حکایتی از بوستان سعدی
در نکوهش سخنچینی
یکی گفت با صوفیای در صفا
ندانی فلانت چه گفت از قفا؟
بگفتا خموش ای برادر، بخُفت
ندانسته بهتر که دشمن چه گفت
کسانی که پیغام دشمن برند
ز دشمن همانا که دشمنترند
کسی قول دشمن نیارد به دوست
جز آن کس که در دشمنی، یار اوست
نیارست دشمن جفا گفتنم
چنان کز شنیدن بلرزد تنم
تو دشمنتری کآوری بر دهان
که دشمن چنین گفت اندر نهان
سخنچین کند تازه جنگِ قدیم
به خشم آوَرَد نیکمردِ سَلیم
از آن همنشین، تا توانی گریز
که مر فتنهی خُفته را گفت: خیز
سیهچال و مرد اندر او بستهپای
بِه از فتنه از جای بردن به جای
میان دو تن، جنگ چون آتش است
سخنچینِ بدبخت، هیزمکش است
لغات:
قفا: پشت سر.
بخفت:بخواب، ساکت شو. از مصدر خُفتن.
نیارست: نتوانست. از مصدر یارستن.
سلیم: آرام.
کلیات سعدی، بوستان، باب هفتم در عالم تربیت، ص ۳۵۳.
#بوستان_سعدی
#سخنچینی
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
https://t.me/bakhtiyarionlion
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
حکایتی از بوستان سعدی🌺🌺🌺
گربه و پیرزن
یکی گربه در خانهی زال بود
که برگشته ایّام و بدحال بود
دوان شد به مهمانسرای امیر
غلامان سلطان، زدندش به تیر
چکان، خونش از استخوان میدوید
همیگفت و از هول جان میدوید:
اگر جَستم از دست این تیرزن
من و موش و ویرانهی پیرزن
نیرزد عسل، جان من، زخمِ نیش
قناعت نکوتر به دوشاب خویش
خداوند، از آن بنده خرسند نیست
که راضی به قِسمِ خداوند نیست
نکات:
زال: پیرزن. هول: ترس.
نیرزد...: ای جان من، عسل، به زخم نیش زنبور نمیارزد.
دوشاب: شیره، شیرهی انگور یا خرما.
کلیات سعدی، بوستان، باب ششم در قناعت، ص ۳۳۸.
#بوستان_سعدی
#گربه
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
https://t.me/bakhtiyarionlion
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
خرسند از آنیم که همراه شمائیم
حکایتی از بوستان سعدی🌹🌹🌹
فواید خاموشی
یکی خوب خُلق و خَلَقپوش بود
که در مصر، یک چند خاموش بود
خردمند مردم، ز نزدیک و دور
به گِردش چو پروانه، جویانِ نور
تفکر شبی با دل خویش کرد
که: پوشیده زیر زبان است مرد
اگر همچنین سر به خود دربرم
چه دانند مردم که دانشورم؟
سخن گفت و دشمن بدانست و دوست
که در مصر، نادانتر از وی هموست
حضورش، پریشان شد و کار، زشت
سفر کرد و بر طاق مسجد نبشت:
در آیینه گر خویشتن دیدمی
به بیدانشی، پرده ندریدمی...
تو را خامُشی ای خداوند هوش
وقار است و نااهل را پردهپوش
اگر عالِمی، هیبت خود مبر
وگر جاهلی، پردهی خود مدر
ضمیر دل خویش، منمای زود
که هر گه که خواهی، توانی نمود...
خلقپوش: کهنهپوش.
کلیات سعدی، بوستان، باب هفتم در عالم تربیت، ص ۳۴۴ و ۳۴۵.
