سرداران شهید باکری
#محمد_کیهانی
🌷🌷🌷🌷🌷
👈محمد همیشه روی ظاهر انقلابی بچهها سفارش میکرد و تأکید داشت که انسان باید از ظاهر شروع کند.
من به محمدم میگفتم: حاجی آدم باید از باطن و درون آغاز کند و پاک و انقلابی باشد.
اما میگفت: نه اگر انسان توانست از ظاهر شروع کند آرامآرام به درون و باطن میرسد.
میگفت: ظاهر بچهها باید حزباللهی باشد، ظاهر که انقلابی باشد، باطن خود به خود انقلابی میشود.
وقتی که برای زیارت پیکر همسرم رفتم پسرها دورم حلقه زدند. نمیخواستند نگاه #نامحرمی به من بیفتد، میدانستند پدرشان حساس است آنها هم مانند پدرشان #غیرت دینی دارند.
هر زمان از خواب بیدار میشد، شروع میکرد به خواندن روضه، بچهها میگفتند بابا ما میخواهیم کمی بیشتر بخوابیم. میگفت بچهها با خواندن روضه انرژی میگیرید و با انرژی بیدار میشوید.
خیلی روی #حجاب و پوشش اسلامی تأکید داشت. به هیچ وجه تحمل بدحجابی و بیحجابی را نداشت.👌
هدیه محضرارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
کتاب : سلام بر ابراهیم ...زندگی نامه و خاطرات پهلوان بی مزار ..شهید ابراهیم هادی 🌹👆👆👆👆
راوی : رضا هادی 🌹
قسمت : پنجم🌹
هدایت شده از بصیـــــــــرت
4_5938445598490362349.mp3
2.29M
❖✨﷽✨❖
درد و دلِ🌷 #شهید_سید_مجتبی_علمدار🌷
با #شهدا
چقدر سخت است
حال عاشقی ڪہ نمی داند
محبوبش نیز هـوای او را دارد یا نه
ولادت: ۱۱ دی ۱۳۴۵
#شهادت: ۱۱ دی ۱۳۷۵ 🌹
🥀به یاد جانباز شهید سید مجتبی علمدار
اگر حال وهوای دلتون شهدایی شد ما رو هم دعا کنید🙏
سرداران شهید باکری
#خاطرات_شهدا
هر وقت برای مرخصی می آمد ،
همین که می رسید دم در خانه و مرا می دید،
با خنده می گفت:
سلام پدرِ شهید .... خوبی پدرِ شهید...؟!!
با خنده دنبالش میکردم که نگو
این حرف رو پسر ...!
اما حالا که همه بهم میگن :
سلام پدرِ شهید ... دیگه یوسفی نیست
که بخوام دنبالش کنم
شهادت دردرگیری با گروهک تروریستی پژاک
📌راوی : پدرشهید
💚 #شهید_یوسف_فدایی_نژاد
#شهدا_را_یاد_کنید_با_یک_صلوات
💔
وقتی وارد سردخانه شدم پاهایم سست شده بود
وارد اتاق شدیم، نفسم بند می آمد ..
اگر جای من بودید چه حالی پیدا می کردید؟
بعد از 16 سال جنازه ای را از زیر خروارها خاک بیرون آورده بودند، بالاخره او را دیدم نورانی و معطر بود،
موهای سر و محاسنش تکان نخورده بود،
چشمهایش هنوز با من حرف می زد، بعثی های متجاوز بعد از مشاهده جنازه محمدرضا برای از بین رفتن این بدن آن را 3 ماه زیر آفتاب داغ قرار داده بودند باز هم چهره او به هم نخورده بود،
فقط بدنش زیر آفتاب کبود شده بود، حتی می گفتند یک نوع پودری هم ریخته بودند ولی اثر نکرده بود!
یاد حرف رفیقش افتادم که میگفت
هروقت روضه ای میخواندیم و گریه میکردیم
او اشک هایش را به سر و صورت و بدنش میمالید ...
#شهیدمحمدرضاشفیعی
#یادشهداباذکرصلوات 🌺🍂