eitaa logo
بختیاری آنلاین
2.4هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
15.3هزار ویدیو
104 فایل
بختیاری آنلاین کانالی ممتاز پیگیری حقوق و مطالبات بختیاری ها در مناطق بختیاری نشین همفکری در جهت رشد علمی،آشنایی جوانان و نوجوانان با فرهنگ و آداب رسوم و موسیقی پاک بختیاری آشنایی با اهل قلم اطلاعات عمومی سازنده کانال حمید بهرامی دشتکی @OSB1777 نشر آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
📜 ❄️ 🩷 . به خودم فکر کردم که همه فامیل ودوست و آشنا روی چادرم قسم میخوردند و کلی خواستگار داشتم….. به آبرویی که خدا داده بود و قدرش رو ندونستم………داغون شدم و دیگه دنیا رو نمیخواستم…. همش پدرومادر جلوچشم بودند،،،، خسته بودم از همه چی…..قلب و ذهنم خسته بود و داغون….. میدونستم اگه کسی متوجه بشه سرکوفتم میکردند که چرا گول خوردی؟؟؟؟اصلا خودم هم باورم نمیشد که گول خوردم اونم با عقد… با دین ،،،با اسم خدا…واقعا داشتم روانی میشدم…….خلاصه فکر نمیکردم من بعد از اون جریان زنده بمونم…… همش توی شبکه های مجازی دنبال عکسام میگشتم…… درصورتی که رامین منو تهدید نکرده و بی سرو صدا رفته بود……شبها تا نصف شب بیدار بودم یا اگر هم خوابم میبرد ،،، کابوس میدیدم که عکسامو توی روزنامه ها چاپ شده،……یا میدیدم که چندتا مرد با تبر دنبالم میکنند و میخواهند منو بکشند و یا دوتا هر شب همین کابوس ها تکرار میشد و واقعا داشتم دیونه میشدم…….. https://eitaa.com/bakhtiyarionline                 ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
📜 ❄️ 🩷 . رامین جواب تماسهامو نمیدم نه اینکه ازش چیزی بخواهم ،،نه…. فقط میخواستم یه سوال بپرسم که چرا با ایمان من بازی کرد؟؟؟ مگه من چیکارش کرده بودم؟؟؟؟؟بالاخره یه روز ساعت ۴ نیمه شب موقع اذان صبح بهش زنگ زدم …..جواب نداد…..چند بار تکرار کردم تا شاید از خواب بیدارش کنم که یهو یه پیام داخل پیامرسان اومد…..متن پیام این بود: من بهت دروغ گفتم و هیچی بین ما نیست …..دیگه نه پیام بده نه زنگ بزن…….تمام …خیلی شوکه شدم…. باورم نمیشد اون آدم که اینقدر از خدا و پیغمبر میگفت تا این حد دروغگو باشه………بله…..اکانتی که بهم پیام داده بود اکانت خانمش بود…..بعد گفت:من‌ خانمش هستم….. دوساله ازدواج کردم…..شوهرم ۳۴سالشه نه ۲۴ و این عکس هایی که برات میفرستاده عکس خودش نیود و دروغ….این مرد همیشه بهم خیانت میکنه و چند بار مچش رو گرفتم به روش نیاوردم…..حتی یکبار سر یک بچه یتیم و پرورشگاهی رو کلاه گذاشته که اسم دختره فاطمه بود……. https://eitaa.com/bakhtiyarionline                 ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
📜 ❄️ 🩷 . خانم رامین ادامه داد: این عوضی به فاطمه گفته بود اسمش محسنه و توی ترکیه زندگی میکنه و اگر نشد باهات ازدواج کنم باهم فرار میکنیم…………شوهرم کارش همینه……خیلی پیش خانمش گریه کردم و گفتم:بخدا ما آبرو داریم ،،،باور کن گولم زد…..من نمیدونستم محرمش نیستم……خانم رامین شروع کرد به فحش دادن به رامین و گفت: من به شوهرم خیلی فحش دادم و ازش خواستم عکسهای دختر مردمو پاک کنه اما شوهرم زیر بار نرفت و گفت کدوم دختر؟؟؟ من مزاحم کسی نشدم ،،،،،خانمش گفت که نه تصادف کرده نه بیمارستان بوده…..اونجا بود که متوجه شدم اون سرباز هم خودش بوده و منو گول زده بود……من با یه اکانت به رامین پیام دادم و گفتم:من برادر اون دختری هستم که کولش زدی….از بس ناراحته و خودشو کتک زده الان بیمارستان بستریه…..دعا کن دستم بهت نرسه……. فکر کنم ترسید و کل پیامرسان هارو پاک کرد و از همه جا رفت…… https://eitaa.com/bakhtiyarionline                 ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
