eitaa logo
سرداران شهید باکری
479 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
445 ویدیو
12 فایل
کلامی گهربار از آقا مهدی باکری: خدایا مرا پاکیزه بپذیر
مشاهده در ایتا
دانلود
سرداران شهید باکری
جلوه هایی از #منش_اخلاقی #شهید_مهدی_باکری از زبان بهزاد پروين قدس؛ که با سلاح دوربین عکاسی خود در سا
اين انسان در 30 سالگي به كمال مي رسد. به اوج مي رسد. ما كه آقا مهدي را ديديم، الان اگر يك تاملي كنيم، احساس مي كنيم كه كم آورده ايم. يعني ظرفيت ما اين توان اوج گيري را نداشت. رسيدن به اين كمال هم به خاطر عشق به اسلام و ولايت بود. اگر را در دست نوشته هايش و مطالبش تعمق كنيم كه نگاه او به اهل بيت چگونه بود، چرايي اين عشق و محبت را هم در نوشته هاي او مي بينيم كه چرا ما بايد به ائمه عشق بورزيم. چرا بايد اطاعت كنيم. وقتي جنگ را تحميل مي كنند مي گويد جنگ تا كي ادامه خواهد داشت. با شهيد بزرگوار احد مقيمي، گفت وگويي دارند كه خوشبختانه من ضبط كردم. شهيد احد مقيمي، در بدر يك اتفاقي مي افتد. لودر نمي توانست پيش برود، كه آقا مهدي مي آيد لودر و راننده را برمي دارد. به حدي آنجا تير و تركش است، و ديگر است كه مثل حميد باكري زيرمجموعه اش بوده است. بعد از ، آقا مهدي يك سال به ديدار خانواده نرفت. حتي در عمليات خيبر رفتند که پيكر آقا حميد را بياورند، اما آقا مهدي گفتند كه اگر پيكر همۀ بچه ها را برگرداندید پيكر آقا حميد را هم برگردانيد. فقط يك تعبيري آقاي سفيدگرمي دارد كه در كنار آقا مهدي بوده است. مي گويد كه برای چهرۀ غبارگرفتۀ آقا مهدي دو قطعۀ شعري گفته اند. و آقاي حاج صمد قاسمپور از رزمندگان جنگ كه در وصف شهيد مهدي باكري مجموعه شعري تحت عنوان مهدينامه دارد. هر بيت آن مصداق عيني شخصيت آقا مهدي است. از فرط خستگي وزن كم مي كرد. در والفجر يك در حال راه رفتن افتاد. در بدر هم شهيد مقيمي مي گويد آنقدر خسته بود كه با لذت ترين لحظۀ عمرم آن لحظه اي بود كه با آقا مهدي بودم. گفتم يك لحظه استراحت كنيد، و بعد زانوي خود را مي گذارد و آقا مهدي سرش را بر زانوي شهيد مقيمي مي گذارد و مي خوابد. بعد از آن هم خمپار هاي م يافتد و بر اثر آن انفجار از خواب بيدار مي شود. اين بود آقا مهدي، كه در خط مقدم و جلوتر از همه بود.... : بهزاد پروین 👈 دارد..... @bakeri_channel
🌷گفته مي شود رهبر معظم انقلاب علاقۀ ويژه اي به شهيد باكري دارند؟ جنابعالي چه خاطره اي داريد؟ آنها در محاصره بودند. براي همين نمي توانست برود، اما او با لودر مي آيد و به بچه ها مي رسد، و در «پاكت بیل » اين شهيد بزرگوار احمد مقيمي با مهدي باكري در خصوص اين مطلب كه جنگ تا كي ادامه خواهد داشت صحبت كردند. به عنوان مثال كه خودش بود، اما در افق آقا مهدي پنهان بود، بارها در والفجر حضور داشت. اصلاً نگاهشان نگاهي ژرف و دورانديشانه بود. وقتي مي آمد ترس به جان من مي نشست، يک مورد در مسلم بن عقيل در سومار بود. گردان شهيد مصطفي خميني فرمانده نداشت، من يك لحظه به لبم آمد كه: آقا مهدي اجازه مي دهيد كه را براي اين گردان معرفي كنيم؟ يك نگاه تامل برانگيزي كرد و گفت: اين حرف از طرف خودت نيست، است. اين خيلي كلمۀ بزرگي است آن هم در مورد شهيد حميدباكري كه معاون لشكر عاشوراست. حميد يك بحث و مديريت آقا مهدي يك بحث... كه فقط براي دستور دادن نبود، اصلاً عشق بچه ها اين بود كه ايشان مي آمدند و بچه ها از ديدنشان با نشاط مي شدند. ديدن او براي بچه ها مهم بود. اگر به من يك دستوري مي دادند برايم فخر و مباهات بود. در يك مقطعي از اطلاعات عمليات آمدم بيرون كه مي خواستم بروم جلوتر، براي شناسايي و قصد گرفتن انتقال را داشتم. آقا مصطفي مولوي هم نامه اي زدند به گردان. تا آن معرفي نامه را بردم، رفتم و يك ماشين را تحويل گرفتم و رانندگي كردم. يك دفعه آقا مهدي من را ديد و بعد با ناراحتي خطاب به من گفت: مومن! بعد من را با اسم صدا كرد. گفتم: بفرماييد ! ايشان گفت: اين ماشين چرا دست شماست؟ تبليغات نمي روي؟ اطلاعات نمي روي؟ گردان نمي روي؟ چه كسي گفته شما رانندگي كنيد؟ راننده ها در ترابري خوابيدند. من جوابي نداشتم و بعد از آن اجازه ندادند كه من جاي ديگري بروم. حضور در عملياتها به گونه اي بود كه من در ديدارهايي كه با داشتم، دیدم که ايشان در ارتباط با معرفي اصرار دارند. حتي به اين تعبير فرمودند كه آقا مهدي قبل از عمليات بدر خدمت آمده بودند، و آرزوي شهادت كردند و در سفر مشهد هم از امام رضا طلب كردند. از لبان مهدي هرچه درآمد من در سررسيدم نوشتم. حضرت آقا مي گفت هنوز هم اين سررسيد را دارم. مي گفتند خيلي از لشكر بودند، اما من هرچه از دهان آقا مهدي بيرون آمد آنها را نوشتم. : بهزاد پروین 👈 دارد.... @bakeri_channel
