eitaa logo
سرداران شهید باکری
507 دنبال‌کننده
5هزار عکس
595 ویدیو
13 فایل
کلامی گهربار از آقا مهدی باکری: خدایا مرا پاکیزه بپذیر
مشاهده در ایتا
دانلود
سرداران شهید باکری
به یاد یاران سفر کرده ...       تقدیم به ارواح مطهر شهدای لشگر مقدس ۳۱ عاشورا ای شهیدان ، از عرش فرود آیید تا با هم سفری داشته  باشیم به دنیای زیبای خاطره ها ، به حرمت همرزمان  همسنگران دیروز خود ، لحظه ای را در کنار ما باشید . بیایید با هم به سرزمین یاد ها برویم و یادی از گذشته ها کنیم گذشته ای که در آن سر فراز و سربلند با ستیغ کوه ها و قله های سر به فلک کشیده پیوند داشتیم و چونان عقاب ، پهنه آسمان جولانگاهمان و همچون شیران شرزه ، گستره خاک در ید قدرتمان بود هر وقت اراده می کردیم بسان نهنگ ، کشتی شکسته دنیا را در هم می نوردیدیم . روزگاری که کافران و ملحدان ، لحظه ای از بیم حمله رعداسای ما آسایش و آرامش نداشتند در آن روز ها ما در اوج قله عزت و افتخار ، درس استقامت و مردانگی به مظلومین جهان می دادیم و برای حفظ دین خود ، تمامی دنیای ظالمین را نشانه گرفته و یک تنه به ستیز شرک و نفاق رفته بودیم . روزهایی که فاصله ما تا شهادت از تار مویی کمتر بود و به امید رسیدن به آن و اتصال به رحمت خداوندی ، گوی سبقت از یکدیگر می ربودیم و همیشه در انتظار دیدار عزیز زهرا (س) با پیراهن بسیج و جسم خونین بودیم . بیایید با هم یادی کنیم از لحظات وداع یاران ، یادی از خون نامه ها و عملیات ها یادی از تفنگهامان ، از کوله پشتی ، بند حمایل ، جیره جنگی و سربند های سبز و سرخ ، یادی از درد و دل ها ، خال هندی ، سیمینوف ها ، چهچه تیر بار ها ، یاد آهنگ دوشگا ، خمپاره 60 بی صدا ، نعره خمپاره 120 ، ترنم مینی کاتیوشا – یادی از خاکریزها و کانال های پیج در پیچ ، سنگر های کوتاه ، نماز های نشسته ، اتوبوس های گل آلود ، یاد قول های شفاعت ، صیغه های اخوت – یادی از چادر های خاک گرفته ، رزم های شبانه ، نمازهای جماعت ، زیارت عاشورا، مناجات شعبانیه ، کمیل ها و توسل ها ، عزاداری های بی ریا و خالصانه ، واقعه خواندن ها – دعای سفره ، ندبه ها و نماز های جمعه دزفول . یادی از مرحوم آیت الله قاضی که چگونه به بسیجی ها عشق می ورزید و خاک پوتین آنها را توتیای چشم خود می دانست . یادی از دو کوهه ، اردوگاه کوثر ، قلاجه ، کوزران و کرخه ، یاد فکه ، حاج عمران ، سومار ، یادی از خرمشهر ، شلمچه و آبادان ، یادی از فاو ، مهران ، گیلان غرب ، یادی از پادگان حمید ، جزیره مجنون ، هویزه ، یادی از ماووت ، حلبچه ، شاخ شمیران و ... و بالاخره یاد شما شهیدان در خون خفته که تنها مونس ما در این دنیای فانی است . یاد شمایی که به قله نور و هدایت و کاروان فلاح و رستگاری پیوستید و ما را با حسرتی روز افزون ، بر جای گذاشتید تابمانیم و از اینکه بر جای مانده ایم از قافله عشق ، سرشت از دیدگان بیفشانیم . آری یاد شما همیشه زنده خواهد ماند و خون شهدا پیروزی اسلام را تضمین خواهد کرد .آرام بخوابید ای شهیدان ، آرام بخوابید و در کنار مولای خود خمینی (ره) متنعم باشید . ما بیداریم و با پیمودن راه شما ، مولایمان خامنه ای را یاری خواهیم کرد  
