بسم الله
🔵ناموازنه خدمترسانی به مردم و اخذ مالیات از آنان 1
در زمامداری علوی هرچند «#خراج و مالیات» در مقابل «ارائه خدمات و رفاه به مردم» اخذ میشود اما ارائه خدمات و کسب رضایت مردم از اخذ مالیاتِ بیشتر، مهمتر است. امیرالمؤمنین علیه السلام دو بیان زیبا درباره مالیات دارند:
1) فَإِنْ شَكَوْا ثِقَلًاأَوْ عِلَّةً أَوِ انْقِطَاعَ شِرْبٍ أَوْ بَالَّةٍ أَوْ إِحَالَةَ أَرْضٍ اغْتَمَرَهَا غَرَقٌ أَوْ أَجْحَفَ بِهَا عَطَشٌ خَفَّفْتَ عَنْهُمْ بِمَا تَرْجُو أَنْ يَصْلُحَ بِهِ أَمْرُهُمْ
اگر خراجدهندگان به دلیلی مانند سنگینی خراج، آفات زراعی، قطع شدن سهمیه آب، کاهش آب زیرزمینی، ویران شدن زمین در اثر سیل و آبگرفتگی یا خشکسالی از تو درخواست تخفیف مالیاتی کردند، به آنان بده آنقدر تخفیف که امید به حل مشکلشان پیدا شود.
2) و لْيَكُنْ «نَظَرُكَ فِي عِمَارَةِ الْأَرْضِ» أَبْلَغَ مِنْ «نَظَرِكَ فِي اسْتِجْلَابِ الْخَرَاجِ» لِأَنَّ ذَلِكَ لَا يُدْرَكُ إِلَّا بِالْعِمَارَةِ وَ مَنْ طَلَبَ الْخَرَاجَ بِغَيْرِ عِمَارَةٍ أَخْرَبَ الْبِلَادَ وَ أَهْلَكَ الْعِبَادَ وَ لَمْ يَسْتَقِمْ أَمْرُهُ إِلَّا قَلِيلا! (#نامه_53)
باید توجه تو به آباد کردن زمینها بیشتر از توجهت به گرفتن خراج باشد چرا که خراج [واقعی] فقط در برابر آباد کردن زمینها به دست میآید. و دولتی که خراج بگیرد اما در مقابلش آبادی [و خدمات] ارائه نکند سرزمینها را ویران و مردم را هلاک خواهد کرد و چنین دولتی دوام نخواهد آورد!
پ ن: به نظر میرسد "باء جاره" در تعبیر « لِأَنَّ ذَلِكَ لَا يُدْرَكُ إِلَّا بِالْعِمَارَة» معنای مقابله داشته باشد!
#با_معارف_نهج البلاغه 222
https://eitaa.com/banahjolbalaghe
لینک کانال↙️
https://eitaa.com/joinchat/494927872Ca763d6564a.
بسم الله
🔵انکار حقایق و سواد رسانهای
فَلَا تَقُولُوا بِمَا لَا تَعْرِفُونَ فَإِنَّ أَكْثَرَ الْحَقِّ فِيمَا تُنْكِرُون (#خطبه_86)
آنچه را [که از این و آن میشنوید ولی] از آن آگاهی ندارید بر زبان مرانید چراکه اکثر حقیقتها در میان همان چیزهایی است که انکار میکنید.
1️⃣«فلا تقولوا...» با اینکه نیاز به حرف جر ندارد اما با «باء جاره» متعدی شده. بنابراین متضمن معنای «معتقداً» است. یعنی چیزی را که از آن آگاهی کافی ندارید نه باور کنید و نه به دیگران بگویید!
2️⃣«فإنّ...»
جمله «فإنّ ...» خود به خود با جمله قبلی تناسب کافی ندارد و نمیتواند تعلیل مناسبی برای آن شمرده شود. بنابراین فاء در اینجا باید فاء فصیحه باشد.
