eitaa logo
«با نوای نی نوا» گزیدهٔ آثار قلمی، بیانی وهنری ابوالفضل فیروزی(نی نوا)دکترای عرفان وتصوف است. ‌
495 دنبال‌کننده
711 عکس
777 ویدیو
192 فایل
این کانال حاوی منتخبی ازآثار قلمی، هنری و بیانی ونیز برخی از خاطرات و عکسهای یادگاری دکتر ابوالفضل فیروزی(نی نوا)است. ودر۱۷ ربیع الاول۱۴۴۳ه.ق =۱۴۰۰ه.ش، مصادف باطلوع سبز محمّد(صلی الله علیه‌وآله) ومیلاد خجسته امام صادق(علیه السلام)افتتاح گردید. @A_Firoozi
مشاهده در ایتا
دانلود
«یاد ایّام»👆 🥀به مناسبت سالروز شهادت مجاهد نستوه «‌رئیسعلی دلواری»(رضوان الله تعالی علیه) 🦋(متولد ۱۲۶۱ - متوفا ۱۲۹۴ه - ق) 🔹شرح عکس؛ بوشهر دلوارمنزل-مسکونی سردار دلیر 🌹شهید والامقام «رئیسعلی دلواری» 🔻افراد در عکس به ترتیب از چپ به راست؛ ۱- ابوالفضل فیروزی(نی نوا) ۲- تنها نوهٔ بازمانده «شهید رئیس علی دلواری» ۳-حمیدرضا توتونچی‌کارشناس ادبی‌ادارهٔ‌کل شهرتهران ۴-یکی از دانش آموزان شاعر برگزیده کشور... !؟» 🍃« دلوار» 🌴 سلام ای نخل سرخ دشت ایثار! ‌‌ نهنگ فاتح دریاری خونبار! 🥀‌ همیشه شروهٔ نخل است ودریا؛ «رئیسعلی» شهید شهر دلوار! ❤️ ابوالفضل فیروزی (نی نوا) 🌻جشنواره‌فرهنگی-هنری‌‌دانش‌آموزان‌برگزیده‌ومربیان 🗓 ۱۳۷۶ه،ش- بوشهر «یادمان شهید رئیسعلی دلواری» 🍁@banavayeneynava
💐« حق نمک» 🏵 به مهر چهره بیفروز و نوبهارم کن! ویا ز عشق بسوزان و خاکسارم کن! 🍁 درخت رهگذری، خشکم وغبارآلود ز ریشه‌ برکَن و یا پر ز برگ و بارم کن! 🏵 هزارسال براهت نشسته منظر چشم به رنجهٔ قدمی، حق انتظارم کن! 🍁 «غریب وخسته به‌درگاهت آمدم رحمی!»(۱) ز لطف گوشه چشمی به‌حال زارم کن! 🏵 اگرچه گُل نشدم تا به دست تو برسم به‌پای خویش نوازی به خارِخوارم کن! 🍁 ز خُمّ نرگس مستت، شراب می‌جوشد به قطره‌ای ز شرابت، شبی خمارم کن! 🏵 اگرچه ریزه خور خوان شاه احسانیم ادای حق نمک، بوسه‌ای نثارم کن! 🍁 چموش توسن نفسم، چه تیز میراند! به تازیانهٔ لطفی، وِرا مهارم کن! 🏵 مباد! آنکه بمیرم به مرگ تدریجی کنون که رو برهم، ناگهان شکارم کن! 🍁 دریغ! آنکه نباشم شهیدحضرت دوست به‌جرم عشق سرانجام، سربدارم کن! 🏵 توان وتاب نماندم، توان وتاب ده دگر قرار ندارم، تو برقرارم کن! 🍁 اگرچه بنده بی‌شرم و بینوای توایم به لطف خویش نوازان وشرمسارم کن! 🏵 به‌وقت عیش، نبودی چراغ خانهٔ اگر ز بعد مرگ بیا، روشنا مزارم کن! 🍁 خراب باد خزانم، بساز آبادم ‌تهی ز سبزه وبارم، پراز بهارم کن! ❤️ ابوالفضل فیروزی(نی ‌نوا) 📌(۱) این مصرع وامیست از حضرت حافظ (رض) 🗓۴۰۱/۶/۸ 🏵@banavayeneynava
🦋🍁🥀 🥀 🥀🦋🌼«هوالحی الذی لایموت»🌼🦋🥀 💔« فذکرهم بایّام الله» به مناسبت #۲۸صفر المظفر با سلام وتسلیت وتعزیت! 🍀 ( ادبی) در رثای؛ جان جانان روح الارواح ،آغاز و انجام کتاب آفرینش اصل شجرهٔ طوبی، رفرف سوار«قاب قوسین اَو ادنیٰ» الخاتم الانبیا سیدالانبیا والمرسلین افضل السفراءالمقرّبین ورحمة للعالمین؛ حضرت ختمی مرتبت محمّد ابن عبداللّه 💐(علیه وعلی آله وآبائه افضل الصلوة المصلین)💐 🦋🥀 « تو رفتی بهار پر پر شد!»🍁🥀 🌼 یا رسول الله!(صلی الله علیه وآله غ) 🌷 تا تو بودی‌؛ بهار بود وامید عشق بود و ترانهٔ توحید! 🥀 و با رفتنت؛ بهار پژمرد عشق مرد وامید افسرد! 🌷 تا تو بودی؛ آفتاب می‌خندید باران ترانه می‌خواند درخت می‌رقصید وعشق گل می‌کرد! 🥀 اما تا رفتی؛ آفتاب تیره شد باران گریه کرد در خت مویید و عشق پژمرد! 🌷 تا تو بودی؛ چراغ لالهٔ بزمت از نسیم نفس سبز تو افروخته بود! 🥀 اما تا تو رفتی؛ چراغ لاله از هُرم باد سموم افسرد و نالهٔ لاله پرپرت در پشت درب شکسته باغ رسالتت برخاست! 🌷 تا تو بودی؛ ستاره زهرا(س) در صبح وشام در آسمان ولایت لبخند می زد! 