زوجیت، از خانه ایرانی تا خانه غربی
زمان لازم برای مطالعه: ۳ دقیقه
زوجیت، قاعدهای است که به تصریح قرآن کریم در سراسر پدیدههای هستی جاری و ساری است: وَ مِن کُلِّ شَیءٍ خَلَقنا زَوجَینِ لَعَلَّکُم تَذَکَّرون (ذاریات/۴۹). آیا تاکنون به تجلی کالبدیِ مفهوم زوجیت در خانه ایرانی (به عنوان فضای اصلی حضور زوجین در کنار هم) اندیشیدهاید؟
آنچه در سنت ایرانی، جاری و ساری بوده است، تقسیم فضای خانه به دو بخش اندرونی و بیرونی بوده است. اندرونی فضایی بوده است برای حضور آزادانه بانوی خانه (به عنوان یک رکن زوجیت در خانه) و بیرونی، فضایی بوده است برای مهمانداری مرد خانه (به عنوان رکن دیگر زوجیت). این دوگانه اندرونی بیرونی، به نوعی تجلی مفهوم زوجیت در دوگانه مرد و زن بوده است و همانطور که زوجین، در عین تفاوتهای ذاتی، مکمل یکدیگر هستند، اندرونی و بیرونی خانه نیز در عین مرزبندی و تفاوتهای فضایی، در تداوم یکدیگر و مکمل فضاهای هم بودند.
اما مفهوم زوجیت در نگاه اسلامی ایرانی، نقطه مقابل مفهومی است تحت عنوان «تضاد» که در دیالکتیک هگلی و همچنین مارکسیسم مطرح میشود؛ زیرا رکن اصلی دیالکتیک هگل که بعدها مارکس نیز از او به عاریت گرفت، تضاد است که در این نوع نگاه، حرکت جامعه و حرکت تاریخ، ناشی از تضاد است؛ به نحوی که در بطن هر حرکتی، «تز» و «آنتیتزی» وجود دارد که از برآیند این دو، سنتز به وجود میآید. اما در اسلام، سنتز از آنتیتز به وجود نمیآید، بلکه از زوجیّت به وجود میآید؛ از زوجیّتی که در کانون خانواده، فلسفه آن آرامش است: "وَ مِنْ آيَاتهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنوا إِلَيْها: و از نشانه های او این است که برای شما از جنس خودتان همسرانی آفرید تا در کنارشان آرامش یابید"(روم/۲۱).
وقتی تضاد دیالکتیکی جایگزین مفهوم زوجیت شد چه اتفاقی برای خانه می افتد؟ زن به عنوان یک رکن اصلیِ مفهوم زوجیت در خانه، جایگاه اصلی و فطری خود را از دست میدهد و در این تضاد دیالکتیکی، قربانی مرد میشود؛ او به بهانه لزوم تساوی با مرد، از خانه به کارخانه کشانده میشود تا هم چرخ نظام سرمایهداری ارزانتر بچرخد و هم به او چنین القا شود که حقوق اجتماعیاش تمام و کمال پرداخته شده است.
آنگاه چنین خانهای که حضور زن در آن معنای سابق را ندارد، به فضای حریممند برای حضور زن نیز نیازی ندارد و چنین میشود که اندرونی از خانه حذف میشود و آنچه که در سرتاسر خانه دیده میشود، صرفاً تجلی بیرونی است. به نحوی که در چنین سنتزی با حذف حیاط مرکزی، دیگر حتی بازشوهای خانه نیز به سمت درون باز نمیشود و با مکانیابی بازشوها به سمت کوچه و خیابان، مرز بین اندرون و بیرون (فضای داخل خانه و فضای خیابان) شکسته میشود و این دو، از یک جنس و در راستای هم تلقّی میشوند.
دقیقاً همانطور که زن و مرد نیز در فرهنگ غربی، در نبردی نابرابر، با قاعده مساوات (و نه عدالت) قضاوت میشوند.
خب نتیجه چه میشود؟ خانه از شأنیت آرامش بخشیِ خود ساقط میشود؛ چون چنین خانهای برخلاف گذشته، دیگر نه اندرونی دارد و نه حریم مشخصی دارد و نه حتی به علت اِشراف فضای بیرون بر درون، میتواند پوشاننده امور شخصی ساکنین باشد. چنین خانهای فی الواقع بخشی از فضای بیرون است که از خیابان و بلوکهای مجاور، هر لحظه حریم آن در معرض نقض است.
اکنون می توان از آیه ۸۰ سوره نحل رمزگشایی نمود: "وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ بُيُوتِكُمْ سَكَنًا: و خداوند از خانههایتان برایتان آرامش قرار داد". چرا فرمود از خانههایتان و نه در خانههایتان؟ چون هر خانهای آرامش بخش نیست و شرط آرامش بخشی، پوشانندگی و داشتن حریم است. همانطور که فلسفه آرامش بخشیِ زوجین در کنار هم، پوشانندگی و لباس بودن آنها برای عیوب یکدیگر است: هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَ أَنْتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ: آنان (همسران شما) برای شما پوشش و شما هم برای آنان (همسرانتان) پوشش هستید (بقره/۱۸۷).
پس خانهای که بنیانش به جای مفهوم زوجیت، بر دیالکتیک بنا نهاده شود، دیگر نه تنها آرامش بخش نیست بلکه به کانون نزاع و تضاد تبدیل میشود؛ انبوه خانوادههای تک والد و افزایش روزافزون نرخ طلاق در کشورهای غربی شاهدی است بر این مدعا؛ کما اینکه انبوه خانههای بدون حریم و فاقد فضاهای مختص حضور بانوی خانه نیز تجلی کالبدیِ این سنتز فضایی است.
حال آیا در این آپارتمانهای بیتوجه به شأن و حریم بانوی خانه که اساسش تضاد دیالکتیک است، می توان حقیقت مفهوم زوجیت را جستجو نمود؟ و آیا چنین سرپناه هایی می تواند مصداق "و خداوند از خانه هایتان برایتان آرامش قرار داد" (نحل/۸۰) باشد؟!
اگر بله، پس رابطه معنادار میان افزایش نرخ نزاع و طلاق بین زوجین از یک سو و تغییرات معماری خانههای ما از الگوهای سنتی به آپارتمانهای غربی از سوی دیگر را چطور میتوان توجیه نمود؟!
@baladetayyeb
1640374017_345327445.pdf
23.44M
ریاست محترم شورای شهر تهران صبح امروز (اول بهمن ماه) در آئین رونمایی از بسته حمل و نقل پاک چنین فرموده اند: "اینکه چقدر ساختمانهای بلند جلوی باد را میگیرد یا نه؟ و اینکه آیا اساسا این حرف علمی است یا نه را نمی دانیم. هر چند که من فکر میکنم این مسئله چندان تاثیری ندارد".
خدمت این برادر عزیز عرض می شود که هم در داخل و هم در خارج از ایران، پژوهشهای متعددی در اثبات تأثیر ساختمانهای بلند بر جریان باد انجام شده و حتی برخی از این پژوهشها، در داخل خود شهرداری تهران انجام شده است که از باب مثال، صرفاً فایل یکی از این پژوهشها (از میان ده ها پژوهش مختلف) به شرح فوق منتشر میشود.
لذا اینکه مدیران شهری، حتی پژوهشهایی که در مجموعه خودشان با صرف بودجه های فراوان انجام شده است را نفی نمایند محل تأمل است.
البته بخش عمده درآمد شهرداریها از محل عوارض ساخت و ساز تأمین می شود و هرچه ساختمانها بلندتر شوند و تراکم بیشتری عرضه شود، درآمد بیشتری برای شهرداریها ایجاد می شود اما این دلیل نمی شود که انبوه مطالعات علمی را زیر سوال ببریم.
لازم به ذکر است که سالانه بیش از ۶۰۰۰ نفر در تهران، فقط به علت آلودگی هوا جان می سپارند و لذا هر اقدامی که منتج به آلودگی بیشتر هوای شهر شود، مصداق حق الناس است.
عرض خود را با این روایت نورانی از پیامبر اکرم (ص) به پایان می برم:
"أتدرون ما حقّ الجار؛... و لا تستطل عليه بالبناء فتحجب عنه الرّيح الّا باذنه: آیا می دانید حق همسایه چیست؟ ... و خانه خود را بالاتر از ساختمان او قرار ندهى كه مانع گردش هوا در منزلش بشود، مگر با اجازه او" (شهید ثانی، مسكن الفؤاد).
@baladetayyeb
این تصویر، بخشی از پاسخ یکی از دانشجویان به این سوال پایان ترم درس مبانی نظری معماری است: اهمیت مبانی نظری در آینده کاری و حرفهای خود را شرح دهید؟
عنایت بفرمایید که دانشجویان در زمان این آزمون در سال سوم کارشناسی، حدود یکصد واحد درسی را گذراندهاند و معنایش این است که تا قبل از این و در میان حدود یکصد واحد درسی، هیچ نوع آموزش موثری مبنی بر ظرفیتهای غنی منابع دینی در معماری و شهرسازی ندیده اند! البته معلوم نیست که در بقیه رشته ها هم وضعیت چندان بهتر از این باشد.
به پاسخ ایشان توجه بفرمایید: "تا پیش از این ترم فکر نمیکردم که اسلام تا این حد به این امور حساس و دقیق باشد ...". این دانشجو که اینطور تعجب خود را ابراز داشته نمونهای از هزاران جوان مملکت ما است که به رغم علاقه به مبانی آیینی و بومی (که از پاسخ ایشان مشخص است)، در دانشگاههای مختلف ما، تحت نظام آموزشی سکولار مشغول تحصیل هستند و تمام این علاقهی بالقوه به فرهنگ بومی، به علت ضعف نظام آموزشی ما عملا میسوزد و از دست میرود.
نتیجه چه میشود؟ انبوهی از فارغ التحصیلان خوش قلب ولی بیاطلاع از ظرفیتهای آیینی و بومی که آینده شهرهای ما را همین فارغ التحصیلان میسازند.
مسئولان مربوطه (در وزارت علوم و شورای تحول و ارتقا علوم انسانی و شورای عالی انقلاب فرهنگی و ...) بیاندیشند که چرا بعد از ۴ دهه از انقلاب اسلامی، اینقدر کوتاهی کردهایم؟ کوتاهی، هم در کادرسازی و تربیت استاد آشنا و مسلط بر چنین مباحثی و هم در تولید محتوا و تالیف کتب برای آموزش جوانان مملکتمان. با این نوع نظام آموزشی سکولار چطور میتوانیم تمدن سازی کنیم؟
@baladetayyeb
متن یادداشتی که اخیرا به سفارش سازمان ملی بهره وری برای ارائه به اعضای محترم هیات دولت تهیه شده است (با اندکی ویرایش):
زمان لازم برای مطالعه: ۳ دقیقه
در حال حاضر مصرف روزانه بنزین در ایران بیش از ۱۰۰ میلیون لیتر است که بیش از یکسوم آن، در هشت کلانشهری مصرف میشود که با معضل جدی ترافیک مواجه هستند. این در حالی است که هزینه تمامشده هر لیتر بنزین برای دولت با احتساب قیمت امروز دلار و فوب خلیجفارس، حدود ۳۰ هزار تومان است یعنی دولت روی هر لیتر بنزین، بیش از ۲۵ هزار تومان سوبسید میدهد. حال با فرض اینکه از حدود ۳۵ میلیون لیتری که مصرف روزانه بنزین در کلانشهرهاست، یکسوم آن در ترافیک این شهرهای بزرگ سوزانده شود، آنگاه میتوان چنین مدعی شد که دولت روزانه حدود ۳۵۰ میلیارد تومان صرفا برای سوزاندن بنزین در ترافیک کلانشهرها هزینه میکند!
با این حساب، دولت سالیانه بین ۱۰۰ تا ۱۵۰ هزار میلیارد تومان فقط برای دودشدن بنزین در ترافیک هشت کلانشهر کشور سوبسید پرداخت میکند! یعنی ۲ تا ۳ برابر کل بودجه شهرداری تهران در سالجاری!
دلیل اصلی این هزینه سنگین نیز ترافیک جدی در این کلانشهرهاست که البته این ترافیک، خود از یک سو، نتیجه اشتباهات ما در نظام شهرسازی کشور و تراکمفروشیها و بارگذاریهای مازادی است که طی دهههای گذشته بهتدریج انجام شده است و از سوی دیگر، عدم سرمایهگذاری مناسب برای توسعه حملونقل عمومی است.
این اتلاف انرژی، فقط بخشی از هزینههای پنهان این نوع مدیریت شهرهاست و بسیاری از هزینههای پنهان دیگر نظیر افزایش سرانه جرم و آسیبهای اجتماعی و زیستمحیطی و ... را هم میتوان به این نوع هزینهها افزود، زیرا طبق پژوهشهای مختلف، میان تراکمافزایی و افزایش این نوع آسیبها، رابطه معناداری وجود دارد.
بهعنوان نمونه، یکی از هزینههای پنهان این نوع تراکمافزایی و توسعه عمودی شهرها، انباشت آلودگی هوا بهدلیل ممانعت برجها از گردش طبیعی هواست. بهنحوی که طبق تحقیقات معتبر، امروزه گلباد کلانشهر تهران نسبت به چند دهه قبل به کلی تغییر یافته است. برای مثال، کریدور هوای شمال به جنوب در این کلانشهر که یکی از محورهای اصلی وزش باد تا چند دهه قبل بوده است، اکنون تقریبا به کلی از بین رفته است.
آیا میتوان پذیرفت که این انسداد گردش طبیعی هوا، صرفاً به دلیل تغییرات اقلیمی بوده و برجسازیها و بلندمرتبهسازیهای شمال شهر، هیچ نقشی در این خصوص نداشته است؟! پاسخ پژوهشهای معتبر به این سؤال، منفی است.
با استناد به گزارش ایستگاه های هواشناسی در سطح شهر تهران، طی ۶۰ سال اخیر (یعنی پس از شروع توسعه عمودی در شهر تهران) سرعت وزش بادهای غربی و شمال- جنوب که از بادهای مهم تهران است، همواره روند نزولی داشته است به نحوی که میانگین سرعت وزش این بادها در ۱۰ سال اخیر، تا یک متر بر ثانیه کاهش را نشان می دهد؛ همچنین با استناد به گرافهای بهدست آمده از ایستگاههای هواشناسی مهرآباد، جریان باد در شمال تهران طی سالهای ۱۳۸۵ تا ۱۳۹۴ در مقایسه با دوره زمانی ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۴، به شدت کاهش پیدا کرده است.
پس لازم است، این روزها که دائماً کلانشهرهای ما بهدلیل آلودگی هوا تعطیل میشوند این سوالات را با صدای بلندتر بپرسیم که هزینه پنهان هر روز تعطیلی مدارس، ادارات، صنعت و غیره برای کشور چقدر است؟ آیا درآمدزایی از محل تراکمفروشی و بلندمرتبهسازی میتواند همه این هزینههای پنهان فراوان را پوشش دهد؟ تداوم سیاستهای اشتباه شهرسازی و تراکمافزایی روزافزون در کلانشهرهایی که ظرفیت اکولوژیک لازم برای این بارگذاریهای مازاد را ندارند چقدر توجیه دارد؟!
آیا بهتر نیست برای بهرهوری بیشتر و جلوگیری از هدررفت بیش از پیش منابع، روند تراکمافزایی و توسعه عمودی کلانشهرها که علاوه بر افزایش ترافیک و آسیبهای اجتماعی و زیستمحیطی و... ، هیچ نسبتی با سبک زندگی اسلامی- ایرانی نیز ندارد را متوقف کنیم؟!
البته این موضوع الزاماتی دارد که از مهمترین آنها، اولاً بازنگری اساسی در نحوه تأمین مالی شهرداریهاست، زیرا هماکنون حدود ۶۰ تا ۷۰ درصد بودجه شهرداریهای کلانشهرها از محل عوارض ساختوساز تأمین میشود، بنابراین بدیهی است که مدیران شهری ترجیح بدهند برای کسب درآمد بیشتر، به این تراکمافزاییها دامن بزنند. ثانیا باید به راهبردهای آمایش سرزمین در مقیاس ملی پایبند بود تا بتوان با توزیع عادلانه امکانات و مقدورات کشور، جلو تمرکزگراییِ بیش از این در کلانشهرهایی (بهویژه تهران) که ظرفیت بُرد اکولوژیک آنها تکمیل شده است را گرفت.
@baladetayyeb
زن، ابژه و شهر عریان
زمان لازم برای مطالعه: ۳ دقیقه
🔹پرده اول (پرده فلسفی): از مهمترين مفاهيم فلسفه مدرن سوبژه و ابژه است. اُبژه (Object) در تعريف به معنای شيئی است كه مورد شناسایی واقع ميشود و بنا به همين مفهوم، گاهي ابژه را «متعلقِ شناسايی» نيز ترجمه میكنند. به بیان دیگر، ابژه هر آن چيزی است كه حاصل ادراك است و بر اثر ادراك، عينيت آن اعتبار میيابد. در مقابل، سوبژه (subject) به معنای «شناسا» است که ابژه را شناسایی میکند. پس سوبژکتیویه، مشاهدهکننده و اُبژکتیویه آنچه است که مشاهده میگردد.
قرآن کریم، به لحاظ متعلق شناسایی، تفاوتی بین مرد و زن قائل نیست و هر دو را در جایگاه شناسا به شناخت حقیقت هستی دعوت میکند. عباراتی نظیر «إِنَّ الْمسْلمينَ والْمُسْلِماتِ والْمؤمنِينَ والْمُؤْمِنَات» بیانگر هم شأن بودن زن و مرد در شناسایی حقیقت هستی است که پاداش این متذکر شدن به حقیقت هستی، چه برای زن و چه برای مرد، اجر عظیم است: والذَّاكِرِين اللَّه كَثِيرًا والذَّاكِرَات أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفرَةً وَأَجْرًا عَظيما (احزاب/۳۵). فلسفه دعوت اسلام به حجاب نیز همین موضوع است و از زن میخواهد تا با پوشاندن مظاهر ابژگی، اجازه ندهد تا جامعه او را تا حد «متعلقِ شناسایی» فرو بکاهد.
اما در تمدن معاصر غرب، شأن زن از جایگاه شناسنده به جایگاه متعلق شناسایی فروکاهیده میشود و چون نگاه غالب این تمدن نیز، مادی و ماتریالیستی است پس هر ابژهای (از جمله زن) هرچه وجوه مادی و عینیاش برجستهتر شود مطلوبیت بیشتری دارد و چنین میشود که جسم زن و جذابیتهای زنانگی او در مقام ابژه، موضوعیت مییابد.
🔹پرده دوم (پرده معماری و شهرسازی): لازمه بروز هرچه بیشتر جذابیتهای زنانگی، تحول فضای کالبدی (چه در مقیاس خانه و چه در مقیاس شهر) است. معماری سنتی که تا پیش از فلسفه مدرن، معماری پوشاننده و حریممند بود، به دلیل تغییر نوع نگاه به زن و کالایی شدن او، به معماری عریان و بدون حریم بدل گشت تا از پس این نوع معماری، ابژگیِ زن بیشتر به چشم مرد (به عنوان سوبژه) بیاید.
لوکوربوزیه (به عنوان پدر معماری مدرن) چند اصل مهم را برای معماری مدرن تجویز نمود که دو مورد از آنها (یعنی پلان آزاد و نمای آزاد) به وضوح متأثر از این موضوع بودند.
پلان آزاد سبب شد مرز بین فضاهای درون خانه به کلی مخدوش شود (نظیر مستحیل شدن مرز بین پذیرایی و آشپزخانه در آشپزخانههای اُپن) و نمای آزاد نیز سبب شد مرز بین فضای درون خانه با فضای بیرون (شوارع و خیابانها) مخدوش شود و به این ترتیب، معماری عریان و بدون حریمی شکل گرفت که در آن، دیگر نه خبری از حفظ حریم بود و نه نشانهای از توجه به حرمت. زیرا لازمه تجلیِ ابژگی در معماری، درهم شکستن حریمها و مرزهای معمارانه بود تا ابژگیِ زن، هرچه بهتر به چشم بیاید.
علاوه بر خانه، همین اتفاق در فضای شهری نیز رخ داد، شهر با حیای سنتی به شهری بدل شد مملو از فضاهای عریان و بدون حریم تا در چنین شهری، بتوان ابژگی را بیشتر به نظاره نشست. مثال واضحش، تعریف پارکها و بوستانهای عمومی است؛ فراغت و تفریح که تا قبل از تمدن مدرن، در فضاهای حریممند انجام میشد (نظیر باغهای خصوصی و حریممند و یا باغچهها و فضاهای سبز که در خانههای وسیع و مفرّح سنتی وجود داشت) به فضاهایی عمومی تحت عنوان پارک و بوستان منتقل شد که در آن دیگر نه از حریم خبری هست و نه از حرمت؛ هر چه است آشکار و عریان در معرض دید همه قرار دارد زیرا این عریانی، لازمه انعکاس ابژگی در فضای شهری است.
🔹پرده سوم (اکنون چه باید کرد): واضح است که حل این مسئله دفعتا مقدور نیست. تمدن معاصر غرب چنان در اجزای سبک زندگی ما رسوخ پیدا کرده که نمیتوان یک شبه چنین مسئلهای را حل کرد ولی میتوان نقشه راهی برای حل تدریجی آن ترسیم نمود.
به نظر میرسد اولین گام در این نقشه، اصلاح وضعیت کالبدی و عملکردی خانه است؛ اگر بتوان دوباره خانه را از این آپارتمانهای عریان و عمودی، به خانههای افقی و حریممند و دارای حیاط و فضای باز خصوصی تبدیل نمود آنگاه میتوان به بازتنظیم مجدد سوبژه/ابژه و احیاء ارزشهای معنوی در خانه و شهر معاصر ایرانی امیدوار شد. لازمه این مهم، شکستن احتکار زمین و تمرکز زدایی از کلانشهرها برای دست یابی به چنین خانههای مفرّح، وسیع و حریممند در توسعههای آتی است.
@baladetayyeb
رحمت خدا بر حکیم فرزانه، مرحوم آیت الله حائری شیرازی که چنین فرمود:
"زندگی آپارتمان نشینی اجازه نداده انسانها سالی یک بار هم به آسمان نگاه کنند. یکی از محرومیتهایی که ایجاد کرده، محروم شدن از نعمت بزرگ دیدار ستارگان است. اگر انسان ماهی یک شب برود در روستا تا بتواند آسمان را ببیند و زیارت کند، مثل زیارت یک امامزاده برایش سازنده است. ندیدن آسمان، خیلی مضر است. یک نگاه به آسمان برای انسان کافی است که بداند این چیزهایی که برای خودش برداشته، باعث خجالت است. آسمان را گذاشته اند برای صفر کردن تعلقات... برای نجات انسان از تعلقات، یک نگاه معنادار به آسمان بس است.".
در آیات متعددی از قرآن کریم نیز به ارتباط با مظاهر طبیعت توصیه اکید شده است:
"أَفَلَمْ يَنْظُرُوا إِلَى السَّمَاءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْنَاهَا وَزَيَّنَّاهَا: آیا به آسمان بالای سرشان نگاه نکردند که چگونه ما آن را بنا کردهایم، و چگونه آن را (بوسیله ستارگان) زینت بخشیدهایم" (ق/۶).
"وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ الْغُرُوبِ: و پیش از طلوع و غروب خورشید به ستایش پروردگارت تسبیح گوی" (ق/۳۹).
اما آیا کلانشهرهای متراکم و عمودی چنین اجازه ای به ما می دهند؟ ساکنان مناطق متراکم در کلانشهرهایی نظیر تهران خودشان قضاوت بفرمایند که آخرین باری که در این شهرهای متراکم و آلوده، ماه و ستارگان و یا لحظه طلوع و غروب خورشید را دیده اند چه زمانی بوده است؟
در چنین شهرهای ذکر زدایی بروز انواع بحرانهای معنوی و اخلاقی کاملا طبیعی است. شهری که مظاهر قدرت و خلقت الهی را از ساکنانش دریغ کند را نمیتوان شهر/معنویت نامید؛ چنین شهری، شهر/قدرت و شهر/ثروت است.
این نوع شهرسازی، ترجمان کالبدی نظام سرمایه داری است و اینکه غفلت زایی و ذکر زدایی در چنین شهرهایی چقدر برای ما تولید هزینه پنهان می کند (اعم از هزینه آسیب های اجتماعی و بحرانهای روحی و افزایش سرانه جرم و ... ) را والله اعلم.
@baladetayyeb
بت بزرگ یا ام القرای جهان اسلام؟
به این تصویر توجه بفرمایید؛ مقایسه الگوی تمرکز و تراکم جمعیتی در دو کشور ایران (راست) و فرانسه (چپ). از پایتختهای هر دو کشور با الگویی کاملا مشابه، بت بزرگی در مقایسه با سایر پهنه های سرزمین ساخته شده است.
از مهمترین آسیبهای این نوع الگوی توسعه، افزایش فاصله طبقاتی بین نقاط برخوردار و مناطق محروم است. این نوع تمرکزگرایی و انباشت سرمایه، همان چیزی است که نظام سرمایهداری میگوید؛ هر چه تمرکز بیشتر، انباشت سرمایه بیشتر و سود بالاتر برای بنگاههای بزرگ اقتصادی. اما به چه قیمتی؟ به قیمت خرد شدن هرچه بیشتر اقشار مستضعف.
آیا روا است که در دهه پنجم انقلاب اسلامی، محصول تمدنی ما اینقدر شبیه به محصول تمدنی فرانسه به عنوان یکی از کشورهای پیشرو لیبرال سرمایهداری باشد؟! آیا میشود بین ظرف (الگوی توسعه) و مظروف (مبانی انقلاب اسلامی) هیچ نسبتی برقرار نباشد؟!
