#سرگذشت_بهنام
#تلنگر
#پارت_شصت_نه
ثمین درمقابل تمام بداخلاقیهام سکوت میکردهیچی نمیگفت شایدم چون تنهابودکسی رونداشت تحملم میکرد.خلاصه بدیاخوب دوران شیمی درمانی پرینازتموم شدویه کم حالش بهترشدوقتی میدیدم توخونه راه میره بابچه هابازی میکنه انگاردنیاروبهم میدادن.اماخوب شدن پرینازچندماه بیشترطول نکشید دوباره حالش بدشدوبعدازکلی عکس وازمایش دکترش گفت یه غده دیگه توسرش رشدکرده بایدبازعمل بشه.پریناز وقتی فهمیدبه شدت مخالفت کردگفت دیگه بیمارستان نمیام خسته شدم ولم کنیدوهمین مقاومت کردن پرینازباعث شدکم کم بینایش روازدست بده..زندگیم جهنم شده بودازخواب خوراک افتاده بودم..انقدرلاغرشده بودم که تمام لباسهام به تنم گشادشده بود..گاهی فکرمیکردم تمام این بلاهای که سرم امده بخاطرکمک کردن به ثمین وقدمش رونحس میدونستم.انقدرازچشمم افتاده بودکه اگرپرینازبچه هابه کمکش احتیاج نداشتن بیرونش میکردم واین درحالی بودکه ثمین دلسوزانه همه کاری برای بهترشدن پرینازمیکرد..
ادامه 👇
#سرگذشت_بهنام
#تلنگر
#پارت_هفتاد
یه شب که تازه چشمام گرم شده بود صدای ناله های پرینازبیدارم کردبرق که روشن کردم دیدم به زورنفس میکشه اون شب مادرش پیشمون بود دادزدم ازشون کمک خواستم ثمین سریع زنگ زد 115 ولی تاامبولانس بیادپرینازتوبغلم اسمونی شد..دنیا برام به اخررسیده بودخودم میزدم ازخداشکایت میکردم اون شب پریناز از خونم رفت دیگه ام برنگشت،برای مراسمش سنگ تموم گذاشتم بهترین سنگ قبربهترین تالارووو،ولی هیچ کدوم ازاینکارهاآرومم نمیکرد عذاب وجدان داشتم خودم رو مقصر میدونستم وپشیمون بودم چراتافرصت داشتم ازش حلالیت نطلبیدم شایدم جراتش نداشتم.درسته بین من وثمین هیچ رابطه ای نبودامایه مدتی پنهانی براش خیلی کارهاکرده بودم وهمین عذابم میداد.بعدازهفتم پرینازتصمیم گرفتم دنبال پرستارجدیدباشم ثمین روبرای همیشه از زندگیم بیرون کنم..وقتی به امیدمادرش گفتم به شدت مخالفت کردن گفتن این مدت که توخونت بوده ثابت کرده قابل اعتماد و از همه مهمتراینکه بچه هابهش عادت کردن ولی من قبول نکردم..دو روز بعدش یه پرستارجدیدپیداکردم..وقتی برگشتم خونه دیدم..
ادامه بعدی 👇
دوستان و مخاطبین خود را به کانال دعوت کنید
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