#بوستان_سعدی
#تربیت
ما صدای شما هستیم
👇👇
مطالب خود برای ما ارسال کنید
@OSB1777
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
https://t.me/bakhtiyarionlion
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
بختیاری آنلاین را به اشتراک بگذارید
صدای شما هستیم
حکایتی از بوستان سعدی🌺🌺🌺
طفل و انگشتری
ز عهد پدر، یادم آمد همی
که باران رحمت بَرو هر دمی
که در خُردیام، لوح و دفتر خرید
ز بهرم، یکی خاتمِ زر خرید
به در کرد ناگه یکی مشتری
به خرمایی از دستم انگشتری
چو نشناسد انگشتری، طفلِ خُرد
به شیرینی از وی توانند بُرد
تو هم قیمت عمر نشناختی
که در عیشِ شیرین برانداختی
قیامت که نیکان، به اَعلا رسند
ز قعر ثَری بر ثریّا رسند،
تو را خود بمانَد سر از ننگ پیش
که گِردت برآید عملهای خویش
برادر، ز کار بدان شرم دار
که در روی نیکان، شوی شرمسار
در آن روز، کز فعل پرسند و قول
اولوالعزم را تن بلرزد ز هول
به جایی که دِهشَت خورند انبیا
تو عذر گنه را، چه داری؟ بیا...
لغات:
ثری(ثرا): خاک، زمین.
ثریا: صورت فلکی پروین، آسمان.
هول: ترس. دهشت: ترس.
کلیات سعدی، بوستان، باب نهم در توبه و راه صواب، ص ۳۸۶.
#بوستان_سعدی
#انگشتری
#قیامت
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
حکایتی از بوستان سعدی📚📚📚
جذب دلها با احسان
به ره بر، یکی پیشم آمد جوان
به تک، در پیاش گوسفندی روان
بدو گفتم : این ریسمان است و بند
که میآرد اندر پیات گوسفند
سبک، طوق و زنجیر از او باز کرد
چپ و راست، پوییدن آغاز کرد
هنوز از پیاش تازیان میدوید
که جو خورده بود از کف مرد و خوید
چو باز آمد از عیش و شادی به جای
مرا دید و گفت: ای خداوندِ رای
نه این ریسمان، میبَرَد با مَنَش
که احسان، کمندی است در گردنش
به لطفی که دیده است پیل دَمان
نیارد همی حمله بر پیلبان
بَدان را نوازش کن ای نیکمرد
که سگ پاس دارد، چو نان تو خَورد
لغات:
به ره بر: در راه. تک: دویدن. ریسمان: طناب. سبک: سریع، فوری. طوق: بند، طناب گردن.
پوییدن: حرکت کردن. تازیان: تند و سریع. خوید: بر وزن بید، گندم و جوی نارَس، گیاه نورُسته.
خداوند رای: صاحب فکر. دمان: خروشان، غرّان. خورد: به ضرورت قافیه شدن با نیکمرد، باید خَرد خوانده شود.
کلیات سعدی، بوستان، باب دوم در احسان، ص ۲۶۵.
#بوستان_سعدی
#احسان
#گوسفند_و_جوان
🌹🍃
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅
حکایتی از بوستان سعدی
یکی مُتّفِق بود بر مُنکَری
گذر کرد بر وی، نکومَحضَری
نشست از خجالت، عرقکرده روی
که آیا خجل گشتم از شیخِ کوی؟
شنید این سخن، پیر روشنروان
بر او بر، بشورید و گفت: ای جوان
نیایدهمی شرمت از خویشتن
که حق، حاضر و شرم داری ز من؟
نیاسایی از جانب هیچ کس
برو جانب حق نگه دار و بس
چنان شرم دار از خداوند خویش
که شرمت ز همسایگان است و خویش
لغات:
متفق: مصمم، قصدکننده.
منکَر: کار زشت و ناپسند، گناه.
نکومحضر: خوشرفتار، خوشبرخورد.
شوریدن: تندی کردن.
کلیات سعدی، بوستان، باب نهم در توبه و راه صواب، ص ۳۹۰ و ۳۹۱.
#بوستان_سعدی
#توبه
#شرمازخدا
بختیاری آنلاین را به دیگران معرفی کنید
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