🥀اما با رفتنت: ستاره او مکدرشد ودیگر به نفرین شدگان زمین لبخند نزد! 🌷تا تو بودی؛ سروش فاطمه بگوش نامحرمی نمی‌خورد! 🥀 اما تا تو رفته‌ای؛ پس از خاکستر این همه سال وگذشت ایام وقرون هنوز هق‌هق گریه آن دخت داغدار و آن بانو پریشان درمعبر باد ودر گذر زمان بگوش هستی می رسد. و دود دل سوخته‌اش از بیت الاحزان تا عرش خدا متصاعد است! 🌷تا تو بودی؛ در کوچه باغ حنجره سبز علی(ع) هزار چلچله بهار را فریاد می‌زد! 🥀 اما تا تو رفتی؛ کسی نغمهٔ شادی او را نشنید و جز آهنگ غریب وسوزناک شروه خوانی هایش را از خلوت شبهای کوچه باغها ونخلستانهای مدینه و کوفه ننیوشید! 🥀 وقتی رفتی ؛ خنّاسان وصیّ بلا فصلت را خانه نشین کردند و ۲۵ سال استخوان در گلو وخار در چشم در انتظار دیدار بهار سوخت وچون دولت آن گل رسید خوش درخشید ولی افسوس که دولت مستعجل بود! 🌷تا تو بودی؛ کینه هایشان پنهان بود وشرار خشمشان را جرأت سرکشی نبود! 🥀اما تا رفتی؛ غدهٔ چرکین عقده‌هایشان ترکید ولهیب دوزخ ابولهب ها زبانه کشید 🌷تا تو بودی؛ ذوالفقار علی(ع) به اشاره تو می‌رقصید. ودر هر چرخی علفهای هرزه باغ رسالتت را درو می‌کرد! 🥀اما وقتیکه رفتی؛ ۲۵سال ذوالفقار علی(ع) در انتظار سماع سر در گریبان غلاف فرو برد علفهای هرز سر برکردند و پیچک های مزاحم گل های باغ نبوتت را خشکانیدند! 🌷تا تو بودی؛ جبرئیل و خیل فرشتگان از عرش تا فرش هر صبح وشام در التهاب دیدار تو و آل تو بال بال می زدند! وچون به درب آستانت فرو می آمدند! صف درصف در انتظار دیدار زهرا حلقه بر در می زدند و بی اذن او وارد نمی شدند! 🥀امّا وقتی که رفتی؛ نا کسان گستاخ! وقیحانه! درب بارگاه تو را آتش زدند! گل یاس تو را پشت درب باغ ولایت میخکوب کردند! و روح خدا و پاره دلت را مصلوب یهودای پندارشان کردند! 🌷تا تو بودی؛ کس را زهرهٔ آن نبودکه حتی نام زهرایت را بی ادب بر لب آرد! 🥀اما وقتیکه رفتی؛ حرامیان حرمتش را پایمال کردند پهلویش را شکستند و ازسیلی باد خریف: گلبرگ رخسارش نیلی شد! 🌷تا توبودی؛ در باغ رخسار زهرا(س) گل می شکفت! و از باغ دهانش شکوفه میوزید! 🥀وقتی که رفتی؛ در باغ زهرایت خزان وزید! گلهای معطرش در کربلاهای مکرر پرپر شد! واز شاخسارطوبی شکوفهٔ خون بارید! ودیگر هرگز کسی لبخند زهرا را ندید! 🌷تا تو بودی؛ غربت معنا نداشت! هرغریبی آشنابود! وهر آشنایی قریب! 🥀وقتی تو رفتی؛ در غربت ظهورن تو!کرد! بیکسی بی بیداد نمود! وقرابت‌ها گسیخت! 🌷تا تو بودی؛ مدینه سبز بود! زمزم ترانه می‌خواند! مکّه صفا داشت! کعبه سماع می‌کرد! ومنا محبت می‌نمود! 🥀 اما وقتیکه رفتی؛ مدینه سیاه شد چون خرابه شام! زمزم مویه کرد چون حلق اسماعیل مکّه مضطرب شد چون قلب زینب کعبه میخکوب شد چون سینهٔ فاطمه! منا پربلا شد چون کر ببلا! 🌷تا تو بودی؛ جوانان اهل بهشت در دامن پر مهرت می‌غنودند وبا زمزم محبتت آرام می‌گرفتند! 🥀 تا تو رفتی‌؛ قرار وآرامشان گرفته شد واندوه بی تو پشتشان را شکست! جگر حسن تافتهٔ زهر جفا سر حسینت بر فراز نیزه ها! و زینب بی پناهت آوارهٔ دشت های بلا کودکان معصومت خسته خارهاى صحرا و برّ وبحر رنگین به خون پاره‌های جگرت شد! 🌷 تا تو بودی ؛ روزهای سوزان بهاری بود! و سختی هایمان آسان می‌نمود! و شب‌های زمستان به آفتاب رویت گرم بود! 🥀 اما از وقتیکه رفته‌ای‌‌؛ «در غم تو روزها، بیگاه شد روزها با سوزها، همراه شد!» 🍁۲۸صفر المظفر۱۴۱۵ق 🤲ملتمس دعا 😢 ❤️ ‌ابوالفضل فیروزی(نی نوا) 🗓۱۳۹۸/۸/۵ 🍁@banavayeneynava 🦋🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀 در مدح و رثای حضرت ختمی مرتبت محمّد مصطفی 💐 (صلّی اللّه علیه واله وسلّم) 🍀رباعی «سوخته»(۳۰) 💔 ما عشق ز مکتب تو آموخته‌ایم! صد لاله به مهر تو بر افروخته‌ایم! 💔 در کورهٔ سوزان محبّت ای دوست! دلسوختهٔ سوختهٔ سوخته‌ایم! ۲۹- از مجموعه رباعیّات آئینی 💔 ابوالفضل فیروزی (نی نوا) 🗓۱۳۶۸ 💐 @banavayeneynava 🦋🥀🍁🥀🍂
