با سر برهنه مى‌ايستاد و اوراد مجعوله مى‌خواند...» (۴)تا آنجا كه به تأييد آواره بهائى در كتاب «كواكب الدريه»، «على محمد شيرازى در بوشهر، به سبب همين گوشه‌گيرى و بام نشينى و وردخواندن و ذكر گفتن به «سيد ذكر» شهرت يافت. و از همان اوان به گردآورى و رونويسى مناجاتها و ادعيه اسلامى پرداخت و كم كم دعا نويس و مناجات پرداز شد...» (۵)ولى بهائيان چون يافتند، تأييد بر عمل رياضت كشى على محمد شيرازى مخالف دعوى اميت، و من جانب اللهى است در بعضى از آثار خود چنين موضوعى را انكار كردند. چنانچه «ميرزا جانى كاشانى» در كتاب: «نقطة الكاف» نوشت: «... اينكه مشهور شده كه آن جناب متحمل رياضات مى‌شدند يا آن كه خدمت پيرى و مرشدى نموده باشد افتراى صرف و كذب محض است». (۶) چنين انكارى، ناشى از آن بود كه با توجه به ملاحظۀ آثار و عقايد على محمد شيرازى اصرار على محمد شيرازى را در تداوم تسخير شمس و رياضت در هواى گرم بوشهر دليل خبط دماغ و عليلى مغزش دانسته و به گفتۀ مرحوم «ميرزا رضا قليخان هدايت» چنين معلوم گرديد كه: «تأثير حرارت شمس رطوبت دماغش را به كليه زائل و به بروز شمساتش نائل ساخت». (۷) 📗١) .هشت بهشت،ص ٢٧۶. 📗٢) .تلخيص تاريخ نبيل زرندى،ص ۶۶. 📗٣) .«روضهء الصفاى ناصرى»،ج ١،ص ٣١٠. 📗۴) . «فتنه باب»، ص٩. 📗۵) . «كواكب الدريه» ج١، ص٣۴ 📗۶) . «نقطة الكاف»، ص ١٠٩ 📗۷) . «روضة الصفا - قاجاريه». 📗 بهائیان، نجفی، محمد باقر،صص ۱۶۷-۱۶۸ 💀@bahaiyat💀