یعنی ابتدا چیزی را که از آن آگاهی کافی ندارید (ما لاتعرفون) باور میکنید سپس مجبور میشوید آنچه را که با این باور کاذبتان منافات دارد، انکار کنید و در این «انکاری که برآمده از باورِ مالاتعلمون است» خواسته یا ناخواسته اکثر حقایق را انکار میکنید.
#با_معارف_نهج البلاغه 223
https://eitaa.com/banahjolbalaghe
لینک کانال↙️
https://eitaa.com/joinchat/494927872Ca763d6564a.
بسم الله
🔵از خوبیها اطاعت کن !
#خطبه۱۹۲
تَعَصَّبُوا لِخِلَالِ الْحَمْدِ مِنَ الْحِفْظِ لِلْجَارِ وَ ...الطَّاعَةِ لِلْبِرِّ وَ الْمَعْصِيَةِ لِلْكِبْرِ
( اگر قرار است تعصب داشته باشید ) پس براى خصلتهاى ستوده تعصب داشته باشید که از جمله آنها مراقبت از همسايگان و ...
فرمانبری از نيكوكار و نافرمانى اهل تكبر است.
🌹 نکات زیبایی شناختی :
اطاعت کردن از برّ با دو بیان قابل توضیح است.
بیان اول اینکه بگوییم مقصود از برّ ، بارّ است. یعنی مصدر به معنای اسم فاعل آمده که اصطلاحا به آن مجازدراشتقاق# می گویند. نظیر آن در قرآن کریم هم به چشم می خورد. « وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنِ آمن بالله » نیکوکار کسی است که به خدا ایمان دارد. (بقره 177 )
بیان دیگر این است که بگوییم کلمه برّ مجاز اشتقاق نیست بلکه برّ به همان معنای خودش است یعنی فرمانبری از نیکی. یعنی گویا نیکی ها شبیه به کسی شدند که فرمان می دهند و دائما ما را به سمت اطاعت از خودشان می خوانند. طبق این بیان استعاره رخ داده و نیکی ( برّ ) به قرینه طاعت تشبیه به کسی شده که دستور می دهد و باید از او تبعیت کرد.( اصطلاحا به آن استعاره مکنیه# می گویند که مشبه به در آن حذف شده و لوازم آن بیان شده) بنا بر این بیان، نیکی ها به گونه ای هستند که خودشان دعوت می کنند که از آنها تبعیت شود و به آنها عمل شود. جاذبه ای که در برّ وجود دارد خودش مشوق و محرّک به عمل خواهد بود.
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
✍️محمد سرافراز، حوزه علمیه قم
#بازیباییهای_نهج، شماره66
https://eitaa.com/joinchat/494927872Ca763d6564a
https://eitaa.com/banahjolbalaghe
بسم الله
🔵چالش ادبی ۵
... إِلَى أَنْ قَامَ ثَالِثُ الْقَوْمِ نَافِجاً حِضْنَيْهِ بَيْنَ نَثِيلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ وَ قَامَ مَعَهُ بَنُو أَبِيهِ يَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ خِضْمَةَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِیع #خطبه_3
... تا اینکه سومین [خلیفه ی] این قوم به خلافت رسید در حالی که در میانه فضله و علوفهاش [شکم و] دو پهلویش را برآمده کرد! وعموزادگانش نیز با او به قدرت رسیدند و بیت المال را چنان خوردند که شتر گرسنه علف بهار را.
🔻در جمله « يَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ خِضْمَةَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِيع» کلمه «خِضمة» بااینکه مفعول مطلق است ولی به نظر میرسد در کلمه «نبتة» عمل کرده است.
از نظر نحوی، مصدری که مفعول مطلق شده، آیا میتواند در مفعولبه عمل نصبی انجام بدهد؟
#مشکل_نحوی #چالش_ادبی ۵
https://eitaa.com/banahjolbalaghe
لینک کانال↙️
https://eitaa.com/joinchat/494927872Ca763d6564a
بسم الله
درباره #چالش_ادبی۵
✍استاد محمد نادری:
خِضمة در جمله «یَخضَمون مالَ اللهِ خِضمةَ الإبلِ نِبتةَ الربیع» مصدر نوعی است که نِبتة را به عنوان مفعول به نصب داده است، و المعنی: میخوردند بیت المال را همچون خوردن شتران علف بهار[ی] را.