سلام بر تو ای شهید راه حق ... سلام به لبخند های زیبای شهادتت...  صبحتون زیبا به زیبایی لبخند شهدا صحبتون منور به نور شهدا . 🌷به یاد 🌷 @bakeri_channel
سرداران شهید باکری
(س) . با یاد تو در مکه و مدینهٔ امروز جنگی در خواهد گرفت عاقبت آن ، فتحی است آشکار . المبین ! خانواده در اهواز است منطقه رقابیه منطقه عملیات است شب عملیات صدای توپخانه تا شهر می رسد . همه نگران هستند . خبری از به عقبه نمی رسد. از از خانواده ها چشم در راهند عاقبت کار اگر چه پیروزی است و جز چیز دیگری لیاقت آنها را ندارد. اما خانواده ها همچنان چشم انتظارند. به گذشته می نگرند. ناگهان خبری از عملیات به گوش می رسد. سخت در محاصره است. خدایا چه میشود ؟ است . چه میتوان کرد . دست به دامن خدا شدن ، فقط دعا چاره ساز است . سر از سجاده که بر میدارد ، عملیات به رسیده است . اما هنوز از بچه ها خبری نیست . در منزل به صدا در می آید . حتما باز گشته است . در را سریع باز کرد . آخ این چه قیافه ای است ؟ زیر لب گفت انتظار داشت در هر لباسی اورا ببیند جز این لباس . سرتاپا خون . مگر از مقتل گریخته است . آمد . سرتا پا خون و با خبرهای پیروزی . یکی یکی به زبان راند . هم شد . شهید سعید طلیسچی همسر حمید شروع کرد به گریه کردن . چرا گریه می کنی؟ برای عاقبت به خیری ؟ شد . . در اینستاگرام 👇💙 . @bakeri.31.ashora
سرداران شهید باکری
رمضان مرحله دوم از طرف پاسگاه شروع شد . گردان خط شکن بود. گردان به دنبال آن راه می افتاد . که به قلب دشمن زد نیروهای حرکت را آغاز کردند . آنقدر رفتند که عراقی ها را هم پشت سر گذاشتند. از خاکریزهای مثلثی معروف به اسرائیلی رد شدند . وقتی به جاده العماره رسیدند فهمیدند که خیلی پیش رفته اند . خیلی بیشتر از حد مقرر جلو رفته بودند. هر کس برای خود کند و این آرایش دایره وار ،احتمال محاصره شدن را کم میکرد . اما بالاخره محاصره شدند . با کمک تماس حاصل شد. خاکریزها در محل مقرر زده شده است اما شما خیلی پیش رفته اید . هر چه زودتر به پشت خاکریز برگردید. اما چگونه ؟ اگر هوا روشن میشد حتمی بود. چگونه می توانستند خاکریز را در تاریکی شب تشخیص بدهند. قرار شد روی خاکریزها زده شود اما کدامین منورها مربوط به نیروهای خودی بود .سراسر منطقه پر از منور است . نه ممکن نیست . بچه ها منتظر بودند که با روشن شدن هوا به رگبار بسته شوند. و شاید نیم ساعت دیگر لحظه ای بعد . همه نگاه ها به روی که به نزدیک آنها می رسید . باور کردنی نبود. در محیطی چنین بی حفاظ و با آن سرعت چگونه سر به سلامت خواهد برد. راننده فریاد زد. نفرات به دنبال من حرکت کنید خیلی سریع . حرکت کرد و بچه ها به دنبالش دویدند . دویدند تا اینکه نمایان شد . همه پشت خاکریز با آرامش جای گرفتند. یکی از بچه ها دنبال راننده جیپ می گشت. اشتباه نکرده بود . راننده کسی جز نبود. تیربارها و دوشکاها شروع به شلیک کردند و گویا کمی دیر متوجه شده بودند. به پایان رسید. متوجه شد که مدام در است همراه جنگ . پس حضور در ضروری است . شهریور ۶۱ سپاه پذیرای شد . را وقتی را تحویل گرفته بود با چشم خود دید . چه شور و شوقی ! لباس را با علاقه خاصی می پوشید و احساسش را پنهان نمی کرد . . @bakeri_channel
