حکایتی از بوستان سعدی
یکی مُتّفِق بود بر مُنکَری
گذر کرد بر وی، نکومَحضَری
نشست از خجالت، عرقکرده روی
که آیا خجل گشتم از شیخِ کوی؟
شنید این سخن، پیر روشنروان
بر او بر، بشورید و گفت: ای جوان
نیایدهمی شرمت از خویشتن
که حق، حاضر و شرم داری ز من؟
نیاسایی از جانب هیچ کس
برو جانب حق نگه دار و بس
چنان شرم دار از خداوند خویش
که شرمت ز همسایگان است و خویش
لغات:
متفق: مصمم، قصدکننده.
منکَر: کار زشت و ناپسند، گناه.
نکومحضر: خوشرفتار، خوشبرخورد.
شوریدن: تندی کردن.
کلیات سعدی، بوستان، باب نهم در توبه و راه صواب، ص ۳۹۰ و ۳۹۱.
#بوستان_سعدی
#توبه
#شرمازخدا
بختیاری آنلاین را به دیگران معرفی کنید
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