🦋🥀 🍇 🍃🌼هوالرّضا🌼🍃 🥀«»َ🦋 🌼ای حرمت روضهٔ رضوان رضا! موجب آرامش ایران ما! آئینه عشق، امام الرئُوف حجت ثامن ،گل هشتم رضا! 🌼شاخهٔ طوبای بلند بتول چشم وچراغ همهٔ اولیا درشب کابوس انیس‌النُّفوس ای حرمت ملجاء وکهف‌الوریٰ! 🌼گاه بلا، سنگر امن وامان وقت خطرحصن حصین خدا همره جان ، درسفر و درحضر همدم دل، شافع روز جزا 🌼تا که برم نام تو را هرزمان بوی خدا می‌وزد از هرکجا مشهد تو تالی کوی حسین زائر تو ، زائر کرب وبلا 🌼روضهٔ تو بِه! ز بهشت برین هست چو ‌ایوان نجف باصفا گشته به محنت ز مدینه به طوس کشتهٔ غربت به ید اشقیا 🌼در غم تنهایی تو، تا به حشر گریه کند دیده و دل زین عزا ای که مزارت شده هرصبح وشام قبلهٔ حاجات زمین وسما 🌼بارقه نور خدا ساطعست ازپس آن گنبد زرد طلا ای دژ تو شرط امان ازعذاب مهر تو محراب نماز ودعا 🌼شبنم عشق تو عجین با گِلم مهر تو باشد حرم أمن ما آتش دوزخ چو گلستان شود چون به چکد شبنم عشق شما 🌼آنکه به یمنش برسد هر نفس برکت وخیرات به ایرانسرا 🌼آنکه زخاکش برسد تا به عرش زمزم فوارهٔ نور و ضیا آنکه بود بارگه کبریاش نورعلی نور و بهاء در بها 🌼ماه شب افروز همه عاشقان شمع دلفروز شبستان ما کیست که«خٓرّٓ صَعقا»یش نشد کیست که حیران نشود ماه را؟ 🌼موسی وعیسی شده مدهوش او کوه ز ‌نورش بشود جابجا یعنی آن نور علی نورها جان علی، نوردل مصطفی 🌼مطلع فجر شب احیاگران شمس شموس همهٔ ماسوا مشرق خورشید خراسانیان مطلع مهتابی هر مه لقا 🌼از حرم مهر ولایت ‌وزد نفحهٔ فردوس، صباح‌ ومسا با دم نفحات مسیحائیت مرده شود زنده ،به ذکر ودعا! 🌼چشم جهان خیره‌ور ازطلعتِ آن ید بیضایی موسیَ الرّضا تاجوران تاج بینداخته زآن همه بشکوه وجلال وسنا 🌼سجده کنان یوسف کنعان رود درحرمت ، زآن همه فرّ وبها رانده زهرجا به تو رو آورد گرچه غریبست و یا آشنا 🌼حصن حصین تو ‌‌پناه همه ای حرمت عرش برین خدا ملجاء دلسوختگان جهان ای حرمت مرجع شاه وگدا 🌼زد عَلَم عشق -علیه السلام- برسر کوی تو، شدید القویٰ دیده به بد، هیچ نیالوده‌ای شهرهٔ عشقی تو به شهر وَلا 🌼ای نفس سبز تو در بادها داد رس ناله وفریادها خانه خرابیم و تو دارالسّلام ما همه دردیم وتو دارالشّفا 🌼با نظری خسته دلان را نواز ای نظرت ، خاک مرا کیمیا! گر ننوازی ، به که رو آورم چون تو برانی ، بروم پس کجا؟ 🌼از حرمت دور نخواهم شدن گرچه برانی تو ،مرا بارها باز بده! آنچه زدستم برفت بار بده! بندهٔ ناچیز را 🌼ای همه مهر وهمه لطف وکرم ای همه فضل وهمه جود وعطا! عین معین الضُعفایی علی! قرب غریب الغُربایی رضا! 🌼«باب جوادت» دَرِ بخشندگی پنجره فولاد تو مشکل گشا پنجره فولاد تو‌ هرکس گرفت دید از آن پنجره روی خدا 🌼حلقه به بابت نزند هیچ کس جز که کنی ،حاجت او را روا ازکرمت حاجت خود را گرفت هرکه بیامد دَرِ «باب الرِّضا» 🌼هرکه سرحلقه زلفت گرفت گشت رها از همهٔ ماسوا سلسلهٔ دوزخیان بگسلد بسته شود هرکه به زلف شما 🌼هرکه دراین حلقه بیامد به عشق فارغ از اندوه شد‌ وهر بلا اینک من آمده ام، خسته دل رانده و درمانده به شور ونوا 🌼آمده ام دست تهی، سر به زیر دیده پرآب و به خوف و رجا خوف من ازکردهٔ نا کرده‌ام هست رجائم به جواد شما 🌼ضامن آهوی! هوایم بگیر تا نفسم هست، ز گرگ هوا گر تو نگیری،که بگیرد مرا؟ زین همه صیاد ودَد ودامها 🌼چون تو نخواهی که بخواهد مرا؟ ای همه خواهان تو ازهرکجا گر تو‌ برانی که گذارد محل برمن شرمنده بی دست وپا؟ 