📜 ❄️ 🩷 . دلم میخواست با کسی دردو دل کنم اما هیچ کسی رو نداشتم آخه اگه به یکی از آشنایان میگفتم منو میکشتند…مرحم اون روزای سخت من تنها خدا بود هم درمانم بود هم همدمم تا نیمه های شب شاهد اشک های من بود شاهد گریه ها و آه و بی‌قراری های من….. پیش خدا شرمسار بودم و توبه کردم……بعداز اون همش با خودم میگفتم: من دیگه لیاقت هیچ مردی رو ندارم حتی لیاقت یه پیر مرد رو هم ندارم چون من کثیفم،،،، من ناپاکم…. از اون دنیا و عذاب سخت و درد ناک جهنم وحشت داشتم ….. همش فکر میکردم نکنه دارم تاوان شکستن دل نوید رو پس میدم ؟؟؟؟؟همش با خودم درحال جنگ بودم و خیلی لاغرو رنگ پریده شده بودم……با خودم گفتم: خدایا…!! به خاطر پدر و مادر بیچاره ام که طاقت ناراحتی اونا رو ندارم ،آبرومون رو خودت بخر…… خدایا ..!!من لایق بدترین مجازات ها هستم ولی التماست میکنم مردهای زندگیمو( پدرو برادرم ) با ناموس و غیرتشون امتحان نکن … https://eitaa.com/bakhtiyarionline                 ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
📜 ❄️ 🩷 . ‌همون روزها بود که با یه دختر محجبه داخل روبیکا آشنا شدم اسمش مریم بود،…. باهاش دردو دل کردم همه چی رو براش تعریف کردم…..مریم دلداریم داد و گفت: عزیزم هممون گناه کاریم و یجورایی امتحان میشیم…. تو که نمیخواستی گناه کنی…..حالا هم دیر نشد و توبه کن…درسته که مریم رو ندیده بودم اما انگار هزار سال بود اونو می‌شناختم …..مریم بعد خدا شد سنگ صبورم و همیشه هوامو داشت بهم زنگ میزد و شاهد اشک ها و ناله های هرشب من بود حتی برام اشک می‌ریخت و میگفت: همه چی رو بسپار به خدا…خلاصه مریم خیلی کمکم کرد و خودش رو خواهر من جا زد و به زن رامین زنگ زدو تهدید کردو گفت: کل طایفه ی ما باخبر شدن و دربه در دنبال شوهرت هستند…تازه کل خاندان شوهرت رو هم می‌شناسیم…بعداز اینکه یه کم از بابت رامین خیالم راحت شد با خدا عهد بستم و گفتم:خدایا…!!!اگه آبروم رو حفظ کنی و سایه ی رامین رو برای همیشه از روی زندگی من کم کنی ، این دفعه هرکسی بیاد خواستگاری قبولش میکنم ... https://eitaa.com/bakhtiyarionline                 ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
📜 ❄️ 🩷 . بعد از این عهد از ته دل آرزو کردم خدا یه همسر با ایمان و دیندار نصیبم کنه تا منو هم به واسطه ی اون به راه راست هدایت بشم…..پسرخالم فرزاد همه ی این ویزگی هارو داشت و خودمم ازش خوشم میومد….با خودم عهد کردم اگر بیاد خاستگاریم،، قبولش کنم و بهترین زن دنیا براش بشم و حتی تا اخر عمر در خدمت پدرو مادر باشم…برای اینکه از بابت خانواده ام هم یه کم خیالم راحت بشه قضیه رو باید به مامان میگفتم تا اگه یه جورایی رو میشد، حداقل آمادگی داشته باشند….با این افکار رفتم سراغ مامان و اولش به دروغ گفتم که یه‌نفر منو هک کرده و ممکنه عکسهامو سیو کرده باشه و یه وقت پخش کنه…..مامان با خیال راحت گفت:نترس….انکه حسابش پاک است از محاکمه چه باک هست؟؟باین حرف مامان از دروغی که گفته بودم ناراحت شدم چون مامان خیلی به من اطمینان داشت…عذاب وجدان گرفتم و دوباره رفتم پیش مامان و همه چی رو با شرمندگی و خجالت براش تعریف کردم…. https://eitaa.com/bakhtiyarionline                 ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
