eitaa logo
بهانه
332 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
509 ویدیو
42 فایل
حوزه باید انقلابی بماند. همه در این باره مسئولیم و باید از قلم، زبان و نفس خود برای آن هزینه کنیم. و لا تأخذه فی الله لومة لائم @aliahmadimehr
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از بهانه
در جنگ نظامی کردیم هشت‌سال و نتیجه‌ش الان اینه که به یکی از قدرتهای نظامی دنیا تبدیل شدیم. سنت الهی همینه... مساله کاملا واضحه در حد دو دوتا چهارتا همین سه کلیدواژه رو باید بیاریم تو . نتیجه‌ش چی میشه؟ حدس زدنِ وضعیت ده پانزده سال دیگمون کار سختی نیست... فقط کافیه به اون کلید واژه ‌ها متوجه باشیم و همت کنیم. @bahaneee
خانه‌نشینی امیرالمومنین(ع) امری مدبرانه بود اما قطعا مورد پسند خودِ حضرت نبود... @bahaneee
در بیانیه موسوی‌خویینی‌ها درباره انتخابات ۱۴۰۰ آمده است: "مردم ما را ببخشند اگر برای نجاتشان کاری نمی‌کنیم یا نمی‌توانیم انجام دهیم می‌خواهند ریاست جمهوری را حذف کنند و معلوم نیست برای بعدش چه خوابی دیده‌اند" بیانیه ای برای تطهیر کارنامه سراسر تدبیر و امید و از دست رفته! @bahaneee
امشب به همراه چند مهمانِ عزیز تا تیرک شماره یک رفتیم و برگشتیم. ساعت حرکت: ۲۱ الان: پردیسان
حسین کوهی زِ غصه داشت ولیکن رباب داشت ... اما حسن .. تنها میانِ خانه و تنها میانِ شهر زخم زبانِ همسر و زخم زبانِ شهر @bahaneee
مگه یادم میره من بودم و یه گل پرپر
کاش بگیم یک میلیارد دلار مقابله با کرونا دست بلکه یه صدایی از جریان عدالتخواه درآد. راسخ @bahaneee
هدایت شده از بهانه
ما باید برای رسیدن به آن روز، خودمان را و جامعه مان را و ابزار کارمان را و پای رفتنمان را آماده کنیم؛ و تا ما آماده نشویم، ولیّ عصر ظهور نخواهد کرد. امام خامنه ای کتاب ولایت و حکومت ، ص 278 @bahaneee
هدایت شده از میگما
مرزها بسته است مرز مال زمین است کاش پر داشتم کمی آسمان را می‌شناختم دلم تنگ است دلم سنگ است به شب قدر جامانده ها می گویند عرفه من که قدر و عرفه خواب بودم، منتظر اربعین بودم ۷سال کم است برای دلبستگی، برای وابستگی، برای از خود رستگی، برای از همه چیز بریدن؟ شکوه می‌کنم به تو گریه می‌کنم به تو فرار می‌کنم به تو حسین😭
🔴 بیایید دست‌به‌عصا کنیم! (مواردی که خیلی زود به احساس تکلیف منجر شد و جا داشت بیشتر در آنها تأمل شود) خوب است از اینجا شروع کنیم: 🔸تشکلی بزرگ از اساتید حوزه علمیه تاسیس کنیم و در عرض و تضعیف این نهاد مهم و اساسی، احساس تکلیف کنیم. 🔸 تقسیمی‌ها و واریزهایی برای اساتید سطوح عالی، آن‌هم با ضمیمه ی پیامکِ هم لابد خودش نوعی احساس دَین و تکلیف شرعی‌ست. 🔸بعدش هم مصاحبه کنیم که : ما در مجموعه این هنر را داشتیم که به احترام بزرگان و که الان هستند، از نشست اساتید، یک هم بیرون نیامده؛ نه به احترام! ما به این عمل کردیم. نمیدانیم چه می‌شود که دیگر ضرورت احترام به پیرمردها عن تفقهٍ و با احساس تکلیف (!) از بین میرود و ناگهان رویه حوزوی می‌شود و رساله‌ای چاپ و منتشر می‌شود. 🔸در همان گیر و دار همان فرد صاحب رساله کاملا بر خلاف سیره علمای سلف و مقدسین حوزه که اصل را بر میگذاشتند، مصاحبه میکند که : «مرجعیت در شیعه آزاد است. یعنی هر کسی خودش را دارای صلاحیت می‌داند ورود پیدا می‌کند...» حال آنکه اصالتهای حوزوی در تاریخ روحانیت شیعه، به گونه‌ای دیگر بود. مرجعیت گریزی، تلاش برای مطرح کردن دیگران بجای تمهید مقدمات مرجعیت شخصی، خط ممتد مرجعیت عامه و زعامت و رئاست دینیه در ادوار مختلفه، ظرفیت نقد پذیری و تلاش برای جبران، حفظ اقتدار مرجعیت شیعه با پرهیز از تشتت و انشقاق، پرهیز از هر نوع تزاحم راهبردی با فقیه حاکم و زعیم و حتی مرجع عام شیعه، برخی از این اصالت هاست. 