#سرگذشت_افسون
#قضاوت_ممنوع
#قسمت_نود_هشت
سلام افسون هستم ازیه خانواده ی۶نفره که دوتابرادردارم یه خواهر
باهربدبختی بوددرروبراش بازکردم بادیدن حال بدم اونم زدزیرگریه بغلم کردگفت چراباخودت اینکاررومیکنی بخاطربچه هاتم شده بایدخوب شی اوناچشم امیدشون به تو..خلاصه اون روزنجمه کنارم موندکلی نصیحتم کردوگفت اگرمجبوربشم میرم به مادرت میگم بهناچاربهش قول دادم دنبال درمانم روبگیرم..هزینه درمانم سنگین بودمنم پول زیادی نداشتم بخاطرهمین ازنجمه خواستم به خواهرش بگه تویه بیمارستان دولتی برام نوبت عمل بزنه..بااینکه دکترگفته بودبایداورژانسی عمل بشم امابخاطرشلوغی بیمارستان دولتی نوبت عمل رویک ماه دیگه داده بودن وتواین مدت مجبوربودم دردروتمحل کنم..عملاخونه نشین شده بودم وفقط دوشنبه هامیرفتم دیدن بچه هام.اون زمان خانوادم درگیرزن گرفتن برای برادر کوچیکم بودن مادرم حسابی سرش شلوغ بوده و هر چند وقت یکبار زنگ میزد حالم رو میپرسید منم میگفتم خوبم حرفی بهش نمیزدم.روز به روزحالم بدتر میشد و بخاطراینکه نمیتونستم غذابخورم وزن زیادی ازدست داده بودم....
ادامه 👇
#سرگذشت_افسون
#قضاوت_ممنوع
#قسمت_نود_نه
یه روزکه ازخواب بیدارشدم میخواستم برم دستشویی دوقدم که برداشتم دیگه چیزی نفهمیدم وقتی چشمام روبازکردم تو بیمارستان بودم..خواهرنجمه بایه خانم مسن بالاسرم بودانقدربی جون بودم که رمق نداشتم چشمام روبازنگه دارم گلسا خواهرنجمه دستام روگرفت به زور گفتم بچه هام گفت آروم باش بچه ها رو هم میاریم برات،اون روزدیگه چیزی نفهمیدم فرداش که هوشیارترشدم متوجه شدم عملم کردن ویه مقدارازرودم رو برداشتن.نجمه برام تعریف کردکه اون روزی که من بیهوش میشم سرکاربوده اما تمام فکرش پیش من بوده وچندباری بهم زنگ میزنه وقتی میبینه جواب نمیدم مرخصی میگیره میادخونم(نجمه کلید اپارتمان روداشته)وقتی واردخونه میشه میبینه بیهوش جلوی دستشویی افتادم زنگ میزنه امبولانس من رو میرسونه بیمارستان وبخاطرشرایط بدجسمیم دکترمیگه بایدفوری جراحی بشه..نجمه شماره ی خونمون روداشته وقتی زنگ میزنه پدرم گوشی روبرمیداره....
ادامه بعدی 👇
دوستان و مخاطبین خود را به کانال دعوت کنید
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