🌼رد مکن این بنده ناچیز را هیچتر از هیچ وتهی از نوا شاعرکی خسته وآزرده ام خستهٔ از خویشم وجور وجفا 🌼از همه ودست خودم عاصیم هرکه کند جور، ولی تو چرا؟ هرکه کند جور، تو جورم بکش چونکه فتادم، تو بلندم نما 🌼ناز مکن! گرچه کشم ناز تو بیش میازار! منِ بینوا دست قضا ازکرم کردگار زد رقم مهر تو بر چهر ما 🌼دانهٔ مهر تو مراصید کرد کفترجَلدت شده‌ام سالها قلب مرا مشکن وراهم بده لیک مران از درت این آشنا 🌼آمده ام دست تهی،روسیاه با دل پرخون وسری پرهوا نیست بجز آه مرا دربساط زاد ندارم مگر عشق شما 🌼قطرهٔ عشقت بنماید خموش آتش جانسوز گناهان ما شعله‌ور از دوزخ خودگشته‌ام سرد کن این آتش بی دود را! 🌼دوزخ مارا ،به دمی سردکن! ای دم تو نفحه روح خدا! ای که بود خاک درت کیمیا خاک وجودم به نظر زر نما 🌼ازدم خود جان مرا جان بده ای دم تو، دبدبهٔ«نی نوا» من چه بگویم به مدیحت سخن عرصه سیمرغ ،چه دخلی مرا؟ 🌼مادح خورشید کند مدح خود شب پره را تاب نباشد ضُحیٰ شعرم اگر نیست سزاوارتان میرسدازعرش مرا، ‌مرحبا 🌼صله این مدحت ناچیز را برکفنم بند به داربقا حق جوادت تو به آنی مگیر ازسر ما سایهٔ فرّ هما! 🌼قبلهٔ حاجات، امام رئوف بحرسخا، مهرخدا، یارضا! ❤️ ابوالفضل فیروزی(نی نوا) 🗓۹۸/۴/۲۳ 🏵@banavayeneynava 🍇🦋
🦋چکامه شهیدان 🌷شهیدان نفحهٔ روح الامین‌اند گلستان خدا روی زمین‌اند 🌹شمیم سرخشان پرکرده عالم نسیم کوی ربّ‌العالمین‌اند 🥀بهرجا لاله‌ای خونین دمیده نشانی ازشهیدان در زمین‌اند 🌷حجاز وقدس‌ وایران تا به لبنان به بحرین و یمن ،افغان وچین‌اند 🌹دراین دنیای وانفسای غدّار همان کهف الوَری!حصن حصین‌اند 🥀برای تشنگان علم وایمان همان سرچشمهٔ ماءمَعین‌اند 🌷هلا افتاده درچاه ضلالت شهیدان«هادیان»متقین‌اند 🌹میان فرش تاعرش‌الهی شهیدان جلوهٔ حبل‌المتین‌اند 🥀ز خیل سالکان راه الله شهیدان شیعیان سابقین‌اند 🌷به بذل خون ومال وآبروشان پی«نفی سبیل‌کافرین»‌اند 🌹به محراب عبادت،راهب شب به ‌گاه رزم،شیران غرین‌اند 🥀به رمز یامحمد یاعلی‌شان همیشه فاتح فتح المبین‌اند 🌷شهیدان دست بیعت باغدیرند محبّان امیرالمؤمنین‌اند 🌹علمداران عشق وصاحب فضل چنان«عباس»مولا، مه جبین‌اند 🥀شهیدانند«انصار»الاهی که باقرآن وعترت همنشین‌اند 🌷اگرخواهی بدانی شیعه چون است شهیدان شیعیان راستین‌اند 🌹نه از مشتی ریاست جوی رعنا که از اسلام و«زین‌الدین»عنین‌اند 🥀مسلمانی ز«سلمان»جوی و«عمّار» که با اسلام وبا قرآن قرین‌اند 🌷«بلال»و«بوذر»و«مقداد»و«مالک» چو«حجر»و«میثم»و«سلمان»دین‌اند 🌹مثال«حنظله»«جون»و«پلارک» معطرگرچه غرق خون و رین‌اند 🥀به خون پاکشان تطهیرگشتند که بی غسل وکفن،طاهرترین‌اند 🌷زخارا سیم نفس خود،گذشتند به میدان عمل،مردان مین‌اند 🌹اشدّاءعلی‌الکفار هستند رحیم مسلمین ومؤمنین‌اند 🥀رجال عاهدوا مصداقشان باد که خصم سخت وسفت ناکثین‌اند 🌷گهی پاکند زاوّل مثل«اصغر» گهی با توبه چون«حرّ»آخرین‌اند 🌹یزید نفس خود راچون بکشتند رها چون«حرّ»شهید اوّلین‌اند 🥀گهی هستند پیران سلحشور گهی نوباوگان جنگ وکین‌اند 🌷علمداران خیل عاشقانند درفش«کاوه»بربام برین‌اند 🌹شهیدان حجّت الاسلام مایند چنانکه«حُجَجیِّ»نازنین‌اند 🥀صلای صادق آهنگران‌اند طلوع صبح سبزصادقین‌اند 🌷حیات ومرگشان باشد«علی»وار تو‌‌گویی عندختم المرسلین‌اند 🌹اگرچه اهل«خرّمشهر»هستند «جهان آرا»ی مرز وملک دین‌اند 🥀چو«فهمیده حسین»سیزده سال زعیم رهبراسلام ودین‌اند 🌷چو«شیرودی»و«بابایی»و«چمران» شهیدان فخراسلام مبین‌اند 🌹«بروجردی»و«خرازی»و«همّت» دراین دوران شهیدانی گزین‌اند 🥀چنان«صیّادشیرازی»به مرصاد منافق را همیشه درکمین‌اند 🌷چو«تهرانی مقدم»هابه تحقیق اَلدُ الخَصم صهیوین مِهین‌اند 🌹امیرملک دلها«حاج قاسم» «سلیمانی»سلطان ‌المبین‌اند 🥀چو«آوینی»گهی راوی نورند چنان«نوری»شهاب