این قله انباشت سرمایهای که به اسم تهران ساختهایم، بت نظام سرمایهداری است که هیچ نسبتی با مبانی تمدن اسلامی ندارد. آقایان و خانمهای مسئول! اگر نمیتوانید این بت بزرگ را بشکنید (که البته شکستنش فعلا نه صلاح است و نه مقدور) حداقل، امکانات و مقدورات کشور را در سایر پهنههای سرزمین، عادلانه توزیع کنید و روند تمرکززدایی از تهران را تا بیش از این دیر نشده است (که مطابق با اسناد بالادست و ابلاغ رهبر معظم انقلاب هم است) شروع کنید.
@baladetayyeb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینقدر اساتید و کارشناسان درخصوص تاثیر بلندمرتبه سازی ها روی تشدید آلودگی هوای کلانشهرها تذکر دادند تا اینکه بالاخره رئیس سازمان هواشناسی (به عنوان بالاترین مقام مسئول در حوزه هواشناسی) هم به این موضوع اذعان کرد.
این ۱۸ ثانیه برسد به دست آن دسته از مدیرانی که با روشهای غیرقانونی یا به ظاهر قانونی (نظیر کمیسیون ماده ۵) کماکان با روشهای سابق در حال درآمدزایی از طریق فروش تراکم و بلندمرتبه سازی هستند.
عنایت بفرمایید که طبق اعلام مراجع ذیربط، تلفات حاصل از آلودگی هوا در کشور، نزدیک به آمار تلفات تصادفات جادهای است که بخش عمده ای از این مرگ و میرهای مربوط به آلودگی هوا، در پایتخت و سایر کلانشهرها اتفاق می افتد.
درآمدزایی به قیمت خون مردم چه توجیهی دارد؟!
@baladetayyeb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا در کشور ما خیلی از سرمایه دارها ترجیح می دهند پول خود را به جای اینکه صرف تولید و اشتغال کنند، صرف خرید زمین کنند؟ آیا این درست است که سرمایه گذاری روی زمین، کم ریسک ترین سرمایه گذاری باشد؟
آیا نتیجه این نوع سیستم اقتصادی، فرار سرمایه از بخش تولید و اشتغال از یک سو، و گرانی مستمر مسکن از سوی دیگر نشده است؟ این ویدئو را ملاحظه بفرمایید.
مدت زمان: ۱ دقیقه و ۴۲ ثانیه
@baladetayyeb
برگی از تاریخ معاصر ایران
یرواند آبراهیمیان (تاریخ نگار ارمنی تبار) در كتاب «ایران بین دو انقلاب» چنین ذكر می كند: "میزان درآمد نفت كه در سال ۱۳۴۲، ۵۵۵ میلیون دلار بود در سال ۱۳۴۷ به ۹۵۸ میلیون دلار، در سال ۱۳۵۰ به ۱/۲ میلیارد دلار، در سال ۱۳۵۳ به ۵ میلیارد دلار و پس از چهار برابر شدن قیمت نفت در بازارهای جهانی، در سال ۱۳۵۵ به حدود ۲۰ میلیارد دلار رسید".
یعنی طی فقط ۱۳ سال (از سال ۴۲ تا ۵۵) درآمد نفتی حکومت پهلوی حدود ۳۶۰۰ درصد رشد کرد!
اما رونق حاصل از درآمد نفتی، با پیشی گرفتن سیاست ولخرجی و ریخت و پاشهای حکومت، به تورم، شكاف عمیق بین درآمدهای شهری و روستایی، مهاجرت بی رویه و ركود كشاورزی در روستاها، بیكاری پنهان در شهرها، نابرابری درآمدها در مناطق شهری و فاصله بیشتر طبقاتی تبدیل شد به گونهای كه براساس یك محاسبه، در اواسط دهه ۵۰، تنها دو درصد جمعیت شهرنشین، چهل درصد هزینه ها را به خود اختصاص میدادند!
آبراهیمیان در جای دیگری از کتابش چنین بیان میدارد: «از سال ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۵، درصد خانوادههای شهری که در یک اتاق زندگی میکردند از ۳۶ به ۴۳ درصد رسید".
یعنی با وجود افزایش چندهزاردرصدی درآمدهای نفتی کشور، بیش از ۴۰ درصد از خانوارهای شهری فقط در یک اتاق زندگی می کردند!
@baladetayyeb
بسمالله
سلام دوستان.
مدتهاست میخوام یکسری پوشههای صوتی که تجربه نزدیک به مرگ یکی از عزیزان بوده (که البته کاملا هم صحتسنجی شده) را براتون به اشتراک بگذارم که حالا فرصتش فراهم شد.
حقیقتش من قبلا چند قسمت از برنامه زندگی پس از زندگی را دیده بودم ولی این مستند صوتی خیلی متفاوت از بقیه هست و نگاه بنده رو به خیلی چیزها بازتر کرد و عمیقا تاثیرگذاره.
البته کتاب ایشون هم هست، منتها قسمتهای زیادیش رو وزارت فرهنگ سانسور کرده. بخاطر شرایط کاری ایشون امکان کار تصویری و حضور ایشان در تلویزیون میسر نبوده و لذا مستند صوتیه. مجموعا ۱۶ قسمت حدودا ۴۰ دقیقهای هست. کانال زیر توی ایتا صرفا برای این صوتها هست.
پیشنهاد میکنم عضو شوید و آهسته و پیوسته گوش کنید. البته حدس میزنم که اگر یک قسمتش را گوش کنید دیگر نمیتوانید که بقیه را گوش نکنید چون واقعا تاثیرگذار هست. اگر قصد مسافرت دارید مسیر سفر، فرصت خیلی خوبی برای گوش دادن این صوتها هست و یا مثلا مسیر رفت و برگشت روزانه به محل کار.
🎙 مستند صوتی شنود
(تجربه نزدیک به مرگ یک مسئول امنیتی در بیمارستان بقیه الله تهران)
🔺 تجربهگر کتاب شنود در پی حذف برخی قسمتهای کتاب توسط ارشاد و همچنین بیان برخی مطالب گفته نشده، تصمیم به روایت صوتی تجربه خود گرفته است 👇
https://eitaa.com/joinchat/1668481228C7b314665e4
@baladetayyeb
مقاله.pdf
2.73M
درباره غفلت راهبردی اغلب مدیران شهری:
🔹 طبق این پژوهش که اخیرا در یکی از مجلات علمی منتشر شده است، میان نوع معماری و تعاملات اجتماعی و به ویژه، روابط چهره به چهره همسایگان، رابطه معناداری وجود دارد به نحوی که تعاملات چهره به چهره در محلات ویلایی در مقایسه با آپارتمانی به مراتب بیشتر است.
🔹 لذا ویلایی بودن محله سبب میشود همسایگان تعاملات بهتری داشته باشند و همدیگر را بیشتر بشناسند. این امر فواید زیادی دارد زیرا افزیش تعاملات همسایگی منجر به افزایش امنیت در محله و کاهش آسیبهای اجتماعی و جرم و ... میشود اما اغلب مدیران شهری، در محاسبه بهرهوری، دچار غفلت راهبردی درباره این نوع هزینههای پنهان هستند.
🔹 اهمیت شناخت و تعرّف مردم نسبت به یکدیگر، در قرآن کریم هم مورد اشاره قرار گرفته است: "وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا"(حجرات/۱۳) که این نوع شناخت یا به تعبیر قرآن، "لتعارفوا"، در بافتهای ویلایی به مراتب بهتر محقق میشود.
@baladetayyeb
دو دو تا چهار تای منطقی بر اساس خاطرات وزیر دربار پهلوی:
اسدالله علم، وزیر دربار پهلوی و از نزدیک ترین افراد به شاه، بوده است و مجموعه هفت جلدی یادداشتهای او با عنوان (Alam's Memoirs) از جمله کتب مورد علاقه تاریخ پژوهان است. او در خاطرات خود در تاریخ ۳۱ فروردین ۱۳۵۳ چنین نگاشته است:
"عرض دیگر این بود که در جلسه خانه فرهنگهای روستایی معلوم شد که روستاهای ایران فقط ۴% برق و ۱% آب آشامیدنی مطمئن دارند".
از سوی دیگر، در این تاریخ، طبق آمار مراجع رسمی کشور، حدود ۵۵ درصد از مردم ایران ساکن روستاها بودند.
با توجه به اعداد و ارقام فوق، نتیجه یک محاسبه ساده و منطقی چه میشود؟
این میشود که در زمان این یادداشت علم (یعنی در آستانه انقلاب و تنها ۴ سال قبل از انقلاب اسلامی)، بیش از نیمی از مردم ایران فاقد برق بودند:
٪۹۶ × ٪۵۵= ٪۵۳
همچنین بر همین اساس، در زمان این یادداشت علم (یعنی سال ۵۳ و ۳۳ سال بعد از شروع سلطنت محمدرضا شاه پهلوی) بیش از ۵۴ درصد از کل مردم ایران، فاقد آب آشامیدنی بهداشتی بودند!