: آقای «علاء‌الدین نور محمدزاده» مسئول طرح و عملیات لشکر عاشورا در عملیات بدر، می‌گوید: آقا مهدی هیچوقت بصورت تحکمی دستور نمی‌داد بلکه با رفتار خود راه درست را به ما نشان می‌داد. هر موقع با یکی از مسئولین لشکر صحبت می‌کردند و مطلبی را می‌گفتند، ما نیز تکلیف خود را در می‌یافتیم. مثلا موقعی که به واحد تدارکات می‌گفتند که چرا لاستیک‌های چرخ‌های خودروها را بیرون ریخته‌اند، ما سریع بر می‌خاستیم و اگر این وضعیت در حوزه کاری ما نیز مشاهده می‌شد، نسبت به رفع آن اقدام می‌کردیم. روش برخورد آقا مهدی با کسانی که در اجرای مأموریت کوتاهی کرده و یا احیاناً تخلفی از آنها سر می‌زد، این بود که بدون آنکه چیزی بگوید، آن فرد را در مانور اصلی عملیات پیش رو شرکت ندهد و او را در موج‌های بعدی استفاده کرده و یا بعنوان نیروی در اختیار تلقی نماید. در اینصورت در سازماندهی عملیات بعدی به این فرد مسئولیت مستقیم واگذار نمی‌کرد و به گونه‌ای رفتار می‌کرد که آن فرد خود به خود متوجه می‌شد که اشتباهی در کارش بوده است و بنابراین سعی می‌کرد تا نقص خود را برطرف کند. او همه را به این نکته مهم توجه داده بود که این جبهه نیست که به شما نیاز دارد بلکه این شما هستید که برای رشد و تعالی خود به حضور در جبهه نیاز دارید. ۱. روایت مشهوری از امام صادق (علیه السلام)؛ یعنی با غیر زبان خود بسوی خدا دعوت کنید. : مهدی باکری در اندیشه و عمل، حسین علایی، چاپ اول، ص ۱۱۳ - ۱۱۱) @bakeri_channel 💠شادی روح شهدا صلوات💠
سرداران شهید باکری
فعاليتهاي سياسي – مذهبي پس از اخذ ديپلم با وجود آنكه از شهادت برادرش بسيار متاثر و متالم بـود، بـه دانشـگاه راه يافـت و در رشـته مهندسي مكانيك مشغول تحصيل شد . از ابتداي ورود به دانشگاه تبريز يكي از افراد مبارز اين دانشگاه بـود او . برادرش حميد را نيز به همراه خود به اين شهر آورد . شهيد باكري در طول فعاليتهاي سياسي خود (طبق اسـناد محرمانـه بدسـت آمـده ) از طـرف سـازمان امنيـت آذربايجان شرقي (ساواك) تحت كنترل و مراقبت بود . پس از مدتي حميد را براي برقراري ارتباط با ساير مبارزان، به خارج از كشور فرستاد تا در ارسـال سـلاح گـر م براي مبارزين داخل كشور فعال شود . شهيد مهدي باكري در دوره سربازي با تبعيت از اعلاميه حضرت امام خمينـي ) ره( – در حـالي كـه در تهـران افسر وظيفه بود – از پادگان فرار و به صورت مخفيانه زندگي كرد و فعاليتهاي گوناگوني را در جهـت پيـروزي انقلاب اسلامي نيز انجام داد . پس از پيروزي انقلاب اسلامي بعد از پيروزي انقلاب و به دنبال تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بـه عضـويت ايـن نهـاد در آمـد و در سازماندهي و استحكام سپاه اروميه نقش فعالي را ايفا كرد . پس از آن بنا به ضرورت، دادستان دادگـاه انقـلاب اروميه شد . همزمان با خدمت در سپ اه، به مدت 9 ماه با عنوان شهردار اروميه نيز خدمات ارزنده اي را از خود به يادگار گذاشت . ازدواج شهيد مهدي باكري مصادف با شروع جنگ تحميلي بود . مهريه همسرش اسـلحه كلـت او بـود . دو روز بعد از عقد به جبهه رفت و پس از دو ماه به شهر برگشت و بنا به مصالح منطقه، با مس ئوليت جهـاد سـازندگي استان، خدمات ارزندهاي براي مردم انجام داد . شهيد باكري در مدت مسئوليتش به عنوان فرمانده عمليات سپاه اروميه تلاشـهاي گسـترده اي را در برقـراري امنيت و پاكسازي منطقه از لوث وجود وابسـتگاه و مـزدوران شـرق و غـرب انجـام داد و بـه رغـم فعاليتهـاي شبانهروزي در مسئوليتهاي مختلف، پس از شروع جنگ تحميلي، تكليف خويش را در جهـاد بـا كفـار بعثـي و متجاوزين به ميهن اسلامي ديد و راهي جبهه ها شد دارد................. @bakeri_channel