آتشین‌اند 🌷گهی مانند«ابراهیم هادی» یل گُردان ومردان ثمین‌اند 🌹گهی در راه دانش تابناکند چنانکه«احمدی روشن»ترین‌اند 🥀گهی علاّمه‌ای درخون شناور «مطهرمرتضای»عالمین‌اند 🌷گهی مظلوم امت چون«بهشتی» به چشم دشمنان تیر گَزین‌اند 🌹رجای واثقند، مثل«رجایی» مثال«باهنر»آماج کین‌اند 🥀درودحق به هریک ازشهیدان زهرجایی که ازاین سرزمین‌اند 🌷به‌ویژه زادگاه من محلات که الحق شهر دارالمؤمنین‌اند 🌹خصوصا آن شهیدان عزیزی که فخر تیرهٔ این کمترین‌اند 🥀ز یاد نامشان معذورم ای دوست اگرچه جملگی ازبهترین‌اند 🌷همه چشم وچراغ اولیائند صراط المستقیم مستبین‌اند 🌹سلام حق به روح پاکشان باد که جمله تائبین ومخلصَین‌اند 🥀همه بودند سربازی فداکار که محبوب القلوب مسلمین‌اند 🌷چو اخوان شهید«حاج رضایی» که مهدی وعلی ومحسنین‌اند 🌹چو«پورآغاسی»آن مردعلی‌بو همه سلاک راه صالحین‌اند 🥀گهی چون«سینجعلی»اندو«یدالله» یدبیضای حق درآستین‌اند 🌷به آرامش«عطاءالله سروش»ند چو«عدلی»مهربان وپاک طین‌اند 🌹چوشمعی سوختند ازپای تاسر ازاین رو روشنای این زمین‌اند 🥀چوکوهی سربلند واستوارند چوبحری با شگفتیها عجین‌اند 🌷معطرچون گل وخندان چوخورشید مثال هرچه خوبی وبهین‌اند 🌹به‌جسم خاکی آنان تو‌ منگر شهیدان آسمانی در زمین‌اند 🥀مزار پاکشان تاروزمحشر زیارتگاه عشّاق شهین‌اند 🌷اگرخواهی بدانی حرف آخر شهیدان مثل‌حق وعین دین‌اند 🌹به محراب شهادت مثل مولا وربّ الکعبه! آنان فائزین‌اند 🥀بدور از وحشت گورندوبرزخ مبرّا از سوال وجیم‌ وسین‌اند 🌷مقیم مقعدصدق ملیک‌اند فروغ ‌وفرّ فردوس برین‌اند 🌹زجمع شاهدان اهل جنّت شهیدان عند ربّ‌العالمین‌اند 🥀همه روزی خوران‌خوان عشقند به فردوس علا بالاترین‌اند 🌷شهیدان مثل ومانندی ندارند خداوندان شعر راستین‌اند 🌹چنانکه حق نگجند درمَثَلها ورای قال وقیل وآن واین‌اند 🥀منم عاجز زگفتن توشنیدن که از توصیف ومدحت برترین‌اند 🌷چه گویی نی نوا وصف شهیدان شهیدان آنچنان واینچنین‌اند! 🌹خداوندا بحق کشته اشک که افضل ازتمام شاهدین‌اند 🥀والحقنا به جمع صالحینت بحق شاهدانت کاینچنین‌اند ❤️ابوالفضل فیروزی(نی نوا) 🔷تذکر؛‌اسامی داخل‌« تناسب دارد به برخی شهدا ویا شهدایی که باآنها الفت بیشتری داشتم 🗓۴۰۰/۶/۵ 🌷@banavayeneynava
🦋🥀 🌹 🍀«یادایّام» الف -۱-خاطرات پشت جبهه ازشهدای«شهرستان محلات» 🍃🌺🦋۱- «محفل اُنس با یاران شهید»🦋🌸🍃 اواخر سال ۵۷ درجریان اوج گیری وپیروزی انقلاب اسلامی و دوره دبیرستانم در منزل شهید«علی پورآغاسی» بطور پنهان وآشکار،جلسات هفتگی«معارف اسلامی»با روش رویکرد فلسفی وسیاسی، باحضور برخی از دوستان‌ ازجمله؛ «شهیدحسن ولی»«حسن صفرزاده»«سعیدشکرایی»و...در اتاقی محقر وساده که درآن دو قفسهٔ چند طبقهٔ فلزی خاکستری رنگ ساده با معدودی کتابهای مذهبی وفلسفی و...برگزار میشد. نقش محوری را دراین جلسات معمولا شهید«علی پور آغاسی»به عهده داشتند وغالبا نیز خودش، موضوعات مورد نیاز آن روزگار را تدریس میکردند. البته گاهی نیز برخی دوستان داوطلب در باره موضوعی که علاقه مند بودند، درهمین راستا کنفراس میدادند. ویک بارهم نوبت من شد وشهید«پور آغاسی»پیشنهاد داد که درجلسه بعد در موضوع معاد سخنرانی نمایم. بنده هم پس از تحقیق مختصر درهمین موضوع هفته بعد براساس کتاب«عدل الهی»استاد شهید مطهری(که البته آن زمان هنوز ترور نشده بودند)کنفراس دادم. از آنجا که سخنانم را با داستان ونیز چاشنی اشعار بیان میکردم ،بنظرم برای دوستان بسیار جذاب ومفید بود، بویژه وقتی که درباره تجسّم اعمال،این ابیات«‌مثنوی مولوی»راکه هنوز از حفظم،با احساس وآب وتاب ترنم می‌کردم؛ «ای دریده پوستین یوسفان گرگ برخیزی از این خواب گران گشته گرگان یک به یک خوهای تو