حالا یه عده میخواهند با دادن وکالت به بازمانده همین خاندان، حال مردم ایران را خوب کنند و برای ما پیشرفت و رفاه به ارمغان بیاورند!
@baladetayyeb
خانه پدری (به مناسبت روز پدر):
زمان لازم برای مطالعه: ۳ دقیقه
یکی از واژههایی که برای همه ما ایرانیان بیانگر خاطرات دوران کودکی و نوجوانی است، واژه «خانه پدری» است. اما واقعیت انکارناپذیر این است که این واژه در برخی شهرها و به ویژه کلانشهرهای معاصر ما به تدریج در حال فراموشی است. طی دهههای اخیر (به ویژه از اواسط دوران پهلوی دوم به بعد) جابجاییهای جمعیتی در کشور ما آنقدر شدید بوده است که سبب بروز پدیدهای تحت عنوان «از جاکندگی» شده است. این پدیده که از تبعات سبک زندگی معاصر است به معنای کنده شدن روابط اجتماع از محیطهای محلیِ همکنش است.
تحولات اقتصاد سیاسی در ایران معاصر به نحوی بوده است که سبب ازجاکندگیهای شدید (هم از روستاها به سمت کلانشهرها و هم در داخل خود کلانشهرها) شده است. سه عامل اصلاحات ارضی، تزریق پول نفت به کلانشهرها و توسعه اقتصادی بدون توجه به اصول آمایش سرزمین سبب شد تا طی چند دهه، جمعیت زیادی از روستاییان با رهاکردن خانههای خود، به امید یافتن کار به شهرهای ایران هجوم آورند. به نحوی که روستاییان که تا حدود ۶۰ سال قبل، نزدیک به ۷۰ درصد جمعیت کشور را شامل میشدند اکنون فقط ۲۵ درصد از جمعیت کشور را تشکیل میدهند.
اما این همه ماجرا نبوده است؛ زیرا در داخل خود کلانشهرها نیز به دلیل دوقطبی شدن و همچنین کالایی شدن فضا که از تبعات نظام سرمایهداری است، کلانشهرها به قطبهای مرفهنشین و فقیرنشین تقسیم شدند (برخلاف شهر سنتی که شهری یکپارچه بود و تموّل اقتصادی، در کالبد شهر و فضای شهری بروز و ظهور چندانی نداشت). شکلگیری مفاهیم بدیع و جدیدی نظیر بالاشهر و پایین شهر از شواهد این پاره پاره شدن و تجلی اختلاف طبقاتی در شهرهای معاصر ما است.
وقتی که شهر، محل بروز اختلاف طبقاتی شد چه اتفاقی میافتد؟ هر کسی که توان اقتصادی لازم را دارد دائما سعی میکند مکان خود را از جایی که هست به مناطقی تغییر دهد که بیشتر مصداق بالاشهر باشد. یعنی اگر مالک و صاحب خانه باشد خانه خود را میفروشد تا به منطقه متموّلتری نقل مکان کند و اگر هم مستاجر باشد، سعی میکند سال بعد، در منطقه برخوردارتری ساکن شود. آنهایی هم که توان اقتصادی لازم برای جابجایی به مناطق بهتر را ندارند در این نبرد فضایی، دائماً به سمت مناطق پایینتر سوق داده میشوند و نهایتا اگر وسعشان از مناطق جنوبی شهر هم خارج باشد به حاشیه و شهرکهای اقماری اطراف کلانشهرها پرتاب میشوند.
نتیجه چه میشود؟ این میشود که هم مستأجرها و هم مالکان، در جبر غیرمرئی نظام سرمایهداری، دائماً به جابجایی مکان خود ترغیب میشوند و در چنین شرایطی، دیگر خانه پدری که لازمه شکل گیری مفهوم آن در ذهن انسانها، ثبات و دوام اسکان در خانه مشخصی است معنای خود را از دست میدهد. کودک و نوجوانی که پدرش طی ده پانزده سال، شش هفت مرتبه نقل مکان میکند کدام خانه پدرش را بایستی با عنوان خانه پدری به خاطر بسپارد؟!
اما هنوز بخش دیگری از این ماجرا باقی مانده است و آن این است که خانههای امروز، اساساً کارکردهای سابق خود را نیز از دست دادهاند و از خانه به معنای محل زندگی، به سرپناه به معنای محلی برای خواب تقلیل یافته است. کما اینکه برخلاف خانههای سنتی، اکنون تولد و بزرگ شدن در خانه پدری نیز منسوخ شده است و فرزندان در زایشگاه متولد و سپس در شیرخوارگاه و مهدکودک بزرگ میشوند؛ با تبدیل خانههای تولیدی و مولد دیروز به سرپناههای مصرفی امروز، کسب دانش و مهارت نیز به کلی از این نوع خانهها حذف شده و به دانشگاه و آزمایشگاه و ... منتقل شده است فلذا مجموعهای از زایشگاه و آزمایشگاه گرفته تا دانشگاه و ... سبب تهی شدن خانه امروز از تمام کارکردهای سابقش شده است. اندک زمانی نیز که کودکان در چنین خانهای هستند، اغلب در بازیهای رایانهای سیر میکنند تا به واقع، در فضایی مجازی رشد کنند و حلقههای نابودی خانه پدری به عنوان مکانی برای انباشت خاطره تکمیل شود.
چنین سرپناهی باتوجه به مجازهای دائم التغییر از یک سو و ازجاکندگیهای مکرر از سوی دیگر، دیگر مصداق "أَصْلُهَا ثَابِتٌ" (ابراهیم/۲۴) نیست و بلکه ترجمان "مَا لَهَا مِنْ قَرَار" (ابراهیم/۲۶) است. اکنون جا دارد از خود بپرسیم که آیا این عدم قرار و از جاکندگیهای مکرر، محصول شجره خبیثه نظام سرمایهداری نیست که در سبک زندگی معاصر بروز یافته است؟ "وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ" (ابراهیم/۲۶).
✍ دکتر منان رئیسی
@baladetayyeb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیانات کمتر شنیده شدهای از رهبر معظم انقلاب درباره تاثیر معماری خانه بر تربیت، ذهنیات و خلقیات انسان.
اینکه عملکرد مدیریت شهری و مدیران مربوطه در عرصه مسکن و شهرسازی طی دهههای اخیر چقدر با این بیانات تطبیق داشته را خودتان قضاوت بفرمایید.
زمان: ۱ دقیقه و ۲ ثانیه
@baladetayyeb
از بازار سنتی و اقتصاد کوثری تا بازار مدرن و اقتصاد تکاثری
زمان لازم برای مطالعه: ۲ دقیقه
در ادبیات دینی، سوق را معادل بازار ترجمه میکنند. تا به حال به تفاوت هندسه و فرم در اسواق یا بازارهای سنتی و مدرن اندیشیدهاید؟ در حديثى درباره راه رفتن پيامبر با اصحابشان چنین آمده است که «کانَ یَسوقُ اصحابه» که ناظر بر آن است که ایشان به خاطر فروتنی، اصحاب خویش را بر خود پیش و مقدّم میداشت و به اصطلاح، به جلوتر از خود سوق میداد؛ بر همین اساس و با توجه به ریشه لغوی واژه سوق، بازار اصالتاً فضای پیش رفتن و سوق دادن است (که متناظر با حرکت و عبور میباشد) و نه مکان مکث و توقف.
اما در سبک زندگی معاصر، بسیاری از شهروندان برای گذران اوقات فراغت خویش، به مراکز تجاری و بازارها مراجعه مینمایند به نحوی که بازارگردی در ادبیات معاصر به اصطلاحی کاملاً مأنوس تبدیل شده است و امروزه فضاهای مکث و پاتوق گونه متعددی در بازارها و مراکز تجاری پیش بینی میشود. بر همین اساس و بر خلاف بازار سنتی که هندسه افقی، خطی و متناسب با حرکت داشت، بازار معاصر هندسهای عمودی، مرکزی و متناسب با مکث و توقف دارد.
اما فلسفه این تفاوت ماهوی در چیست؟ اساس اقتصاد در سبک زندگی اسلامی ایرانی، مبتنی بر فرهنگ قناعت بود که از شاخصههای اقتصاد کوثری است و لازمه قناعت این است که خریدار، کمتر به خرید تحریک شود؛ اما اکنون، اقتصاد تکاثری که ماهیت نظام سرمایهداری است سبب شده است تا بازارها و مراکز تجاری به نحوی طراحی شوند که مراجعه کنندگان را به خرید و مصرف هرچه بیشتر تحریک نمایند زیرا مصرفگرایی از مهمترین شاخصههای این نوع نظام سرمایهداری و سبک زندگی معاصر است؛ تا جایی که در این نوع سبک زندگی، اقتصاد آزاد برای رفع احتیاج بازار نیست، بلکه برای ایجاد بازار احتیاج است.
مبرهن است که لازمه ایجاد بازار احتیاج (و نه رفع احتیاج بازار)، ترویج هرچه بیشتر فرهنگ مصرفگرایی و تحریک مشتری به خرید هرچه بیشتر کالا است و این تحریک، زمانی محقّق میشود که کالاهای بیشتری در دامنه دید وی قرار گیرد؛ این امر نیز منوط به استفاده از تدابیر مختلف طراحی برای گستردهتر کردنِ دامنه دید مشتری در بازارها و مراکز تجاری است.
ترجمان فضایی این نوع ترویج مصرفگرایی عبارت است از: شفافیت فضاییِ هرچه بیشتر فضای داخلی مراکز تجاری و محورهای دید کاملاً باز و گسترده از طریق مواردی همچون ایجاد ویدهای گسترده، کریدورهای بصری کاملاً شفاف، انواع ویترینها و نماهای کاملاً شفاف و شیشهای و جایگزینی هندسه عمودی به جای افقی تا بتوان از طربق ویدهای گسترده و عمودی بین طبقات مختلف، امکان دید بیشتری را به مشتری برای تحریک او به خرید هرچه بیشتر بدهند. در همین خصوص میتوان به اختلاط مغازههای مختلف در مراکز تجاری معاصر نیز اشاره نمود؛ برخلاف بازارهای ستتی که چون راسته راسته بودند و هر راسته مختص به کالای مشخصی بود مشتری به خرید کالای دیگری تحریک نمیشد.
پس میتوان چنین گفت که تفاوت دو نوع معماری در بازارهای سنتی و معاصر، ترجمان فضاییِ تفاوت از اقتصاد کوثری است (انا اعطیناک الکوثر: کوثر/۱) تا اقتصاد تکاثری (الهکم التکاثر: تکاثر/۱)
@baladetayyeb
معماری معاصر و اعتیاد دو طرفه!
سلام و درود خدا بر حکیم وارسته، مرحوم آیت الله حائری شیرازی که چنین میفرمود:
"اینطور نیست که فقط هروئینیها معتاد باشند. ما هم مثل معتادی هستیم که هروئین او «حبّ دنیا» است. یکی معتاد به قدرت است، یکی معتاد به ریاست است، یکی معتاد به اسم است، یکی معتاد به شهرت است. انسان وقتی معتاد اسم و شهرت شد، وقتی از او تعریف میکنی، کِیف میکند! نشئه میشود! مثل اینکه مواد به او رسیده است. وقتی هم که از او تعریف نمیکنی، مثل این است که مواد به او نرسیده و خمار است. اینها همهاش اعتیاد است".
خب ربط این جملات حکیمانه به معماری امروز ما چیست؟ تا قبل از ورود مدرنیسم به ایران، یکی از مهمترین قواعدی که در معماری ما (به ویژه در معماری ابنیه مسکونی) رعایت میشد قاعده درونگرایی بود. یعنی سیما و نمای خانه رو به درون بود و معمولاً همه پنجرهها و بازشوها به یک حیاط مرکزی که در دل خانه وجود داشت باز میشدند. این قاعده هم با شرایط جغرافیایی ما تطبیق داشت و هم با فرهنگ و اعتقادات ما؛ زیرا خانههای درونگرا هم انعطاف پذیری بیشتری متناسب با تغییرات فصلی و آب و هوایی دارند و هم تطبیق بیشتری با موضوع حفظ حریم و مرزبندی با محیط بیرون دارند.
اما بعد از ورود مدرنیسم به ایران، خانههای درونگرا به تدریج جای خود را به خانههای برونگرا دادند که نه با شرایط اقلیمی ما تطبیق دارند و نه با فرهنگ و اعتقادات ما.
برخلاف خانههای سنتی، نمای خانههای برونگرا رو به معبر و خیابان است و همین موضوع سبب شده تا نمای خانه تبدیل شود به دستمایهای برای اعتیاد دو طرفه (هم اعتیاد مالک و هم اعتیاد معمار).
اعتیاد مالک از آن جهت که اگر تموّل اقتصادی داشته باشد سعی میکند مکنت مالی خود را در نمای خانهاش جلوهگر سازد؛ دقیقاً شبیه به اتفاقی که این روزها در نمای خانههای لاکچری در برخی محلات مرفه شاهد هستیم.
اعتیاد معمار نیز از آن جهت که آنگاه که محصول کارش با نماهای برونگرا در معرض دید عموم جامعه (و نه فقط مالک خانه) قرار بگیرد سعی میکند به هر طریق ممکن، طرحش جلوهگری بیشتری داشته باشد که چنین غایتی در وجوه مختلف طرح (از هندسه و فرم گرفته تا مصالح و رنگ و ...) تاثیر میگذارد.
نتیجه چه میشود؟ آنگاه که همه یا اغلب قریب به اتفاق معماران به دنبال این جلوهگری و یونیک بودن باشند، شهرهای هزار پاره و پر از اغتشاش بروز مییابد (دقیقاً شبیه به وضعیت امروز کلانشهرهای ما)؛ شهرهایی که در آن، هر کس با طرحش به دنبال شاخص شدن است و در چنین شهری، نمای ساختمان به ابزاری برای تفرعن و تفاخر تبدیل میشود. تفاخری که محصول اعتیاد دو طرفه است: هم اعتیاد مالک خانه به تعریف دیگران از سیما و منظر خانهاش و هم اعتیاد معمار به تمجید دیگران از یونیک بودن و شاخص بودن طرحش.
پی نوشت: رحمت خدا بر عارف واصل، مرحوم آیت الله بهجت که به فرزندشان تاکید داشتند که پدرت یک طلبه معمولی بیشتر نیست و به او فرموده بود راضی نیستم دربارهام سخنی بگویی یا در فکر تبلیغ و جذب کسی باشی، رساله را هم به کسی نده!
تا جایی که هفت بار رساله ایشان بدون ذکر نامشان منتشر شد و اجازه نمی دادند تا اسمشان روی رساله بیاید! وقتی هم که با اصرار زیاد راضی شدند، فقط اجازه دادند چنین نوشته شود: «العبد، محمدتقی بهجت».
یافتن ربط منطقی پی نوشت با این یادداشت با خود شما.
@baladetayyeb
تصاویری تلخ از حجم خرابیهای زلزله ترکیه. اگر خدای نکرده تهران با چنین زلزلهای بلرزد حجم تلفات چقدر خواهد بود؟
آیا می دانستید تراکم و فشردگی تهران از تمام شهرهای ترکیه بیشتر است؟ برای مثال، تراکم تهران حدودا ۵ برابر تراکم استانبول است! چنین تراکمی که نتیجه توسعه عمودی و عدم توجه به فضای باز کافی است چه نسبتی با اصول پدافند غیرعامل دارد؟!
آیا در این نوع شهرسازی متراکم، بُعد آوار و خرابیهای حاصل از ریزش آپارتمانهای چند طبقه سبب مسدود شدن معابر دسترسی و شریانهای کمک رسانی و افزایش تلفات نخواهد شد؟
آیا منطقی است که با شعار نوسازی، بافتهای فرسوده را که همین الان از کمبود فضای باز رنج میبرند مرتفعتر و متراکمتر کنیم؟! آنهایی که تند و تند برای بافتهای فرسوده و متراکم، بستههای تشویقی و تراکم مازاد تصویب می کنند به فردای زلزله هم اندیشیدهاند؟!
آیا میدانستید در تهران ظرفیت اسکان اضطراری (که از اصول بدیهی و اولیه پدافند غیرعامل است) برای وقوع یک زلزله قوی فقط حدود یک سوم آن چیزی است که باید باشد؟!
عدم پیش بینی فضای باز و دمیدن بیش از پیش در ارتفاع و تراکم شهر با مردم زلزله زده چه خواهد کرد؟!
تهران که دیگر شکل گرفته و کار چندانی نمیتوان کرد، حداقل از این تصاویر عبرت بگیریم و به بقیه شهرهایمان رحم کنیم و آنها را تهرانیزه نکنیم.
@baladetayyeb
یک خاطره، یک خبر خوب و یک پیشنهاد:
خاطره: چند سال قبل در یک شب جمعه (دقیقا چند ماه قبل از شروع کرونا) به همراه جمع محدودی از معماران و شهرسازان، در بیت رهبری مهمان حضرت آقا بودیم (از جنس همان جلسات خصوصی که ایشان شبهای جمعه با گروه های مختلف نظیر شاعران و هنرمندان و ... داشتند). یکی از دوستان خدمت ایشان توضیح داد که باوجود سپری شدن چند دهه از انقلاب، هنوز الگویی در تراز معماری و شهرسازی انقلاب اسلامی طراحی و اجرا نکردهایم (مثلا یک محله کامل با سبک شهرسازی اسلامی ایرانی) و ایشان هم بعد از فرمایش دوستمان فرمودند که الگوسازی خیلی مهم است و توصیه کردند که این کار اهمیت دارد و بایستی محقق شود.
اکنون از اول انقلاب چهل و چند سال و از آن جلسه ما بیش از ۳ سال گذشته و به رغم توصیه و فرمایش رهبر انقلاب، شهرسازی اسلامی ایرانی به دلیل عدم اهتمام مدیران مربوطه هنوز عملا الگوسازی نشده و از کتابها و مقالات فراتر نرفته است.
یک خبر خوب: اخیرا وزیر بهداشت اعلام کرده است که در هیات دولت، تاسیس معاونت طب سنتی در این وزارتخانه مصوب شده است. انشاالله این معاونت میتواند در اجرای آموزه های بومی در حوزه بهداشت و درمان، نقش آفرینی عملی نماید.
پیشنهاد: حالا که اغلب مدیران ذیربط در عرصه معماری و شهرسازی متوجه ضرورت الگوسازی در زمینه شهرسازی اسلامی ایرانی نیستند و عملا هم اهتمام جدی به این موضوع ندارند پیشنهاد میشود همانند وزارت بهداشت، در وزارت راه و شهرسازی هم معاونتی تحت عنوان معاونت شهر اسلامی ایرانی تاسیس شود و در کنار گفتمان سازی و تولید محتوا و جریان سازی برای احیاء معماری و شهرسازی اسلامی، وظیفه الگوسازی عملی و اجرای محتواهای بومی تولید شده را نیز عهدهدار شود. چون در غیر این صورت، با ساختارهای منفعل فعلی و با ترکیب فعلی مدیران و نهادهای متولی این موضوع (نظیر شورای عالی شهرسازی و ...) امید چندانی به کاربست عملی شهرسازی اسلامی ایرانی نیست.
@baladetayyeb
برنامهریزی غربیها برای تجلی اقتصاد تکاثری در دکوراسیون داخلی مسکن ایرانی
زمان لازم برای مطالعه: ۳ دقیقه
از مهمترین قواعد نظام سرمایهداری و اقتصاد تکاثری (در تقابل با اقتصاد کوثری)، ترویج فرهنگ مصرفگرایی است. دیوید رایزمن در کتاب «جمعیت تنها» در این باره چنین مینویسد: «در جامعه ما زنان رهبران پذیرفته شده مصرفگرایی هستند»؛ او علت این موضوع را چنین بیان میکند: «نقش زن بهعنوان مادر که میتواند یک معلم مصرفگرایی برای فرزند و پدران آینده باشد». به این ترتیب و به نقل از مَسی، «بهمحض اینکه اربابان تبلیغات دریافتند که زنان مسئول مدیریت خانواده شدهاند، زنان خانهدار به هدف اصلی تبلیغات تبدیل شدند». اما آمریکاییها به عنوان سردمداران نظام سرمایهداری، برای ترویج اقتصاد تکاثری و فرهنگ مصرفگرایی در ایران چه کردند؟
از مؤثرترین اقدامات آنها در دوره پهلوی، تصویب «برنامه اصل چهار» توسط دولت ترومن بود. ذیل این برنامه، دو اقدام آمریکاییها به طور مستقیم بر گسترش سبک زندگی مصرفگرا در ایران دامن زد: اول تأسیس «ایستگاه تلویزیون» و پخش برنامههای تصویری برای ترویج مصرفگرایی و دوم تأسیس «دپارتمان اقتصاد خانه» با هدف اثرگذاری بر شیوه زندگی زنان و دختران ایرانی.
در خصوص مورد اول (تاسیس ایستگاه تلویزیون)، شبکه آمریکایی حتی بعد از ملیشدن تلویزیون ایران در سال ۱۳۴۷ نیز همچنان به فعالیت خود ادامه داد تا اینکه نهایتاً در سوم آبانماه سال ۱۳۵۵ پس از ۱۷ سال فعالیت و موفقیت قابلتوجه در تغییر سبک زندگی ایرانیان تعطیل شد. پیام زیر آخرین پیام این شبکه آمریکایی بود:
"خانمها و آقایان، ... پس از ۲۲ سال پخش رادیویی و ۱۷ سال پخش تلویزیونی در تهران، در حال حاضر تمام فعالیتهای خود را در این کشور متوقف میکنیم. من از همه شما خداحافظی میکنم و از شما سپاسگزارم که اجازه دادید در خدمت شما باشیم".
درخصوص مورد دوم (تاسیس دپارتمان اقتصاد خانه) نیز متخصصان اصل چهار ترومن بهگونهای برنامهریزی کرده بودند تا دختران ایرانی مهارتهای سنتی خود اعم از شیوه پختوپز، نظافت و بهداشت، پذیرایی از میهمانان و غیره را با نگاه به الگوهای غربی اصلاحکرده و تحت آموزشهای این دپارتمان، از دکوراسیون خانههای آمریکایی برای فضای سکونت خود الهام بگیرند.
به دنبال چنین برنامههایی و در کنار انبوه اسباب و اثاثیه وارداتی (که همه در راستای تقویت نظام سرمایهداری بود)، فضای سکونت در ایران به تدریج از یک واحد مولّد و دارای استقلال اقتصادی به یک واحد مصرفکننده تبدیل شد.
اما در چنین خانهای، آشپزخانه (به عنوان مهمترین فضای تجلیِ فرهنگ مصرفگرایی) دیگر نمیتوانست خارج از محدوده پذیرایی واقع شود، بلکه چنین آشپزخانه پرتکلفی میبایست در معرض چشم مهمان جانمایی شده تا همه را تحتتأثیر انواع وسایل مصرفی خود قرار دهد و به فضایی برای مانور تجمل و مصرف و تجلی کالبدیِ اقتصاد تکاثری تبدیل شود (آنهایی که این روزها درگیر تهیه جهیزیه هستند احتمالا منظور از واژه مانور تجمل را بهتر درک میکنند). در نتیجه، آشپزخانه به تدریج از اندرونی حذف شد و بهصورت کاملاً باز و مجاور پذیرایی طراحی شد. اینکه ظهور این نوع آشپزخانههای اپن و بدون حریم، علاوه بر ترویج فرهنگ مصرف گرایی، چه تاثیراتی بر زدودن حریمها و تضعیف ارزشهای اعتقادی ما داشته است نیازمند مجال دیگری است.
پینوشت: جا دارد بیاندیشیم که اکنون بعد از چند دهه از انقلاب اسلامی، برای رهایی از فرهنگ مصرفگرایی و جایگزینی اقتصاد کوثری به جای اقتصاد تکاثری چه کردهایم؟ تبیین فرهنگ قناعت در نظام آموزشی ما چه جایگاهی دارد؟ دولتهای ما چه برنامهای برای احیای خانههای مولّد به جای سرپناههای مصرفی داشتهاند؟ آیا تداوم وضعیت فعلی در راستای تثبیت سیاستهای نظام سرمایهداری و در تقابل با مبانی انقلاب اسلامی نیست؟
@baladetayyeb
سه گزاره و یک سوال:
گزاره ۱: از ابتدای امسال، از حدود ۱۰۰ روز ممکن، بچهها در برخی از کلانشهرهای ما، فقط ۴۵ روز به مدرسه رفتهاند، یعنی کمتر از نصف!
گزاره ۲: خیلی از همین بچهها روزهایی که مدرسه نرفتهاند، به علت آلودگی هوا توی آپارتمانهای نقلی بودهاند که کمترین نسبتی با نیازهای یک کودک یا نوجوان (چه جسمی و چه روحی) ندارد.
گزاره ۳: همین بچههایی که توی کلانشهرها نه نیازهای جسمیشان تامین میشود و نه نیازهای روحی و روانیشان، چندسال دیگه قراره پدرها و مادرهای این سرزمین باشند.
سوال: گرچه چنین کلانشهرهای عمودی و متراکمی، از منظر نظام سرمایهداری خیلی هم خوب و بهصرفه هستند اما آیا وقتش نرسیده که برای محاسبه بهصرفه بودن یا نبودن چنین کلانشهرهایی، مواردی نظیر هزینههای مادی و معنوی حاصل از افزایش طلاق و آسیبهای اجتماعی و افزایش سرانه جرم و ... را هم لحاظ کنیم؟ آیا چندبرابر شدن سرانه جرم و یا رشد قابل توجه نرخ طلاق، نتیجه طبیعی این نوع حکمرانی شهری و عدم تامین نیازهای جسمی، روحی و روانی کودکان امروز و پدران و مادران فردا نیست؟ توی مملکتی که مجموع مساحت همه کلانشهرها و شهرها و روستاهاش فقط یک درصد مساحت کشور هست، این نوع تمرکزگرایی چقدر توجیه دارد؟!
پینوشت: تصویر فوق، برگرفته از پژوهش اسکار نیومن درباره رابطه ارتفاع ساختمان با سرانه جرم است. طبق این نمودار، هرچه ارتفاع بلوکها بیشتر شده، سرانه جرم نیز افزایش یافته است.
@baladetayyeb
این عکس را در قطعه شهدای گمنام گلزار شهدای شیراز گرفتم.
شهیدی که روز میلاد امام سجاد(ع) به دنیا آمد، روز شهادت امام سجاد(ع) هم به شهادت رسید، در زمان شهادت، عضو تیپ امام سجاد(ع) بود و نام عملیاتی هم که در آن به شهادت رسید محرم بود! چهار نشانه برای انتساب این شهید عزیز به امام چهارم!
به رویای عجیبی که مادر این شهید در روز عاشورا دیده بوده و روی پلاکارد نوشته شده دقت بفرمایید.
@baladetayyeb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گرچه این اعتراف آقای دکتر سروش (که از منتقدان جدی جمهوری اسلامی است) مربوط به سال ۲۰۱۹ است اما ارزشش را دارد که بارها شنیده شود.
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا: كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند خداى رحمان براى آنان محبتى [در دلها] قرار مىدهد (مریم/۹۶).
زمان: ۱ دقیقه و ۳۲ ثانیه
@baladetayyeb
بارش بحران و یا بارش نزولات و رحمت الهی؟!
رئیس محترم سازمان مدیریت بحران شهرداری تهران (که اتفاقا از دوستان و برادران خوب حقیر است) طی مصاحبهای با خبرگزاری فارس در خصوص بارش برف در زمستان تهران هشدارهایی دادند. دو نکته مهم در فرمایشات ایشان به شرح زیر است:
- اکنون چندبرابر ظرفیت معابر تهران در این شهر خودرو وجود دارد.
- شهروندان در خودروی خود، سوخت اضافی به همراه داشته باشند تا اگر بعد از بارش برف، به علت ترافیک سنگین، سوختشان تمام شد دچار مشکل نشوند.
پیرو دو نکته فوق، چندسوال مطرح میشود:
- چرا یک شهر باید آنقدر متراکم شود که با یک بارش ساده برف، شرایط بحرانی شود و رئیس سازمان مدیریت بحران آن شهر مجبور به مصاحبه شود؟
- اگر تعداد خودروهای تهران چند برابر ظرفیت معابر این شهر هست (که هست) پس چرا هنوز برادران ما در شهرداری به دنبال اجرای انواع و اقسام طرحهایی هستند که بر تراکم جمعیتی شهر (و بالتبع بر تعداد خودروهای این شهر) میافزاید؟ ارائه تراکم مازاد در قالب طرحهایی نظیر TOD و یا بستههای تشویقی در بافتهای فرسوده که سبب افزایش قابل توجه جمعیت شهر تهران میشود را در شرایطی که همین الان این شهر از شدت تراکم در حال انفجار است را چطور میتوان توجیه کرد؟ چرا در دوره جدید، مصوبات کمیسیون ماده ۵ (که بستری است برای تراکم فروشی) نسبت به برخی دورههای مشابه قبل، چندصد درصد رشد کرده است؟
پینوشت ۱: خاطرم هست که چند ماه قبل که در جلسات مختلف شورای معاونین شهرداری تهران نسبت به این نوع مدیریت شهری معترض بودم شهردار محترم تهران در یکی از جلسات چنین فرمودند (نقل به مضمون) که چون رهبری فرمودهاند که جمعیت کشور بایستی زیاد شود تهران نیز بایستی به تناسب، سهم خود از این افزایش جمعیت را بپردازد! البته همان ایام چندبار (هم شفاها و هم مکتوب) خدمت ایشان و سایر همکاران سابقم عرض کردم که اگر واقعا به دنبال منویات رهبری هستند بدانند که منظور ایشان از افزایش جمعیت، انداختن بار مضاعف بر روی دوش کلانشهرها و به ویژه پایتخت نیست زیرا ایشان خیلی قبلتر، بر لزوم کنترل رشد کلانشهرها تاکید فرمودهاند؛ از جمله در بندهای اول، دوم و دهم از سیاستهای کلی نظام در امور شهرسازی (ابلاغی ایشان در سال ۱۳۸۹). لذا اراده ایشان بر توسعه متوازن کشور است و این نوع تفاسیر از فرمایشات ایشان، نوعی سطحی نگری است.
پینوشت ۲: عنایت بفرمایید که دو شهر تهران و لندن دارای جمعیت تقریبا برابر هستند اما با وجود آنکه طول مجموع بزرگراههای تهران، حدودا ۹ برابر لندن است، باز هم ترافیک تهران چند برابر لندن است! دلیلش آن است که اولا تهران در مقایسه با لندن، چندبرابر متراکمتر است و ثانیا حمل و نقل عمومی در تهران در مقایسه با لندن به مراتب ضعیفتر است. پس چاره حل مشکل ترافیک تهران در دو چیز است: اول، تراکم زدایی و تمرکززدایی و یا حداقل، توقف دمیدن در تراکم جمعیتی شهر و دوم، توسعه حمل و نقل عمومی.
پینوشت ۳: شرایط امروز تهران، زنگ خطر و عبرتی است برای سایر شهرها و کلانشهرها. عزیزانی که به دنبال الگوبرداری از تهران هستند بدانند که نتیجه اجرای سیاستهای مدیریت شهری تهران (که شاه بیتش توسعه عمودی و متراکم شهر است) چیزی نخواهد شد به جز تکرار مشکلات امروز تهران در آینده شهرهایشان.
@baladetayyeb
کالایی شدن فضا و مناسبات جریان سرمایهداری با مصلی و مساجد ما چه خواهد کرد؟
زمان لازم برای مطالعه: ۲ دقیقه
در خصوص تبدیل مساجد و مصلی به فضاهای تجاری، آنچه که از اسناد تاریخی استنتاج میشود این است که در تمدن اسلامی، بازار غالبا در مجاورت مسجد جامع قرار میگرفته؛ برای مثال در شهرهای بصره، کوفه و سامرا، بازار شهر در کنار مساجد جامع بوده است.
گفتگوی عقیل (برادر امام علی علیه السلام) با ایشان در زمان حکومت حضرت، تأییدی است بر این مدّعا؛ زیرا وقتی که عقیل عرضه می دارد که صد هزار دینار مقروض است و از امام(ع) میخواهد که از بیت المال به وی چیزی دهد حضرت بیان میدارند که من و تو هرکدام فردی از مسلمانان هستیم و نمیتوانیم افزون از دیگران از بیت المال بهره ببریم اما چون عقیل قانع نمیشود و بر درخواستش اصرار میورزد، حضرت ضمن بیان نصایح، با کنایه به او میفرمایند: "اگر به آنچه گفتم قانع نیستی، پایین برو و قفل یکی از صندوقها (صندوقهای بازار) را بشکن و آنچه در آن است را بردار".
از این روایت چنین استنتاج میشود که دارالاماره (یعنی محل گفتگوی امام به عنوان حاکم جامعه با برادرش) در کنار بازار و مشرِف به آن بوده است و ازسوی دیگر، با توجه به همجواری مسجد جامع و دارالاماره در شهر کوفه، همجواری بازار و مسجد جامع اثبات میشود.
اما به رغم مجاورت مسجد و بازار، هیچگاه اینطور نبوده که خود مسجد و یا مصلی به محل بیع و بازار تبدیل شود بلکه همیشه در سلسله مراتب شهری، محوریت با مسجد بوده و بازار، پیرامون آن واقع میشده تا شان مسجد حفظ شود و تمایز فضایی بین مسجد (به عنوان فضای عبادی) و بازار (به عنوان فضای تجاری) نیز رعایت گردد. چنین شهری، مصداق شهر/عبودیت بود.
اما در شهر معاصر که مصداق شهر/ثروت است اغلب قریب به اتفاق مناسبات، بر مدار جریان پول و سرمایه شکل میگیرد به نحوی که با کالایی شدن فضا، حتی فضاهای عبادی نظیر مصلی نیز در خدمت مناسبات تجاری قرار میگیرند.
آنگاه که محوریت مناسبات شهری از عبودیت به ثروت منتقل شود و جریان سرمایهداری، یکه تاز مناسبات شهری شود وقوع هر چیزی در فضاهای عبادی دور از ذهن نیست؛ نظیر صحنههایی که اخیرا از کشف حجاب برخی بانوان در حین برگزاری یک نمایشگاه در مصلی تهران منتشر شد. مصلی در چنین شهر/ثروتی که فضاهایش همچون کالا شده است دیگر بیش از آنکه قطب فرهنگی عبادی شهر باشد، فضایی است برای مناسبات تجاری و جریان سرمایه و در چنین فضای ثروت محوری، وقوع هر نوع پدیدار متناقض با شان مصلی به عنوان یک فضای فرهنگی عبادی دور از ذهن نمیباشد.
@baladetayyeb