مصدر نوعی _بر خلاف مصدر توکیدی و مصدر عددی_ میتواند مفعول به بگیرد، به شرط اینکه اضافه به فاعل شده باشد، مانند: «ضربتُ زیدا ضرْبَ الأمیرِ بکرا». بکرا مفعول به برای ضرْب است.
📚(حاشية الخضري علی شرح ابن عقیل، ج٢، ص۵٠ _النحو الوافي، ج٣، ص١۵۶) #عمل_مصدر
https://eitaa.com/banahjolbalaghe
https://eitaa.com/joinchat/494927872Ca763d6564a
بسم الله
درباره #چالش_ادبی۵
✍️ استاد روح الله سلیمانی:
واعلم أن المصدر إنما يشابه الفعل إذا كان بتقدير حرف المصدر والفعل، وذلك إذا لم يكن مفعولا مطلقا، وذلك لأنه لا يصح، إذن تقديره بأن والفعل، إذ ليس معنى ضربت ضربا أو ضربة أو ضربا شديدا: ضربت أن ضربت، وأما قولك ضربته ضرب الأمير اللص، فالمصدر العامل ليس مفعولا مطلقا في الحقيقة، بل المفعول المطلق محذوف تقديره: ضربا مثل ضرب الأمير اللص،
📚شرح رضی ج ٣ ص ۴٠۵
#عمل_مصدر
https://eitaa.com/banahjolbalaghe
https://eitaa.com/joinchat/494927872Ca763d6564a
بسم الله
درباره #چالش_ادبی۵
✍️ استاد علیرضا بابایی:
در مورد اینکه آیا مصدر در زمانی که در جایگاه مفعول مطلق واقع می شود، می تواند عمل کند یا خیر، دو حالت وجود دارد:
1. اگر مفعول مطلق تاکیدی باشد، بالاجماع نمی تواند عمل کند. (ن ک ابن عقیل ج1، ص 564، نرم افزار ادب عربی)
2. اگر مفعول مطلق نوعی یا عددی باشد، اختلاف نظر است. طبق نظر رضی و به تبع ایشان، سیدعلی خان مدنی، همچنان نمی تواند عمل کند؛ زیرا عمل مصدر در صورتی است بتوان مصدر موول (حرف مصدری + فعل) جانشین آن کرد. این جانشینی به لحاظ معنا در هر سه قسم مفعول مطلق صحیح نیست. در عبارت «ضربتُ ضرباً أو ضربةً أو ضربا شدیداً» نمی توان گفت: «ضربتُ أن ضربتُ». ولی در عبارت «اعجبنی ضرب الامیر اللصَ» می توان گفت: «اعجبنی أن ضرب الامیر اللصَ».الحدائق الندیة، ص 575، نرم افزار
سوال: تحلیل معنایی این جانشینی چیست؟ چرا مصدر صریح برای عمل، باید بتواند جای خود را به مصدر موول دهد؟
جواب: مصدر در عمل فرع بر فعل است و زمانی میتواند عمل کند که همانند فعل، در نزد گوینده نسبت آن با معمول لحاظ شود. نشانه این لحاظ نسبت این است که بتواند تبدیل به مصدر موول شود. اما اگر مصدر از حیث معنا ممحض در دلالت بر حدث شد و نسبت به معمول در آن مورد اراده متکلم قرار نگرفت در این صورت نمی تواند عمل کند. نشانه این حالت هم این است که نمی توان مصدر موول را جانشین آن کرد.