تصویر دو برادر در یک قاب رزمنده دلاور دکتر جواد حقیرمددی و روحانی شهید آقا محسن حقیر مددی
سرداران شهید باکری
تصویر دو برادر در یک قاب رزمنده دلاور دکتر جواد حقیرمددی و روحانی شهید آقا محسن حقیر مددی
. شهید محسن حقیرمددی فرزند یحیی در ۲۹ شهریور سال ۱۳۴۵ در خانواده ای مذهبی در خوی به دنیا آمد و در حالی که کمتر از سه سال داشت به همراه پدر و مادر راهی زیارت عتبات عالیات شد. شهید محسن حقیر مددی دوران ابتدایی و راهنمایی را در زادگاهش شهر خوی و در مدرسه مفتح گذراند و فعالیتهای چشمگیر وی در انجمن اسلامی مدرسه مورد تحسین اولیا و عموم بود. پدربزرگ محسن یکی از روحانیون پرهیزگار و متدین زمان خود بود و پدرش خیلی علاقه داشت که یکی از فرزندانش به تحصیل علوم دینی بپردازد و از این رو محسن در نیمه های تحصیل در دبیرستان با برآورده کردن آرزوی پدر و ادامه راه پدر بزرگ به حوزه علمیه رفت و در سالروز میلاد با سعادت حضرت بقیة الله الاعظم(عج) در سال ۱۳۶۱ همزمان با افتتاح ساختمان جدیدالتأسیس مدرسه علمیه نمازی خوی شروع به تحصیل علوم دینی کرد. محسن حقیر مددی با توجه به شوق وافر و هوش فوق العاده ای که داشت در مدت بسیار اندکی موفق شد دروس مقدمات را زیر نظر استادان دلسوز مدرسه علمیه نمازی به پایان رساند و در سال ۱۳۶۴ جهت ادامه تحصیل راهی حوزه علمیه قم و مدرسه علمیه امام صادق علیه السلام شد. یک سال بعد با این استدلال که مدرسه نمازی خوی برایم مناسب تر است چون هم می توانم نیاز مدرسه را از نظر مُدرس تأمین کنم و در عین حال به تحصیل نیز ادامه دهم؛ مجدداٌ به خوی برگشته و در مدرسه علمیه نمازی به تعلیم و تعلم پرداخت، اما مدتی بعد در اجرای فرمان حضرت امام سنگر جبهه را بر سنگر علم مقدم شمرد و به طور داوطلب ملبس به لباس روحانیت در ۹/۹/۶۵عازم جبهه شد. محسن در گردان حضرت علی اکبر(علیه السلام) لشکر ۳۱ عاشورا، علاوه بر تبلیغ و فعالیت های فرهنگی و مذهبی به عنوان تک تیرانداز انجام وظیفه می کرد و در شب عملیات کربلای ۵ وقتی تعداد زیادی از بسیجیان را با ماشین از مقر لشگر به خط مقدم انتقال می‌داد، دیگر عزم برگشتن نکرد و در همان شب که بیستم دیماه ۶۵ بود، دعوت حق را در منطقه شلمچه لبیک گفت و پیمان خود با معبودش را تکمیل کرد و به لقاءالله شتافت و سرانجام پیکر مطهرش که سندی عینی بر مظلومیت او بود، در گلزار شهدای شهرستان خوی در جوار دیگر شهداء به خاک سپرده شد. . روحش شادویادش گرامی باد. .
💚خواب مہدی (عج) را ببینید شب بخیر✋ 💚بوسه از پایش بچینید شب بخیر✋ 💚خواب زهرا(س)را ببینید شب بخیر✋ 💚هدیه از مادر بگیرید شب بخیر✋ 💚شبتون مهدوی ، 💚دمتون مادری، 💚نفستون حیدری... 💚یاعلی مدد✋ ‌ امشب ای ماه به درد دل من تسکینی آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی شبتان آرام به آرامش سیدالشهداء لشگر ۳۱عاشورا سردار شهید آقا مهدی باکری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا