#سرگذشت_افسون
#قضاوت_ممنوع
#قسمت_نود_سه
سلام افسون هستم ازیه خانواده ی۶نفره که دوتابرادردارم یه خواهر
واردجزییات نمیشم انقدربهتون بگم که تک تنهابایدمیجنگیدم برای گرفتن حقم بااینکه پدرم اشنازیادداشت میتونست کمکم کنه اماحمایتم نکرد..روزدادگاه روهیچ وقت یادم نمیره پدرحامدیه پرونده خیلی سنگین باکلی مدارک برام درست کرده بودکه شاهدپرونده خواهرونیمابودن وقتی دیدمشون فهمیدم تمام اینا زیر سر افسانه بوده وبعدازدادگاه توچشمام نگاه کرد.گفت تولیاقت مادری کردن نداری من صلاح بچه هات روخواستم..لال شده بودم باورم نمیشد افسانه بخواد با گرفتن بچه هام تلافی کنه..خانواده ی حامدباداشتن اشناپارتی وپرونده ای که به لطف خواهرخودم برام درست کرده بودن تونستن من روردصلاحیت کنن بچه هاروازم بگیرن و...من ازداری حامدطبق قانون مهریه ام بودمقداری ازاموالش(مهریه من ۱۴تاسکه بودکه اون زمان پول زیادی به حساب نمیومد)حاضربودم هرچی بهم رسیده روببخشم فقط بچه هاروبهم بدن چقدرالتماس خانواده ی حامدکردم اماقبول نکردن وفقط درهفته چندساعتی میتونستم ببینمشون...
ادامه 👇
#سرگذشت_افسون
#قضاوت_ممنوع
#قسمت_نود_چهار
خیلی حالم بدبودنمیدونستم بایدچکارکنم مادرم انقدرحرص خورده بودکه چندشبی بیمارستان بستری شد داداشم بهم زنگزدگفت گورت ازاین شهرگم کن نبینم دیگه بامامان درتماس باشی..
روزی که میخواستم برم مشهدرفتم دیدن بچه هاانقدرلاغروبی رنگ بودن که دلم براشون کباب شدازبغلم جدانمیشدن مادرحامدبه زوربردشون باهق هق بچه هامنم زارمیزدم دیگه نمیتونستم مشهدزندگی کنم بایدبخاطربچه هامیومدم اصفهان..تنهاکسی که کنارم موندزهراخانم بودوقتی برگشتم تاچندروزی تب لرز داشتم نمیتونستم حتی ازجام بلندشم.. پدرحامدتمام حق حقوق من روپرداخت کردمغازه وخونه روفروخت من بایدخونه روتحویل میدادم باکمک شوهرخواهرزاده ی زهراخانم تونستم اصفهان یه اپارتمان کوچیک اجاره کنم نصف وسایل خونه روفروختم و ازمشهداسباب کشی کردم اصفهان بدون اینکه به کسی بگم..برای اینکه کسی شک نکنه دوهفته یکباربچه هارومیدیدم میگفتم ازمشهدامدم این درحالی بودکه هرروزجلوی مهدبچه هاروازدورمیدیدم..
ادامه بعدی 👇
دوستان و مخاطبین خود را به کانال دعوت کنید
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