مفعول مطلق چون به لحاظ معنا قید برای حدث است و آن را یا تاکید می کند و یا نوع و عددش را مشخص می کند، بنابراین ممحض در دلالت بر حدث بوده و نمی تواند با معمول ارتباط بگیرد. به عبارت دیگر مصدر، فقط با جنبۀ حدثی خود (بدون ارتباط با معمول یعنی بدون لحاظ صدور این حدث از فاعل و وقع آن بر مفعول) در جایگاه مفعول مطلق واقع می شود برخلاف جایگاه مفعول له که چون علت حدث را بیان می کند، جنبه صدورش از فاعل و بر مفعول می تواند لحاظ شود. به همین دلیل است که مصدر موول میتواند مفعول له باشد ولی نمی تواند مفعول مطلق شود.
*سوال: اما عباراتی از عرب دیده شده که مفعول مطلق در معمول بعد خود عمل کرده است؟
*جواب: ظاهر این عبارات نباید موجب صدور جواز عمل شود. بلکه این عبارات باید تاویل برده شود با یکی از دو احتمال زیر:
1.رضی و سیدعلی خان: مفعول مطلق در حقیقت مصدر محذوف است. عبارت سید چنین است:
«و أما قولك: ضربت ضرب الأمير اللص، فالمصدر العامل ليس مفعولا مطلقا في الحقيقة، بل المفعول المطلق محذوف، تقديره ضربا مثل ضرب الأمير اللص» همان
2. سید علی خان: مفعول مطلق همان مصدر مذکور است و آنچه در معمول بعد آن عمل کرده، فعل ظاهر یا مقدر است. عبارت سید چنین است:
«فالعمل في نحو قولك: ضربت ضربا زيدا، و قولك: ضربة زيدا في جواب من قال لك: كم ضربت؟ ليس للمصدر، بل للفعل الظاهر في المثال الأول و للمقدر في المثال الثاني» همان
بنابراین در عبارت «يَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ خِضْمَةَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِیع»:
1. طبق نظر رضی ره و به تبع ایشان سیدعلی خان مدنی ره، مفعول مطلق، محذوف بوده و تقدیر عبارت چنین است: «خصمةً مثلَ خضمةِ الابل نبتة الربیع».
2. طبق نظر سیدعلی خان ره احتمال دیگری مطرح است، اینکه مفعول مطلق همان مصدر مذکور است و عامل، یک فعل مقدر است. تقدیر عبارت چنین است: خضمةً تخضم نبتة الربیع
طبق ترکیب دوم
نبتة الربیع مفعول به برای فعل مقدر بوده و جمله فعلیه، حال برای ابل است:
بیت المال را نشخوار می کنند مانند نشخوار شتر که علف بهار را میخورد.
#عمل_مصدر
https://eitaa.com/banahjolbalaghe
https://eitaa.com/joinchat/494927872Ca763d6564a
بسم الله
درباره #چالش_ادبی۵
✍️ استاد علی خانزاده حوزه علمیه شیراز:
«یخضمون» متضمن معنای «یبدّلون» میباشد.
یعنی: یخضمون مال الله خضمة الابل و یبدلون مال الله نبتةالربیع...
در واقع حضرت میخواهند بفرمایند نه تنها خودشان از بیت المال سوءاستفاده کردند بلکه با نوع مدیریت خود، بیت المال را به گونهای برای بنی امیه جلوه دادند که آن طایفه به بیت المال به چشم علف بهاری می نگریستند که (حق دارند) (به راحتی) و (به میزان دلخواه) از آن بهرهمند شوند.
.
.
بسم الله
🔵معیار اسلامی بودن یک نظریه
وَ إِنَّ الْقُرْآنَ ظَاهِرُهُ أَنِيقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِيقٌ لَا تَفْنَى عَجَائِبُهُ وَ لَا تَنْقَضِي غَرَائِبُهُ وَ لَا تُكْشَفُ الظُّلُمَاتُ إِلَّا بِهِ خطبه 18
قرآن ظاهرش به طرز شگفتآوری زیبا و باطنش عمیق است. شگفتیهایش از میان نخواهد رفت و اسرار نهفتهاش پایان نخواهد پذیرفت و هیچ ظلمتی برطرف نخواهد شد مگر به وسیله قرآن.