مید‌رانند از غضب، اعضای تو حشر پر حرص خس مُردارخوار صورت خوکی بوَد روزشمار زانکه می بافی همه‌ روزه بپوش زانکه میکاری همه روزه بنوش چون ز دستت زخم بر مظلوم رُست آن درختی گشت از آن زقوم رُست این سخنهای چو مارو کژدمت مـار وکژدم گشت ومیگیرد دُمت وعدهٔ فردا وپس‌فردای تو وای حسرت میشود، پس وای تو بیشه ای آمد وجود آدمی برحذر شو زین وجود،ار آدمی صورتی کاندر وجودت غالب است هم بر آن تصویر حشرت واجب است ای برادر! توهمه اندیشه‌ای مابقی خود استخوان وریشه‌ای گر بود اندیشه ات گل ،گلشنی ور بود خاری،تو هیمهٔ ،گلخنی...» خوب به یاد دارم که درحین خواندن این ابیات، اشک در چشمان برخی از دوستان اهل دل حلقه زده بود! ودرپایان مبحث نیز به رسم معمول برخی دوستان سؤالاتی دراین باره از بنده کردند، که درحد بضاعتم پاسخ دادم. ولی الان که فکرمیکنم، گرچه آن زمان چندان مباحث من پخته وعمیق نبود،ولی صداقت در بیان و فطرت بکرعنفوان نوجوانی وعطش دوستان ونیز توجه وتقدیرشان براساس‌ ضرب المثل؛«مستمع،صاحب سخن را برسر ذوق آورد!» به من اعتماد به نفس عجیبی می‌داد، بالاخص تفقد ومراحم شهیدعزیز«پورآغاسی»که ازنظر سنی ‌وتحصیلاتی بیش از بنده بود‌وبنوعی حکم معلمی بنده را داشت! چنانکه حتی پس ازآن هروقت مرا میدید با شوخی مرا شاعرعارف‌!خطاب میکرد! گرچه این تکریم ونواخت دوستان که برخیشان ازنظر سنی وتحصیلاتی خیلی بیشتر از بنده بود، برایم درآن ایّام عنفوان جوانی بسیارانرژی بخش وشوق آفرین بود! ولی ازطرفی باعث رودربایستی وسلب آزادیم میشد!چون نمی توانستم شیطنتهای اقتضای سنم‌ را داشته باشم واین خود موجب آزارم میشد. طبع شاعری نیز داشتم وگاهی برخی شعارهای انقلابی ودوران دفاع مقدس را می‌ساختم ‌وبعضاً در راهپیمائیهای وتشیع جنازه شهدا ازآن استفاده میشد. در مجموع این فعالیتها کم کم مرا به سمت وسوی موقعیت فعلیم سوق داد.بطوری که علیرغم اینکه در رشته علوم تجربی درس میخواندم وعلاقه شدیدی داشتم که بعد دیپلم تحصیلاتم را دررشته پزشکی ادامه دهم ،منصرف شوم‌ و در شغل معلمی وبعدها در دوره کارشناسی ارشد ودکتری در رشته عرفان اسلامی ادامه تحصیل دهم. البته مدت کوتاهی بعد دیپلم در مدرسه آیت الله گلپایگانی قم مشغول تحصیل شدم، که مسأله جنگ پیش آمد وجاذبه جبهه وشور وشوق حضوردرجبهه‌ها واز طرفی چون کسوت طلبگی مرا مقید میکرد واین نیز با روحیه‌ام چندان سازگار نبود!مرا از ادامه راه طلبگی بازداشت! بهرحال آشنایی نزدیک بنده با بیشتر دوستان شهید ، در همین جلسات وهمچنین درمسجد«القائم محلات»که پاتوق اصلی دیدار یاران انقلابی بودو‌گاه نیز در مسجد بازار با اتفاق شهید«پورآغاسی»درجلسه تفسیر حاج آقا صدر همدیگر راملاقات میکردیم. البته عطش من به معارف اسلامی مقید به شخص ومکتب و مسجد خاصی نبود وتقریباً به همهٔ مساجد وحسینه‌های محلات تنهایی وگاه باتفاق پدر وبرادرم سرمیزدم وضمن آشنایی با ائمه جماعت‌ ومریدانشان سوالاتی را هم طرح وبحث میکردیم. ازجمله آنان ‌حاج آسید طه‌مقدّسی وشیخ عبدالوهاب کهکی- امام جمعه وجماعت قبل انقلاب مسجد فاطمیه بود - که با صبوری با ما برخورد می کردند وبراستی چقدر این گفتگوها باعث رشد فکری وانبساط خاطرم میشد! تا آنجا که حتی همین دیدارها انگیزه اشتیاق آمد وشدمان به مسجد میگردید. یادبادآن روزگاران یادباد! 🍀برگی ازدفتر«خاطرات سبز من»👆 ❤️ابوالفضل فیروزی(نی نوا) 🗓۴۰۰/۶/۱۰ 💐@banavayeneynava