📜 ❄️ 🩷 . مامان اول شوکه شدو باور نکرد چون روی ایمان من قسم میخورد….. ولی بعدش کلی سرزنشم کرد و گفت: چرا از من پنهان کردی؟؟؟چرا نگفتی تا آگاهت کنم؟؟؟ آخه دختر ساده!!.. از پشت گوشی چه خطبه عقدی وقتی رضایت پدرت نیست؟؟؟؟شاهدی نیست….. اصلا مگه اون خودش عالم یا روحانی بود که خطبه بخونه؟؟؟؟ مامان خیلی ناراحت شد ولی در نهایت یه دعای خیر کرد و گفت:خدا آبرومونو نگه داره و انشاالله زودتر بختت با یک پسر خوب باز میشه…… قربون مامان برم که مثل همیشه پشتم بود…..نمیدونم چرا این موضوع رو بهش نگفتم آخه همیشه کوچکترین موضوع رو باهاش در میون میزاشتم…… انگار طلسم شده بودم و نمیتونستم بگم تا کلاه سرم نره….. اون روز با گفتن حرفهای دلم به مامان ،،کلی اشک ریختم و زار زدم تا حسابی خالی شدم و دل شکسته ام آرامش گرفت…….. روزهای سختی رو سپری میکردم و نمیتونستم خوب درس بخونم…… تا اینکه نوید بهم پیام داد و گفت:سنگدل !!!چرا دوستم نداری؟؟؟اگه هر دختری بود و‌ بهش این همه ابراز علاقه میکردم وا میداد… تو چرا علاقمو نمیبینی !!! https://eitaa.com/bakhtiyarionline                 ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
📜 ❄️ 🩷 . به نوید گفتم: خواهش میکنم داداش بهم پیام نده………….گفت: بهم نگو داداش… من داداشت نیستم… خواهش میکنم ….نگو تروخدا….گفتم: از. این حرفا نزن… من شاید یه چند وقت دیگه نامزد کردم (البته نامزدی رو الکی گفتم)…نوید گفت :بخدا عاشقتم…..با من اینکار رو نکن…… گفتم: بیخیال شولطفا…..حرمتها بین خوانواده هاشکسته شده…… وقتی که تو، بابامو میبینی و پشتت رو میکنی، دیگه فایده نداره…نوید حاشا کردو گفت: نه اینطور نیست… نمیتونم فراموشت کنم…. مگه تو منو دوست نداشتی؟؟؟مگه از بچگی منو نمیخواستی ؟؟؟من از بچگی عاشقت بودم…نسرین تو میتونی عشقت رو فراموش کنی؟؟؟ لامصب …… اون کیه که میخواهی نامزدش بشی فقط اسمش رو بگو …..مگه من مرده باشم با کسی دیگه ایی ازدواج کنی…. گفتم:تو هم برو داماد شو ….مگه من چی دارم که انقدر پیگیر منی؟؟؟؟ گفت: تو همه چی داری… خوشگلی ،خوش اخلاقی من دوستت دارم چیکار کنم؟؟؟ هان!!! یک هفته بهت وقت میدم فکراتو بکن جوابم رو بده و خواهش میکنم تروخدا بلاکم نکن مگه من چیکار کردم که منو نمیخواهی؟؟؟؟ هیچ دختری تاحالا جز تو به چشمم نیومده ……. https://eitaa.com/bakhtiyarionline                 ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
📜 ❄️ 🩷 . نوید بعد از این حرفها یه عالمه استیکر گریه فرستاد….اون شب خیلی دلم براش سوخت و خیلی براش گریه کردم ولی خب هنوزم دلم نمیخواست وارد به اون خوانواده بشم……خلاصه نوید همه جوره بهم ابراز علاقه کرد ولی هیچ تلاشی برای بدست آوردنم نکرد.،،.. مثلا میتونست بیاد جلو بابامو بگیره و بگه که من پشت دخترت هستم و به بقیه و خانواده ام ربطی نداره….اما اینکار رو نکرد…. شاید اینکه عشق نوید رو پس زدم تصمیم درستی نباشه اما دیگه گذشت و نمیشه کاریش کردچون فرزاد پسرخاله ام پا پیش گذاشت….. روزای طاقت فرسا گذشت و فرزاد اومد خاستگاریم و چون من هم ازش خوشم میومد و هم با خدا عهد بسته بودم ،،جواب مثبت دادم…..و‌ با توجه به مهریه ی بی بی دو عالم فاطمه (س) برای مهریه ی خودم کمتر از صدتا سکه قبول کردیم…… https://eitaa.com/bakhtiyarionline                 ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