علامه طباطبایی در بحث از چیستی تفسیر به رأی و تعریف تفسیر مطلوب، با استناد به همین سخن امیرالمؤمنین علیه السلام نوشته است: این روایت چنان که میبینی نص در این است که هر نظریهای برای دینی شدن باید ریشه در قرآن داشته باشد. (الیمزان، ج 3 ص 83)
پ ن:
امروزه که بحث از اسلامی سازی علوم انسانی در گرفته، مبنای علامه طباطبایی درباره لزوم بازگشت نظریههای اسلامی به قرآن کریم، مبنای مهمی است. علامه طباطبایی در جای جای المیزان از اینکه علوم اسلامی حتی دانش فقه ابتنای لازم و کافی بر قرآن نداشتهاند گلایه کرده است.
#با_معارف_نهج البلاغه 224
https://eitaa.com/banahjolbalaghe
https://eitaa.com/joinchat/494927872Ca763d6564a
بسم الله
🔵مؤثرترین عامل قطع شدن رحمت الاهی
وَ لَيْسَ شَيْءٌ أَدْعَى إِلَى تَغْيِيرِ نِعْمَةِ اللَّهِ وَ تَعْجِيلِ نِقْمَتِهِ مِنْ إِقَامَةٍ عَلَى ظُلْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ دَعْوَةَ الْمُضْطَهَدِينَ وَ هُوَ لِلظَّالِمِينَ بِالْمِرْصَادِ (#نامه¬53)
هیچ عاملی در تغییر دادن نعمتهای خداوند و تعجیل عذاب او موثرتر از ظلم نیست چرا که خداوند شنوندهی دعای مظلومان و در کمین ظالمان است.
#با_معارف_نهج البلاغه 225
https://eitaa.com/banahjolbalaghe
https://eitaa.com/joinchat/494927872Ca763d6564a
بسم الله
🔵آزمون ولایت پذیری ابن عباس
321-وَ قَالَ (عليه السلام) لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ وَ قَدْ أَشَارَ إِلَيْهِ فِي شَيْءٍ لَمْ يُوَافِقْ رَأْيَهُ لَكَ أَنْ تُشِيرَ عَلَيَّ وَ أَرَى فَإِنْ عَصَيْتُكَ فَأَطِعْنِي.
امیرالمؤمنین علیه السلام به عبدالله بن عباس، که یک نظر مشورتی در مخالفت با ایشان تقدیم ایشان کرده بود، فرمودند: این حق تو است که به من مشورت بدهی و [من باید بر روی آن] بیندیشم [اما] اگر با نظر تو مخالفت کردم تو باید از من اطاعت بکنی.
پ ن:
ظاهرا این گفتگو مربوط به اولین روزهای حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام است. پیشنهاد ابنعباس آن روزها این بود که حضرت، معاویه را بر امارت شام ابقا کند تا آبها از آسیاب بیفتد و امور سر و سامان بیابد و بعد از استقرار دولت مرکزی امیرالمؤمنین، به حساب معاویه رسیدگی شود اما ایشان با این نظر ابن عباس مخالفت فرمودند.( بهج الصباغةج 10، ص 2)
نکتهای که در اینجا وجود دارد این است که ابنعباس با اینکه به طور کلی با عزل معاویه مخالف بود ولی تا آخرین روزهای جنگ صفین (جنگی که ناشی از عزل معاویه توسط امیرالمؤمنین بود) چنان از فرمان امامش اطاعت کرد که حضرت در ماجرای حکمیت کسی را شایسته تر و قابل اعتمادتر از او نداشتند که به عنوان حکم معرفی کنند. این اوج اطاعت و ولایتپذیری ابنعباس را میرساند.
#با_معارف_نهج البلاغه 226
https://eitaa.com/banahjolbalaghe
https://eitaa.com/joinchat/494927872Ca763d6564a
7.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جایگاه «#اختلاف_نُسَخ» در فهم و تحلیل نهج البلاغه
https://eitaa.com/banahjolbalaghe
https://eitaa.com/joinchat/494927872Ca763d6564a