🔸 از هیئت‌ها و سبکهای عزاداری که قم به راه افتاده هم که بگذریم. برهنگی در عزاداری در شبستان اصلی (در ایام قبل از کرونا) و دعوت از برخی مداحان بنام با جهت‌گیری‌های خاص، همه و همه نوعی احساس تکلیف شرعی‌ست. اصلا همان سبکهای زننده برخی از این مداحان در مسجدی که تولیت آن را بر عهده داریم هم، احساس تکلیف است. (ایجاد طرفدارانی از قشر هیئتی هم همینطور) 🔸 رفته رفته با آزادی بیشتری آراء شاذی را فریاد میزنیم. مثلا مجددا شبهات مربوط به مسلمانان و حمله به ایران را مطرح کنیم. همان مواردی که سالهای سال است در کتب مختلف از جمله «خدمات متقابل اسلام و ایران» شهید مطهری پاسخ داده شده. 🔸در این میان رسانه‌های بیگانه همچون تعریف و تمجیدهای خوبی همچون «فقیه روشن‌اندیش» و «تحت فشار و مضیقه حکومت» از ما داشته باشد و چپ گراهای داخلی هم مدام موضع‌گیریهایمان را تیتر کنند و سخنان‌مان خوراک پستهای فضای مجازیِ این جماعت باشد. اما دریغ از سخنی علیه این رسانه‌چی‌های دروغگو و ضد اسلام. 🔹حالا این سیر به نفی کامل اقتصاد اسلامی رسیده. مقابل دوربین یک نشریه نئولیبرال نشسته و سخنمان این باشد که ، تا فرمایشاتمان دستاویزی شود برای دمیدن در سکولاریسم و زدن ریشه تفقه اقتصادی در دین و در نتیجه تحمیل ذهنیات پوچ و باطل امثال میلتون فریدمن به اقتصاد ما. ✅ پ.ن: حوزه مقدسه شیعی یک نهاد است که تربیت انسان‌های از بزرگترین کارکردهای آن است اما از یاد نبریم که در تشخیص وظیفه برای پذیرش مسئولیت های خطیر چون مرجعیت، همواره با وسواس و احتیاطی عجیب قرین بوده است. لذا بزرگان شیعه اولا خود را از معرض ریاست دینیه دور نگه می داشتند، ثانیا بدون تعاضد قرائن و حجج متکثره، هرگز به تکلیف نمی رسیدند! جدا از موارد صرف تکلیف برای ورود به عرصه مرجعیت منطق ندارد و منطبق با سیره بزرگان تشیع نیست. @bahaneee
بهشت معصومه بودم به همراه یک دوست بخاطر محدودیتهای کرونایی از همان ابتدا، راهِ ماشینها را بسته بودند و مردم همه پیاده بر سر مزار امواتشان میرفتند. ما هم ناچارا مسیر تا مزار شهدا را پیاده طی کردیم. عصر پنج شنبه‌های آنجا همیشه برایم ویژه بوده، آن هم بخاطر حضور خانواده و هم‌رزمان شهدا در کنار قبور مطهر است. امروز اما فرق میکرد... . دیگر خبری از بازی نوجوانان و نذری تعارف کردن کودکان و فرزندان شهدا نبود. اولش احساس غربتی داشتم چند قدم که جلوتر رفتم و فردی که کنار شهدای گمنام قرآن میخواند را دیدم و احساس قبلی‌ام کاهش پیدا کرد. از آن گوشه قطعه شهدا، انگار هر هفته دستی میکِشدَم نمیدانم سرّش چیست و چرا اینگونه است که بین همه شهدا، معمولا برای گفتگو و ذکر توسل مزار یک شهید را انتخاب میکنم نشستم . اینجایش را تندتر رد میشوم و نمی‌نویسم. فقط در همین حد که کارد که به استخوان میرسد، برای نگاهِ بیشتر، برای عنایت بیشتر، برای بیشتر از آنکه به نگاهش مضطرم، ابتدا میخوانم و بعد هر چه بلد باشم و هر چه یادم بیاید. حالم حالِ دست و پا زدن بود. به امید گوشه چشمی و رهایی از ... بلند شدیم و خواستیم برگردیم. جوان افغانی را بر سر یکی از قبور دیدم. بغض داشت و نگاهش آبم میکرد. مجموع افرادی که در آن قطعه بودیم، از انگشتان یک دست بیشتر نبود. ناخودآگاه دلیل حالِ نزارش را پرسیدم میگفت با (نام شهید) با هم رفته بودیم منطقه من دو سه سالی سوریه بودم و بعد از تأهل دیگر نتوانستم بروم. از اینجا به بعد بغضش بیشتر می‌شد... میگفت این شهدا خیلی . اینها پرچم اسلام رو همه جا بردن. چند شبی بود که خواب رضا را میدید و اینجا صدای گریه اش بلند شد و اشکهایش مثل یک چشمه به راه افتاد. با همان حال دو سه جمله گفت و گریه امانش نداد. حالَش همه روزمرگیهای دنیا را بر سرم خراب میکرد. میگفت رضا تو خواب بهم گفته : حسین! بی معرفت... پس چرا نمیای؟ بیا دیگه... معتقدم زیارت شهدا و همرزم‌شان، این هفته‌ام بود. پ.ن: خودتان میدانید که نگاه و دعایتان را چقدر نیاز دارد. شب جمعه در حرم سیدالشهدا یادم کنید. سرِ سفره ارباب هنوز امید به اصلاح دارم... @bahaneee
این اولین است که نیستی ببین چطور گره به کار‌مان افتاد... @bahaneee