🦋🥀 🌷 🍀یادایام الف-۲- «دوره اجباری آموزشی سپاه» درآغاز جنگ تحمیلی وتشکیل بسیج مستضعفان به فرمان حضرت امام خمینی(رض)در بسیج محلات ثبت نام کردم. بعد اخذدیپلم، چون بیکار بودم موقتاً چندماهی را دربخش پذیرش میهمانان وسرپرستی «هتل اقصی محلات»مشغول به کار شدم. البته مدیریت اصلی هتل را صاحب آن یعنی آقای محمدی-که از دوستان پدرم بود- بعهده داشتند. ولی نوعاً مراسمی که آنجا برگزارمی‌شد، بویژه عروسی‌ها وحضور برخی خانمهای بدحجاب، درمراسم ،سخت عذابم میداد! تا اینکه روزی دوستم شهیدعلی آقا پورآغاسی(که آن‌زمان قائم سپاه پاسداران محلات بود)از مقرّ سپاه- که درخیابان جمهوری بود- ازجلو محل کارم -که تقریبا روبروی آنجا یعنی-خیابان امام خمینی بود- رد میشد، پس ‌ازسلام‌واحوالپرسی‌وآگاهی از وضعیت کاریم، مرا دعوت به عضویت در سپاه کرد. به او گفتم؛ «گرچه علاقه وارادت ویژه به نهادمقدس سپاه دارم، ولی چنانکه میدانی، روحیه‌ام چندان با فضای نظامی سازگار ندارد! ولی چون تازه دیپلم گرفته بودم، این پیشنهاد فرصت مغتنمی بود که تا قبولی در دانشگاه، فعلا در این مجال، موقتاً در نهاد مقدس سپاه خدمت کنم، وتا گرفتن دفترچه آماده به خدمت و سربازی بیکارهم نباشم ونیز زودتر بتوانم، با دیدن دورهٔ آموزشی سپاه، به جبهه‌های نبرد حق که بسیار مشتاقش بودم، اعزام شوم. چنین شد که با مشورت با او ونیز با این پیش شرط که به محض باز شدن دانشگاه‌ها و قبولی در رشته مورد نظر بتوانم ،از سپاه استعفا دهم وبه دانشگاه بروم ،این پیشنهاد را پذیرفتم و چند روز بعد به همراه تعدادی از بچه‌هایی که میخواستند ،استخدام سپاه شوند،از جمله؛ «شهید‌صفری»،«حمیدرضایی»و«جعفر عطاالهی»و... برای گذران آموزش نظامی به پایگاه منتظری آنروز اعزام شدیم. ولی چنانکه اشاره کردم، از آنجا که فضای نظامیگری وانضباط اجباری برایم ناخوشایندبود! باعث شدکه دردوره آموزش با برخی مربیان آموزش نظامی-که البته اقتضای شغلشان بودکه گاه با تندی وخشونت امر ونهی کنند- این تندی‌ها وسختگیرها برایم غیرقابل تحمل بود، تاحدی که یکی دوبار به درگیری لفظی با یکی اانجامید وبه خاطر همین مساله‌، یکبار فرمانده پادگان مرا به اتاق فرماندهی فراخواند وبه من گفت ؛«با توجه به سابقه و مفاد پرونده‌ات ونیز شناختی که ازشما دراین مدت پیداکردیم، از شما توقع وانتظار بیشتری داشتیم!ولی براساس گزارش برخی مربیان نظامی، شما چرا چندان مفید به رعایت مقررات نظامی، نیستی!؟» بنده درپاسخ گفتم؛ بله درسته! ولی این نقطه ضعف خودم را قبلاً به برخی مسوولان امرگفته‌ام، که فضای وانضباط پادگانی وامر ونهی خشک نظامی چندان با روحیه‌ام ، سازگار نیست!؟ واگر هم دراین دوره آموزشی شرکت می‌کنم بیشتر برای دیدن دورهٔ آموزش نظامیست ،تا بتوانم موقتا در سپاه مشغول خدمت شوم وهم درمواقع لازم بتوانم داوطلبانه به جبهه بروم! ولی در آینده قصد دارم معلم شوم‌،چون با استعداد وتوان و روحیه من بیشتر سازگاری دارد. پس ازاین گفتگوی آنها هم در مابقی دورهٔ آموزشی، دیگر خیلی به من گیر نمی دادند! تا آنجا که حتی گاه با لباس شخصی درمحیط پادگان تردد میکردم واین امرباعث تعجب برخی دوستان میگردید! لازم به ذکراست که به جز شهید«علی آقا پورآغاسی» که در سپاه خدمت میکردند وبرخی دیگر از دوستانم نیز که ساکن قم بودند،بدین مسأله واقف بودند مانند«مهدی زین الدین» که دراطلاعات سپاه قم خدمت میکردند.