📜 ❄️ 🩷 . فرزاد همیشه نگاهش روی زمین بود و حتی یکبار هم به چشام مستقیم نگاه نکرده بود و همیشه منو خواهر خطاب میکرد….از اینکه اومد خواستکاریم متوجه شدم که بهم علاقه داره چون هیچ پسری بدون علاقه پا پیش نمیزاره…..خیلی از رفتار با وقار فرزاد خوشم میومد و میاد……من تقریبا یکسال از عمرم رو هدر دادم …. در طول این یک سال همش بغض و اشک و آه و ناله بود و نتونستم واسه کنکور خوب درس بخونم …. همیشه دوست داشتم تربیت معلم قبول شم که گند زده شد به همه چی……درسته که من فرزاد رو قبول کردم…. اما هنوزم میگم خدا کنه هیچ وقت از انتخابی که کردم پشیمون نشم…..فرزادی که از بچگی اطرافیان میگفتند وقتی شما دوتا بزرگ بشید مال هم هستید….فرزادی که هیچ وقت بهم ابراز علاقه نکرده بود اما هم خودش هم خوانواده به شدت با ایمان و متدین و اهل احترام و عزت هستند … https://eitaa.com/bakhtiyarionline                 ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
📜 ❄️ 🩷 . درسته فرزاد از نظر تیپ و قیافه به خوشگلی نوید نیست اما من هرکار میکردم که دلم با نوید باشه ،،نشد…. ولی با فرزاد حال و احساسم خوبه…من فرزاد رو انتخاب کردم چون مامان و بابا خط قرمزم هستند و معتقدم هر کسی احترام اونارو داشته باشه روی چشام جا دارند….. وقتی نوید و خوانواده ی عمو با خبر شدن که من فرزاد رو قبول کردم ،،،جنجالی به پا کردند و گفتند:اگه به یه معتاد میدادید ما حرفی نداشتیم ولی چون به پسر داداشت راضی نشدید، نباید به پسر باجناقت هم رضایت میدادی……جنجالی به پا شد که بیا و ببین…. مادربزرگم زنگ زد به بابا فحش و بدوبیراه داد و گفت: چرا به ما دختر ندادی به اونا دادی؟؟؟؟و غیره……خانواده ی عمو اینا به حرف بسنده نکردند و رفتند شهری که نامزدم(فرزاد) زندگی می‌کرد و تهدیدشان کردند که بهتره پاتون رو کنار بکشیدتا براتون دردسر نشه…..اما فرزادو خوانواده اش(خاله اینا)در جواب تهدیدشون گفتند: ما عقب نمیکشیم….مثلا میخواهید چیکار کنید؟؟؟؟ https://eitaa.com/bakhtiyarionline                 ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
📜 ❄️ 🩷 . فرزاد هم باهاشون دعوا کردو گفت: ما همه چی رو در مورد نسرین میدونیم بهتره کمتر دروغ بگید……در حال حاضر نامزد فرزاد هستم و تنها نگرانیم اینکه یه وقت سرو کلاه ی رامین پیدا بشه یا عکسهایی که براش فرستاده بودم رو پخش کنه یا برای کسی بفرسته آخه رامین شماره ی بابا روهم داشت اما خداروشکر تا الان هیچ زنگ یا پیام تهدیدآمیزی برای اخاذی نکرده…یجورایی خدا تودلم انداخته که دیگه باهام کاری نداره آخه من که باهاش دشمنی نداشتم….. اینم بگم که من میتونستم از رامین بخاطر اغفالم شکایت کنم چون هم آدرسشو داشتم و هم شماره ولی بخاطر اینکه نمیخواهم این راز بر ملا بشه و افراد خانواده و اقوام باخبر بشند،، هیچ اقدامی نکردم……الان نزدیک ۸ماهه میگذره و خداروشکر میکنم الهی شکر چیزی نشده امیدوارم ازین به بعدم چیزی نشه…. تورو خدا دعا کنید که هیچ وقت و هیچ وقت سایه ی رامین رو توی زندگیم احساس نکنم و اینکه خیلی مراقب بچه هاتون باشید…… ‎‎‌‌‎ اینم از پایان داستان نسرین ❤️‍🔥 لطفاً نظرتون رو درباره ی این داستان برای بنده ارسال کنید https://eitaa.com/bakhtiyarionline                 ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