eitaa logo
بختیاری آنلاین
2.4هزار دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
15.8هزار ویدیو
104 فایل
بختیاری آنلاین کانالی ممتاز پیگیری حقوق و مطالبات بختیاری ها در مناطق بختیاری نشین همفکری در جهت رشد علمی،آشنایی جوانان و نوجوانان با فرهنگ و آداب رسوم و موسیقی پاک بختیاری آشنایی با اهل قلم اطلاعات عمومی سازنده کانال حمید بهرامی دشتکی @OSB1777 نشر آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان _عبرت_آموز_ 🌹سرگذشت مهدی ازتهران 🌹 اون شب با اسماعیل راجع به مریم حرف زدیم….اسماعیل گفت:پیشنهادشو چرا قبول نمیکنی؟؟؟من جای تو بودم حتی برای ازدواج هم باهاش اقدام میکردم….از یه دختر دیگه چی میخواهی؟؟؟پول و ماشین و خونه و ثروت ؟؟؟همه رو داره….خوشگل و‌خوش تیپ هم که هست…..تازه از خدات هم باشه با دختر تهرانی ازدواج کنی،،،،،واقعا خوش شانسی هاااا……گفتم:همه ی اینها درست…..اما من دلم میخواهد همسر اینده ام پاک و محجه باشه نه اینکه کلا در معرض دیده همه باشه…..اسماعیل گفت:خب وقتی خواستید ازدواج کنید براش شرط بزار…..چون دوستت داره هر شرطی بگی قبول می کنه.اسماعیل راس میگفت اما دل من بدبین بود و اصلا نمیتونستم قبولش کنم ولی بخاطر اینکه توی تهران تنها نباشم قبول کردم که یه مدت باهم دوست باشیم…… روزی که دوستی ما کلید خورد مریم بهم گفت:خوشحالم که با یه پسر چشم و دل پاک دوست شدم…..فقط یه حرفی مونده که همین اولش بهت بگم بهتره….. اونم میشنوم…..مریم چهره اشو جمع کرد و خیره نگاهم کرد و گفت:چی رو شنیدی که اینک بشنوی؟؟؟؟متلک میندازی؟؟؟؟؟؟گفتم:نه….حالا حرفتو بگو……مریم گفت:من همه چی دارم ….خونه و ماشین و غیره….پس احتیاجی به پسری ندارم که از نظر مالی خوب باشه…..مریم مکثی کرد و بعداز یه کم این پا و اون پا کردن ادامه داد:راستش دعوای اول بهتر از صلح آخره…..اگه مطمئنی که این رابطه منجر به ازدواج میشه باهم باشیم…… ادامه 👇 🌹سرگذشت مهدی ازتهران 🌹 مریم گفت:اگه میتونی جدی باشی و رابطمون به ازدواج ختم میشه ،،بسم الله….. با این حرفهاش با خودم گفتم:چقدر کلکه….!!!با این حرفها فقط میخواهد خودشو خوب جلوه بده……….حالا الکی میگم اره بعدش یه بهانه پیدا میکنم و میگم نه…… با این‌ افکار گفتم:باشه…..مشکلی نیست….. مریم انگار واقعا عاشقم بود چون بعداز دوستیمون هر کاری که فکرشو بکنید برام انجام میداد……یه روز به بهانه ی تولدم سوپرایز میکرد و‌جشن میگرفت و بهترین کادو رو برام میخرید و یه روز هم به بهانه ی قبولی و نمراتم و بهانه ها و مناسبتهای مختلف………مریم فقط برام خرج میکرد تا دلمو بدست بیار و باهم ازدواج کنیم….. اما من باهمون ذهنیت قلبی باهاش بودم……..بشدت درس میخوندم و به خانواده ام سر میزدم وتوی تمام تفریحاتی که مریم با هزینه ی خودش فراهم میکرد هم شرکت میکردم….. چند وقت گذشت و بواسطه ی هدیه ها و کادوها و خریدهایی که مریم برام کرده بود،،، شدم یکی از خوش تیپهای دانشگاه…..اما همچنان سربزیر و متین رفتار میکردم….. بعداز مدتی با توجه به اینکه مریم خیلی لوند و خوشگل بود یه روز بهش گفتم:مریم!!مگه قرار نیست ما باهم ازدواج کنیم ؟؟ مریم گفت:چطور؟؟؟هر وقت تو تصمیم بگیری ازدواج هم میکنیم…. ادامه بعدی 👇 بختیاری آنلاين را به دیگران معرفی کنید https://eitaa.com/bakhtiyarionline                 ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