(البته وی بعدا به مسؤولیتهای خطیری دست یافتند که آخرینش فرماندهی لشکرعلی ابن ابیطالب(ع)استان مرکزی بود. ناگفته نماناد که بنده قبل اوج گیری انقلاب اسلامی، در شهر مقدس«قم»درخیابان ارم «کتابفروشی روح»که از پدربزرگوارشان بود، توفیق آشنایی پیداکردم وکم‌کمک این آشنایی مبدل به‌دوستی گردید. شهیدزین‌الدین ازخانواده‌ای اصیل، مذهبی وفرهیخته ومبارز قبل از انقلاب بودند، که درجریان اوج گیری انقلاب به شهرقم مهاجرت کردند وبا راه اندازی«نشر روح» فعالیتهای فرهنگی، سیاسی واجتماعی داشتند. در جریان پیروزی انقلاب،گاهی که توفیق میشد به زیارت حضرت معصومه(س)مشرف شوم،به آنجا نیز که یکی از پاتوقهایم بود- سر ‌زده وبه دیدارش مشعوف می‌ شدم. آقا مهدی زین‌الدین پس ازسالها مجاهدت خالصانه به انقلاب اسلامی وحضور مستمر خدمت درجبهه‌های حق به اتفاق برادرشان مجید،شربت شهادت نوشیدند وهمزمان به ملکوت اعلی پرکشیدند. بنده توفیق داشتم درمراسم تشیع جنازه باشکوه ونیزمراسم هفت آنها به همراه خیل عظیم دوستدارانش در قم شرکت کنم ونوحه‌‌ای نیز در رثایشان بسرام که همان زمان برسر مزارش خوانده شد وبعداً درسال۶۴ درکتاب یادمانش بنام«رمزموفقیت فرماندهی»چاپ ومنتشر گردید. دراینجا به پیوست این خاطره، تصویر کتاب مذکور، نوحه وغزلی در رثایش ونیز چند قطعه عکس ازدوره آموزشی‌ام در سپاه را تقدیم می‌نمایم؛👈 🍀برگی از دفتر«خاطرات سبزمن»👆 ❤️ ابوالفضل فیروزی(نی نوا) 🗓۱۴۰۰/۶/۱۱ 💐@banavayeneynava
👆تصویر روی جلد و مشخصات کتاب «رمز موفقّیت در فرماندهی» (یادوارهٔ سردار رشید اسلام) 🌹شهید«مهدی زین‌الدّین» وبردادرش «مجید» ♦️نوحهٔ «کو علمدار ما!؟» 🍀 سرودهٔ؛ ابوالفضل فیروزی(نی نوا) ⏪ در صفحات ۲۰۷ و ۲۰۸ همین کتاب درج شده 📚 انتشارات ؛ واحد تبلیغات لشکر علی ابن‌ابیطالب-علیه‌السلام و ستاد ناحیه مرکزی 🔸تاریخ چاپ وانتشار ؛ فروردین ۱۳۶۴ 🌷@banavayeneynava
👆عکس کودکی«لیلا شیخ زین‌الدین» تنها یتیمهٔ ‌معززدوست عزیزم شهید«مهدی‌زین‌الدّین» که توسط پدر ‌بزرگ بزرگوارشان «‌شیخ ‌زین‌الدین» (علیهم رحمه)پس از شهادت آن عزیز ،به ضمیمهٔ چند جلد کتاب یادمان آن ‌شهید، در دیداری که با معظم له، در سال ۱۳۶۴ داشتم، به اینجانب (ابوالفضل فیروزی) جهت تقدیر اعطا فرمودند‌. متذکر می شود که لیلا خانم هنوز شیر خواره بود که پدرشان به شهادت رسیدند، ولی بحمدالله والمنه! درسایه عنایت حق ، از هرجهت بالیده‌اند وکمال یافتند و ازدواج کرده‌اند واینک خود صاحب فرزندان خلف و رشیدی هستند. حفظهم الله تعالی بحق محمد وآله. 🌷@banavayeneynava
🥀 پس ازشهادت دوستان شهیدم برادران معظم«مهدی ومجید« الدین» در رثایشان نوحه‌ ذیل را سرودم که درمراسم شب هفتشان خوانده شد وبعداً درکتاب یادمانشان«رمز موفقیت فرماندهی»توسط سپاه پاسداران در سال۶۴ چاپ ومنتشر شد. 💔ابوالفضل فیروزی(نی نوا) 🌷مهدی زین‌الدین چه شد؟ کو علمدار ما؟ مهدی زین‌الدین شده؛ زینت راه حق از دیگران در راه حق او گرفته سبق 🌹سردار جند اللّه چه شد؟ کو علمدار ما؟ قمری بستان حسین؛ سر بریدند خدا جوشان زخون اطهرش؛ دشت کرب وبلا(۲) 🥀آن خون ثارالله چه شد؟ کوعلمدار ما؟ آن شیر روز وراهب؛ لیل ورفتی کجا؟ کشته‌شده درجبهه‌ای؛ به ید اشقیا(۲) 🌷آن عارف باللّه چه شد؟ کوعلمدارما؟ رزمندگان را بود او یاوری ومعین با دشمن ناحق به جنگ دائم اندر کمین(۲) 🌹سرباز روح‌اللّه چه شد؟ کوعلمدار ما؟ آن خط شکن درحمله‌ها شیر مردخدا آن قهرمان صحنه رزم وپیکارها آن صف‌شکن درخیبرو فتح و والفجرها(۲) 🥀آن نور وجه‌الله چه شد؟ کوعلمدار ما؟ برگوش جان آید هنوز؛ بانگ تکبیر او در جبهه میپیچد هنوز غرش تیر او(۲) 🌷آن ذاکراَللّه چه شد؟ کوعلمدار ما؟ آن یاور قرآن ودین؛ مهدی زین‌الدین غلطان به خون گردیده او؛ از ره جورکین بر بازوش زد بارها بوسه روح خدا در دامنش بگرفت سر شه کرب وبلا(۲) 🌹جانباز روح‌اللّه چه شد؟ کوعلمدار ما؟ کشتند یاران تو را یک ‌به ‌یک ای خدا تنها شده روح‌خدا درجهان سیّدا(۲) 🥀آن نور وجه‌اللّه چه شد؟ کوعلمدار ما؟ خون وی وبرادرش؛ میدهد این نوید هنگام فتح آخراست! گرچه گشتند شهید(۲) 🌷«فیروزی»اگر افغان کند نه عجب ای خدا باشد سزاوارش که خون گرید از دیده‌ها(۲) 🗓۱۳۶۳/۸/۳۰ 🌷@banavayeneynava